وقتی ضعیف بر قوی چیره میشود – پادکست آنارشی

تائوئیسم و ​​آنارشیسم
از سازمان آنارشیست (کانادا)

آنارشیسم معمولاً یک پدیده غربی و اخیر تلقی می شود، اما ریشه های آن به اعماق تمدن های باستانی شرق می رسد. اولین بیان روشن از حساسیت آنارشیستی را می توان به تائوئیست ها در چین باستان از حدود قرن ششم قبل از میلاد ردیابی کرد. در واقع، اثر اصلی تائوئیست، تائو ته چینگ ، ممکن است یکی از بزرگترین آثار کلاسیک آنارشیست در نظر گرفته شود.

تائوئیست‌ها در آن زمان در جامعه‌ای فئودالی زندگی می‌کردند که در آن قانون مدون می‌شد و دولت به طور فزاینده‌ای متمرکز و بوروکراتیک می‌شد. کنفوسیوس سخنگوی اصلی مکتب قانونی بود که از این تحولات حمایت می کرد و خواستار یک سلسله مراتب اجتماعی بود که در آن هر شهروند جایگاه خود را بداند. تائوئیست ها به نوبه خود حکومت را رد کردند و معتقد بودند که همه می توانند در هماهنگی طبیعی و خودانگیخته زندگی کنند. کشمکش بین کسانی که می‌خواهند مداخله کنند و کسانی که معتقدند وقتی تنها می‌مانند همه چیز به بهترین وجه شکوفا می‌شود از آن زمان تاکنون ادامه داشته است.

تائوئیست ها و کنفوسیوس ها هر دو در فرهنگ چین باستان گنجانده شده بودند. آنها دیدگاه مشابهی نسبت به طبیعت داشتند، اما در دیدگاه های اخلاقی و سیاسی خود به شدت متفاوت بودند. هر دو نگرش اعتماد احترام آمیز به طبیعت انسان داشتند. تصور مسیحی از گناه اصلی به طور کامل در اندیشه آنها غایب است. هر دو معتقد بودند که انسان ها استعداد ذاتی برای خوبی دارند که در واکنش غریزی هر کسی که کودکی را در حال افتادن در چاه می بیند آشکار می شود. هر دو مدعی دفاع از تائو یا راه پیشینیان بودند و به دنبال برقراری نظم داوطلبانه بودند.

اما در حالی که تائوئیست‌ها اساساً به طبیعت علاقه داشتند و با آن همذات پنداری می‌کردند، کنفوسیوس‌ها بیشتر دنیاگرا بودند و به اصلاح جامعه توجه داشتند. کنفوسیوسیان فضیلت‌های سنتی «مردانه» مانند وظیفه، انضباط و اطاعت را جشن می‌گرفتند، در حالی که تائوئیست‌ها ارزش‌های «مونث» پذیرش و انفعال را ترویج می‌کردند.

اگرچه تائوئیسم به اندازه بودیسم و ​​کنفوسیوس به شکل گیری فرهنگ چینی کمک کرده است، اما تائوئیسم به دلیل ماهیت خود هرگز به یک آیین رسمی تبدیل نشد. این یک فشار دائمی در اندیشه چینی باقی مانده است. ریشه آن در فرهنگ عامه در طلوع تمدن چین بود، اما در قرن ششم قبل از میلاد به عنوان ترکیبی قابل توجه از فلسفه، دین، علوم اولیه و جادو ظاهر شد.

نماینده اصلی تائوئیسم لائوتسه به معنای «فیلسوف قدیمی» است. وی در حدود سال 604 قبل از میلاد در خانواده ای اصیل در استان هونان به دنیا آمد. او پوزیترون ارثی خود را به عنوان یک نجیب رد کرد و متصدی کتابخانه سلطنتی در لوه شد. او در تمام زندگی خود راه سکوت را دنبال کرد – او آموزش داد: “تائوی که می توان گفت تائوی ابدی نیست”. طبق افسانه، هنگامی که او برای مردن به صحرا می رفت، توسط دروازه بان در شمال غربی چین متقاعد شد که آموزه خود را برای آیندگان بنویسد.

با این حال، به نظر می رسد که احتمالاً تائو ته چینگ که به لائوتسه نسبت داده می شود، تا قرن سوم قبل از میلاد نوشته نشده است. محقق چینی جوزف نیدهام آن را «بدون استثنا عمیق‌ترین و زیباترین اثر در زبان چینی» نامیده است. این متن شامل هشتاد و یک فصل کوتاه در قالب شعر است. اگرچه اغلب بسیار مبهم و متناقض است، اما نه تنها اولین، بلکه گویاترین بیان اصول آنارشیستی را نیز ارائه می دهد.

قدردانی از اخلاق و سیاست تائوئیسم بدون درک فلسفه ماهیت آن غیرممکن است. تائو ته چینگ تائو یا راه طبیعت را جشن می گیرد و توضیح می دهد که چگونه شخص عاقل باید از آن پیروی کند. تصور تائوئیستی از طبیعت مبتنی بر اصول چینی باستانی یین و یانگ است، دو نیروی متضاد اما مکمل در کیهان که چی (ماده-انرژی) را تشکیل می دهند که همه موجودات و پدیده ها از آن تشکیل شده اند. یین برترین قدرت زنانه است که با تاریکی، سرما، و پذیرایی مشخص می شود و با ماه مرتبط است. یانگ همتای مردانه روشنایی، گرما و فعالیت است و با خورشید یکی می شود. هر دو نیرو در مردان و زنان و همچنین در همه چیز در کار هستند.

خود تائو را نمی توان تعریف کرد. بی نام و بی شکل است. لائوتسه، بیهوده تلاش می‌کند آنچه را که غیرقابل توصیف است، توصیف کند، آن را به یک کشتی خالی، رودخانه‌ای که به سمت دریا می‌رود و یک بلوک کنده‌نشده تشبیه می‌کند. او ادعا می کند که تائو از آنچه طبیعی است پیروی می کند. این شیوه ای است که جهان در آن کار می کند، نظم طبیعت که به همه چیز می بخشد و آنها را حفظ می کند.

تائو بزرگ در همه جا جریان دارد، هم به چپ و هم به راست. ده هزار چیز به آن بستگی دارد. چیزی را نگه نمی دارد هدف خود را در سکوت برآورده می کند و ادعایی ندارد. ( 34 )

Needham آن را نه چندان به عنوان یک نیرو، بلکه به عنوان “نوعی انحنای طبیعی در زمان و مکان” توصیف می کند.

مانند اکثر آنارشیست‌های بعدی، تائوئیست‌ها جهان را در وضعیتی پیوسته از نوسان می‌بینند. واقعیت در یک حالت فرآیند است. همه چیز تغییر می کند، هیچ چیز ثابت نیست. آنها همچنین یک مفهوم دیالکتیکی از تغییر به عنوان یک فعل و انفعال پویا به عنوان نیروهای متضاد دارند. انرژی به طور مداوم بین قطب های یین انتهای یانگ جریان دارد. در عین حال، آنها بر وحدت و هماهنگی طبیعت تأکید می کنند. طبیعت خودبسنده و مخلوق است; نیازی به فرض یک خالق آگاه نیست. این دیدگاهی است که نه تنها دیدگاه فیلسوف یونانی هراکلیتوس را به یاد می آورد، بلکه با توصیف جهان ارائه شده توسط فیزیک مدرن مطابقت دارد. بوم‌شناسی اجتماعی مدرن، که بر وحدت در تنوع، رشد ارگانیک و نظم طبیعی تاکید می‌کند، جهان‌بینی تائوئیستی را بیشتر منعکس می‌کند.

رویکردی که لائوتسه و تائوئیست‌ها به طبیعت توصیه کرده‌اند، رویکردی از پذیرش است. جایی که کنفوسیوس می‌خواهد طبیعت را تسخیر کند و از آن بهره‌برداری کند، تائوئیست سعی می‌کند آن را تعمق و درک کند. رویکرد سنتی «زنانه» تائوئیست‌ها به طبیعت نشان می‌دهد که شیوه تفکر آنها ممکن است ابتدا در یک جامعه مادرسالار تکامل یافته باشد. در حالی که در نگاه اول ممکن است یک نگرش مذهبی به نظر برسد، در واقع باعث تشویق یک دیدگاه علمی و دموکراتیک در میان تائوئیست ها شد. با تحمیل نکردن پیش فرض های خود، آنها توانستند طبیعت را مشاهده و درک کنند و بنابراین یاد بگیرند که انرژی آن را به طور مفید هدایت کنند.

تائوئیست ها در درجه اول به طبیعت علاقه مند بودند، اما تصور آنها از جهان، پیامدهای مهمی برای جامعه داشت. نظام معینی از اخلاق و سیاست پدید می آید. هیچ ارزش مطلق تائوئیستی وجود ندارد. زیرا خوب و بد، مانند یین و یانگ، به هم مرتبط هستند. تعامل آنها برای رشد ضروری است، و برای دستیابی به چیزی اغلب بهتر است با مخالف آن شروع کنید. با این وجود، در تعلیمات تائوئیستی آرمان فرد عاقل ظاهر می شود که بی تکلف، صمیمانه، خودجوش، سخاوتمند و بی تکلف باشد. برای تائوئیست ها، هنر زندگی را باید در سادگی، عدم ادعا و بازی خلاقانه یافت.

محور اصلی آموزش تائوئیست، مفهوم وو وی است. اغلب به عنوان صرفاً عدم عمل ترجمه می شود. در واقع شباهت‌های فلسفی قابل توجهی بین «آنارشیسم» و «وو-وی» وجود دارد. همانطور که “آن آرکوس” در یونانی به معنای عدم وجود حاکم است، وو وی به معنای فقدان وی است، جایی که وی به “فعالیت مصنوعی و ساختگی که در توسعه طبیعی و خود به خود دخالت می کند” اشاره دارد.5 از دیدگاه سیاسی، وی. اشاره به تحمیل اقتدار دارد. بنابراین انجام کاری مطابق با wu-wei طبیعی تلقی می شود. منجر به نظم طبیعی و خود به خودی می شود. ربطی به همه اشکال اقتدار تحمیلی ندارد.

تائو ته چینگ در مورد ماهیت نیرو کاملاً واضح است.

اگر از زور، چه فیزیکی و چه اخلاقی، برای بهبود خود یا جهان استفاده کنیم، صرفاً انرژی را هدر می دهیم و خود را تضعیف می کنیم: «زور با از دست دادن قدرت به دنبال دارد» (30 ) . نتیجه این است که کسانی که جنگ می کنند در نتیجه آسیب خواهند دید: «مرد خشن با مرگ خشونت آمیز خواهد مرد» ( 42 ). در مقابل، راه دادن اغلب بهترین راه برای غلبه بر آن است: «زیر بهشت ​​هیچ چیز نرمتر و بازده تر از آب نیست، اما برای حمله به جامد و قوی، هیچ چیز بهتر نیست. برابری ندارد ضعیف می تواند بر قوی غلبه کند. انعطاف پذیر می تواند بر سفت غلبه کند. ( 78) صلح ملایم توصیه شده توسط تائوئیست ها شکلی از تسلیم شکست طلبانه نیست بلکه فراخوانی برای استفاده خلاقانه و موثر از انرژی است.

«عدم عمل را تمرین کنید. لائوتسه توصیه می کند بدون انجام کار ( 63 ). در مفهوم وو وی، تائوئیست‌ها به عدم اقدام به معنای اینرسی اصرار نمی‌کنند، بلکه بیشتر فعالیت خلاف طبیعت را محکوم می‌کنند. ستایش بیهوده نیست، بلکه بدون تلاش و تشویش و پیچیدگی کار می کنند، کاری که همراه است و نه مخالف. اگر مردم وو وی را با روحیه درست تمرین می کردند، کار جنبه اجباری خود را از دست می داد. نه به دلیل نتایج مفید بلکه به دلیل ارزش ذاتی آن انجام می شود. به جای اینکه مانند طاعون از آن اجتناب شود، کار به بازی خودجوش و معنادار تبدیل می‌شود: «وقتی اعمال بدون گفتار غیرضروری انجام می‌شوند، مردم می‌گویند: «ما این کار را کردیم!» (17) .).

تائوئیست ها پیشنهاد می کنند که اگر مردم به توصیه های آنها عمل کنند، عمر طولانی خواهند داشت و به سلامت جسمی و روانی دست می یابند. یکی از اعتقادات بنیادین آنها این بود که «هر چیزی که مخالف تائو باشد، دوام نخواهد آورد» ( 55 )، در حالی که کسی که پر از فضیلت است مانند یک کودک تازه متولد شده است. تائوئیست‌ها برای طولانی‌تر کردن عمر خود به تکنیک‌های یوگا و حتی کیمیاگری متوسل شدند.

با این حال، مهمترین اصل در مرکز آموزش آنها این بود که “جهان با اجازه دادن به چیزها در مسیر خود اداره می شود.” با مداخله نمی توان بر آن حکومت کرد.» ( 48) عمیق ترین ریشه های دیدگاه تائوئیستی وو وی احتمالاً در جامعه مادرسالاری اولیه در چین باستان نهفته است. آرمان تائوئیستی شکلی از جمع گرایی ارضی بود که به دنبال بازپس گیری وحدت غریزی با طبیعت بود که انسان ها در توسعه فرهنگ ساختگی و سلسله مراتبی از دست داده بودند. دهقانان به طور طبیعی از بسیاری جهات عاقل هستند. آنها با تجربه سخت از فعالیت های خلاف طبیعت خودداری می کنند و متوجه می شوند که برای رشد گیاهان باید فرآیندهای طبیعی را درک کرده و با آنها همکاری کنند. و همانطور که گیاهان زمانی که اجازه داده می شود از طبیعت خود پیروی کنند به بهترین وجه رشد می کنند، انسان ها نیز در صورت کمترین مداخله رشد می کنند.6 این بینش بود که تائوئیست ها را وادار کرد تا همه اشکال اقتدار، دولت و دولت تحمیلی را رد کنند.

استدلال شده است که تائوئیسم دولت را به عنوان یک ساختار مصنوعی رد نمی کند، بلکه آن را به عنوان یک نهاد طبیعی، شاید مشابه خانواده می بیند.7 در حالی که تائو ت چینگ بدون شک حکومت استبدادی را رد می کند، گاهی اوقات به گونه ای خوانده می شود که انگار توصیه به حاکمان برای بهتر شدن در حکمرانی است:

اگر حکیم مردم را هدایت می کرد، باید با تواضع خدمت کند.
اگر بخواهد آنها را رهبری کند، باید پشت سر بگذارد.
به این ترتیب وقتی حکیم حکومت می کند، مردم احساس ظلم نمی کنند ( 66 )

بوکچین تا آنجا پیش می رود که ادعا می کند که تائوئیسم توسط نخبگان برای ایجاد انفعال در میان دهقانان با سلب انتخاب و امید به آنها استفاده می شود.

مطمئناً لائوتسه به مشکل رهبری می پردازد و از حکیم واقعی می خواهد که با مردم و نه بالاتر از آنها عمل کند. بهترین حاکم مردم خود را تنها می گذارد تا فعالیت های صلح آمیز و سازنده خود را دنبال کنند. او باید به حسن نیت آنها اعتماد کند زیرا “کسی که به اندازه کافی اعتماد ندارد مورد اعتماد نخواهد بود.” (ل 7) اگر حاکمی به جای اینکه اجازه دهد مردم خود را دنبال کنند، با مردم خود مداخله کند، بی نظمی به وجود می آید: “وقتی کشور آشفته و در هرج و مرج است، وزرای وفادار ظاهر می شوند.” (ل 8) در یک جامعه منظم،

انسان زمین را دنبال می کند.
زمین بهشت ​​را دنبال می کند.
بهشت از تائو پیروی می کند.
تائو از آنچه طبیعی است پیروی می کند.( 25 )

با این حال، مطالعه دقیق‌تر نشان می‌دهد که تائوته چینگ به ارائه توصیه‌های ماکیاولیستی به حاکمان یا حتی با «هنر حکومت کردن» توجهی ندارد.

کسی که واقعاً تائو را درک می کند و آن را در مورد حکومت به کار می برد، به این نتیجه اجتناب ناپذیر می رسد که بهترین دولت اصلاً حکومت نمی کند.9 لائوتسه چیزی جز شر از دولت نمی بیند. در واقع، او چیزی را ارائه می دهد که می توان به عنوان اولین مانیفست آنارشیستی توصیف کرد:

هر چه قوانین و محدودیت ها بیشتر باشد،
مردم فقیرتر می شوند.
هر چه سلاح مردان تیزتر باشد،
دردسر در زمین بیشتر می شود.
هر چه مردان باهوش تر و باهوش تر باشند،
اتفاقات عجیب تری رخ می دهد.
هر چه قوانین و مقررات بیشتر باشد،
دزدها و دزدان بیشتر.

پس حکیم می گوید:
من کاری نمی کنم و مردم اصلاح می شوند.
من از آرامش لذت می برم و مردم صادق می شوند.
من هیچ کاری نمی کنم و مردم ثروتمند می شوند.
من هیچ آرزویی ندارم و مردم به
زندگی خوب و ساده برمی گردند.( 57 )

در شعر شگفت انگیز تائو ته چینگ، نقد اجتماعی بسیار واقعی وجود دارد.

این سازمان به شدت از ماهیت بوروکراتیک، جنگی و تجاری نظم فئودالی انتقاد می کند. لائوتسه به طور خاص دارایی را نوعی دزد می‌داند: «وقتی دادگاه با شکوه چیده می‌شود، مزارع پر از علف‌های هرز می‌شود و انبارهای غلات خالی می‌شوند.» (53) او علل جنگ را در توزیع نابرابر دنبال می‌کند: «ادعای ثروت کنید. و عناوین، و فاجعه در پی خواهد داشت ( 9او پس از حمله به فئودالیسم با طبقات و مالکیت خصوصی اش، آرمان اجتماعی یک جامعه بی طبقه بدون حکومت و پدرسالاری را ارائه می دهد که در آن مردم زندگی ساده و صمیمانه ای در هماهنگی با طبیعت داشته باشند. این یک جامعه غیرمتمرکز خواهد بود که در آن کالاها با کمک فناوری مناسب تولید و به اشتراک گذاشته می شوند. مردم قوی خواهند بود اما نیازی به نشان دادن قدرت خود ندارند. عاقلانه، اما بدون حضور یادگیری؛ مولد، اما درگیر هیچ زحمت غیرضروری نیست. آنها حتی ترجیح می دهند با گره زدن به طناب به جای نوشتن دفتر حساب کنند:

یک کشور کوچک جمعیت کمتری دارد.
اگرچه ماشین هایی وجود دارند که می توانند ده تا صد
برابر سریعتر از انسان کار کنند، اما به آنها نیازی نیست.
مردم مرگ را جدی می گیرند و راه دور نمی روند.
اگرچه آنها قایق و کالسکه دارند، اما هیچ کس از آنها استفاده نمی کند.
اگرچه آنها زره و سلاح دارند، اما هیچ کس آنها را به نمایش نمی گذارد.
مردان به جای نوشتن به گره زدن طناب باز می گردند.
غذای آنها ساده و خوب است، لباس هایشان خوب اما ساده است، خانه هایشان امن است.
آنها از راه خود خوشحال هستند.
اگرچه آنها در دید همسایگان خود زندگی می کنند،
و صدای خروس ها و پارس سگ ها در سراسر راه شنیده می شود،
با این حال، در حالی که پیر می شوند و می میرند، یکدیگر را با آرامش ترک می کنند.( 80 )

گرایش آنارشیستی تائوئیست‌ها در نوشته‌های فیلسوف چوانگ تزو، که در حدود 369-286 قبل از میلاد می‌زیسته، قوی‌تر است.

کار او مشتمل بر استدلال‌هایی است که با حکایات و تمثیل‌هایی در هم آمیخته است که به بررسی ماهیت تائو می‌پردازد، فرآیند ارگانیک عظیمی که انسان نیز بخشی از آن است. خطاب به حاکم خاصی نیست. مانند تائو ته چینگ، تمام اشکال حکومت را رد می کند و وجود آزادانه فرد تعیین کننده را جشن می گیرد. لحن اصلی کار را باید در تمثیلی درباره اسب ها یافت:

اسب ها در خشکی زندگی می کنند، علف می خورند و آب می نوشند. وقتی خشنود می شوند، گردن خود را به هم می مالند. هنگامی که عصبانی می شوند، دور می شوند و پاشنه های خود را به سمت یکدیگر می کوبند. تا اینجا فقط تمایلات طبیعی آنها آنها را حمل می کند. اما لگام زده و گزیده شده، با صفحه ای فلزی بر پیشانی، می آموزند که نگاه های رذیلانه ای بیندازند، سر را به نیش بچرخانند، مقاومت کنند، لقمه را از دهان یا افسار در آن بیرون آورند. و به این ترتیب ذات آنها تباه می شود.1O

همانطور که در مورد اسب، در مورد انسان نیز چنین است. به حال خود رها شده در هماهنگی طبیعی و نظم خود به خودی زندگی می کنند. اما وقتی تحت فشار قرار می‌گیرند و بر آنها حکومت می‌کنند، ذاتشان شرور می‌شود. نتیجه این است که شاهزادگان و حاکمان نباید مردم خود را به اطاعت از قوانین ساختگی وادار کنند، بلکه باید آنها را به پیروی از منش طبیعی خود رها کنند. تلاش برای اداره مردم با قوانین و مقررات ساخته شده توسط انسان، پوچ و غیرممکن است: «همچنین سعی کنید از دریا عبور کنید، از رودخانه عبور کنید، یا یک پشه را با کوه به پرواز درآورید!». 11 در واقع، شرایط طبیعی وجود ما نیازی به کمک مصنوعی ندارد. افرادی که به حال خود رها شده اند، فعالیت های صلح آمیز و سازنده را دنبال می کنند و در هماهنگی با یکدیگر و طبیعت زندگی می کنند.

چوانگ تزو در مقاله‌ای «درباره تنها گذاشتن»، سیصد سال قبل از میلاد مسیح، گزاره‌ی بنیادی تفکر آنارشیستی را که از آن زمان در تاریخ طنین‌انداز شده است، بیان کرد:

چیزی به نام رها کردن بشر وجود داشته است. هرگز چیزی به نام حکومت بر نوع بشر وجود نداشته است. رها کردن از ترس ناشی می شود که مبادا خلق و خوی طبیعی انسان منحرف شود و فضیلت آنها کنار گذاشته شود. اما اگر خلق و خوی طبیعی آنها منحرف نشود و فضیلت آنها کنار گذاشته نشود، چه جایی برای حکومت باقی می ماند؟

بنابراین تائوئیست ها از جامعه آزاد حمایت می کردند.

بدون دولتی که در آن افراد به حال خود رها شوند. اما در عین حال که به دنبال منافع خود هستند، منافع دیگران را فراموش نمی کنند. این یک خودخواهی عبوس نیست که توصیه می شود. دنبال کردن منفعت شخصی مستلزم توجه به رفاه عمومی است: هر چه شخص بیشتر برای دیگران انجام دهد، بیشتر دارد. هر چه بیشتر به دیگران بدهد، فراوانی او بیشتر می شود. همانطور که متن تائوئیستی Huai Nan Tzu بیان می کند، “تصویر در امپراتوری” به معنای “تحقق خود” است. اگر من خودم را بشناسم، امپراتوری نیز مرا درک می کند. اگر من و امپراتوری همدیگر را درک کنیم، ما همیشه همدیگر را تصاحب خواهیم کرد.’13

انسان‌ها در نهایت فردی هستند، اما موجودات اجتماعی نیز هستند، بخشی از کل. تائوئیست ها با پیش بینی یافته های بوم شناسی مدرن، معتقد بودند که هر چه فردیت و تنوع بیشتر باشد، هماهنگی کلی بیشتر است. نظم خود به خودی جامعه کلبه کشمکش را مستثنی نمی کند متضمن تعامل پویا از نیروهای مخالف است. بنابراین جامعه توسط چوانگ تزو توصیف شده است

توافق تعداد معینی از خانواده ها و افراد برای رعایت برخی از آداب و رسوم. عناصر ناسازگار با هم متحد می شوند تا یک کل هماهنگ را تشکیل دهند. این وحدت را از بین ببرید و هر کدام فردیت جداگانه ای دارد. . . .کوه به دلیل تک تک ذراتش بلند است. یک رودخانه به دلیل قطرات مجزای آن بزرگ است. و او مردی عادل است که به همه اجزاء از نظر کل می نگرد.14

بنابراین تائوئیسم اولین و یکی از متقاعدکننده ترین بیان تفکر آنارشیستی را ارائه کرد. عقاید اخلاقی و سیاسی آن در یک دیدگاه علمی از جهان استوار بود. اگرچه فلسفه تائوئیستی (تائو چیا) حاوی عناصر معنوی و عرفانی است، رویکرد پذیرای تائوئیست‌های اولیه نسبت به طبیعت، نگرش علمی و احساسات دموکراتیک را تشویق می‌کند. آنها وحدت در تنوع در طبیعت و جهانی بودن دگرگونی را تشخیص دادند. در اخلاق خود، آنها رفتار خودانگیخته و خودسازی را در زمینه بزرگتر طبیعت تشویق می کردند: تولید با مالکیت، عمل بدون ابراز وجود و توسعه بدون تسلط. در سیاستشان،

تائوئیسم توسط نخبگان دهقانان را هدف قرار نمی داد تا آنها را مطیع و مطیع تر کند.

پیشینه اجتماعی تائوئیست ها از طبقه متوسط ​​کوچک، بین اربابان فئودال و توده کشاورزان دهقان بود. آنها صرفاً در مورد چگونگی زنده ماندن در زمان‌های پر دردسر از طریق تسلیم شدن در برابر افراد قوی، نگاه کم اهمیت و توجه به کسب و کار خود، توصیه نمی‌کردند. برعکس، تائوئیسم فلسفه کسانی بود که ماهیت واقعی قدرت، ثروت و موقعیت زمانی را به اندازه کافی خوب درک کرده بودند که آنها را به شدت مستضعف بیابند. تائوئیسم به دور از فلسفه شکست یا سکوت، حکمت عمیق و عملی را برای کسانی که می خواهند هماهنگی کامل وجود خود را توسعه دهند ارائه می دهد.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *