خودمداری ایرانیان و آشنایی با فردگرایی – محمدرضا عشوری

 

فردگرایی – موضوعات و مفاهیم

خودمختاری آزادی های مدنی خودتان آن را انجام دهید ارمیتیسم عشق آزاد آزاداندیشی حقوق بشر شخصی حقوق فردی احیای انفرادی فردیت بگذار باشد آزاده آزادی فردگرایی روش شناختی آزادی منفی ملک شخصی آزادی مثبت ملک شخصی خودشکوفایی خود مالکیت خودکفایی ذهنیت

متفکران

آنتیفون آریستیپوس ارسطو آرماند کامو دیوژن امرسون اپیکور گادوین گلدمن هایک هیس مساوی شد جفرسون لائوزی آزادی لاک یونگ هیپارکیا منکن کارخانه میزس مونتن نیچه خلاقانه نوزیک اونفری پالانته آن ها رند روتبارد راینر ساد شوپنهاور اسمیت اسپنسر قاشق استیرنر ثورو تاکر واکر وارن وایلد زنو کدام

فلسفه ها

خودکامگی آنارشیسم
آنارشیسم فردگرا
آنارکو سرمایه داری آنارشیسم خودخواه آنارشیسم بازار چپ آنارشیسم اجتماعی خودخواهی
خودپرستی اخلاقی خودپرستی عقلانی اگزیستانسیالیسم لذت گرایی اومانیسم فمینیسم فردگرا
فمینیسم برابری فمینیسم لیبرال آزادی خواه
لیبرالیسم کلاسیک آزادی خواهی
چپ-لیبرتارینیسم سوسیالیسم آزادیخواه راست ـ آزادیخواهی منارشیسم همیاری عینیت گرایی سوبژکتیویسم داوطلب گرایی

نگرانی های اصلی

ضد فردگرایی استبداد جمع گرایی مطابقت جزم گرایی حقوق گروه ذهنیت گله تلقین جامعه توده ای موبینگ مهندسی اجتماعی استاتیسم ستم استبداد اکثریت تئوکراسی توتالیتاریسم

v تی ه

فردگرایی موضع اخلاقی ، فلسفه سیاسی ، ایدئولوژی و دیدگاه اجتماعی است که بر ارزش ذاتی فرد تأکید دارد . [1] [2] فردگرایان اجرای اهداف و خواسته‌های خود را ترویج می‌کنند و برای استقلال و اتکا به خود ارزش قائل می‌شوند و از این امر دفاع می‌کنند که منافع فرد باید بر دولت یا یک گروه اجتماعی ارجحیت پیدا کند و در عین حال مخالف مداخله بیرونی برای منافع خود توسط جامعه باشد. یا نهادهایی مانند دولت. [3] فردگرایی اغلب در تقابل با توتالیتاریسم ، جمع گرایی و شرکتی اشکال اجتماعی تر تعریف می شود. [4] [5]

فردگرایی فرد را کانون توجه خود قرار می دهد [1] و بنابراین «با این پیش فرض اساسی شروع می شود که فرد انسانی در مبارزه برای رهایی از اهمیت اولیه برخوردار است». [6] آنارشیسم ، اگزیستانسیالیسم ، لیبرالیسم و ​​لیبرتارینیسم نمونه هایی از جنبش هایی هستند که فرد انسانی را واحد مرکزی تحلیل می دانند. [6] [7]

فردگرایی به عنوان اصطلاحی استفاده شده است که به «کیفیت فردی بودن؛ فردیت» مربوط می‌شود، مربوط به داشتن «یک ویژگی فردی؛ یک خصلت » . [3] فردگرایی همچنین با علایق و سبک زندگی هنری و غیرمعمول همراه است که در آن گرایش به خودسازی و آزمایش بر خلاف سنت یا عقاید و رفتارهای توده ای رایج [3] [8] مانند اومانیستی مواضع و اخلاق فلسفی وجود دارد. [9] [10]

ریشه شناسی

در زبان انگلیسی ، واژه فردگرایی برای اولین بار توسط سوسیالیست‌های آرمان‌شهری مانند اوونیت‌ها در اواخر دهه 1830 به‌عنوان یک واژه تحقیرآمیز معرفی شد، اگرچه مشخص نیست که آیا آنها تحت تأثیر سنت‌سیمونییسم بوده‌اند یا به طور مستقل آن را ارائه کرده‌اند. [11] استفاده مثبت تر از این اصطلاح در بریتانیا با نوشته های جیمز الیشما اسمیت ، که یک هزاره و یک اسرائیلی مسیحی بود، مورد استفاده قرار گرفت . اگرچه او از پیروان اولیه رابرت اوون بود، اما در نهایت ایده جمعی مالکیت را رد کرد و در فردگرایی «جهان‌شمولی» یافت که امکان توسعه «نابغه اصلی» را فراهم می‌کرد. بدون فردگرایی، اسمیت استدلال کرد که افراد نمی توانند برای افزایش خوشبختی، دارایی جمع کنند. [11] ویلیام مکال ، یکی دیگر از واعظان وحدت گرا و احتمالاً آشنای اسمیت، اندکی بعد، اگرچه تحت تأثیر جان استوارت میل ، توماس کارلایل و رمانتیسم آلمانی » به همان نتایج مثبت رسید بود، در اثر خود در سال 1847 «عناصر فردگرایی . [12]

فردی

مقاله اصلی: انفرادی

یک فرد یک شخص یا هر شیء خاص در یک مجموعه است. در قرن پانزدهم و قبل از آن، و همچنین امروزه در زمینه‌های آمار و متافیزیک ، فردی به معنای «تقسیم ناپذیر» است، که معمولاً هر چیز را به صورت عددی مفرد توصیف می‌کند، اما گاهی اوقات به معنای «شخص» مانند «مشکل نام‌های خاص » است. از قرن هفدهم به بعد، فرد نشان دهنده جدایی است، مانند فردگرایی. [13] فردیت حالت یا کیفیت موجودی منفرد است. فردی که با داشتن نیازها، اهداف و خواسته های خود در مقایسه با افراد دیگر از همه چیز جدا می شود و شخصیت منحصر به فردی دارد. [14]

اصل فردیت

مقاله اصلی: فردیت

اصل تشخص، یا principium individualiationis ، [15] روشی را توصیف می کند که در آن یک چیز به عنوان متمایز از چیزهای دیگر شناسایی می شود. [16] برای کارل یونگ ، فردیت فرآیندی از دگرگونی است که به موجب آن ناخودآگاه شخصی و جمعی به آگاهی (از طریق رویاها، تخیل فعال یا تداعی آزاد برای مثال زدن) وارد می شود تا در کل شخصیت ادغام شود. این یک فرآیند کاملاً طبیعی است که برای ادغام روان لازم است. [17] یونگ فردیت را فرآیند مرکزی رشد انسان می دانست. [18] در L’individuation psychique et collective ، گیلبرت سیموندون نظریه ای در مورد فردیت فردی و جمعی ارائه کرد که در آن سوژه فردی به جای یک علت، به عنوان یک اثر فردی تلقی می شود. بنابراین، اتم منفرد با یک فرآیند هستی شناختی بی پایان از تشخص جایگزین می شود. فردیت یک فرآیند همیشه ناقص است که همیشه یک باقیمانده «پیش فردی» باقی می‌گذارد و خود تشخص‌های آینده را ممکن می‌سازد. [19] فلسفه برنارد استیگلر از کار گیلبرت سیموندون در مورد فردیت و همچنین از ایده های مشابه فردریش نیچه و زیگموند فروید استفاده می کند و آن را اصلاح می کند . از نظر استیگلر، ” من ، به عنوان یک فرد روانی، تنها می تواند در رابطه با ما ، که یک فرد جمعی هستیم، اندیشیده شود. ” من” در پذیرش یک سنت جمعی شکل می گیرد، که آن را به ارث می برد و در آن کثرت من می کنم . تصدیق وجود یکدیگر.” [20]

فردگرایی و جامعه

فردگرایی معتقد است که فردی که در جامعه شرکت می‌کند تلاش می‌کند تا بیاموزد و کشف کند که علایق او بر مبنای شخصی، بدون پیروی مفروض از منافع یک ساختار اجتماعی (فردگرا نباید خودخواه باشد). فردگرا لزوماً از یک فلسفه خاص پیروی نمی کند. او ممکن است ادغامی از عناصر بسیاری از فلسفه ها را بر اساس علایق شخصی در جنبه های خاصی که استفاده می کند ایجاد کند. در سطح اجتماعی، فردگرا در یک زمینه سیاسی و اخلاقی ساختارمند شخصی مشارکت می‌کند. تفکر و عقیده مستقل از ویژگی های لازم فردگرا است. ژان ژاک روسو ادعا می کند که مفهوم اراده عمومی او در قرارداد اجتماعی مجموعه ساده اراده های فردی نیست و منافع فرد را پیش می برد (محدودیت قانون به خودی خود برای فرد مفید خواهد بود، زیرا فقدان احترام به قانون از نظر روسو لزوماً مستلزم نوعی ناآگاهی و تسلیم در برابر خود است. احساسات ترجیحی استقلال به جای عقل ).

فردگرایی در مقابل جمع گرایی دوگانگی رایج در تحقیقات بین فرهنگی است . مطالعات تطبیقی ​​جهانی نشان داده‌اند که فرهنگ‌های جهان در درجه‌ای که بر استقلال فردی، آزادی و ابتکار (ویژگی‌های فردگرایانه)، به ترتیب مطابقت با هنجارهای گروهی، حفظ سنت‌ها و اطاعت از اقتدار درون گروهی (ویژگی‌های جمع‌گرایانه) تأکید می‌کنند، متفاوت است. تفاوت های فرهنگی بین فردگرایی و جمع گرایی تفاوت در درجه است، نه در نوع. [21] فردگرایی فرهنگی به شدت با تولید ناخالص داخلی سرانه همبستگی دارد . [22] فرهنگ مناطق توسعه یافته اقتصادی مانند استرالیا، نیوزیلند، ژاپن، کره جنوبی، [23] [24] [25] آمریکای شمالی و اروپای غربی فردگراترین در جهان هستند. مناطق با درآمد متوسط ​​مانند اروپای شرقی، آمریکای جنوبی و سرزمین اصلی آسیای شرقی دارای فرهنگ هایی هستند که نه خیلی فردگرا هستند و نه بسیار جمع گرایانه. جمع گرایانه ترین فرهنگ ها در جهان از مناطق در حال توسعه اقتصادی مانند خاورمیانه و شمال آفریقا، جنوب صحرای آفریقا، آسیای جنوبی و جنوب شرقی، آسیای مرکزی و آمریکای مرکزی هستند. [26] [27] [28]

تحلیل قبلی روث بندیکت در کتاب داوودی و شمشیر بیان می‌کند که جوامع و گروه‌ها می‌توانند در میزانی که بر اساس رفتارهای عمدتاً «خودگرا» (فردگرایانه و/یا منفعت‌خواهانه) مبتنی هستند، متفاوت باشند. رفتارهای «دیگر گرا» (گروه محور و گروهی یا جامعه گرا). روت بندیکت ، در این زمینه، بین جوامع گناهکار (مثلاً اروپای قرون وسطی ) با «استاندارد مرجع داخلی» و جوامع شرمنده (مثلاً ژاپن، «شرم‌آوری بر اجداد خود») با یک «معیار مرجع خارجی» تفاوت قائل شد. مردم به دنبال بازخورد در مورد اینکه آیا یک عمل قابل قبول است یا خیر، به همتایان خود نگاه می کنند. [29]

فردگرایی اغلب یا با توتالیتاریسم یا با جمع گرایی در تقابل قرار می گیرد ، [5] اما طیفی از رفتارها در سطح اجتماعی از جوامع به شدت فردگرا تا جوامع مختلط تا جمع گرایی را شامل می شود. [30] [31]
فردگرایی رقابتی

بر اساس فرهنگ لغت آکسفورد ، “فردگرایی رقابتی” در جامعه شناسی “این دیدگاه است که موفقیت و عدم موفقیت باید به شایستگی بستگی داشته باشد. تلاش و توانایی به عنوان پیش نیازهای موفقیت در نظر گرفته می شود. رقابت به عنوان وسیله ای قابل قبول برای توزیع منابع و پاداش های محدود تلقی می شود. .
فردگرایی روش شناختی

فردگرایی روش‌شناختی این دیدگاه است که پدیده‌ها را تنها می‌توان با بررسی چگونگی ناشی از انگیزه‌ها و کنش‌های عوامل فردی درک کرد. [32] در علم اقتصاد، رفتار مردم بر حسب انتخاب‌های منطقی توضیح داده می‌شود، زیرا قیمت‌ها و درآمدها محدود می‌شوند. اقتصاددان ترجیحات افراد را به عنوان داده شده می پذیرد. بکر و استیگلر بیانیه ای قوی از این دیدگاه ارائه می دهند:

در دیدگاه سنتی، تبیین پدیده‌های اقتصادی که به اختلاف سلایق بین مردم یا زمان‌ها می‌رسد، پایان بحث است: مشکل در این مرحله به هر کسی که به مطالعه و تبیین سلیقه می‌پردازد (روان‌شناسان، انسان‌شناسان، فرنولوژیست‌ها، زیست‌شناسان اجتماعی؟) رها می‌شود. . بر اساس تفسیر ترجیحی ما، هرگز به این بن‌بست نمی‌رسیم: اقتصاددان به جستجوی تفاوت‌ها در قیمت‌ها یا درآمدها برای توضیح هرگونه تفاوت یا تغییر در رفتار ادامه می‌دهد. [33]

فردگرایی سیاسی

“پس با الغای مالکیت خصوصی، ما فردگرایی واقعی، زیبا و سالم خواهیم داشت. هیچ کس عمر خود را در انباشتن چیزها و نمادهای چیزها هدر نخواهد داد. انسان زندگی خواهد کرد. زندگی کردن نادرترین چیز در جهان است. مردم وجود دارند، فقط همین.”

– اسکار وایلد ، روح انسان در دوران سوسیالیسم ، 1891

فردگرایان عمدتاً به حفاظت از استقلال فردی در برابر تعهدات تحمیل شده توسط نهادهای اجتماعی (مانند دولت یا اخلاق مذهبی) توجه دارند. از نظر ال. سوزان براون ، “لیبرالیسم و ​​آنارشیسم دو فلسفه سیاسی هستند که اساساً به آزادی فردی می پردازند، اما از راه های کاملاً متمایز با یکدیگر تفاوت دارند. آنارشیسم با لیبرالیسم تعهدی رادیکال به آزادی فردی دارد و در عین حال روابط مالکیت رقابتی لیبرالیسم را رد می کند.” [6]

آزادی مدنی نوعی از اندیشه سیاسی است که از آزادی‌های مدنی حمایت می‌کند یا بر برتری حقوق فردی و آزادی‌های شخصی بر و علیه هر نوع اقتدار (مانند یک دولت ، یک شرکت و هنجارهای اجتماعی که از طریق فشار همسالان تحمیل می‌شوند ، و غیره) تأکید می‌کند. . [34] آزادی خواهی مدنی یک ایدئولوژی کامل نیست . بلکه مجموعه ای از دیدگاه ها در مورد مسائل خاص آزادی های مدنی و حقوق شهروندی است. به همین دلیل، دیدگاه آزادیخواهانه مدنی با بسیاری از فلسفه های سیاسی دیگر سازگار است و آزادی خواهی مدنی هم در راست و هم در چپ در سیاست مدرن یافت می شود. [35] از نظر محقق الن میکسینز وود مخالف ، «آموزه‌های فردگرایی وجود دارد که با فردگرایی لاکی است […] و فردگرایی غیرلاکی ممکن است سوسیالیسم را در بر گیرد ». [36]

مورخان بریتانیایی مانند امیلی رابینسون، کامیلا شوفیلد، فلورانس ساتکلیف-برایثویت و ناتالی تاملینسون استدلال کرده‌اند که بریتانیایی‌ها در دهه 1970 مشتاق تعریف و ادعای حقوق، هویت و دیدگاه‌های فردی خود بودند و خواستار استقلال شخصی و خودمختاری بیشتر و کنترل کمتر بیرونی بودند. ، با عصبانیت شکایت کرد که مؤسسه از آن خودداری می کند. مورخان استدلال می کنند که این تغییر در نگرانی ها به ایجاد تاچریسم کمک کرد و در جذابیت تاچریسم گنجانده شد. [37]

آنارشیسم

نوشتار اصلی: آنارشیسم
بخشی از یک سریال در
آنارشیسم
نماد آنارشی “دایره-الف”

تاریخ طرح کلی

مکاتب فکری

تئوری تمرین

هرج و مرج صلیب سیاه آنارشیست جرم شناسی آنارشیستی آناسیونالیسم استبداد ستیزی ضد سرمایه داری ضد نظامی گری گروه قرابت مرکز اجتماعی خودمختار بلوک سیاه جامعه بی طبقه مبارزه طبقاتی دموکراسی اجماع معترض وظیفه شناس نقد کار عدم تمرکز اکولوژی عمیق عمل مستقیم دموکراسی مستقیم انجمن آزاد عشق آزاد آزاداندیشی افقی بودن فردگرایی ایزوکراسی قانون کمک دوطرفه سیاست مشارکتی منطقه خودمختار دائمی سیاست پیشین انترناسیونالیسم پرولتری تبلیغ عمل امتناع از کار انقلاب دوباره ویلد کردن فرهنگ امنیتی خود مالکیت بوم شناسی اجتماعی جامعه سالاری سوماتراپی سفارش خود به خود چمباتمه زدن منطقه خودمختار موقت اتحادیه خودخواهان

یک جعبه رای رنگی. پورتال سیاست

v تی ه

در آنارشیسم، آنارشیسم فردگرا نشان دهنده چندین سنت فکری در جنبش آنارشیستی است که بر فرد و اراده آنها بر هر نوع تعیین کننده بیرونی مانند گروه ها، جامعه، سنت ها و سیستم های ایدئولوژیک تأکید می کند. [38] [39] آنارشیسم فردگرا یک فلسفه واحد نیست، بلکه به گروهی از فلسفه های فردگرایانه اشاره دارد که گاه با هم در تضاد هستند.

در سال 1793، ویلیام گادوین ، که اغلب [40] به عنوان اولین آنارشیست ذکر شده است، عدالت سیاسی را نوشت که برخی آن را اولین بیان آنارشیسم می دانند. [41] [42] گادوین، یک آنارشیست فلسفی، از مبنایی عقل گرا و منفعت طلبانه با کنش انقلابی مخالفت کرد و یک دولت حداقلی را به عنوان یک «شر ضروری» فعلی می دید که با گسترش تدریجی دانش بیش از پیش بی ربط و ناتوان می شد. [41] [43] گادوین از فردگرایی حمایت می‌کرد و پیشنهاد می‌کرد که همه همکاری‌ها در کار با این فرض که این امر به نفع عمومی بیشتر کمک می‌کند، حذف شود. [44] [45]

یک شکل تأثیرگذار از آنارشیسم فردگرا به نام خودگرایی ، [46] یا آنارشیسم خودگرا، توسط یکی از اولین و شناخته‌شده‌ترین طرفداران آنارشیسم فردگرا، ماکس اشتیرنر آلمانی، توضیح داده شد . [47] اشتیرنر The Ego and Its Own که در سال 1844 منتشر شد، متن پایه‌گذاری این فلسفه است. [47] به گفته اشتیرنر، تنها محدودیت در حقوق افراد، قدرت آنها برای به دست آوردن آنچه می خواهند، [48] بدون توجه به خدا، دولت یا اخلاق است. [49] از نظر اشتیرنر، حقوق شبهاتی در ذهن بود، و او معتقد بود که جامعه وجود ندارد اما “افراد واقعیت آن هستند”. [50] اشتیرنر از ابراز وجود حمایت می‌کرد و اتحادیه‌های خودگرا ، انجمن‌های غیرسیستماتیک را پیش‌بینی می‌کرد که به طور مداوم با حمایت همه احزاب از طریق یک عمل اراده تجدید می‌شدند، [51] که اشتیرنر آن را به عنوان شکلی از سازماندهی به جای دولت پیشنهاد کرد. [52] آنارشیست های خودخواه ادعا می کنند که خود گرایی اتحاد واقعی و خودانگیخته بین افراد را تقویت می کند. [53] آنارشیسم خودگرا الهام بخش بسیاری از تفسیرها از فلسفه اشتیرنر بوده است. آنارشیست فلسفی آلمانی دوباره کشف و ترویج شد LGBT ، فعال جان هنری مکی .

جوزایا وارن به طور گسترده به عنوان اولین آنارشیست آمریکایی [54] در نظر گرفته می شود و The Peaceful Revolutionist ، مقاله هفتگی چهار صفحه ای که وی در سال 1833 ویرایش کرد، اولین نشریه آنارشیستی منتشر شده بود. [55] برای مورخ آنارشیست آمریکایی، یونیس مینت شوستر، “[من] آشکار است […] که آنارشیسم پرودونی حداقل در اوایل سال 1848 در ایالات متحده یافت می شد و از تمایل خود به آن آگاه نبود. آنارشیسم فردگرای جوزیا وارن و استفان پرل اندروز […] ویلیام بی گرین این متقابل گرایی پرودونی را در خالص ترین و منظم ترین شکل آن ارائه کرد. [56] هنری دیوید ثورو تأثیر اولیه مهمی در تفکر آنارشیستی فردگرا در ایالات متحده و اروپا داشت. [57] ثورو نویسنده، شاعر، طبیعت‌گرا، مخالف مالیات، منتقد توسعه ، نقشه‌بردار، مورخ، فیلسوف و ماورایی‌گرای برجسته آمریکایی بود که بیشتر به خاطر کتاب والدن ، تأملی درباره زندگی ساده در محیط طبیعی، و مقاله‌اش مدنی شهرت دارد. نافرمانی ، استدلالی برای مقاومت فردی در برابر حکومت مدنی در تقابل اخلاقی با دولت ناعادلانه. بعد، بنجامین تاکر خودپرستی استیرنر را با اقتصاد وارن و پرودون در نشریه تاثیرگذار التقاطی لیبرتی در هم آمیخت .

از این تأثیرات اولیه، آنارشیسم و ​​به ویژه آنارشیسم فردگرایانه به مسائل عشق و جنسیت مرتبط بود . در کشورهای مختلف، این امر پیروان کوچک اما متنوعی از هنرمندان و روشنفکران غیرمتعارف، [58] حامیان عشق آزاد و پیشگیری از تولد ، [59] [60] ، طبیعت گرایان فردگرا برهنگی مانند در آنارکو-طبیعت گرایی [ 61] [62] [63 ] را به خود جلب کرد. ] آزاداندیش و ضد روحانی فعالان [64] و همچنین قانون شکنان جوان آنارشیست در آنچه که به عنوان غیرقانونی گرایی و احیای فردی شناخته شد ، [65] [66] به ویژه در آنارشیسم فردگرای اروپایی و آنارشیسم فردگرا در فرانسه . این نویسندگان و فعالان شامل اسکار وایلد ، امیل آرماند ، هان راینر ، هنری زیسلی ، رنزو نواتوره ، میگل گیمنز ایگوالادا ، آدولف برند و لو چرنی از جمله دیگران بودند. وایلد در مقاله مهم خود به نام «روح انسان تحت سوسیالیسم» در سال 1891 از سوسیالیسم به عنوان راهی برای تضمین فردگرایی دفاع کرد و از این رو دید که «با الغای مالکیت خصوصی، ما فردگرایی واقعی، زیبا و سالم خواهیم داشت. هیچ کس عمر خود را در جمع کردن چیزها و نمادهای چیزها تلف نمی کند. انسان زندگی می کند. زندگی کردن نادرترین چیز در جهان است. بیشتر مردم وجود دارند، فقط همین. [67] برای مورخ آنارشیست جورج وودکاک ، “هدف وایلد در روح انسان تحت سوسیالیسم این است که جامعه ای را که برای هنرمند مطلوب تر است را جستجو کند. […] زیرا هنر وایلد عالی ترین هدف است که در درون خود روشنگری و بازسازی را در بر می گیرد. که همه چیزهای دیگر در جامعه باید تابع آن باشند. […] وایلد آنارشیست را به‌عنوان زیبایی نشان می‌دهد ». [68] وودکاک دریافت که «جاه طلبانه ترین سهم به آنارشیسم ادبی در طول دهه 1890 بدون شک اسکار وایلد روح انسان در دوران سوسیالیسم بود » و دریافت که عمدتاً تحت تأثیر اندیشه ویلیام گادوین است. [68]

خودکامگی

نوشتار اصلی: خودکامگی

استبداد اصول فردگرایی، ایدئولوژی اخلاقی آزادی فردی و اتکا به خود را ترویج می‌کند، در حالی که حکومت اجباری را رد می‌کند و از حذف حکومت به نفع حکومت کردن خود و محرومیت از حکومت توسط دیگران حمایت می‌کند. رابرت لوفور ، که توسط آنارکو-سرمایه دار موری روثبارد به عنوان یک استبداد شناخته شد ، [69] استبداد را از هرج و مرج متمایز کرد ، که او احساس کرد اقتصاد آن مستلزم مداخلات بر خلاف آزادی است، برخلاف اقتصاد لسه فر خودش در مکتب اتریش . [70]

لیبرالیسم

استبداد ستیزی ضد کمونیسم تعصب در دانشگاه های آمریکا تعصب در رسانه ها نظام سرمایه داری
دموکراتیک مرکزگرایی آزادی اقتصادی برابری طلبی تجربه گرایی اومانیسم فردگرایی
هرج و مرج طلب مالیات بر ارزش زمین آزادی خواهی
ترک کرد درست مهمانی دزدان دریایی ترقی گرایی فمینیسم لیبرال جنسی فایده گرایی

نماد پورتال لیبرالیسم
نماد پورتال سیاست

v تی ه

لیبرالیسم اعتقاد به اهمیت آزادی فردی است. پذیرفته شده است و این باور به طور گسترده در ایالات متحده، اروپا، استرالیا و سایر کشورهای غربی بسیاری از فیلسوفان غربی در طول تاریخ، به ویژه از دوران روشنگری ، به عنوان یک ارزش مهم شناخته شده اند . اغلب توسط ایده‌های جمع‌گرایانه مانند جوامع ابراهیمی یا کنفوسیوس رد می‌شود ، اگرچه تائوئیست‌ها فردگرا بوده و هستند. [71] امپراتور روم مارکوس اورلیوس نوشت: «ایده حکومتی که با توجه به حقوق برابر و آزادی بیان برابر اداره می‌شود، و ایده حکومت پادشاهی که بیش از همه به آزادی حاکمان احترام می‌گذارد» را ستود. [72]

لیبرالیسم ریشه در عصر روشنگری دارد را رد می کند و بسیاری از مفروضات اساسی که بر اکثر نظریه های قبلی حکومت، مانند حق الهی پادشاهان ، وضعیت موروثی، و مذهب تثبیت شده تسلط داشتند . جان لاک اغلب با مبانی فلسفی لیبرالیسم کلاسیک ، یک ایدئولوژی سیاسی الهام گرفته از جنبش لیبرال گسترده تر، اعتبار دارد. او نوشت: “هیچ کس نباید در زندگی، سلامتی، آزادی یا دارایی خود به دیگری آسیب برساند.” [73]

در قرن هفدهم، ایده‌های لیبرال شروع به تأثیرگذاری بر دولت‌های اروپایی در کشورهایی مانند هلند، سوئیس، انگلیس و لهستان کردند، اما با مخالفت شدید آن‌ها، اغلب با قدرت مسلحانه، توسط کسانی که طرفدار سلطنت مطلقه بودند و مذهب را تأسیس کردند، مواجه شدند. در قرن هجدهم، اولین دولت لیبرال مدرن بدون پادشاه یا اشراف ارثی در آمریکا تأسیس شد. [74] اعلامیه استقلال آمریکا شامل کلماتی است که لاک را تکرار می‌کند که «همه انسان‌ها برابر آفریده شده‌اند؛ که توسط خالقشان حقوق غیرقابل انصراف خاصی به آنها اعطا شده است؛ که از جمله این حقوق می‌توان به زندگی، آزادی، و جستجوی خوشبختی اشاره کرد. با تضمین این حقوق، دولت‌ها در میان مردم برقرار می‌شوند و اختیارات عادلانه خود را از رضایت حکومت‌شوندگان می‌گیرند.» [75]

لیبرالیسم انواع مختلفی دارد. به عقیده جان ان. گری ، جوهر لیبرالیسم تحمل باورهای مختلف و عقاید مختلف در مورد اینکه چه چیزی یک زندگی خوب را تشکیل می دهد است. [76]
فردگرایی فلسفی
آنارشیسم خودگرا
نوشتار اصلی: آنارشیسم خودگرا
فیلسوف خودگرا، ماکس استیرنر ، فیلسوف پروتو اگزیستانسیالیست خوانده می شود و در عین حال نظریه پرداز مرکزی آنارشیسم فردگرا است.

آنارشیسم اگویستی مکتبی از اندیشه آنارشیستی است که در فلسفه ماکس اشتیرنر قرن نوزدهمی ، فیلسوف هگلی سرچشمه می گیرد که «نامش با نظمی آشنا در بررسی های تاریخی تفکر آنارشیستی به عنوان یکی از اولین و شناخته شده ترین بیان کنندگان آنارشیسم فردگرا به چشم می خورد. ” [47] به گفته اشتیرنر، تنها محدودیت در حقوق افراد، قدرت آنها برای به دست آوردن آنچه می خواهند، [48] بدون توجه به خدا، دولت یا اخلاق است. [49] اشتیرنر از ابراز وجود حمایت می‌کرد و اتحادیه‌های خودگرا ، انجمن‌های غیرسیستماتیک را پیش‌بینی می‌کرد که به طور مستمر با حمایت همه احزاب از طریق یک عمل اراده تجدید می‌شدند [51] که اشتیرنر به‌عنوان شکلی از سازماندهی به جای دولت پیشنهاد می‌کرد . [52]

آنارشیست های خودخواه استدلال می کنند که خود گرایی اتحاد واقعی و خودانگیخته بین افراد را تقویت می کند. [53] خودگرایی الهام بخش بسیاری از تفاسیر از فلسفه اشتیرنر بوده است، اما در درون آنارشیسم نیز از اشتیرنر فراتر رفته است. آنارشیست فیلسوف آلمانی و LGBT فعال جان هنری مکی دوباره کشف و ترویج شد . جان بورلی رابینسون مقاله ای به نام “خودگرایی” نوشت و در آن اظهار داشت که “خودگرایی مدرن، همانطور که اشتیرنر و نیچه مطرح کردند و ایبسن ، شاو و دیگران توضیح دادند، همه اینها است؛ اما بیشتر است. این تحقق توسط فردی که آنها یک فرد هستند؛ تا آنجا که به آنها مربوط می شود، آنها تنها فرد هستند.” [77] اشتیرنر و نیچه که آنارشیسم بر آنارشیسم تأثیر گذاشتند علیرغم مخالفت ، اغلب توسط «آنارشیست‌های ادبی» فرانسوی مقایسه شدند و به نظر می‌رسد که تفسیرهای آنارشیستی از ایده‌های نیچه نیز در ایالات متحده تأثیرگذار بوده است. [78]

خودپرستی اخلاقی

نوشتار اصلی: خودگرایی اخلاقی

خود گرایی اخلاقی که به سادگی خود گرایی نیز نامیده می شود، [79] موضع اخلاقی هنجاری است که کارگزاران اخلاقی باید کاری را انجام دهند که به نفع خود است . متفاوت است این با خودگرایی روان‌شناختی ، که ادعا می‌کند افراد فقط در راستای منافع شخصی خود عمل می‌کنند. خودپرستی اخلاقی نیز با خودگرایی عقلانی که صرفاً معتقد است عقلانی عمل به نفع شخصی است متفاوت است. با این حال، این آموزه‌ها ممکن است گاهی با خودپرستی اخلاقی ترکیب شوند.

خودپرستی اخلاقی در تضاد با نوع دوستی اخلاقی است که معتقد است کارگزاران اخلاقی موظف به کمک و خدمت به دیگران هستند. خودپرستی و نوع دوستی هر دو در تضاد با فایده گرایی اخلاقی هستند، که معتقد است یک عامل اخلاقی باید با خود (همچنین به عنوان سوژه شناخته می شود ) بدون توجهی بالاتر از آنچه که برای دیگران قائل است رفتار کند (همانطور که خودگرایی با بالا بردن منافع شخصی و “خود” انجام می دهد. به موقعیتی که به دیگران اعطا نشده است)، اما فرد نیز نباید (همانطور که نوع دوستی انجام می دهد) منافع خود را برای کمک به منافع دیگران قربانی کند، تا زمانی که منافع خود (یعنی خواسته ها یا رفاه خود ) اساساً برابر باشد. به منافع و رفاه دیگران. خودگرایی، فایده گرایی و نوع دوستی همگی اشکال نتیجه گرایی هستند ، اما منفعت طلبی و نوع دوستی در تضاد با فایده گرایی هستند، زیرا خودپرستی و نوع دوستی هر دو گونه های فاعل محور نتیجه گرایی هستند (یعنی سوژه محور یا سوبژکتیو )، اما فایده گرایی عامل-خنثی نامیده می شود. ( یعنی عینی و بی‌طرف ) زیرا با منافع خود سوژه (یعنی خود، یعنی «عامل» اخلاقی) به‌عنوان کم و بیش اهمیتی نسبت به زمانی که همان علایق، خواسته‌ها یا رفاه افراد دیگری باشد، تلقی نمی‌کند.

خودپرستی اخلاقی به عوامل اخلاقی نیاز ندارد که به منافع و رفاه دیگران در هنگام انجام مشورت اخلاقی آسیب برسانند، به عنوان مثال آنچه در جهت منافع شخصی یک عامل است ممکن است اتفاقاً در تأثیر آن بر دیگران مضر، مفید یا خنثی باشد. فردگرایی این امکان را فراهم می کند که منافع و رفاه دیگران نادیده گرفته شود یا تا زمانی که آنچه انتخاب می شود در ارضای نفع شخصی کارگزار مؤثر باشد. منیت اخلاقی نیز لزوماً مستلزم این نیست که در تعقیب منفعت شخصی، شخص باید همیشه کاری را که می‌خواهد انجام دهد، مثلاً در درازمدت، تحقق خواسته‌های کوتاه‌مدت ممکن است برای خود مضر باشد. پس از آن، لذت زودگذر به سمت ودائمونیا طولانی می‌رود . به قول جیمز ریچلز ، “خودپرستی اخلاقی […] خودخواهی را تایید می کند، اما حماقت را تایید نمی کند.” [80]

منیت اخلاقی گاهی اوقات مبنای فلسفی حمایت از لیبرتارینیسم یا آنارشیسم فردگرایانه مانند ماکس اشتیرنر است، اگرچه اینها نیز می توانند بر اساس انگیزه های نوع دوستانه باشند. [81] اینها مواضع سیاسی است که تا حدی بر این باور استوار است که افراد نباید با اجبار دیگران را از اعمال آزادی عمل بازدارند.

اگزیستانسیالیسم

نوشتار اصلی: اگزیستانسیالیسم

اگزیستانسیالیسم اصطلاحی است که به کار تعدادی از فیلسوفان قرن 19 و 20 اطلاق می شود که عموماً علیرغم تفاوت های اعتقادی عمیق [82] [83] معتقد بودند که تمرکز تفکر فلسفی باید به شرایط وجودی باشد. فرد فردی و احساسات، اعمال، مسئولیت ها و افکار او. [84] [85] فیلسوف اوایل قرن 19، سورن کیرکگارد ، که پس از مرگ او به عنوان پدر اگزیستانسیالیسم تلقی می‌شود، [86] [87] معتقد بود که فرد تنها مسئولیت معنا بخشیدن به زندگی خود و زندگی عاشقانه و صمیمانه را بر عهده دارد. [88] [89] با وجود بسیاری از موانع وجودی و حواس پرتی از جمله ناامیدی ، اضطراب ، پوچی ، بیگانگی و ملال . [90]

فیلسوفان اگزیستانسیال بعدی تأکید خود را بر فرد حفظ می کنند، اما در درجات مختلف در مورد چگونگی دستیابی فرد و آنچه که یک زندگی کامل را تشکیل می دهد، بر چه موانعی باید غلبه کرد، و چه عوامل بیرونی و درونی درگیر هستند، از جمله پیامدهای بالقوه وجود ، تفاوت دارند [91] ] [92] یا عدم وجود خدا. [93] [94] بسیاری از اگزیستانسیالیست ها نیز فلسفه نظام مند یا آکادمیک سنتی را در سبک و محتوا بسیار انتزاعی و دور از تجارب انسانی عینی می دانند. [95] [96] اگزیستانسیالیسم پس از جنگ جهانی دوم به عنوان راهی برای تأکید مجدد بر اهمیت فردیت و آزادی انسان مد شد. [97]

آزاداندیشی

مقاله اصلی: آزاداندیشی

آزاداندیشی معتقد است که افراد نباید ایده هایی را که به عنوان حقیقت مطرح می شوند بدون توسل به دانش و عقل بپذیرند . بنابراین، آزاداندیشان می کوشند تا نظرات خود را بر اساس حقایق ، تحقیقات علمی و اصول منطقی ، فارغ از هرگونه مغالطه منطقی یا تأثیرات محدود کننده فکری اقتدار، سوگیری تأیید ، سوگیری شناختی ، خرد متعارف ، فرهنگ عامه ، تعصب ، فرقه گرایی ، سنت ، بنا کنند. افسانه شهری و همه جزمات دیگر . در مورد دین ، آزاداندیشان معتقدند که شواهد کافی برای تایید علمی وجود های ماوراء طبیعی پدیده وجود ندارد. [98]

اومانیسم

نوشتار اصلی: اومانیسم

اومانیسم دیدگاهی مشترک در طیف وسیعی از مواضع اخلاقی است که به کرامت، دغدغه‌ها و قابلیت‌های انسانی، به‌ویژه عقلانیت اهمیت می‌دهد. اگرچه این کلمه دارای معانی زیادی است، اما معنای آن زمانی که در مقابل ماوراء طبیعی یا توسل به قدرت قرار می گیرد، مورد توجه قرار می گیرد. [99] [100] از قرن 19، اومانیسم با یک ضد روحانیت به ارث رسیده از فلاسفه روشنگری قرن 18 همراه بوده است . اومانیسم قرن بیست و یکم به شدت از حقوق بشر ، از جمله حقوق باروری ، برابری جنسیتی ، عدالت اجتماعی و جدایی کلیسا از دولت حمایت می کند. این اصطلاح شامل مذاهب غیر خداباور سازمان‌یافته ، اومانیسم سکولار و رویکرد زندگی انسان‌گرا می‌شود. [101]

لذت گرایی

نوشتار اصلی: لذت گرایی

لذت گرایی فلسفی یک نظریه فرااخلاقی ارزش است که استدلال می کند که لذت تنها خیر ذاتی و درد تنها بد ذاتی است. [102] ایده اصلی پشت اندیشه لذت‌گرایانه این است که لذت (اصطلاح چتری برای همه احساسات ذاتاً دوست‌داشتنی) تنها چیزی است که به خودی خود یا به ذات خود خوب است. این امر مستلزم ارزیابی ارزش اخلاقی شخصیت یا رفتار بر حسب میزانی است که لذتی که ایجاد می‌کند بیش از درد ناشی از آن است.

لیبرتینیسم

نوشتار اصلی: لیبرتین

آزادیخواه فردی است که از اکثر محدودیت‌های اخلاقی که غیرضروری یا نامطلوب تلقی می‌شوند، تهی می‌شود، به‌ویژه کسی که اخلاقیات پذیرفته‌شده و اشکال رفتاری را که توسط جامعه بزرگ‌تر تقدیس شده‌اند، نادیده می‌گیرد یا حتی آن را طرد می‌کند. [103] [104] لیبرتین ها برای لذت های فیزیکی ارزش قائل هستند، به معنای لذت هایی که از طریق حواس تجربه می شوند. ، طرفداران جدیدی پیدا به عنوان یک فلسفه، لیبرتینیسم در قرن های 17، 18 و 19، به ویژه در فرانسه و بریتانیا کرد . در میان این افراد، جان ویلموت، دومین ارل روچستر و مارکیز دو ساد ، قابل توجه بودند . در دوران باروک در فرانسه، یک حلقه آزاداندیشی از فیلسوفان و روشنفکران وجود داشت که در مجموع به عنوان آزاداندیش شناخته می‌شدند و شامل گابریل ناوده ، الی دیوداتی و فرانسوا د لا موته لو وایر بودند . [105] [106] منتقد ویویان د سولا پینتو پیوند ، جان ویلموت، دومین ارل روچستر را به هابزی ماتریالیسم داد. [107]

عینیت گرایی

نوشتار اصلی: عینیت گرایی

عینیت گرایی یک سیستم فلسفه است که توسط فیلسوف و رمان نویس آین رند ایجاد شده و معتقد است که واقعیت مستقل از آگاهی وجود دارد. انسانها از طریق فرآیند شکل گیری مفهوم و منطق استقرایی و قیاسی، معرفت را از ادراک عقلانی کسب می کنند. هدف اخلاقی زندگی فرد، دستیابی به خوشبختی یا منفعت شخصی منطقی است. [108] رند فکر می‌کند تنها نظام اجتماعی منطبق با این اخلاق، احترام کامل به حقوق فردی است که در لسه‌فر سرمایه‌داری خالص تجسم یافته است . و نقش هنر در زندگی انسان این است که وسیع‌ترین ایده‌های متافیزیکی انسان را با بازتولید گزینشی واقعیت، به شکلی فیزیکی – یک اثر هنری – تبدیل کند که بتواند آن را درک کند و بتواند از نظر احساسی به آن پاسخ دهد. عینیت گرایی از انسان به عنوان قهرمان خود تجلیل می کند، “با شادی خود به عنوان هدف اخلاقی زندگی اش، با دستاوردهای مولد به عنوان عالی ترین فعالیت او، و عقل به عنوان تنها مطلق او.” [109]

آنارشیسم فلسفی

نوشتار اصلی: آنارشیسم فلسفی
بنجامین تاکر ، آنارشیست فردگرای آمریکایی که بر اقتصاد تمرکز داشت و آنها را آنارشیست-سوسیالیسم [110] پایبند بود. متقابل می خواند و به اقتصاد پیر جوزف پرودون و جوزیا وارن

آنارشیسم فلسفی یک مکتب آنارشیستی است [111] که مدعی است دولت فاقد مشروعیت اخلاقی است. برخلاف آنارشیسم انقلابی، آنارشیسم فلسفی از انقلاب خشونت‌آمیز برای از بین بردن آن دفاع نمی‌کند، بلکه از تکامل مسالمت‌آمیز برای برتری بر آن حمایت می‌کند. [112] اگرچه آنارشیسم فلسفی لزوماً متضمن هیچ اقدام یا تمایلی برای حذف دولت نیست، آنارشیست های فلسفی معتقد نیستند که آنها تعهد یا وظیفه ای برای اطاعت از دولت دارند، یا برعکس، دولت حق فرماندهی دارد.

آنارشیسم فلسفی جزء آنارشیسم فردگرا است. [113] آنارشیست های فلسفی با توجه به تاریخ عبارتند از مهنداس گاندی ، ویلیام گادوین ، پیر جوزف پرودون ، ماکس استیرنر ، [114] بنجامین تاکر [115] و هنری دیوید ثورو . [116] آنارشیست های فلسفی معاصر عبارتند از A. John Simmons و Robert Paul Wolff .

سوبژکتیویسم

نوشتار اصلی: ذهنیت گرایی

سوبژکتیویسم یک اصل فلسفی است که اولویت را به تجربه ذهنی به عنوان اساسی همه معیارها و قوانین می دهد. در اشکال افراطی مانند solipsism، ممکن است معتقد باشد که ماهیت و وجود هر شی صرفاً به آگاهی ذهنی شخص از آن بستگی دارد. در گزاره 5.632 Tractatus Logico-Philosophicus نوشت لودویگ ویتگنشتاین : «موضوع متعلق به جهان نیست، بلکه حدی از جهان است». سوبژکتیویسم متافیزیکی نظریه ای است که می گوید واقعیت همان چیزی است که ما آن را واقعی می پنداریم، و هیچ واقعیت حقیقی زیربنایی وجود ندارد که مستقل از ادراک وجود داشته باشد. همچنین می توان گفت که این آگاهی است نه ادراک که واقعیت است ( ایده آلیسم ذهنی ). در احتمال ، سوبژکتیویسم بر این باور است که احتمالات صرفاً درجاتی از اعتقاد عوامل عقلانی در یک قضیه معین هستند و به خودی خود هیچ واقعیت عینی ندارند.

سوبژکتیویسم اخلاقی در تقابل با واقع گرایی اخلاقی قرار می گیرد که مدعی است گزاره های اخلاقی به واقعیت های عینی، مستقل از عقاید انسانی اشاره دارند. به نظریه خطا ، که صدق هر گزاره اخلاقی را به هر معنا رد می کند. و به غیر شناخت گرایی ، که منکر این است که جملات اخلاقی اصلاً گزاره ها را بیان می کنند. رایج ترین اشکال ذهنیت گرایی اخلاقی نیز اشکال نسبی گرایی اخلاقی است که معیارهای اخلاقی نسبت به هر فرهنگ یا جامعه، یعنی نسبی گرایی فرهنگی ، یا حتی برای هر فرد، نسبی است. دیدگاه اخیر، همانطور که توسط پروتاگوراس ارائه شده است، معتقد است که به تعداد سوژه های موجود در جهان، مقیاس های متمایز خوبی و بدی وجود دارد. سوبژکتیویسم اخلاقی آن گونه ای از نسبی گرایی اخلاقی است که ارزش اخلاقی را به سوژه فردی نسبی می کند.

هورست ماتای ​​کوئل فیلسوف آنارشیست آلمانی اسپانیایی زبان تحت تأثیر ماکس استیرنر بود. [117] کوئل استدلال کرد که از آنجایی که فرد به جهان شکل می دهد، او آن اشیاء، دیگران و کل جهان است. [117] یکی از دیدگاه های اصلی او “نظریه جهان های نامتناهی” بود که برای او توسط فیلسوفان ماقبل سقراط ایجاد شد.

سولیپسیسم

نوشتار اصلی: سالیپسیسم

Solipsism این فلسفی ایده است که مطمئناً فقط ذهن خود شخص وجود دارد. این اصطلاح از لاتین solus (“تنها”) و ipse (“خود”) گرفته شده است. Solipsism به عنوان یک معرفت شناختی موضع معتقد است که آگاهی از هر چیزی خارج از ذهن خود مطمئن نیست. جهان خارج و سایر ذهن ها را نمی توان شناخت و ممکن است خارج از ذهن وجود نداشته باشد. به عنوان یک موضع متافیزیکی ، solipsism به این نتیجه می رسد که جهان و دیگر ذهن ها وجود ندارند. Solipsism تنها موضع معرفت شناختی است که بر اساس فرض خود ، هم غیرقابل انکار و هم غیرقابل دفاع به یک شیوه است. اگرچه تعداد افرادی که صادقانه از تنهایی گرایی حمایت می کنند اندک بوده است، برای یک فیلسوف غیرمعمول نیست که استدلال های دیگری را به عنوان یک نتیجه ناخواسته، به نوعی تقلیل ، متهم کند . در تاریخ فلسفه، solipsism به عنوان یک فرضیه شکی عمل کرده است .
فردگرایی اقتصادی

فردگرایی اقتصادی بر این دکترین باور است که هر فرد باید شود، استقلال در تصمیم گیری های اقتصادی خود در مقابل تصمیماتی که توسط جامعه، شرکت یا دولت برای او گرفته می داشته باشد.

لیبرالیسم کلاسیک

نوشتار اصلی: لیبرالیسم کلاسیک

لیبرالیسم یک ایدئولوژی سیاسی است که در قرن نوزدهم در قاره آمریکا، انگلستان و اروپای غربی شکل گرفت. این کشور در تعهد خود به آزادی شخصی و حکومت مردمی از اشکال قبلی لیبرالیسم پیروی کرد، اما در تعهد خود به اقتصاد کلاسیک و بازار آزاد با اشکال قبلی لیبرالیسم تفاوت داشت . [118]

لیبرال های برجسته در قرن نوزدهم عبارتند از ژان باپتیست سی ، توماس مالتوس و دیوید ریکاردو . لیبرالیسم کلاسیک، که گاهی به عنوان برچسبی برای اشاره به تمام اشکال لیبرالیسم قبل از قرن بیستم نیز استفاده می شد، در قرن بیستم توسط لودویگ فون میزس و فردریش هایک احیا شد و توسط میلتون فریدمن ، رابرت نوزیک ، لورن لوماسکی و یان ناروسون توسعه یافت. [119]

آزادی خواهی

بخشی از یک سریال در
آزادی خواهی
ریشه ها
مفاهیم

ممتنع اصلاح سن رضایت استبداد ستیزی ضد سرمایه داری ضد نظامی گری ضد دولت گرایی خودکامگی آزادی خواهی مدنی تضاد طبقاتی کمون کنفدرالیسم عدم تمرکز عمل مستقیم برابری طلبی آنارشیسم مصادره کننده فدرالیسم انجمن آزاد عشق آزاد بازار آزاد آنارشیسم بازار آزاد محیط زیست بازار آزاد مهاجرت رایگان آزادی تشکل اقتصاد هدیه جنبش جهانی عدالت فردگرایی بگذار باشد آزادی قانون طبیعی اقتصاد مشارکتی تبلیغ عمل مال دزدی است! امتناع از کار خودگردانی خود مالکیت بوم شناسی اجتماعی چمباتمه زدن جامعه بدون تابعیت مالیات به عنوان دزدی مالیات به عنوان برده داری شورای کار خود مدیریتی کارگران

مردم

انواع منطقه ای
موضوعات مرتبط

سکه پورتال آزادیخواهی
پرچم پورتال آنارشیسم

v تی ه

نوشتار اصلی: آزادی گرایی

لیبرتارینیسم از آزادی به عنوان یک اصل اصلی حمایت می کند. [120] آزادیخواهان به دنبال به حداکثر رساندن خودمختاری و آزادی سیاسی هستند، با تأکید بر انجمن آزاد ، آزادی انتخاب ، فردگرایی و انجمن داوطلبانه . [121] لیبرتارینیسم نسبت به اقتدار و قدرت دولتی تردید دارد، اما آزادیخواهان در دامنه مخالفت خود با نظام های اقتصادی و سیاسی موجود اختلاف نظر دارند . مکاتب مختلف اندیشه آزادیخواهانه طیفی از دیدگاهها را در رابطه با کارکردهای مشروع قدرت دولتی و خصوصی ارائه می دهند که اغلب خواستار محدود کردن یا انحلال نهادهای اجتماعی اجباری هستند . دسته بندی های مختلفی برای تمایز اشکال مختلف آزادی گرایی به کار رفته است. [122] [123] این کار برای تمایز دیدگاه های آزادیخواهانه در مورد ماهیت مالکیت و سرمایه ، معمولاً در امتداد خطوط چپ – راست یا سوسیالیستی – سرمایه داری انجام می شود. [124]

آزادی خواهی چپ

نوشتار اصلی: آزادی خواهی چپ

لیبرتارینیسم چپ نشان دهنده چندین رویکرد مرتبط و در عین حال متمایز به سیاست، جامعه، فرهنگ و نظریه سیاسی و اجتماعی است که بر آزادی فردی و سیاسی در کنار عدالت اجتماعی تأکید دارد. بر خلاف آزادیخواهان راست، آزادیخواهان چپ معتقدند که نه ادعا و نه اختلاط نیروی کار خود با منابع طبیعی کامل کافی نیست مالکیت خصوصی برای ایجاد حقوق [125] [126] و معتقدند که منابع طبیعی (زمین، نفت، طلا، درختان) باید به شیوه‌ای برابری‌خواهانه ، چه بدون مالکیت و چه در مالکیت جمعی نگهداری شوند. [126] آن دسته از آزادیخواهان چپ که از مالکیت حمایت می کنند این کار را تحت هنجارهای مختلف مالکیت [127] [128] [129] [130] و نظریه ها، [131] [132] [133] یا به شرط ارائه پاداش به محلی یا جهانی جامعه [126]

اصطلاحات مرتبط شامل آزادی خواهی برابری طلب ، [134] [135] آزادی خواهی چپ ، [136] لیبرتارینیسم ، [137] سوسیالیسم آزادی خواه ، [138] [139] آزادی خواهی اجتماعی [140] و آزادی خواهی سوسیالیستی . [141] آزادی خواهی چپ می تواند به طور کلی به این مکاتب فکری مرتبط و همپوشانی اشاره داشته باشد:

ضد اقتدارگرایانه انواع سیاست های چپ ، به ویژه در جنبش سوسیالیستی ، که معمولاً به عنوان سوسیالیسم آزادی خواه شناخته می شود. [138] [139]
ژئولیبرتارینیسم ، ترکیب آمریکایی آزادی گرایی و گرجگرایی . [142] [143]
آنارشیسم بازار چپ ، با تاکید بر پتانسیل دگرگون‌کننده اجتماعی شده ضدسرمایه‌داری بازارهای آزاد و عدم تهاجم. [144] [145]
مکتب اشتاینر-والنتاین ، به نام هیلل اشتاینر و پیتر والنتاین ، که طرفداران آن از مقدمات لیبرال کلاسیک یا لیبرال بازار نتیجه‌گیری می‌کنند. [146]

آزادی خواهی راست

نوشتار اصلی: آزادی خواهی راست

غیر جمع گرایانه آزادی خواهی راست بیانگر اشکال آزادی گرایی [147] یا انواع دیدگاه های مختلف آزادی خواهانه است که محققان آن را به حق آزادی خواهی [148] [149] مانند محافظه کاری آزادی خواهانه می شناسند . [150] اصطلاحات مرتبط شامل آزادی گرایی محافظه کار ، [151] [152] [153] سرمایه داری لیبرتارین [154] و آزادی خواهی جناح راست است. [141] [155] [156] در اواسط قرن بیستم، ایدئولوژی‌های راست آزادی‌خواه مانند آنارکو سرمایه‌داری و منارشیسم انتخاب [157] [158] اصطلاح لیبرتارین را برای حمایت آزاد از سرمایه‌داری قوی و حقوق مالکیت خصوصی کردند. مانند زمین، زیرساخت ها و منابع طبیعی. [159] دومی شکل غالب لیبرتارینیسم در ایالات متحده است، [141] جایی که از آزادی های مدنی ، [160] قانون طبیعی ، [161] سرمایه داری بازار آزاد [162] [163] و یک معکوس اساسی از مدرن رفاه دولت [164]

در دایره المعارف فلسفه استنفورد ، پیتر والنتاین آن را آزادی خواهی درست می نامد، اما او در ادامه بیان می کند: “لیبرتارینیسم اغلب به عنوان دکترین “جناح راست” در نظر گرفته می شود. اما این حداقل به دو دلیل اشتباه می شود. اول، در مورد اجتماعی – به جای مسائل اقتصادی، آزادی گرایی تمایل به “چپ” بودن دارد. با قوانینی که روابط جنسی توافقی و خصوصی بین بزرگسالان را محدود می کند (مثلاً جنسیت همجنس گرا، رابطه جنسی غیر زناشویی، و جنسیت انحرافی)، قوانینی که مصرف مواد مخدر را محدود می کند، مخالف است. قوانینی که دیدگاه‌ها یا اعمال مذهبی را بر افراد تحمیل می‌کنند و خدمت سربازی اجباری را تحمیل می‌کنند. مالکیت، اما با توجه به اختیاراتی که عوامل برای تصاحب منابع طبیعی غیرمتخصص (زمین، هوا، آب و غیره) دارند، تفاوت دارند.»

سوسیالیسم

تأثیرگذار فرانسوی ، آنارشیست فردگرای امیل آرمان

با توجه به مسائل اقتصادی در مکاتب سوسیالیستی فردگرا مانند آنارشیسم فردگرا ، طرفداران متقابل وجود دارند ( پیر جوزف پرودون ، امیل آرماند و بنجامین تاکر اولیه ). موقعیت های حقوق طبیعی (اوایل بنجامین تاکر، لیساندر اسپونر و جوزیا وارن )؛ و بی احترامی خودخواهانه به “اشباح” مانند مالکیت خصوصی و بازارها (مکس استیرنر، جان هنری مکی ، لو چرنی ، بعداً بنجامین تاکر، رنزو نواتوره و غیرقانونی گرایی ). آنارشیست فردگرای معاصر، آنارشیسم فردگرایانه کوین کارسون، آمریکایی را توصیف می کند و می گوید: «برخلاف سایر جنبش های سوسیالیستی، آنارشیست های فردگرا معتقد بودند که دستمزد طبیعی کار در بازار آزاد محصول آن است، و استثمار اقتصادی تنها زمانی می تواند اتفاق بیفتد که سرمایه داران و زمین داران قدرت دولت را در جهت منافع خود مهار کردند.بنابراین، آنارشیسم فردگرا هم بدیلی برای دولت گرایی فزاینده جریان اصلی سوسیالیستی و هم برای جنبش لیبرال کلاسیک بود که به سمت عذرخواهی صرف از قدرت تجارت بزرگ حرکت می کرد. ” [166]

سوسیالیسم آزادیخواه

پرچم پورتال آنارشیسم
سکه پورتال آزادیخواهی
نماد پورتال سوسیالیسم
امیل پورتال سیاست

v تی ه

نوشتار اصلی: سوسیالیسم لیبرتارین

سوسیالیسم لیبرتارین، که گاهی اوقات لیبرتارینیسم چپ [167] [168] و آزادیخواهی سوسیالیستی نامیده می شود، [169] یک سنت ضد استبدادی ، ضد دولت گرایی و آزادیخواهانه [170] در درون جنبش سوسیالیستی است سنت رد می کند. سوسیالیستی دولتی که برداشت از سوسیالیسم را به عنوان یک دولتی شکل که در آن دولت را حفظ می کنترل متمرکز اقتصاد کند . [171] [172] سوسیالیست های لیبرتارین از برده داری مزدی روابط در محیط کار انتقاد می کنند ، [173] بر خود مدیریتی کارگران در محل کار [172] و ساختارهای غیرمتمرکز سازمان سیاسی تاکید می کنند. [174] [175] [176]

سوسیالیسم لیبرتارین ادعا می کند که جامعه ای مبتنی بر آزادی و عدالت را می توان از طریق لغو نهادهای استبدادی معینی را کنترل می کنند که ابزارهای تولید و اکثریت را تابع طبقه مالک یا نخبگان سیاسی و اقتصادی هستند به دست آورد. [177] سوسیالیست های لیبرتارین از ساختارهای غیرمتمرکز مبتنی بر دموکراسی مستقیم و انجمن های فدرال یا کنفدرال مانند شهرداری لیبرتارین ، مجامع شهروندان ، اتحادیه های کارگری و شوراهای کارگری دفاع می کنند. [178] [179]

همه اینها عموماً در قالب یک فراخوان عمومی برای آزادی [180] [181] و اجتماع آزاد [182] از طریق شناسایی، انتقاد و برچیدن عملی اقتدار نامشروع در تمام جنبه های زندگی بشر انجام می شود. [183] ​​[184] [185] [186] [187] [188] [189] [190] در جنبش سوسیالیستی بزرگتر، سوسیالیسم آزادیخواه به دنبال متمایز کردن خود از لنینیسم و ​​سوسیال دموکراسی است. [191] [192]

جریان‌ها و جنبش‌های گذشته و حال که معمولاً به عنوان سوسیالیست آزادی‌خواه توصیف می‌شوند شامل آنارشیسم (به ویژه مکاتب فکری آنارشیستی مانند آنارکو کمونیسم ، آنارکو سندیکالیسم ، [193] آنارشیسم جمع‌گرا ، آنارشیسم سبز ، آنارشیسم فردگرا ، [194] [195] [196] است. [197] متقابل ، [198] و آنارشیسم اجتماعی ) و همچنین کمونالیسم ، برخی از اشکال سوسیالیسم دموکراتیک ، سوسیالیسم صنفی ، [199] مارکسیسم آزادیخواه [200] ( اتونومیسم ، کمونیسم شورایی ، [201] کمونیسم چپ و لوکزامبورگ ، دیگران)، [202] [203] مشارکت گرایی، سندیکالیسم انقلابی و برخی از نسخه های سوسیالیسم اتوپیایی . [204]

متقابل گرایی

نوشتار اصلی: متقابل گرایی (نظریه اقتصادی)

متقابل‌گرایی یک مکتب آنارشیستی است که می‌توان آن را در نوشته‌های پیر جوزف پرودون جستجو کرد، که جامعه‌ای سوسیالیستی را تصور می‌کرد که در آن هر فرد دارای ابزار تولید باشد ، چه به صورت فردی یا جمعی، با تجارتی که مقادیری معادل کار در بازار آزاد را نشان می‌دهد. . [205] یکی از اجزای این طرح، ایجاد یک بانک اعتباری متقابل بود که به تولیدکنندگان با نرخ بهره حداقلی وام می داد که فقط به اندازه کافی بالا بود تا هزینه های اجرایی را پوشش دهد. [206] متقابل گرایی مبتنی بر نظریه ارزش کار است که معتقد است وقتی کار یا محصول آن فروخته می شود، باید کالا یا خدماتی را در ازای دریافت «مقدار کار لازم برای تولید کالایی با کاربرد دقیقاً مشابه و برابر» دریافت کند. و اینکه دریافت چیزی کمتر به عنوان استثمار، سرقت نیروی کار یا ربا تلقی می شود. [207]

انتقادات

افلاطون تاکید کرد که افراد باید به قوانین پایبند باشند و وظایف خود را انجام دهند و در عین حال از اعطای حقوق افراد برای محدود کردن یا رد دخالت دولت در زندگی خود خودداری کنند. [208]

فیلسوف آلمانی گئورگ ویلهلم فردریش هگل با این ادعا که خودآگاهی انسان متکی بر شناخت دیگران است، فردگرایی را مورد انتقاد قرار داد، بنابراین دیدگاهی کل نگر را پذیرفت و ایده جهان به عنوان مجموعه ای از افراد اتمیزه شده را رد کرد. [209] [210]

فاشیست ها بر این باورند که تاکید لیبرال بر آزادی فردی باعث ایجاد تفرقه ملی می شود. [211]
نماهای دیگر
به عنوان سبک زندگی مستقل خلاق
اسکار وایلد مشهور ایرلندی سوسیالیست ، نویسنده جنبش منحط مشهور و شیک پوش

آنارشیست [212] نویسنده و غیرقانونی اسکار وایلد در مقاله معروف خود به نام روح انسان تحت سوسیالیسم نوشت که “هنر فردگرایی است و فردگرایی نیرویی مزاحم و متلاشی کننده است. ارزش عظیم آن نهفته است. زیرا آنچه به دنبال آن است برهم زدن یکنواختی است. نوع، بردگی عرف، استبداد عادت، و تنزل انسان به سطح ماشین». [67] از نظر مورخ آنارشیست جورج وودکاک ، “هدف وایلد در روح انسان تحت سوسیالیسم این است که جامعه ای را که برای هنرمند مطلوب تر است را جستجو کند، […] زیرا هنر وایلد عالی ترین هدف است که در درون خود روشنگری و بازسازی را در بر می گیرد. که همه چیزهای دیگر در جامعه باید تابع آن باشند. […] وایلد آنارشیست را به عنوان یک استت نشان می دهد. [68] به این ترتیب، فردگرایی برای نشان دادن شخصیتی با گرایش شدید به خودسازی و آزمایش در مقابل سنت یا عقاید و رفتارهای توده ای رایج استفاده شده است. [3] [8]

، نویسنده آنارشیست موری بوکچین ، بسیاری از آنارشیست‌های فردگرا را افرادی توصیف می‌کند که «مخالفت خود را به شکل‌های منحصربه‌فرد شخصی، به‌ویژه در سخنان آتشین، رفتارهای ظالمانه و شیوه‌های زندگی ناهنجار در گتوهای فرهنگی نیویورک، پاریس و لندن ابراز می‌کردند. یک عقیده، آنارشیسم فردگرا تا حد زیادی یک سبک زندگی غیرمعمول باقی ماند که در مطالبات خود برای آزادی جنسی ( عشق آزاد ) و شیفته نوآوری در هنر، رفتار و لباس آشکارتر بود. [58]

، آنارشیست فردگرای فرانسوی، در رابطه با این دیدگاه از فردیت، امیل آرمان از انکار خودگرایانه قراردادها و جزمات اجتماعی برای زندگی بر اساس شیوه ها و خواسته های خود در زندگی روزمره حمایت کرد، زیرا او بر آنارشیسم به عنوان یک شیوه زندگی و عمل تأکید داشت. به این ترتیب، او عقیده داشت که “فردگرای آنارشیست تمایل دارد خود را بازتولید کند، روح خود را در افرادی تداوم بخشد که نظرات او را دارند و امکان برقراری وضعیتی را فراهم می کنند که اقتدارگرایی از آن طرد شده است. آیا این میل، این اراده، نه تنها برای زیستن، بلکه برای بازتولید خود است که آن را «فعالیت» می نامیم. [ » 213]

در کتاب « باغ ناقص: میراث اومانیسم ، فیلسوف اومانیست، تزوتان تودوروف »، فردگرایی را جریان مهمی از اندیشه اجتماعی-سیاسی در مدرنیته معرفی می‌کند و به عنوان نمونه‌هایی از آن، از میشل دو مونتن ، فرانسوا دو لاروشفوک ، مارکی دو ساد و شارل یاد می‌کند . بودلر . [214] در لاروشفوکو، او گرایشی شبیه به رواقی گرایی را شناسایی می کند که در آن «شخص صادق وجود خود را به شیوه مجسمه ساز کار می کند که در جستجوی رهایی از فرم هایی است که در داخل یک بلوک سنگ مرمر قرار دارند، تا حقیقت آن را استخراج کند. موضوع.” [214] در بودلر، او خصلت شیک و شیکی را می یابد که در آن فرد به دنبال پرورش «ایده زیبایی در درون خود، ارضای علایق احساس و تفکر» است. [214]

شاعر روسی-آمریکایی جوزف برادسکی زمانی نوشت که “مطمئن ترین دفاع در برابر شیطان، فردگرایی افراطی، اصالت تفکر، هوسبازی، حتی – اگر بخواهید – غیرعادی است. یعنی چیزی که نمی توان آن را جعل کرد. تقلید شد؛ چیزی که حتی یک شیاد باتجربه هم نمی توانست از آن راضی باشد.” [215] رالف والدو امرسون به طور مشهور اعلام کرد که “[و]هوسو مردی خواهد بود باید یک ناسازگار باشد” – دیدگاهی که در زندگی و کار هنری دیوید ثورو به طور طولانی توسعه یافته است. ایده امرسون به همان اندازه به یاد ماندنی و تأثیرگذار بر والت ویتمن است. امرسون اصولاً با تکیه بر ساختارهای اجتماعی مدنی و مذهبی مخالف بود، دقیقاً به این دلیل که فرد از طریق آنها به دست دوم الهی نزدیک می شود، که با واسطه تجربه زمانی اولیه یک نابغه از عصر دیگر انجام می شود. به گفته امرسون، “[یک نهاد، سایه دراز یک مرد است.” امرسون برای دستیابی به این رابطه اصلی اظهار داشت که فرد باید «بر خود پافشاری کند؛ هرگز تقلید نکند»، زیرا اگر رابطه ثانویه باشد، ارتباط از بین می رود.

دین

پاپ لئو سیزدهم نامه Testem benevolentiae nostrae را محکوم کرد “آمریکایی” که با فردگرایی همراه است. [ نیازمند منبع ]

مردم کشورهای غربی بیشتر فردگرا هستند تا اجتماع گرا. نویسندگان یک مطالعه [217] پیشنهاد کردند که این تفاوت تا حدی به دلیل تأثیر کلیسای کاتولیک در قرون وسطی است. آنها به طور خاص به ممنوعیت آن در رابطه با محارم ، ازدواج پسر عموزاده ، فرزندخواندگی و ازدواج مجدد ، و ترویج خانواده هسته ای بر خانواده بزرگ اشاره کردند. [218]

کلیسای کاتولیک تعلیم می دهد که “اگر ما صادقانه به پدر ما دعا کنیم، فردگرایی را پشت سر می گذاریم، زیرا عشقی که دریافت می کنیم ما را آزاد می کند… باید بر اختلافات و مخالفت های ما غلبه کرد” [219]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فردگرایی ، فلسفه سیاسی و اجتماعی که بر اخلاقی ارزش فرد تأکید دارد .

اگرچه مفهوم یک فرد ممکن است ساده به نظر برسد، اما راه های زیادی برای درک آن، هم در تئوری و هم در عمل وجود دارد. خود اصطلاح فردگرایی و معادل های آن در زبان های دیگر – مانند سوسیالیسم و ​​دیگر ایسم ها – به قرن نوزدهم برمی گردد.

فردگرایی زمانی تنوع ملی جالبی را به نمایش گذاشت

اما معانی مختلف آن تا حد زیادی با هم ادغام شدند. پس از تحولات انقلاب فرانسه ، فردگرایی در فرانسه به صورت تحقیرآمیز مورد استفاده قرار گرفت تا به منابع انحلال و هرج و مرج اجتماعی و ارتقای منافع فردی بر منافع جمعی اشاره کند. منفی این اصطلاح مفهوم توسط مرتجعین فرانسوی، ملی گرایان، محافظه کاران ، لیبرال ها و سوسیالیست ها به طور یکسان، علیرغم دیدگاه های متفاوتشان در مورد نظم اجتماعی امکان پذیر و مطلوب، به کار گرفته شد. در آلمان ، ایده‌های منحصربه‌فرد بودن فردی ( Einzigkeit ) و تحقق خود – در مجموع، مفهوم رمانتیک فردیت – به کیش نبوغ فردی کمک کرد و بعدها به یک نظریه ارگانیک از جامعه ملی تبدیل شد. بر اساس این دیدگاه، دولت و جامعه سازه‌های مصنوعی نیستند که بر اساس یک قرارداد اجتماعی بنا شده‌اند ، بلکه کل‌های فرهنگی منحصربه‌فرد و خودکفا هستند. در انگلستان ، فردگرایی شامل عدم انطباق مذهبی (یعنی عدم انطباق با کلیسای انگلستان ) و لیبرالیسم اقتصادی در نسخه های مختلف آن، از جمله رویکردهای دولت- مداخله گرایانه و دولت معتدل. در ایالات متحده ، فردگرایی تا قرن نوزدهم به بخشی از ایدئولوژی اصلی آمریکا تبدیل شد و تأثیرات پیوریتانیسم نیوانگلند ، جفرسونیسم و ​​فلسفه حقوق طبیعی را در خود جای داد. فردگرایی آمریکایی جهان‌شمول و ایده‌آلیستی بود، اما با آمیختن عناصر داروینیسم اجتماعی (یعنی بقای قوی‌ترین) جنبه خشن‌تری پیدا کرد. “فردگرایی ناهموار” – که توسط هربرت هوور در طول مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری او در سال 1928 تمجید شد – با ارزش های سنتی آمریکا مانند آزادی شخصی، سرمایه داری و دولت محدود مرتبط بود. همانطور که جیمز برایس ، سفیر بریتانیا در ایالات متحده (1907-1313)، در مشترک المنافع آمریکا (1888) نوشت: “فردگرایی، عشق به سرمایه گذاری، و غرور به آزادی شخصی توسط آمریکایی ها نه تنها برگزیده آنها تلقی شده است، بلکه [آنها] عجیب و غریب و انحصاری مالکیت.”

فیلسوف سیاسی اشرافی فرانسوی الکسیس دو توکویل (1805-1859) فردگرایی را بر حسب نوعی خودخواهی معتدل توصیف می کند که

انسان ها را صرفاً نگران حلقه کوچک خانواده و دوستان خود می کند. توکویل با مشاهده عملکرد سنت دموکراتیک آمریکایی برای دموکراسی در آمریکا (1835-1840)، نوشت که فردگرایی با هدایت «هر شهروند به منزوی کردن خود از همنوعان خود و جدا شدن از خانواده و دوستانش»، «فضیلت عمومی» را از بین برد. زندگی، که فضیلت مدنی و معاشرت چاره مناسبی برای آن بود. برای مورخ سوئیسی یاکوب بورکهارت (97-1818)، فردگرایی به معنای کیش حریم خصوصی بود، که همراه با رشد ابراز وجود، «انگیزه ای به عالی ترین رشد فردی» داد که در رنسانس اروپایی شکوفا شد . جامعه شناس فرانسوی امیل دورکیم (1917-1858) دو نوع فردگرایی را شناسایی کرد: خودگرایی سودگرایانه جامعه شناس و فیلسوف انگلیسی، هربرت اسپنسر (1820-1903)، که به گفته دورکیم، جامعه را به «چیزی بیش از یک دستگاه عظیم تقلیل داد». تولید و مبادله» و عقل گرایی فیلسوف آلمانی، امانوئل کانت (1724-1804)، فیلسوف فرانسوی ژان ژاک روسو (1712-1788)، و اعلامیه انقلاب فرانسه در مورد حقوق انسان و شهروند (1789)، که به عنوان «اصلی آن است. جزم ، استقلال و مناسک اولیه عقل آن، دکترین تحقیق آزاد است. اقتصاددان اتریشی، فای هایک (1899-1992)، که طرفدار فرآیندهای بازار بود و به مداخله دولت بی اعتماد بود، آنچه را که «کاذب» می‌خواند از فردگرایی «واقعی» متمایز کرد. فردگرایی کاذب، که عمدتاً توسط نویسندگان فرانسوی و سایر نویسندگان اروپای قاره ای نمایندگی می شد، با «اعتقاد مبالغه آمیز به قدرت عقل فردی» و دامنه برنامه ریزی اجتماعی مؤثر مشخص می شود و «منبع سوسیالیسم مدرن» است. در مقابل، فردگرایی واقعی، که طرفداران آن شامل جان لاک (1632-1704)، برنارد دو ماندویل (1670-1733)، دیوید هیوم (1711-76)، آدام فرگوسن (1723-1816)، آدام اسمیت (1723-1723)، و ادموند برک (97-1729) معتقد بودند که “همکاری خودجوش انسانهای آزاد اغلب چیزهایی را ایجاد می کند که بزرگتر از آن چیزی است که ذهن فردی آنها می تواند به طور کامل درک کند” و پذیرفت که افراد باید “تسلیم گمنام و به ظاهر غیرمنطقی جامعه.» نیروهای

جنبه‌های دیگر فردگرایی

به مجموعه‌ای از سؤالات مختلف در مورد چگونگی درک رابطه بین جمع‌ها و افراد مربوط می‌شود. یکی از این پرسش‌ها بر چگونگی تبیین حقایق مربوط به رفتار گروه‌ها، فرآیندهای اجتماعی و رویدادهای تاریخی در مقیاس بزرگ متمرکز است. بر اساس فردگرایی روش شناختی، دیدگاهی که کارل پوپر فیلسوف اتریشی الاصل بریتانیایی (1902-1994) از آن دفاع می کند، هر توضیحی در مورد چنین واقعیتی در نهایت باید به حقایق مربوط به افراد – در مورد اعتقادات، خواسته های آنها، متوسل شود، یا بیان شود. و اقدامات دیدگاهی نزدیک به هم که گاهی فردگرایی هستی‌شناختی نامیده می‌شود، این نظریه است که گروه‌ها، فرآیندها و رویدادهای اجتماعی یا تاریخی چیزی جز مجموعه‌ای از افراد و کنش‌های فردی نیستند. فردگرایی روش‌شناختی از تبیین‌هایی که به عوامل اجتماعی متوسل می‌شوند که به نوبه خود نمی‌توان آنها را به طور فردگرایانه توضیح داد، جلوگیری می‌کند. به عنوان مثال می توان به روایت کلاسیک دورکیم از نرخ های متفاوت خودکشی بر حسب درجات اجتماعی اشاره کرد ادغام و گزارش وقوع جنبش های اعتراضی از نظر ساختار فرصت های سیاسی. فردگرایی هستی‌شناختی در تضاد با شیوه‌های مختلف تلقی نهادها و گروه‌ها به عنوان «واقعی» است – به عنوان مثال، دیدگاه شرکت‌ها یا دولت‌ها به‌عنوان عامل و دیدگاه نقش‌ها و قوانین یا گروه‌های وضعیتی بوروکراتیک به‌عنوان مستقل از افراد، که هم رفتار افراد را محدود و هم قادر می‌سازد. سؤال دیگری که در بحث های فردگرایی مطرح می شود این است که اشیاء با ارزش یا ارزش (یعنی کالاها) در زندگی اخلاقی و سیاسی چگونه باید تصور شوند. برخی از نظریه پردازان که به عنوان اتمیست ها شناخته می شوند، استدلال می کنند که چنین کالاهایی ذاتاً مشترک یا اشتراکی نیستند، در عوض معتقدند که فقط کالاهای فردی وجود دارد که به افراد تعلق می گیرد. بر اساس این دیدگاه، اخلاق و سیاست صرفاً ابزاری هستند که هر فردی از طریق آن می‌کوشد چنین کالاهایی را برای خود تأمین کند. یکی از نمونه های این دیدگاه، مفهوم اقتدار سیاسی است که در نهایت از الف نشأت گرفته یا توجیه شده است “قرارداد” فرضی بین افراد، مانند فلسفه سیاسی توماس هابز (1588-1679). ایده دیگر این است که در اقتصاد و در سایر علوم اجتماعی متأثر از اقتصاد معمول است، که بیشتر نهادها و روابط اجتماعی را می توان با این فرض که رفتار فردی اساساً با انگیزه منفعت شخصی برانگیخته می شود، به بهترین شکل درک کرد.

شخصی فردگرایی همانطور که توکویل آن را درک می کرد

با تأیید لذت های خصوصی و کنترل محیط مورد تأسف و انتقاد قرار گرفته و نادیده گرفتن مشارکت عمومی و وابستگی جمعی، مدت هاست که از هر دو طرف راست و چپ و از هر دو مذهبی و سکولار دیدگاه است. به خصوص انتقادهای قابل توجهی توسط طرفداران جامعه گرایی صورت گرفته است که تمایل دارند فردگرایی را با خودشیفتگی و خودخواهی یکی بدانند. به همین ترتیب، متفکران در سنت اندیشه سیاسی «جمهوری‌خواه» – که بر اساس آن قدرت با تقسیم شدن به بهترین وجه کنترل می‌شود – از این تصور که فردگرایی دولت را از حمایت و مشارکت فعال شهروندان محروم می‌کند و در نتیجه به نهادهای دموکراتیک آسیب می‌رساند، آشفته می‌شوند. همچنین تصور می‌شود که فردگرایی جوامع مدرن غربی را از جوامع پیشامدرن و غیرغربی، مانند هند و چین سنتی متمایز می‌کند، جایی که گفته می‌شود جامعه یا ملت ارزش بالاتر از فرد و نقش فرد در عرصه سیاسی و اقتصادی قائل می‌شود. زندگی جامعه او تا حد زیادی با عضویت او در یک طبقه یا طبقه خاص تعیین می شود.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *