تائوئیسم و آنارشیسم از سازمان آنارشیست (کانادا) آنارشیسم معمولاً یک پدیده غربی و اخیر تلقی می شود، اما ریشه های آن به اعماق تمدن های باستانی شرق می رسد. اولین بیان روشن از حساسیت آنارشیستی را می توان به تائوئیست ها در چین باستان از حدود قرن ششم قبل از میلاد ردیابی کرد. در واقع، اثر اصلی تائوئیست، تائو ته… ادامه خواندن وقتی ضعیف بر قوی چیره میشود – پادکست آنارشی
دسته: پادکست آنارشی (علی رجب زاده)
هرج و مرج آنارشی یک جامعه بدون حکومت است . همچنین ممکن است به جامعه یا گروهی از مردم اشاره داشته باشد که به طور کامل یک سلسله مراتب را رد می کنند .
در اصطلاح عملی، هرج و مرج آنارشی می تواند به محدود کردن یا لغو اشکال سنتی حکومت و نهادها اشاره کند . همچنین می تواند یک ملت یا هر مکان مسکونی را مشخص کند که هیچ سیستم حکومتی یا حکومت مرکزی ندارد. هرج و مرج آنارشی رعمدتا توسط آنارشیست های فردی که پیشنهاد جایگزینی دولت با نهادهای داوطلبانه را مطرح می کنند، حمایت می شود. این نهادها یا انجمنهای آزاد عموماً از طبیعت الگوبرداری میشوند ، زیرا میتوانند مفاهیمی مانند خوداتکایی اجتماعی و اقتصادی ، وابستگی متقابل یا فردگرایی را نشان دهند . اگر چه از آنارشی اغلب به صورت منفی استفاده می شودمترادف هرج و مرج آنارشی یا فروپاشی یا آنومی اجتماعی ، این معنایی نیست که آنارشیست ها به آنارشی نسبت می دهند ، جامعه ای بدون سلسله مراتب.
ریشه شناسی [ ویرایش ]
هرج و مرج آنارشی از کلمه لاتین anarchia گرفته شده است که از کلمه یونانی anarchos (“بدون حاکم”) با an- (“نه” یا “بدون”) + archos (“حاکم”) به معنای واقعی کلمه “بدون حاکم” آمده است. “. [1] Anarchy برای اولین بار در سال 1539 در انگلیسی به معنای “عدم وجود دولت” استفاده شد.
نمای کلی آنارشی
انسان شناسی آنارشی
شکارچیان در یک جامعه آنارشیستی زندگی می کنند.
پیتر لیسون انواع نهادهای مجری قانون خصوصی را مورد بررسی قرار داد که در موقعیتهای آنارشیک توسط دزدان دریایی قرن هجدهم، افراد قبایل پیشسواد و باندهای زندان کالیفرنیایی ایجاد شده بودند. این گروهها همه روشهای مختلف اجرای قانون خصوصی را برای برآوردن نیازهای خاص خود و ویژگیهای موقعیت آنارشیک خود اقتباس کردند.
روابط بین الملل
در روابط بین الملل ، هرج و مرج آنارشی عبارت است از «عدم وجود هیچ مرجعی برتر از دولت-ملت ها و قادر به داوری اختلافات آنها و اجرای قوانین بین المللی». [3] [4]
فلسفه سیاسی
آنارشیسم
به عنوان یک فلسفه سیاسی ، آنارشیسم از جوامع خودگردان مبتنی بر نهادهای داوطلبانه حمایت می کند. اینها اغلب به عنوان جوامع بدون دولت توصیف می شوند، اگرچه چندین نویسنده آنها را به طور خاص تر به عنوان نهادهایی بر اساس انجمن های آزاد غیر سلسله مراتبی تعریف کرده اند. آنارشیسم دولت را نامطلوب، غیرضروری یا مضر می داند. در حالی که مخالفت با دولت مرکزی است، شرط لازم اما کافی نیست . آنارشیسم همچنین مستلزم اقتدار مخالف استیا سازماندهی سلسله مراتبی در انجام کلیه روابط انسانی، از جمله نه محدود به نظام دولتی.
امانوئل کانت
فیلسوف آلمانی ، امانوئل کانت، در انسان شناسی خود، هرج و مرج آنارشی را از دیدگاه پراگماتیک ، متشکل از «قانون و آزادی بدون زور» دانست. از نظر کانت، هرج و مرج آنارشی نمی تواند یک دولت مدنی واقعی باشد ، زیرا قانون تنها یک «توصیه خالی» است در صورتی که نیرویی برای کارآمد کردن این قانون لحاظ نشود. برای اینکه چنین دولتی وجود داشته باشد، باید در عین حفظ قانون و آزادی، زور را شامل شود، دولتی که کانت آن را جمهوری می نامد. کانت چهار نوع حکومت را شناسایی کرد:
- قانون و آزادی بدون زور (آنارشی)
- قانون و زور بدون آزادی ( استبداد )
- زور بدون آزادی و قانون ( بربریت )
- نیروی با آزادی و قانون ( جمهوری )
نمونه هایی از آنارشی فروپاشی دولت
جنگ داخلی انگلیس (1642–1651)
سرزمین اصلی اروپا در جنگ سی ساله (1618-1648) تقریباً هرج و مرج آنارشی را تجربه کرد .
آنارشی یکی از موضوعاتی بود که در بحث پاتنی در سال 1647 مطرح شد:
توماس رینزبروبنابراین باید تحت ستم قرار بگیرم: اگر من به پادشاهی علاقه ای ندارم، باید از همه قوانین آنها رنج ببرم، چه درست و چه نادرست. نه چنین است: یک آقا در یک کشور زندگی می کند و دارای سه یا چهار ربوبیت است، همانطور که برخی از مردان دارند (خدا می داند چگونه آنها را به دست آورده اند). و هنگامی که مجلسی فراخوانده می شود، باید نماینده مجلس باشد. و ممکن است او چند مرد فقیر را ببیند، آنها در نزدیکی این مرد زندگی می کنند، او می تواند آنها را در هم بکوبد. و نمیدانم که آیا قدرت مردان ثروتمند این را نمیکند، و بنابراین آنها را تحت بزرگترین ظلمی که تا به حال در جهان تصور میشد نگه دارم. و بنابراین فکر میکنم که به آن به طور کامل پاسخ داده شده است: خدا آن چیز را به عنوان شایسته با این قانون خود مقرر کرده است، دزدی نکنید. و من به نوبه خود مخالف هر گونه چنین فکری هستم، و در مورد خود شما،
الیور کرامول : “من چیزی جز این نمی دانم، اینکه آنها که تسلیم ترین هستند، بیشترین خرد را دارند؛ اما واقعاً، آقا، این آنطور که باید درست نیست. هیچ کس نمی گوید که شما به هرج و مرج آنارشی فکر می کنید، اما اینکه پیامد این قاعده به هرج و مرج آنارشی گرایش دارد، باید به هرج و مرج آنارشی ختم شود؛ زیرا اگر این حد را بردارید، کجا حد و مرزی تعیین میشود که مردانی که علاقهای جز علاقه به نفس کشیدن ندارند، در انتخابات صدایی نخواهند داشت؟ مطمئنم که اینطور نیست، ما نباید اینقدر با هم گرم باشیم.” [16]
هنگامی که مردم شروع به نظریه پردازی در مورد جنگ داخلی انگلیس کردند، هرج و مرج آنارشی به وضوح مشخص شد، البته از دیدگاه های سیاسی متفاوت:
- 1651 – توماس هابز ( لویاتان ) شرایط طبیعی بشر را به عنوان جنگ همه علیه همه توصیف می کند ، جایی که انسان در زندگی بی رحمانه ای زندگی می کند: “برای مردم وحشی در بسیاری از نقاط آمریکا، به جز دولت خانواده های کوچک، توافق به آن بستگی دارد. بر اساس شهوت طبیعی، اصلاً حکومت نداشته باشید و در این روز به آن شیوه وحشیانه زندگی کنید». [17] هابز سه دلیل اصلی درگیری را در این حالت طبیعی مییابد، یعنی رقابت، نارضایتی و شکوه: «اول باعث میشود انسانها برای کسب منفعت حمله کنند، دوم برای امنیت، و سوم برای شهرت». اولین قانون طبیعت اواین است که «هر کس تا آنجا که امید به دستیابی به صلح دارد، باید تلاش کند، و هنگامی که نمی تواند آن را به دست آورد، همه کمک ها و مزایای جنگ را بجوید و از آن استفاده کند». در حالت طبیعی، «هر انسانی بر هر چیزی حق دارد، حتی پس از آن به دنبال بدن یکدیگر بروند»، اما قانون دوم این است که برای تأمین مزیت های صلح، «مردی راضی باشد، زمانی که دیگران تمایل دارند. همینطور… این حق را برای همه چیز قائل شود؛ و به آنقدر آزادی در برابر دیگران راضی باشد که به دیگران اجازه می دهد بر علیه خودش باشند.» این آغاز قراردادها/عهدها است. که اجرای آن قانون سوم طبیعت است. پس ظلم عبارت است از عدم وفای به عهد و غیر آن عادلانه است.
- 1656 – جیمز هرینگتون ( مشترک المنافع اقیانوسیه ) از هرج و مرج آنارشی برای توصیف وضعیتی استفاده می کند که در آن مردم از زور برای تحمیل یک دولت بر پایه اقتصادی متشکل از مالکیت زمین منفرد ( سلطنت مطلق ) یا زمین در مالکیت چند نفر (مختلط) استفاده می کنند. سلطنت). او آن را از مشترک المنافع متمایز می کند، یعنی وضعیتی که هم مالکیت زمین و هم حکومت در میان مردم به طور کلی مشترک است و آن را وضعیتی موقتی می داند که از عدم تعادل بین شکل حکومت و شکل روابط مالکیت ناشی می شود.
انقلاب فرانسه (1789-1799) [ ویرایش ]
سرهای اشراف بر روی سنبله
توماس کارلایل ، مقالهنویس اسکاتلندی دوران ویکتوریا که بیش از همه به خاطر اثر بسیار تأثیرگذار خود در تاریخ، انقلاب فرانسه شناخته میشود ، نوشت که انقلاب فرانسه جنگی علیه اشرافیت و آنارشی بود:
در همین حال، ما از هرج و مرج آنارشی به عنوان مرگ متنفر خواهیم بود. و چیزهای بدتر از هرج و مرج آنارشی بیشتر مورد نفرت قرار خواهند گرفت! یقیناً صلح به تنهایی ثمربخش است. هرج و مرج آنارشی نابودی است: مثلاً آتش زدن شمس و ناتوانی ها. اما که جای خالی را پشت سر می گذارد. این را نیز بدانید که از دنیای بی خرد چیزی جز بی خردی نمی توان ساخت. ترتیبش بده، قانون اساسی بساز، هر طور که می خواهی آن را در صندوق های رای غربال کن، بی خردی است و باقی می ماند، – طعمه ی جدید لات های جدید و چیزهای ناپاک، پایان آخر آن کمی بهتر از آغاز. چه کسی می تواند یک چیز عاقلانه را از انسان های بی خرد بیرون بیاورد؟ نه یکی و بنابراین جای خالی و لغو عمومی برای این فرانسه آمده است، آنارشی چه کاری می تواند بیشتر انجام دهد؟ بگذار نظم باشد، اگر زیر شمشیر سرباز بود. درود باشد تا فضل آسمانها ریخته نشود. که آنچه از حکمت برای ما می فرستند در فصلش میوه می آوریم! – باید دید که چگونه سرکوبگران سانسکولوتیسم خود سرکوب شدند و حق مقدس شورش با باروت از بین رفت: با آن این تاریخ پرحادثه منحصر به فرد به نام انقلاب فرانسه به پایان می رسد.[18]
در سال 1789، آرماند، duc d’Aiguillon به مجلس ملی آمد و نظرات خود را در مورد هرج و مرج آنارشی به اشتراک گذاشت:
ممکن است اجازه داشته باشم در اینجا نظر شخصی خود را بیان کنم. من بدون شک متهم به عدم عشق به آزادی نمی شوم، اما می دانم که همه جنبش های مردم به آزادی منتهی نمی شوند. اما می دانم که هرج و مرج آنارشی بزرگ به سرعت به فرسودگی شدید می انجامد و استبداد، که نوعی استراحت است، تقریباً همیشه نتیجه ضروری هرج و مرج آنارشی بزرگ بوده است. بنابراین، پایان دادن به اختلالی که تحت آن رنج میبریم، بسیار مهمتر از آن چیزی است که فکر میکنیم. اگر ما بتوانیم تنها از طریق استفاده از زور توسط مقامات به این مهم دست یابیم، آنگاه پرهیز از استفاده از چنین نیرویی بی فکر خواهد بود. [19]
آرماند بعداً به دلیل مخالفت با تاکتیکهای خشونتآمیز انقلاب تبعید شد. پروفسور کریس بوشه در مورد نقش هرج و مرج آنارشی در انقلاب اظهار داشت:
در انقلاب فرانسه ، روایت افزایش هرج و مرج آنارشی ، روایتی را که در آن انقلابیون در تلاش بودند تا با نوشتن قانون اساسی، نظم اجتماعی جدیدی ایجاد کنند، تضعیف کرد. [20]
جامائیکا (1720) [ ویرایش ]
در سال 1720، سر نیکلاس لاوز ، فرماندار جامائیکا ، به جان رابینسون ، اسقف لندن نوشت :
در مورد انگلیسی هایی که به عنوان مکانیک به اینجا آمدند، بسیار جوان بودند و اکنون دارایی های خوبی در Sugar Plantations و Indigo & Co. شده اند، البته آنها بهتر از آنچه در کشور یاد می گیرند نمی دانند. اکنون کوتاه و واضح بگویم، ربوبیت شما خواهد دید که آنها هیچ اصل کلیسا و دولت ندارند، مگر آنچه که کاملاً آنارشیک است.
در این نامه، لاوس در ادامه از این شکایت می کند که این «مردان با ارزش اکنون مانند غوره یونس هستند » و جزئیات خاستگاه فروتنانه « کرئولیان » را که عمدتاً فاقد آموزش هستند و قوانین کلیسا و دولت را زیر پا می گذارند، بیان می کند. به ویژه، او به امتناع آنها از پیروی از قانون کمبود اشاره می کند که صاحبان برده را ملزم می کرد به ازای هر 40 آفریقایی برده شده، یک فرد سفیدپوست را از انگلستان تهیه کنند ، به این ترتیب امیدوارند که املاک خود را گسترش دهند و از مهاجرت بیشتر انگلیسی/ ایرلندی جلوگیری کنند. لاوز حکومت را «آنارشیک، اما نزدیکترین به هر شکلی از اشرافیت» توصیف میکند”، در ادامه استدلال کرد: “آیا رعایای خوب پادشاه در خانه، که به همان اندازه که پدرانشان و خودشان قادر به کشتزار هستند، باید برای همیشه از آزادی خود برای سکونت در مزارع در این جزیره شریف محروم شوند و پادشاه و ملت در خانه از این همه ثروت محروم شود تا چند شاهزاده نجیب زاده بسازد؟» [21]
آلبانی (1997) [ ویرایش ]
در سال 1997، آلبانی در وضعیت هرج و مرج آنارشی قرار گرفت، [22] عمدتاً به دلیل ضررهای مالی سنگین ناشی از فروپاشی شرکت های هرمی . در نتیجه فروپاشی جامعه، جنایتکاران مسلح به شدت آزادانه با مصونیت کامل تقریباً در رفت و آمد بودند. اغلب در هر شهر 3 تا 4 باند وجود داشت، به ویژه در جنوب، جایی که پلیس منابع کافی برای مقابله با جرایم مربوط به باندها را نداشت.
سومالی (1991–2006) [ ویرایش ]
نقشه سومالی که در سال 2006 ایالت های خوداعلام شده و مناطق تحت کنترل جناحی را نشان می دهد.
در حالی که سیستم رسمی قضایی سومالی پس از سقوط رژیم سیادباره تا حد زیادی ویران شد ، بعداً به تدریج بازسازی و تحت حکومتهای مختلف منطقهای مانند مناطق کلان پانتلند و سومالیلند خودمختار شد. در مورد دولت ملی انتقالی و جانشین آن دولت فدرال انتقالی ، ساختارهای موقت قضایی جدید از طریق کنفرانس های بین المللی مختلف شکل گرفت. علیرغم برخی تفاوتهای سیاسی قابل توجه بین آنها، همه این دولتها ساختارهای قانونی مشابهی داشتند که بیشتر آنها بر اساس سیستمهای قضایی دولتهای قبلی سومالی بود. این شباهت ها در قانون مدنی شامل الفمنشوری که تقدم شریعت یا قوانین دینی مسلمانان را تأیید می کند، اگرچه در عمل شریعت عمدتاً در مواردی مانند ازدواج، طلاق، ارث و مسائل مدنی اعمال می شود. منشور استقلال قوه قضائیه را تضمین می کرد که به نوبه خود توسط یک کمیته قضایی محافظت می شد. یک سیستم قضایی سه لایه شامل دادگاه عالی ، دادگاه تجدیدنظر و دادگاه های بدوی (هر دو تقسیم شده بین دادگاه های منطقه ای و منطقه ای، یا یک دادگاه واحد در هر منطقه). و قوانین دولت غیرنظامی که قبل از کودتای نظامی که منجر به به قدرت رسیدن رژیم بار شد، تا زمان اصلاح قوانین به قوت خود باقی است. [23]
الکس تاباروک ، اقتصاددان، مدعی شد که سومالی در دوره بی تابعیتی خود، “آزمایشی منحصر به فرد برای تئوری هرج و مرج آنارشی ” ارائه کرد، در برخی جنبه ها نزدیک به آنارکو-سرمایه دارانی مانند دیوید دی فریدمن و موری روثبارد . [24] با این وجود، هم آنارشیست ها و هم برخی آنارکوکاپیتالیست ها مانند والتر بلاک استدلال می کنند که سومالی یک جامعه آنارشیستی نبود.
دموكراسی ها صلح طلب نیستند – پادکست آنارشی
فهرست جنگ های بین دموکراسی ها این فهرست ناقصی از جنگهای بین نهادهایی است که شکل حکومتی دموکراتیک بر اساس قانون اساسی دارند و در واقع آن را اجرا میکنند. دو نکته لازم است: اینکه جنگی رخ داده است، و اینکه حداقل در دو طرف مخالف، دموکراسی وجود داشته باشد. برای بسیاری از این مدخل ها، اینکه آیا جنگ بوده است… ادامه خواندن دموكراسی ها صلح طلب نیستند – پادکست آنارشی