جنگ چیست (مختصر و مفید)

جنگ

جنگ جانشینی اتریش (1740-48)

مجموعه ای از جنگ های مرتبط ، که دو مورد از آنها مستقیماً پس از مرگ چارلز ششم ، امپراتور روم مقدس و رئیس شعبه اتریش از خانه هابسبورگ ، در 20 اکتبر بوجود آمد. 1740

در جنگ برای جانشینی اتریش ، فرانسه بدون شک از ادعاهای مشکوک باواریا ، زاکسن و اسپانیا در مورد بخشهایی از قلمرو هابسبورگ حمایت کرد و از ادعای چارلز آلبرت ، منتخب بایرن ، برای تاج امپراتوری ، همه با هدف کلی حمایت کرد. فلج کردن یا نابود کردن اتریش ، دشمن دیرینه قاره فرانسه.

جنگ حوادث موفقیتی اتریش

دو جنگ دیگر شامل جنگ اول سیلسیا (42-1740) و جنگ دوم سیلسیا (45-1744) بود که در آن فردریک دوم پروسی ، متحد فرانسه ، استان سیلسیا را از اتریش گرفت و به آن ادامه داد.

به سری سوم جنگها بر ادامه درگیری بین فرانسه و بریتانیا بر سر املاک مستعمره در هند و آمریکای شمالی بود (به گوش جنکینز ، جنگ پادشاه ؛ جنگ شاه جورج مراجعه کنید).

آنچه در مجموع به عنوان جنگ جانشینی اتریش شناخته می شود

در 16 دسامبر 1740 آغاز شد ، هنگامی که فردریک دوم پروس به سیلسیا ، یکی از غنی ترین استانهای هابسبورگ حمله کرد.

ارتش او در آوریل 1741 در مولویتس اتریشی ها را شکست داد و سیلسیا را تصرف کرد.

پیروزی او این شبهه را در اروپا افزایش داد که قلمرو هابسبورگ در دفاع از خود ناتوان است و بنابراین تضمین می کند که جنگ عمومی می شود.

در عرض یک ماه ، شارل لوئیس-آگوست فوکت فرانسه ، کنت (بعدها مارشال و دوک) دو بل-ایسل ، با بایرن و اسپانیا و بعداً با زاکسن و پروس علیه اتریش اتحاد ایجاد کردند.

حاکم اتریش ماریا ترزا (دختر چارلز ششم) اصلی ترین حمایت خارجی خود را از بریتانیا دریافت کرد ، زیرا می ترسید اگر فرانسوی ها در اروپا به هژمونی برسند ، امپراتوری تجاری و استعماری بریتانیا غیرقابل تحمل باشد. بنابراین ، جنگ جانشینی اتریش تا حدی یک مرحله از مبارزه بین فرانسه و بریتانیا بود که از 1689 تا 1815 به طول انجامید.

 

اشغال نظامی

رژه نظامی آلمان در زیر طاق پیروزی در پاریس پس از نبرد فرانسه ، 1940
تانک های آمریکایی زیر طاق نصرت در بغداد در زمان اشغال عراق
ایست بازرسی اسرائیل در کرانه باختری اشغالی
دو نمونه از اشغال در دوران مدرن

در تعریف سازمان ملل، اشغال نظامی عبارت است از کنترل موقت مؤثر توسط یک مقام تعیین شده بر سرزمینی که تحت حاکمیت رسمی آن مقام نیست، بدون نقض حاکمیت مؤثر.
از این رو، این منطقه به عنوان سرزمین اشغالی شناخته می شود. با ماهیت اشغال موقت آن (یعنی عدم تقاضای حاکمیت دائمی بر سرزمین اشغالی)، ماهیت نظامی آن و حقوق شهروندی مربوط به قدرت مسلط تعریف می شود که به ساکنان منطقه اشغالی اعطا نمی شود. قلمرو ملیت آن

ممکن است یک دولت نظامی رسمی در سرزمین های اشغالی برای تسهیل اداره آنها ایجاد شود، اما این شرط لازم برای اشغال نیست.

قواعد اشغال در موافقت نامه های بین المللی مختلف، در درجه اول کنوانسیون لاهه 1907 پس از میلاد، و کنوانسیون ژنو 1949 پس از میلاد، و همچنین رویه های دولت های تأسیس شده است. کنوانسیون‌های بین‌المللی مربوط، تفسیرهای کمیته بین‌المللی صلیب سرخ و سایر معاهدات علمای جنگ، دستورالعمل‌هایی را در مورد موضوعاتی مانند حقوق و وظایف قدرت اشغالگر، حفاظت از غیرنظامیان، رفتار با اسیران جنگی، هماهنگی عملیات امدادی ارائه می‌کنند. صدور اسناد مسافرتی، حقوق مالکیت مردم و رسیدگی به امور فرهنگی، هنری، ساماندهی پناهندگان و دیگر دغدغه هایی که قبل و بعد از پایان جنگ بسیار مهم است. کشوری که کشور دیگری را اشغال کند، با نقض هنجارهای توافق شده بین المللی، خطر محکومیت بزرگی را در پی دارد. در عصر کنونی، اشغال بخش بزرگی از دغدغه های حقوق بین الملل عرفی شده است و حوزه ای از قوانین جنگ را نیز به خود اختصاص داده است.

اشغال و قوانین جنگ

در نیمه دوم قرن هجدهم، حقوق بین الملل بین اشغال سرزمین ها و تملک سرزمین های جدید از طریق تصرف و الحاق سرزمین های تسخیر شده تمایز قائل شد و تفاوت آنها دقیقاً همان چیزی است که امریش دو واتل در ایالات متحده مطرح کرد. قانون ملل 1758 م. تفاوت آشکار بین اصول حقوق بین الملل از پایان جنگ های ناپلئونی در قرن نوزدهم به رسمیت شناخته شده است.

این قوانین عرفی اشغال، که به عنوان بخشی از قوانین جنگ ایجاد شد، از جمعیت تحت اشغال حمایت می کرد.

کنوانسیون لاهه 1907 پس از میلاد این قوانین عرفی را، به ویژه در “قوانین و آداب و رسوم جنگ در زمین” ارائه می کند. در 18 اکتبر 1907 پس از میلاد “شاخه سوم اقتدار نظامی بر قلمرو دولت دشمن.”

در دو ماده اول این بخش آمده است:

ماده 42

سرزمینی زمانی اشغال شده در نظر گرفته می شود که عملاً تحت اختیار ارتش متخاصم قرار گیرد. این اشغال تنها به سرزمینی که این قدرت در آن مستقر است و ممکن است اعمال شود، گسترش می یابد.

ماده 43

قدرت قوه مقننه در واقع به قوه اشغالگر واگذار می شود مشروط بر اینکه در حدود اختیارات خود با رعایت قوانین نافذه کلیه اقدامات لازم را در جهت اعاده و تضمین نظم و امنیت و امنیت عمومی انجام دهد. کشور.

در سال 1949 پس از میلاد، با تصویب کنوانسیون چهارم ژنو، این قوانین مربوط به تصرف زمین به کشور دوم گسترش یافت. بخش بزرگی از این کنوانسیون مربوط به افراد تحت حمایت در سرزمین های اشغالی است. این قرارداد یک سال پس از پایان تمامی عملیات نظامی در سرزمین اشغالی به حالت تعلیق در می آید.

اشخاصی که تحت این موافقتنامه محافظت می شوند، صرف نظر از تغییرات این قرارداد، از هیچ یک از مزایای توافقنامه محروم نخواهند شد. ماده 49 کنوانسیون جابجایی اجباری دسته جمعی افراد به یا از سرزمین اشغالی را ممنوع می کند.

نیروهای آلمانی در خیابان شانزه لیزه در پاریس پس از پیروزی در جنگ فرانسه و پروس (1870-1871 پس از میلاد) رژه می روند.

آغاز اشغال

ماده 42 کنوانسیون لاهه در مورد جنگ در زمین 1907 می گوید: «زمینی اشغال شده تلقی می شود که عملاً تحت اختیار ارتش متخاصم قرار گیرد». شکل اداره ای که از طریق اختیارات موجود توسط دولت متخاصم تفویض می شود، حکومت نظامی نامیده می شود. نه کنوانسیون لاهه و نه کنوانسیون ژنو به طور دقیق عمل “تهاجم” را تعریف نمی کنند. ماده 2 کنوانسیون ژنو در این زمینه گسترش یافت و مواردی را که در آن مقاومت مسلحانه وجود ندارد را در بر گرفت.

نه باید اعلام رسمی آغاز تشکیل حکومت نظامی شود و نه شرطی برای حضور عده ای خاص در این حکومت وجود دارد تا اشغال آغاز شود.

قدرت/اقتدار اشغالگر

اصطلاح “قدرت اشغالگر”، همانطور که قوانین جنگ از آن صحبت می کنند ، چیزی است که بیشتر می توان آن را “قدرت اشغالگر اصلی” یا “نیروی اشغالگر” در نظر گرفت. این به این دلیل است که قانون نمایندگی همیشه در دسترس است (زمانی که اختیار اداری برای تصرف مناطق خاص به نیروهای دیگر تفویض می شود، رابطه “مقام اصلی – عامل” معتبر است).

از آنجا که قانون نمایندگی یک الگوی بسیار کلی است، در این مورد عمدتاً به عنوان وسیله ای برای تنظیم روابط بین «قدرت ها» کاربرد دارد، اما سؤالی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که چه تدارکاتی باید در نظر گرفته شود. این تعریف همیشه خارج از زمینه‌هایی که می‌توان با قیاس تجزیه و تحلیل کرد، قابل اجرا نیست، زیرا با تصاویر جنگی مرتبط است، اگرچه به طور کلی به همه اتحادهای نظامی ممکن مربوط می‌شود.

پایان شغل

قاعده: اشغال تا زمان حاکمیت قانون ادامه دارد. به گفته عیال بنونیستی، این اشغال می تواند به طرق مختلف خاتمه یابد، مانند: «از دست دادن کنترل مؤثر بر روی زمین به مقامات نظامی متخاصم، یا از طریق تأیید دولت قبلی و تصمیم گیرندگان قبل از اشغال منطقه. مشروعیت دولت متخاصم در سرزمین اشغالی یا از طریق امضای توافقنامه صلح.» و یا از طریق واگذاری قدرت به دولت قبلی سرزمین اشغالی که از طریق رفراندوم مورد تأیید مردم محلی قرار گرفت و آن نیز دریافت شد. به رسمیت شناختن بین المللی

این به شرح زیر است: در موردی که در آن امتیاز ارضی وجود ندارد، اشغال با حل و فصل مسالمت آمیز پایان می یابد.

نمونه هایی از شغل

در اکثر جنگ ها، برخی از مناطق تحت سلطه ارتش مخالف قرار می گیرد. اکثر موارد اشغال با توقف درگیری ها خاتمه می یابد. در برخی موارد، اراضی اشغالی به صاحبانشان بازگردانده می‌شود و در موارد دیگر، زمین‌ها تحت کنترل قدرت اشغالگر متخاصم باقی می‌مانند، اما در بیشتر موارد، اراضی اشغالی نظامی نیستند.

اشغال معمولاً یک مرحله موقت است که قبل از واگذاری سرزمین اشغالی به صاحبان آن یا الحاق سرزمین های متخاصم به آن انجام می شود. بسیاری از موارد اشغال پس از سال 1945، برای بیش از دو دهه ادامه یافت، مانند توسط آفریقای جنوبی اشغال نامیبیا ، توسط اندونزی اشغال تیمور شرقی ، و همچنین اشغال مستمر شمال قبرس توسط ترکیه .

توسط اسرائیل وارد شده اشغال اراضی فلسطین است که طولانی ترین اشغال دوران مدرن توسط یک قدرت اشغالگر واحد است.
دیگر مشاغل طولانی شامل توسط بریتانیا اشغال جزایر فالکلند/مالویناس است. اشغال توسط چین و تبت توسط ایالات متحده آمریکا اشغال جزایر هاوایی . اعلام جنگ تعیین نمی کند که آیا اشغال متخاصم در این موارد اشغال صورت می گیرد یا خیر.

مشهورترین موارد اشغال در قرن بیست و یکم عبارتند از:

اشغال منطقه گاش و برکا در سال 2000 میلادی در جریان جنگ اریتره و حبشه.
اشغال عراق توسط ایالات متحده آمریکا 2003-2011.
اشغال بخش هایی از سومالی، در طول جنگ سومالی 09-2006.
اشغال گوری و پوتی توسط روسیه در طول جنگ روسیه و گرجستان.
اشغال کریمه و الحاق آن در سال 2014 میلادی، در جریان ناآرامی های طرفدار روسیه در اوکراین در سال 2014 میلادی.
اشغال سقطری در سال 2018 میلادی در جریان جنگ داخلی یمن.

 

حق تصرف

بازنگری متون ترجمه شده در این مقاله نیاز به دارند تا اطلاعات ، انتساب ، سبک ، اصطلاحات و وضوح آنها برای خواننده تضمین شود، زیرا شامل ترجمه قرضی یا نادرست است. لطفاً توسعه این مقاله با مرور و بازنویسی متون مطابق با راهنمای سبک ویکی‌پدیا در کمک کنید. ( سپتامبر 2016 ) نحوه حل این مشکل را برای حذف این الگو بیاموزید.

حق تصرف ، حق متصرف بر اراضی است که به زور اسلحه تصرف شده است. به طور سنتی، این حق یک اصل از حقوق بین الملل بود که در دوران مدرن به تدریج از بین رفت تا اینکه پس از جنگ جهانی دوم ممنوع شد، زمانی که جنگ تهاجمی ابتدا بر اساس اصول نورنبرگ و سپس در سال 1974 به عنوان قطعنامه 3314 سازمان ملل متحد تدوین شد

طرفداران این حق اعلام کرده‌اند که این حق، وضع موجود را به رسمیت می‌شناسد و اگر کسی نتواند از نیروی نظامی استفاده کند و حاضر به مقاومت در برابر این اشغال باشد، انکار این حق بی‌معنی است. بعلاوه، این حق به طور سنتی توسط نیروهای اشغالگر پذیرفته شده است، زیرا طبق تعریف، آنها قویتر از هر ماده قانونی مجاز هستند که ممکن است قابل جایگزینی باشد. بنابراین، تضمین صلح و ثبات برای افراد و در نتیجه مشروعیت بخشیدن به حق اشغال برای این هدف بیشتر است.

تکمیل اشغال استعماری اکثر کشورهای جهان (نگاه کنید به تقلا برای آفریقا )، ویرانی های ناشی از جنگ جهانی اول و دوم، و تعصب ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی به اصل حق تعیین سرنوشت منجر به تسلیم شدن به حق اشغال در حقوق بین‌الملل رسمی شد. پیمان پلوگ برایان در سال 1928 ، محاکمات نورنبرگ پس از 1945 ، منشور سازمان ملل و نقش سازمان ملل در استعمار زدایی شاهد این بود که این اصل به تدریج از بین رفت. تضمین «تمامیت ارضی» کشورهای عضو منشور ملل متحد، به دلیل این عملیات، عملاً حرکت ادعاها علیه اشغال‌های قبلی را متوقف کرد.

تهاجم و اشغال نظامی

از تلاش برای اشغال توسط ناپلئون بناپارت تا تلاش برای اشغال توسط آدولف هیتلر ، سرزمین های تحت اشغال طبق قوانین بین المللی مطابق با قوانین جنگی موجود تنظیم می شد. این ممکن است به این معنی باشد که باید یک اشغال و به دنبال آن یک حل و فصل صلح وجود داشته باشد، و اگر واگذاری سرزمین وجود داشته باشد، باید یک معاهده صلح رسمی وجود داشته باشد.

در طول زمان پس از جنگ جهانی دوم، زمانی که جامعه بین‌المللی در برابر جنگ‌های تجاوزکارانه اخم کرد، همه جنگ‌های مربوط به اشغال زمین با یک معاهده صلح به پایان نرسیدند، به عنوان مثال، جنگ در جنگ کره با آتش‌بس بدون هیچ معاهده صلح پایان یافت. پوشاندن آن

دکترین اکتشاف

مفهومی دکترین اکتشاف از حقوق بین الملل عمومی است تفسیر شده است که که توسط دیوان عالی ایالات متحده در مجموعه ای از تصمیمات مهمترین آنها جانسون علیه مانتوش در سال 1823 است. رئیس قاضی جان مارشال روش استعماری ادعای مالکیت اراضی را توجیه کرد. به ملت های بومی مستقل در دوران اکتشاف . بر اساس آن، ادعای زمین برعهده دولتی است که سرزمین های اکتشاف و فتح شده را تحت سلطه خود درآورده است و ساکنان آن تابع پادشاهی اروپایی مسیحی نبوده اند. این دکترین عمدتاً برای حمایت از بی اعتباری قطعنامه ها یا نادیده گرفتن مالکیت زمین های بومی به نفع دولت های استعماری و پسااستعماری استفاده می شد.

پرونده 1823 نتیجه دعوای تبانی بود که در آن سفته بازان زمین با هم کار کردند تا نتیجه دلخواه را بگیرند.

جان مارشال تصمیم دادگاه را تفسیر کرده است. فرض بر این بود که ویژگی‌های پست فرهنگ‌های بومی دلیل این دکترین باشد.

تاریخ استعمار

خاستگاه این دکترین به پاپ نیکلاس پنجم برمی گردد]] [[پاپ بول رومانوس پونتیفکس (یعنی اسقف رم) در سال 1455. این فرمان به پرتغال اجازه داد تا سرزمین های غرب آفریقا را اشغال و مستعمره ، در سال 1493 به کند. و پاپ الکساندر ششم اسپانیا حق فتح سرزمین‌های تازه کشف شده را با گاو پاپی inter caetera (یعنی: در میان سایر [اعمال]) پس از اینکه کریستف کلمب قبلاً این کار را انجام داده بود داد. اختلافات بین پرتغال و اسپانیا منجر به معاهده توردسیلاس شد که مشخص کرد فقط سرزمین های غیر مسیحی را می توان تصرف کرد و خط مرزی را برای تخصیص اکتشافات احتمالی بین دو قدرت استعماری مشخص کرد.

قوانین ایالات متحده

بر اساس تصمیم دیوان عالی ایالات متحده در پرونده جانسون علیه مانتوش ، این نظریه گسترش مسیحیت و تصرف سرزمین های تازه کشف شده، علیرغم حضور مردم بومی، در اختیار همه کشورهای استعمارگر بود. نویسنده این تصمیم، قاضی ارشد جان مارشال، معتقد بود که بریتانیا زمانی که توسط بریتانیایی ها کشف شد، مالکیت قانونی سرزمین هایی را که ایالات متحده را تشکیل می دهند، به دست آورده است. مارشال به منشورهای اکتشافی اعطا شده به جان کابوت به عنوان مدرکی مبنی بر پیروی انگلیسی ها از این دکترین اشاره کرد. قبایلی که این سرزمین‌ها را اشغال می‌کردند، در زمان اکتشاف، دیگر کاملاً مستقل و بدون حقوق مالکیت نبودند، بلکه به ندرت دارای حق تصرف بودند.

علاوه بر این، تنها کشور کاوشگر یا جانشین آن می توانست با تسخیر یا خرید، سرزمینی را از جمعیت بومی تصرف کند. مردم بومی نمی توانستند زمین را به افراد بفروشند، بلکه فقط به دولتی که اکتشاف می کرد، می فروخت. این دکترین در بسیاری موارد دیگر نیز به کار رفته است. در مورد چروکی نیشن علیه جورجیا ، این مفهوم که قبایل دولت‌های مستقل نبودند، بلکه «ملت‌های وابسته محلی» بودند، تأیید شد. تصمیمات در Oliphant v. Suquamish Indian Tribe و Doro v. Rhianna از این دکترین برای جلوگیری از تعقیب قبایل ابتدا غیر هندی ها و سپس سرخپوستانی که اعضای قبیله مدعی نیستند استفاده کردند.

 

 

انتقام

شاهزاده هملت، پادشاه کلودیوس را کشت، در هملت شکسپیر.jpg چند
رنگ خاکستری RTL.svgبرای فهرستی از معانی دیگر، انتقام (ابهام‌زدایی) را ببینید .

انتقام یا انتقام ، اقدامی مضر علیه یک فرد یا گروه، در پاسخ به یک شکایت واقعی یا ادراک شده

و انتقام از نظر زبانی: مصدر انتقام است و اصل این ماده بر انکار چیزی و نقص آن دلالت دارد، گفته می شود: از او راضی نبودم تا اینکه انتقام گرفتم و انتقام گرفتم، اگر او را به کیفر داد. کاری که کرده بود و انتقام عذاب است ، و خداوند از او انتقام گرفت، یعنی: او را مجازات کن، و نام از اوست: انتقام، و انتقام و انتقام: در کراهت چیز مبالغه کرد.

انتقام در اصطلاح عبارت است از: اعمال مجازات همراه با نفرت که به حد کینه می رسد.
و ابوهلال عسکری گفت : (انتقام: ربودن فضل با عذاب).

و فرق بین انتقام و عقوبت: آن انتقام: ربودن نعمت با عقوبت، و جزا: جزای جرم با عقوبت، زیرا جزا مخالف ثواب است و انتقام بر خلاف چهارپایان.

و اگرچه بسیاری از جنبه های انتقام با مفهوم عدالت سازگار است ، اما انتقام متضمن تمرکز بر ایجاد آسیب و مجازات بیشتر در ازای مجازات آشتی و هماهنگ است. در حالی که عدالت عموماً به معنای اقداماتی است که توسط یک سیستم قضایی مشروع ، توسط یک سیستم اخلاقی یا به نمایندگی از اکثریت اخلاقی حمایت می شود، قصاص معمولاً به معنای اقداماتی است که توسط یک فرد یا گروه خاص خارج از محدوده رفتار قضایی یا اخلاقی انجام می شود. هدف انتقام معمولاً این است که فرد خطاکار را مجبور کند به همان اندازه یا به همان اندازه که در ابتدا به شخص ظالم وارد شده رنج بکشد.

بین عفو ​​و انتقام

شریعت اسلام عفو توصیه کرده است، از جمله: در چندین جا در قرآن کریم به

خداوند سبحان فرمود: (( و چون غضب می کنند عفو می کنند )) ~ [الشورا: 37]… نیز فرمود: (( پس هر که عفو کند و اصلاح کند پاداش او نزد خداست، همانا او نمی کند. ستمکاران را دوست بدار )) ~:40].

خداوند متعال نشان داده است که عفو متجاوز – و گذشت از خطای او – بهتر از انتقام گرفتن از اوست.

. طبری می فرماید : (خداوند متعال می فرماید: و اگر بر کسانی که به آنها ارتکاب کرده اند خشمگین شوند، کسانی را که به آنها گناه کرده اند می بخشند و عذاب گناه او را می بخشند)

و ابو اسحاق گفت: (در این دلیل که انتقام از بزرگواران کار زشتی است، زیرا گفتند: سخاوتمند اگر مقدر به بخشش باشد، و اگر با دشنام به آن لغزش کند ، و اگر رذل پیروز شود، سخاوتمند است. مانع شود و اگر در امان باشد خیانت خواهد کرد ).

و در سنت پیامبر : عایشه خدا از او راضی باشداو گفت: ((پیامبر خدا ، دعاهای خدا و صلح بر او باشد ، بین دو موضوع انتخابی صورت نگرفت ، نبود که گناهکار اینکه او راحت تر آنها را گرفت ، تا زمانی مگر .

در توضیح این حدیث نووی می فرماید : (قول او: ((مگر حرمت خدا نقض شود)) استثناء لا انقطاع است ، یعنی: اما اگر حرمت خداوند تضییع شود، برای خدای متعال پیروز می شود و می گیرد. انتقام از کسانی که مرتکب آن شدند و در این حدیث توصیه به عفو و حلم و بردباری و نصرت دین شده است که خداوند متعال از حرام یا مانند آن است و در آن مستحب است. ائمه و قضات و همه متولیان امر این سیره شریف را در پیش گیرند تا از خود انتقام نگیرد و از حق خداوند متعال غافل نگردد.

منصور گفت: (لذت مغفرت بهتر از لذت شفا است).

– ابن قیم گفت: (و در عفو و گذشت و خواب حلاوت و اطمینان و آرامش و عزت نفس و جلال آن و رفع آن از شفا با انتقام، چیزی از آن در مصاحبه و انتقام نیست. ).

انتقام ممکن است در موارد خاصی بر اساس شرایط و ضوابط جایز باشد، برای کسی که مورد تعرض قرار می گیرد جایز بوده است که به کسی که به او حمله کرده است پاسخی مشابه بدهد:

خداوند متعال می فرماید: (( پس هر که به شما حمله کند، همان گونه که به شما حمله کرد به او حمله کنید و از خدا بترسید و بدانید که خداوند با نیکوکاران است )) (بقره: 19).

در تفسیر سعدی خود می فرماید: (از آنجا که ارواح – در اکثر موارد – اگر اجازه داده شود که آنها را به خاطر درخواست بهبودی – یعنی انتقام جویی – مجازات کنند، در حد خود متوقف نمی شوند، خداوند متعال به تقوای خود دستور داده است. که در حدود او ایستاده است و از آن فراتر نمی رود و به حق تعالی فرمود که با صالحان است، یعنی: با یاری و نصرت و تأیید و توفیق.

و نیز فرمود: ((و ثواب الفعل مانند آن …)) ~ [الشورا: 40]

قرطبی در تفسیر خود می گوید: (علما گفتند: خداوند مؤمنان را دو دسته قرار داد: دسته ای که ستمکار را می بخشند، پس با ذکر آنها در ((و اگر خشمگین شوند عفو می کنند)) شروع کرد. شورا: 37].(و ثواب کار بد به اندازه آن بد است)) بر کسانی که به او ستم کردند پیروز می شود بدون اینکه به او حمله کنند. گفتند مقاتل و هشام بن حجیر : این در مورد مجروح است، او با قصاص مجروح را بدون دیگری توهین و اهانت انتقام می‌گیرد .

می‌گوید : ابن تیمیه (ممکن است از انسان به عنوان کیفر و کیفر دوری شود و مراد از آن، بازدارندگی او و امثال او برای رحمت و احسان است، نه برای شفا و انتقام).

خداوند متعال فرمود: ((وَ الَّذِینَ أَنَّهُمْ أَنْ ظَلَمَهُمْ رَزِیمُونَ)) ~ [الشوری: 39]

السدی … گفت : یعنی کسانی را که به آنها ستم کردند بدون تجاوز یاری می کنند اگر کسی بگوید: حمد در پیروزی چیست؟ گفته شد: در استقرار ظالم در راه حق و مجازات او به آنچه سزاوار است، مستحق اصلاح است و این بزرگترین ستایش است.

حنبلی می‌گوید: « ابن رجب وَ الَّذِینَ أَنْ ظَلَمُهُمْ رَزُواً» [شوری: 39] منافاتی با بخشش ندارد، زیرا پیروزی با نشان دادن توانایی است. انتقام بگیر، سپس بعد از آن آمرزش صورت می گیرد، پس کاملتر و کاملتر است).

ابشیحی گفت: (و واجب است عاقل اگر خداوند متعال او را توفیق دهد عذاب را از خصوصیات او قرار ندهد و اگر انتقام اجتناب ناپذیر است در انتقام نرمی کند مگر اینکه از حدود باشد). خداوند متعال).

ولى اگر تعدى در بعضى از حقوق الهى صورت بگيرد، تجاوز به همان صورت جايز نيست . مثل کسی که در حکم اصحاب دعوا بی انصافی می کند یا به خانواده و امثال آن خیانت می کند ، حق نداری در حکم ظلم کنی و در مورد خانواده اش خیانت کنی. زیرا این تهاجم دیگری به حقوق و حدود الهی است.

معایب انتقام و عواقب آن

منتقم خود را از کسب قدرت و عزت در میان قوم خود باز می دارد و از ستایش و تشکر باز می دارد و خود را در معرض ندامت قرار می دهد و ممکن است وارث کینه و کینه باشد و از صفات افراد شریف نیست. :

ابشیحی می فرماید : (گفته شد: هر که انتقام بگیرد خشمش را درمان کرده و حقش را گرفته است، پس نباید از او تشکر کرد و ذکر او در جهانیان ستوده نشود).

حکیمان هند گفتند: (لا فتح با فاحشه … و نه من با انتقام آشتی). ابن قیم می گوید: هیچ کس از خود انتقام نگرفت، اما پشیمانی به دنبال داشت. و بعضى از آنان گفتند: ((غضب شما را به گناه بردارد، خشم شما را شفا مى دهد و دين شما را بيمار مى كند). و شاعر در توضیح علت ترک آن برای انتقام از کسانی که بر او تجاوز کرده اند، می گوید

اگر بدون من بود که گرفتار جهل او شدم با نادانی حاضر نشدم خود را ملاقات کنم
حتی اگر به جای من از اولا مثل من باشد زمزمه خوابی را کردم و مثل را بخشیدم
حتی اگر در فضیلت و زیارت کمتر از او بودم او حق پیشرفت و اعتبار دارد

دانلود:

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *