همه مردان فانی هستند (به فرانسوی: Tous les hommes sont mortels) رمانی از سیمون دوبوار است که در سال 1946 توسط ناشر پاریسی Editions Gallimard منتشر شد . اولین نسخه آلمانی توسط Rowohlt-Verlag در سال 1949 منتشر شد . داستان ریموند فوسکا را روایت می کند که از جاودانگی خودخواسته رنج می برد. فیلمی اقتباسی به همین نام توسط آت دی یونگ در سال 1995 منتشر شد. پیشینه… ادامه خواندن کتاب همه میمیرند سیمون دوبووار – مجتبی شکوری
دسته: سیمون دوبوار
Simone Lucie Ernestine Marie Bertrand de Beauvoir [ siˈmɔndə boˈvwaʁ ] ( ۹ ژانویه ۱۹۰۸ در پاریس – ۱۴ آوریل ۱۹۸۶ در پاریس) نویسنده ، فیلسوف و فمینیست فرانسوی بود . نویسنده متعهد سیاسی رمانها، داستانهای کوتاه، مقالات و خاطرات متعدد، نماینده اگزیستانسیالیسم به شمار میرود . با دو رمان اگزیستانسیالیستی خود L’Invitée (1943؛ dt.: او آمد و ماند ) و Le Sang des autres (1945)، 1984 اثر کلود شابرول.سیمون دوبوار که با عنوان خون دیگران فیلمبرداری شد، به عنوان یک نویسنده شناخته شد. موفقیت جهانی The Second Sex (1949) نقطه عطفی در ادبیات فمینیستی محسوب می شود و او را به یکی از شناخته شده ترین روشنفکران فرانسه تبدیل کرد. مقالات او نیز کمک های مهمی به موضوع مربوطه محسوب می شوند. شریک قدیمی او ژان پل سارتر بود .
فهرست مطالب
- 1زندگی کن و عمل کن
- 1.1پیشینه، کودکی و جوانی
- 1.2آغاز زندگی حرفه ای
- 1.2.1اتحادیه ملی نویسندگان
- 1.2.2″سوسیالیسم و آزادی”
- 1.3″کافه د فلور”
- 1.4″Les Temps Modernes”
- 1.5سفر به آمریکا
- 1.61947-1956
- 1.7جنگ الجزایر
- 1.8سفر به کوبا
- 1.9رم
- 1.10سال های گذشته
- 2گیاه
- 2.1″او آمد و ماند”
- 2.2″خون دیگران”
- 2.3″همه انسانها فانی هستند”
- 2.4″جنس دیگر”
- 2.5ماندارین های پاریس
- 2.6″دنیای عکس های زیبا”
- 2.7خاطرات
- 2.7.1″خاطرات دختری از خانواده خوب”
- 2.7.2″در بهترین سالها”
- 2.7.3″روند امور”
- 2.7.4″در مجموع”
- 2.7.5″مراسم وداع”
- 3انتشارات
- 3.1رمان ها
- 3.2داستان ها، رمان ها
- 3.3مقالات
- 3.4خاطرات و خاطرات
- 3.5سفرنامه
- 3.6تئاتر
- 3.7نامه های منتشر شده پس از مرگ
- 4جوایز و افتخارات
- 5همچنین ببینید
- 6فیلم شناسی
- 7ادبیات
- 8لینک های وب
- 9موارد
زندگی و کار
خاستگاه، کودکی و نوجوانی
سیمون دوبوار بزرگتر از دو دختر ژرژ و فرانسوا برتراند دو بووار در بلوار دو مونتپارناس 103 در پاریس به دنیا آمد. [1] پدربزرگ او، فرانسوا برتراند، یک مقام ارشد در خزانه داری نرماندی بود ، ثروتمند ازدواج کرد، املاک Meyrignac را در لیموزین خرید و اشراف شد.پسوند صوتی “دبووار”. پدربزرگ سیمون دوبووار، که او نیز با یک دختر ثروتمند بورژوا ازدواج کرد، به پاریس نقل مکان کرد و قبل از بازنشستگی در میرنیاک در سنین بالا، در پستهای ارشد و در نهایت در مدیریت شهری مشغول به کار شد. پدر سیمون دوبووار در رشته حقوق تحصیل کرد، زیرا قرار بود این املاک به برادر بزرگترش به ارث برسد، و به عنوان وکیل در یک شرکت حقوقی معتبر کار می کرد، اما بدون جاه طلبی، زیرا می توانست با ارثی که به او داده می شد به راحتی زندگی کند. علاقه واقعی او ادبیات و تئاتر بود. در جوانی در سالن های بورژوازی و اشرافی شعر می خواندکه با او باز شد و وارد گروه های تئاتر خصوصی شد. هنگامی که او 30 ساله شد، با دختر 20 ساله بانکدار خصوصی وردون ، براسور آشنا شد و در نهایت از روی علاقه با او ازدواج کرد، زیرا در ابتدا به دلیل داشتن یک جهیزیه خوب در حالی که آماده خرید جهیزیه بود. نام های نجیب را وارد ازدواج کنید. او به تناسب سوابق و محیط خود، محافظهکار و ملیگرا بود . مانند بسیاری از مردان تحصیل کرده کلاس خود، او از نظر دینی ادم دینی بود ، اما او این را بدیهی می دانست که همسرش یک کاتولیک رومی بسیار سختگیر است.بود و دختران را با تقوا تربیت کرد. سیمون دوبووار بعدها رشد خود را به روشنفکری به این واقعیت نسبت داد که او در کودکی باید یاد می گرفت که در جهان های فکری متفاوت حرکت کند.
سیمون در سن پنج و نیم سالگی، همراه با خواهرش هلن، که دو سال و نیم از او کوچکتر بود، در یک موسسه دخترانه کاتولیک به نام Cours Désir در خیابان ژاکوب در پاریس شرکت کرد. او دانش آموز خوبی بود، زیاد می خواند و دوست داشت بنویسد. تعطیلات در املاک پدربزرگ و خواهر پدرش که با یک نجیب زاده روستایی ازدواج کرده بودند، برای او اوقات آزادی و تماس با طبیعت بود.
دوبووار از جوانی با سختی هایی مواجه شد که جنگ جهانی اول از فرانسوی ها می خواست. پدر و مادرش در پایان جنگ فقیر شدند. از یک طرف، این به این دلیل بود که پدربزرگ او، براسور، ثروت خود را از دست داد و دیگر نتوانست مهریه را پرداخت کند. از سوی دیگر، ثروت پدرش که عمدتاً در اوراق بهادار روسیه سرمایه گذاری شده بود، از انقلاب اکتبر گذشت.در سال 1917 از دست رفت یا در اثر تورم از بین رفت. پس از جنگ، پدرش مجبور بود به مشاغلی با دستمزد متوسط و ناامن بسنده کند، بنابراین خانواده به آپارتمانی مقرون به صرفه نقل مکان کردند. او که متوجه شد نمی تواند جهیزیه مناسبی به دخترانش بدهد، آنها را هر چند با اکراه، با آموزش خوب برای نیاز نهایی به مجرد ماندن و کار آماده کرد. به نظر میرسید که این چشماندازها برای سیمون مناسب باشد: در ابتدا به این دلیل که او به راهبه شدن فکر میکرد و بعداً به این دلیل که ایدهآل او برای خودش یادگیری مداوم و خلق کردن بود تا خانهدار و مادر.
علاوه بر رابطه نزدیک او با خواهرش، دوستی او با یک همکلاسی در ابتدا تحسین شده از یک خانواده ثروتمند، الیزابت لاکوین (به نام الیزابت مابیل یا زازا در زندگی نامه او) برای او مهم بود (بین ده تا بیست سالگی). با این حال، هنگامی که در سن 14 سالگی ایمان عمیق قبلی خود را از دست داد، جرات نکرد آنها را آغاز کند. بلکه سالها به اطرافیانش تظاهر به تقوا کرد. در واقع، وقتی مادرش بالاخره حقیقت را فهمید، وحشت کرد و پدرش نیز ناامید شد، زیرا او بیخدایی را یک تخلف میدانست.برای یک دختر جوان خوش رفتار نفرستاد. در مدرسه کاتولیک خود، زمانی که بین بخش های اول و دوم دوره لیسانس (آبیتور) که در کمیسیونی در سوربن گذرانده بود ، تصمیم گرفت در مدارس دولتی فلسفه تدریس کند، او را قربانی شیطان می دانستند. ، یعنی مدارس دستور زبان سکولار برای هدف.
برای آخرین سال تحصیلی (1926/1927) او ریاضیات و فلسفه را به عنوان دروس اصلی انتخاب کرده بود. او دومی را در مؤسسه خصوصی سنت ماری ادامه داد، اما همچنین در سخنرانیهای ادبیات (نامهنویسی) در دانشگاه سوربن پاریس شرکت کرد.. او برای رهایی از رژیم سخت مادرش، در یک سازمان آموزشی و خیریه کاتولیک فعال بود. علاوه بر این، او با روشنفکران جوان مختلفی آشنا شد و شروع به نوشتن یک رمان کرد. در این زمان بود که او برای اولین بار یک رابطه را تجربه کرد: او یک رابطه ناامیدکننده و پاکیزه با پسر عموی خود داشت که قصد داشت با او ازدواج کند، تا اینکه او با دختری که پشت سرش جهیزیه داشت نامزد کرد – البته اکنون تقریباً برای او راحت شده است. یک پست آموزشی در روانشناسی ، که مدرس فلسفه او در سنت آن به او رسید، اولین تجربه تدریس و درآمد کمی را برای او به ارمغان آورد، که در میان چیزهای دیگر، به طور مخفیانه بارها را می رفت. به طور کلی، او در دوران نوجوانی زندگی کرد- حداقل آن طور که او به یاد می آورد – به عنوان زمان بسیاری از درگیری های درونی و دوره های افسردگی، عمدتاً به این دلیل که احساس می کرد با تلاش برای درونی کردن نقش یک دختر شایسته از طبقه متوسط، به انتظارات اطرافیان خود خیانت می کند. jeune fille rangée»، همانطور که خود را به کنایه در عنوان جلد اول خاطراتش می نامد. از این گذشته ، نتایج همیشه عالی مدرسه و امتحانات او را حمایت خاصی می کرد ، زیرا می دید که پدر و مادرش و معلمان پارسا خود را به موفقیت های خود آراسته اند.
آغاز زندگی حرفه ای [ ویرایش | ویرایش منبع ]
پس از کسب مجوز در سال 1928، دوباره در دانشگاه سوربن، با بهترین نتیجه ، با افزایش اعتماد به نفس شروع به آماده شدن برای جمع آوری ، آزمون استخدام معلمان دبیرستان کرد. برای این منظور، او در دوره های ارائه شده در سوربن، و همچنین در École Normale Supérieure ، دانشگاه نخبه برای آموزش موضوعات، شرکت کرد. در همان زمان او پایان نامه ای در مورد لایبنیتس در فلسفه در دانشگاه سوربن نوشت. در همان زمان، او روابط دوستانه ای با جوانان در محیط روشنفکری خود برقرار کرد و حفظ کرد.(دانشجویان École Normale Supérieure). در این روند، او با یکی از دوستان دانشگاهی ژان پل سارتر و از طریق او با خود سارتر که از شنیدهها میشناخت و از قبل با او آشنا بود، ارتباط نزدیکتری برقرار کرد . آنها اکنون با هم برای تجمیع آماده شدند، کاری که او سال قبل نتوانسته بود انجام دهد.
پس از به دست آوردن تجمع، که در آن دوبووار در میان 13 نامزد پذیرفته شده پس از سارتر دوم شد، بیهوده به دنبال شغلی در پاریس بود. بنابراین او تصمیم گرفت که بلافاصله به تدریس نپردازد و به تدریس در دبیرستان های پاریس و دادن شهریه خصوصی بسنده کرد. او خانه را ترک کرد، یک اتاق مبله از مادربزرگش اجاره کرد و از استقلال خود لذت برد. او این کار را با سارتر انجام داد، که اکنون تقریباً هر روز با او ملاقات می کرد و با او بسیار هماهنگ بود که با “رابطه اجاره ای” موافقت کرد ( وثیقه) برای یک دوره اولیه دو ساله، که در طی آن رابطه آنها باید “ضروری” باشد، اما نباید روابط “تصادفی” بعدی را حذف کند. دوبووار در مورد جنبه های جنسی رابطه اش با سارتر سکوت کرد، اما مسلم است که آنها به یک همزیستی صرفاً فکری رضایت نمی دادند .
بسیاری از دوستی های قبلی در حال حاضر توسط دوبووار به نفع دوستان سارتر، از جمله ریموند آرون و پل نیزن ، تا حد زیادی کنار گذاشته شد . گذر از این واقعیت که سارتر در ماه نوامبر برای 18 ماه خدمت سربازی فراخوانده شد، آسان بود، زیرا او اغلب می توانست او را در پاریس یا در ایستگاهش در نزدیکی تور ملاقات کند.
او بیشتر از روی احساس وظیفه شروع به نوشتن رمان دیگری کرد، اما زندگی متنوع او اوقات فراغت لازم را به او نداد. پس از دو سال، که سرشار از مطالعه، بحث و تجربه از انواع مختلف بود، از جمله اولین سفر خارج از کشور به اسپانیا، او در پاییز 1931 به عنوان معلم فلسفه در مارسی شروع به کار کرد . پس از خدمت سربازی، سارتر از تابستان 1931 در لو هاور کار کرد . از آنجایی که امکان استخدام زوجهای متاهل در بخش دولتی در مجاورت یکدیگر وجود داشت، سارتر دوبوار پیشنهاد ازدواج داد که او نپذیرفت.
مارسی دوبووار را تبعیدی میدید، جایی که نقش معلمی را جدی میگرفت، اما علاقه چندانی به مدرسه و همکارانش نشان نمیداد، در عوض از انرژی اضافی خود برای پیادهرویهای طولانی در منطقه استفاده میکرد. در سال بعد او را به روئن، یعنی به محله سارتر منتقل کردند. در سال 1936 او توانست به پاریس بازگردد و در لیسه مولیر و بعداً در کمیل سی تدریس کند. سارتر همچنین موفق شد در سال 1937 از طریق صحنههایی در لو هاور و لائون به پاریس بازگردد که مرکز زندگی آنها باقی ماند.
زمانی که دوبووار در لیسه مولیر تدریس می کرد، رابطه جنسی کوتاهی با بیانکا لامبلین دانش آموز 16 ساله برقرار کرد که او نیز با سارتر صمیمی شد. [2] [3]
اولین داستان کوتاه Quand prime le spirituel (مارسل، لیزا، شانتال) که توسط سیمون دوبووار ارسال شده بود توسط دو ناشر رد شد.
اتحادیه ملی نویسندگان [ ویرایش | ویرایش منبع ]
پس از پیمان هیتلر و استالین، بسیاری از روشنفکران به ویژه کمونیست ها فلج شدند. در سال 1942، پس از حمله هیتلر به اتحاد جماهیر شوروی، استالین اعلام کرد که “این آغاز کارزار بزرگی بود که دشمن را از خاک شوروی بیرون می کرد.” مطبوعات فرانسه، تحت کنترل مقامات اشغالگر آلمان نازی ، تاکتیکهای خود را تغییر دادند و از خوانندگان خود درخواست کردند که به جای ترغیب به تلاش برای ایجاد «اروپا جدید»، «اروپا را از تهدید بلشویکها نجات دهند ».
مقاومت به طور فزاینده ای سازماندهی شد و بسیاری از روشنفکران به ایده های سارتر پیوستند . اعضای روشنفکر کمونیست از او خواستند که به اتحادیه ملی نویسندگان (CNE) بپیوندد. دوبووار پذیرفته نشد زیرا رمان او هنوز منتشر نشده بود. هنگامی که یکی از اعضای CNE در سال 1943 دستگیر شد، سارتر و دوبووار مجبور به ترک شهر شدند. [4] اولین رمان دوبووار در سال 1943 با عنوان L’invitée ( او آمد و ماند ) منتشر شد. [5]در همان سال از تدریس اخراج شد و برنامه نویس رادیو ملی شد. سال بعد او مقالات فلسفی خود را به نام Pyrrhus et Cinéas (Pyrrhus and Cineas) منتشر کرد. [5] سیمون دوبوار با دو رمان اگزیستانسیالیستی L’invitée (او آمد و ماند، 1943) و Le Sang des autres (خون دیگران، 1945) به موفقیت خود به عنوان نویسنده دست یافت.
“Socialisme et Liberté” [ ویرایش | ویرایش منبع ]
زمانی که فاشیسم در همه جا پیروز بود و آلمان اروپا را از نروژ تا مدیترانه، از اقیانوس اطلس تا دریای سیاه تسخیر کرده بود، اتحاد جماهیر شوروی کشورهای بالتیک را اشغال کرد و قصد داشت یک پیمان عدم تجاوز با ژاپن امضا کند. در همان زمان فرانکلین دی. روزولت سومین دوره خود را در ایالات متحده آغاز کرد. در فرانسه، مارشال پتن و نخست وزیرش، پیر لاوال ، نه تنها با خویشتن داری موافقت کردند، بلکه از نازیسم آلمان تقلید کردند به این امید که با فرانسه از سوی حاکمان آلمانی با ملایمت رفتار شود. همکارانکه دوست داشتند خود را واقع گرا معرفی کنند، اکنون آشکارا بیرون آمدند و وزن سیاسی بیشتری پیدا کردند. در این زمان سارتر و دوبووار گروهی مقاومت را سازماندهی کردند. اولین جلسه در اتاق سیمون دوبوار برگزار شد. مرلوپونتی ، پیر بست ، دومینیک دسانتی حضور داشتند . آنها به زودی شروع به همکاری با گروه مقاومت آلفرد پرون کردند که با پارتیزان های ژنرال شارل دوگل همدل بودند . اهداف اساسی این برنامه را می توان با نام جنبش آنها، Socialisme et Liberté («سوسیالیسم و آزادی») بیان کرد. [6] در نقش سارتر و دوبووار با آندره ژید وآندره مالرو سعی کرد همکاری کند، این جنبش بی سر و صدا کنار گذاشته شد. [7]
«کافه د فلور» [ ویرایش | ویرایش منبع ]
دوبوار مهمان همیشگی « کافه دو فلور » در منطقه سن ژرمن دو پر پاریس بود . او در آنجا کار کرد، قرار ملاقات هایی با دوستانی مانند فرناندو گراسی گذاشت و همچنین در سال 1943 آلبر کامو را پس از خواندن رمانش «غریبه» در اینجا ملاقات کرد. کامو در آن زمان در گالیمار کار می کرد . او به فعالیت های زیرزمینی مشغول بود و در طراحی، چاپ و توزیع روزنامه زیرزمینی Combat [8] فعالیت داشت . اندکی قبل از آزادی پاریس، کامو و افرادش چاپخانه ها و دفاتر مطبوعات همکار را تصرف کردند و اولین فروش علنی Combat and Liberation در خیابان ها آغاز شد .. یک شب، در Café de Flore de Beauvoir، لوئیز و میشل لیریس نیز دورا مار و پابلو پیکاسو را معرفی کردند ، [9] که بهتازگی نمایشنامهای نوشته بودند که در نقشهای تقسیمبندی شده به صورت عمومی خوانده بودند. در همین شب ها بود که دوبووار با روانپزشک ژاک لاکان و دوستش سیلویا باتای بازیگر آشنا شد و برای اولین بار با لوسین و آرماند سالاکرو ملاقات کرد . [9] ژان ژنه نیز به حلقه او تعلق داشت . [10]
در سال 1945 دو بووار به پرتغال سفر کرد و پس از آن در مبارزه نوشت . در همان سال، سارتر و دوبووار از طریق ریموند کوئنو با الکساندر آستروک آشنا شدند . [11] همچنین در سال 1945، نمایشنامه او Les bouches inutiles (دهان بیهوده) به نمایش درآمد و اولین نسخه های Temps Modernes و رمان Tous les hommes sont mortels ( همه انسان ها فانی هستند ) منتشر شد . [5]
“Les Temps Modernes” [ ویرایش | ویرایش منبع ]
در سال 1945 دو بووار و سارتر اولین نسخه Les Temps Modernes را به پایان رساندند . هیئت تحریریه متشکل از سیمون دوبوار، میشل لیریس، موریس مرلوپونتی، آلبر اولیویه ، ژان پاولان و ژان پل سارتر بود. [12] سه فصل از کتاب جنسیت دوم و در سال 1947 دفتر خاطرات دوبووار در این مجله منتشر شد که بعداً تحت عنوان روز و شب آمریکا منتشر شد . [13]
سفر به آمریکا [ ویرایش | ویرایش منبع ]
در سال 1946، در کافه فلور، سیمون دوبووار با فیلیپ سوپا ، دوست آندره برتون ، که در آن زمان در بخش فرهنگ وزارت امور خارجه کار می کرد، ملاقات کرد. در سال 1947 او یک تور سخنرانی برای او به ایالات متحده داشت، جایی که او با نلسون آلگرن نویسنده آمریکایی ملاقات کرد . درباره این خاطرات او دفتر خاطرات خود را در Les Temps Modernes نوشت که در آن از فراوانی مواد در ایالات متحده انتقاد کرد. بین سال های 1947 تا 1952، دوبووار رابطه عاشقانه ای با آلگرن داشت. [13]
در نیویورک ، جایی که او قبلاً با استفا و فرناندو گراسی آشنا بود ، با الن و ریچارد رایت ، دوایت مک دونالد و مری مک کارتی آشنا شد . [14]
پس از سه هفته اقامت در نیویورک، او به واشنگتن و سپس به جورجیا و اوهایو سفر کرد، جایی که در کالجهای یکپارچه و مختلط تحصیل کرد. او سپس به دیترویت ، پیتسبورگ ، سنت لوئیس و شیکاگو رفت و در آنجا با آلگرن ملاقات کرد. [15] سپس به کالیفرنیا رفت و در دانشگاه کالیفرنیا و برکلی سخنرانی کرد. او همچنین توانست دوباره هنریت نیزان را ببیند . در لس آنجلس و سانفرانسیسکو با ویلیام وایلر و داریوس میلهود آشنا شد . دوبووار یک ماه را در نیومکزیکو گذراند و به نیویورک بازگشت. در آنجا او با میرو وکارلو لوی . او قبل از بازگشت به فرانسه زمان باقی مانده را با آلگرن در نیویورک گذراند. [16]
پس از این سفر به ایالات متحده، او مقاله خود را به نام Pour une morale de l’ambiguité (برای یک اخلاق ابهام) منتشر کرد . سال بعد دفتر خاطرات سفر او تحت عنوان L’Amerique au jour le jour ( آمریکا – روز و شب ) منتشر شد. [5] در سال 1947 او به شیکاگو بازگشت تا دوباره آلگرن را ببیند. [17]
1947–1956 [ ویرایش | ویرایش منبع ]
در سال 1947، دوبووار و سارتر به اسکاندیناوی سفر کردند، از طریق کپنهاگ و استکهلم در شمال تا نزدیک به دایره قطب شمال. از آنجا با کشتی به سفر خود ادامه دادند و سرانجام به دهکده کوچک ساپی رسیدند . [17]
در فوریه 1948 او با سارتر به برلین رفت و هر دو در اولین نمایش مگس ها شرکت کردند . [18] در ماه مه همان سال، دوبووار از تأسیس دولت اسرائیل استقبال کرد . اندکی قبل، سارتر مقاله ای نوشته بود که در آن خواستار ایجاد یک کشور یهودی شده بود که از نظر نظامی توسط سازمان ملل محافظت شود. [19]
موفقیت جهانی او “جنس دوم” در سال 1949 (آلمانی 1951) ظاهر شد و او را به شناخته شده ترین روشنفکر در فرانسه تبدیل کرد. او توسط دولت ها دعوت شده است و به سراسر اروپا، شمال، آمریکای مرکزی و جنوبی، خاورمیانه و خاور دور، اتحاد جماهیر شوروی و چین سفر کرده است. [5] او در مورد تجربیات سفر خود در گزارش ها و خاطرات نوشت.
در سال 1950، قبل از اینکه دوبووار به شیکاگو پرواز کند تا دو ماه دیگر را با آلگرن بگذراند، تصمیم گرفت با سارتر تعطیلات را بگذراند. میشل لیریس به آنها پیشنهاد داد که به آفریقا بروند – ابتدا به الجزایر و از آنجا به آفریقای استوایی . [20]
هنگامی که دوبووار از شیکاگو به پاریس بازگشت، هیستری جنگ در اوج خود بود و کامو به سارتر توصیه کرد که از ترس اشغال فرانسه توسط روس ها مهاجرت کند. [21]
در سال 1951 دوبووار به همراه سارتر به نروژ، ایسلند و انگلستان سفر کرد. در آن زمان او اولین نسخه از رمان ماندارین های پاریس را به سارتر نشان داد . [22]
از سال 1952 تا 1958 دوبووار با فیلمساز آینده کلود لنزمن بود . لنزمان در ژانویه 2009 در مصاحبه ای گفت: “و من هفت سال با سیمون دوبوار زندگی کردم. من تنها مردی بودم که او تا به حال با او یک آپارتمان مشترک داشت.» [23]
از تابستان 1953، دوبووار تابستان را در رم و تنها نیمی از سال را در پاریس گذراند. [24]
در اکتبر 1954 او جایزه معتبر گنکور را برای رمان Les Mandarins ( ماندارین های پاریس ) دریافت کرد . [25] پس از این سفرها، او مجموعه مقالات امتیازات را در سال 1955 منتشر کرد (تقسیم شده به مجموعه مقالات آیا دو ساد باید سوزانده شود؟ و چشم در برابر چشم در آلمان ). [5] در پایان سال، درگیری که منجر به جنگ الجزایر می شد آغاز شد . [25]
قیام مجارستان در سال 1956 مصادف با مداخله نظامی بریتانیا و فرانسه در مصر بود. بحران سوئز مسئله مجارستان را به پسزمینه سوق داد. دوبووار و سارتر همراه با دیگر اعضای غیرکمونیست جنبش صلح، قطعنامهای را ارائه کردند که خواستار خروج نیروهای شوروی از مجارستان بود.
جنگ الجزایر [ ویرایش | ویرایش منبع ]
در سال 1956، مالکیت الجزایر به یک موضوع افتخار ملی تبدیل شد. اعتراضاتی بود. جلسات، تظاهرات و اعتصابات سازماندهی شد. خروج نیروها به دلیل مسدود شدن جاده ها با مشکل مواجه شد. دو سال بعد، در سال 1958، دوگل به قدرت بازگشت. در ماه مه 1958 ارتش بی روحیه و سرکش تهدید کرده بود که الجزایر را به حال خود رها می کند. دوگل از طریق همهپرسی، جمهوری پنجم خود را تضمین کرد و به هفده کشور آفریقایی و کارائیب پیشنهاد استقلال داد. اما جنگ ادامه داشت. [26]
دوبووار و سارتر از همان ابتدا با جنگ مخالف بودند. Temps Modernes دو بار به اتهام انتشار مقالات “فتنه انگیز” توقیف شده است. دفاتر روزنامه مورد بازرسی قرار گرفت و فرانسیس جینسون به دلیل ابراز همدردی بیش از حد برای FLN به زندان افتاد. [27]
از سربازان تبلیغاتی Temps Modernes گزارش های شاهدان عینی از شکنجه ، غارت و قتل عام شبانه دریافت کردند . وقتی سارتر برای اعتراض فراخوان داد، دوبووار توسط یک کمیسر پلیس تهدید شد. [28]
سفر به کوبا [ ویرایش | ویرایش منبع ]
سارتر برای نوشتن مجموعه ای از مقالات در مورد کوبا جدید با فرانس سوآر قرارداد بسته بود . دوبووار و سارتر به طور خصوصی با چه گوارا ملاقات کردند، با کاسترو در جزیره گردش کردند و چندین گفتگو داشتند. دوبووار، سارتر و کاسترو در مراسم تشییع جنازه اولین قربانیان خرابکاری بمب گذاری ضد کاسترو شرکت کردند. [29] از هاوانا، دوبووار و سارتر ابتدا قبل از بازگشت به پاریس به نیویورک پرواز کردند.
جنگ الجزایر هنوز تمام نشده بود. پیدز نوآرهای الجزایری به پیشنهاد دوگل برای تعیین سرنوشت خود با موانع خیابانی در الجزایر پاسخ دادند. دوبووار مقاله ای در لوموند درباره شکنجه های الجزیره نوشت و با وکیلش ژیزل حلیمی کمیته ای را برای دفاع از دختر جمیلا بوپاچاس ، یکی از قربانیان الجزیره تشکیل داد. این کمپین توسط فرانسوا ساگان در L’Express حمایت شد . [30] با انتشار کتاب جیزل حلیمی Djamila Boupachaسیمون دوبوار نیز هدف تروریست ها قرار گرفت. او در ابتدا فقط میخواست مقدمهای برای کتاب بنویسد، اما در نهایت به نوشتن آن دست یافت تا مسئولیت قضایی را با حلیمی به اشتراک بگذارد. [31] در سال 1971، در کنار ژیزل حلیمی، او یکی از بنیانگذاران انجمن Choisir la cause des femmes بود که تا سال 1981 اولین رئیس آن بود.
در 18 مارس 1962، فرستادگان فرانسه و دولت در تبعید جمهوری الجزایر توافقنامه اوین را امضا کردند که به جنگ الجزایر پایان داد. [31]
رم [ ویرایش | ویرایش منبع ]
پایتخت ایتالیا به خانه دوم دوبووار و سارتر تبدیل شد. آنها چهار ماه در سال را در رم سپری می کردند و معمولاً در یک اتاق دو نفره در Albergo Nazionale در Piazza di Monte Citorio اقامت می کردند. آنها گاهی اوقات در Carlo Levi’s غذا می خوردند ، و گاهی اوقات با رهبر حزب کمونیست ایتالیا، Palmiro Togliatti ملاقات می کردند . [31] کارلو لوی دوبووار و سارتر آلبرتو موراویا را در اینجا ارائه کرد . [32]
سالهای گذشته [ ویرایش | ویرایش منبع ]
در سال 1977، دوبووار به همراه حدود 60 روشنفکر دیگر، فراخوانی را برای جرم زدایی از پدوفیلیا امضا کردند که در روزنامه های لیبراسیون و لوموند منتشر شد . آغازگر درخواست تجدیدنظر، نویسنده پدوفیل، گابریل ماتزنف بود . [33]
دوبوار از شریک زندگی خود سارتر تا زمان مرگش در سال 1980 پرستاری کرد. در آن سال او معلم فلسفه سیلو لو بون را برای تسویه ملک خود پذیرفت. او در سال 1981 مراسم خداحافظی (La Cérémonie des adieux) را منتشر کرد که مروری تند از آخرین سال های زندگی سارتر بود. سیمون دوبوار در 14 آوریل 1986 درگذشت و در Cimetière du Montparnasse در پاریس در کنار ژان پل سارتر به خاک سپرده شد.
گیاه [ ویرایش | ویرایش منبع ]
آثار هگل و سورن کی یرکگور ، که اراده را بالاتر از عقل قرار دادند و خواستار این بودند که هیچ کس نباید در برخورد با انسان بیش از حد علمی باشد، بر تفکر سیمون دوبووار تأثیر گذاشت. کی یرکگور گفت علمی که به پدیده های کلی می پردازد فقط می تواند چیزها را از بیرون روشن کند. [34] آثار فلسفی او به شدت با اگزیستانسیالیسم سارتر مرتبط است. سیمون دوبوار را نیز یکی از بنیانگذاران فمینیسم پس از سال 1968 می دانند.
پس از مرگ سیمون دوبوار، فمینیست آمریکایی کیت میلت نوشت : دوبوار بارها مورد خصومت های خشونت آمیز قرار گرفت. علاوه بر انتقادات مورد انتظار از سوی اردوگاه محافظهکار بورژوازی، او به سمت چپ نیز رفت زیرا متقاعد شده بود (مخصوصاً در سالهای بعد) که ستم بر زنان به طور خودکار در کمونیسم از بین نخواهد رفت . او همچنین مورد حمله فمینیست ها قرار گرفت. توصیفات او از بدن زن و «ابهام زدایی» او از مادری در مرکز انتقادات قرار داشت.
“اگر به ما بگویید: “به عنوان یک زن زیبا بمانید، فقط همه چیزهای آزاردهنده مانند قدرت، افتخار، شغل را به ما بسپارید، راضی باشید که اینگونه هستید: سر زمین، به وظایف انسانی…” به ما بگو، ما باید مراقب باشیم!
اولین رمان «او آمد و ماند» سیمون دوبوار که در طول سالهای جنگ 1938 تا 1941 نوشته شد، و همچنین رمانهای زیر « خون دیگران و همه انسانها فانی هستند» رمانهای اگزیستانسیالیستی او محسوب میشوند که در آن شخصیتها و طرحها حاملان اخلاقی و اخلاقی هستند. سوالات فلسفی [36] نظریه هایی مانند نظریه های زوج فیلسوف انگلیسی کیت و ادوارد فولبروک در کتاب لندن 2008 جنسیت و فلسفه: بازاندیشی دوبووار و سارترفرض کنید – نه حداقل پس از مطالعه دقیق نامههای منتشر شده اواخر دوبووار و سارتر در این دوره – که دوبوار اگزیستانسیالیسم سارتر را پیشبینی میکرد، نه به صورت انتزاعی، بلکه در ادبیات گنجانده شده بود. صحنه آغازین زیر از رمان او آمد و ماند ، یکی از شواهد این پایان نامه است :
“من اینجا هستم، قلبم می تپد.”
“او آمد و ماند” [ ویرایش | ویرایش منبع ]
قبلاً با اولین رمان منتشر شده او آمد و دوبوار لحن خود را پیدا کرد: یک سبک زبانی بی تکلف، که دقیقاً مبتنی بر زبان گفتاری است و هدفش اطلاعات و ارتباطات است. به گفته خودش، نویسنده جوان از جمله تحت تأثیر همینگوی قرار گرفته است و روش خود را در خاطرات به اشتراک می گذارد:
“قهرمانان من چیزی فراتر از لحظه نمی دانند، و بنابراین اپیزودها اغلب به همان اندازه مرموز به نظر می رسند که در یک رمان خوب آگاتا کریستی .”
این واقعیت که کتاب به شدت خودزندگی نامه است، در زمان انتشار برای محیط نزدیک او به راحتی قابل رمزگشایی بود. منابع واقعی تنها پس از مرگ و پس از انتشار نامه های دو قهرمان داستان در دسترس عموم قرار گرفت. [36]
“خون دیگران” [ ویرایش | ویرایش منبع ]
دوبووار در رمانهای اخیر مانند Le Sang des Autres ( خون دیگران ) تلاش کرد مفهوم «دیگری» را بیان کند . دوبووار در اثر خود در ابتدای زندگی می نویسد: «قهرمان جدید من، ژان بلومار، همانطور که فرانسوا آمد و در تو ماند ، اصرار نکرد که تنها فرد احساسی در مواجهه با دیگران باشد.. قهرمان این رمان، ژان بلومارت، حاضر نیست برای آنها یک شیء صرف باشد و با کدورت وحشیانه یک چیز بی جان در وجود آنها دخالت می کند. قهرمان کتاب این بار زنی در حال مرگ به نام هلن بود. در ابتدا، دوبووار قصد نداشت هلن و بلومار را با مقاومت مرتبط کند، اما وقتی رمان خود را در اکتبر 1943 شروع کرد، متوجه شد که ترور و انتقامجویی به موضوع اصلی زمینه و یک لحظه آیندهنگر میدهد. در سال 1945 که این کتاب منتشر شد، آن را “کتاب مقاومت ” نامیدند . [37]
“همه انسانها فانی هستند” [ ویرایش | ویرایش منبع ]
در حالی که بلومارت در «خون دیگران» مردی مسئولیتپذیر بود ، قهرمان آنها در «همه مردان فانی هستند » که در شانزدهم میگذرد. قرن منعکس کننده تصویری بدبینانه از ناتوانی و بی معنی بودن زندگی بشر است. [38] شخصیت اصلی رمان فوسکا، یک نجیب زاده ایتالیایی است که معجون جادویی می گیرد که او را جاودانه می کند. دوبووار می خواست ثابت کند که جاودانگی بی معنا خواهد بود زیرا معنای و امید هر فردی را از بین می برد. این کتاب توصیفی تلخ از اواخر قرون وسطی با جنگ های ویرانگر، شورش ها و قتل عام است. [39]
این عقیده دوبووار پس از جنگ را منعکس می کند که کشته شدن اکثر یا حتی همه مبارزان مقاومت، اگر نه کاملاً بیهوده، اهمیت بسیار کمی برای تحولات تاریخی بیشتر داشته است. [40] تنها امید این بود که این زندگی های از دست رفته در درون خودشان معنا پیدا کرده باشند. خاطره زنده ماندن قربانیان کوتاه مدت بود. به عنوان تعادلی برای فوسکا، دوبووار رجین را خلق کرد که سعی می کند قلب جاودانه اش را تسخیر کند تا قطعه ای از منحصر به فرد بودن و جاودانگی را نیز به دست آورد. اما این نیز شکست می خورد. تمام اعمال و فضایل آنها صرفاً پوشش پوچ آنها را می پوشاند، مبارزات وجودی مشابه مبارزات دیگران است. او از دیدن تبدیل شدن زندگیاش به کمدی و غرق شدن در جنون وحشت میکند. [40]
“جنس مخالف” [ ویرایش | ویرایش منبع ]
با این حال، مشهورترین مطالعه او درباره نقش زنان در «جنس دوم» بود که در سال 1951 منتشر شد (Original Le Deuxième Sexe ، 1949) ، در کنار زندگی نامه چند جلدی او : در آن به تفصیل به ظلم و ستم بر زنان در جهان اشاره کرد. پدرسالاری و یکی از پایه های نظری جنبش نو ظهور زنان را ایجاد کرد .
او در این اثر از این تز دفاع می کند که ستم بر زنان مشروط اجتماعی است. برای آنها هیچ جوهره ای از زن وجود ندارد:
« On ne naît pas femme, on le devient. »
“یکی زن به دنیا نمی آید، یکی می شود.”
دوبووار همچنین در این اثر می گوید که زنان را مردان «جنس مخالف» ساخته بودند. در اصطلاح اگزیستانسیالیستی دوبووار، این بدان معناست که مرد خود را مطلق، ماهوی، سوژه میداند، در حالی که به زن نقش دیگری، یعنی ابژه اختصاص مییابد. همیشه در رابطه با مرد تعریف می شود. بنابراین، او باید با درگیری های قوی تر از مرد مقابله کند. اگر او می خواهد به «زنانگی» خود ادامه دهد، باید به نقشی منفعل اکتفا کند، اما این برخلاف میل او برای طراحی خود به عنوان یک سوژه آزاد از طریق فعالیت است. [41]
دوبووار تحلیل بسیار پیچیده ای از وضعیت زنان ارائه می دهد. او درباره «حقایق و اسطورههای» زیستشناختی، روانکاوانه و تاریخی (عنوان بخش اول) و «تجربه زیسته» زنان بحث میکند. او که به شدت تحت تأثیر پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی ژان پل سارتر و موریس مرلوپونتی است، فرض میکند که هیچ رویکرد علمی نمیتواند «زن» را توضیح دهد. او تنها تجربه فردی را تعیین کننده می داند.
او بسیاری از بحث های بعدی در زمینه فمینیسم را تحت تاثیر قرار داد و آغازگر آن شد و پیشگام مطالعات جنسیتی بود .
«چه کسی می توانست کتابی بنویسد که سرنوشت همه را تغییر دهد؟ درک کامل تأثیر جنس مخالف بر تاریخ اجتماعی، زندگی شخصی، آگاهی و ادراک روزمره به زمان نیاز دارد.»
جنس مخالف بین دو جنبش زنان ( موج اول تا جنگ جهانی اول و دوم از 1970) ظاهر شد و در سنت فمینیست هایی مانند Olympe de Gouges (1748-1793)، Mary Wollstonecraft (1759-1797) یا ویرجینیا وولف (1882-1941)، که بووار نیز به آن اشاره می کند، و بسیار فراتر از آن است. پرداخت جامع فرهنگی-تاریخی و جامعهشناختی بووار از وضعیت زنان در دنیای مردانه، کمکی رادیکال و رویایی به رهایی زنان در قرن بیستم است. [41]
جنس مخالف اساساً یک مطالعه دیالکتیکی- ماتریالیستی از وجود زن است. زن را به عنوان موجودی مرموز توضیح نمی دهد، بلکه از منظر وضعیت اجتماعی و اقتصادی او توضیح می دهد. دوبووار در آن می گوید که بردگی زنان و رهایی آنها از آن وجود دارد و آنها پیامدهای وابستگی اقتصادی و رهایی اقتصادی آنها هستند. [42]
” ماندارین های پاریس ” [ ویرایش | ویرایش منبع ]
این رمان که در سال 1954 منتشر شد، به بزرگترین موفقیت ادبی سیمون دوبوار تا به امروز تبدیل شد. او جایزه معتبر گنکور را دریافت کرد و واکنش تماشاگران و منتقدان را “رویایی” خواند که به حقیقت پیوست. [43]
این کتاب به عنوان یک کلید رومی در مورد وضعیت روشنفکران چپ در فرانسه پس از جنگ در نظر گرفته می شود. ناسیونال سوسیالیست ها، دشمن مشترکی که قبلاً همه را متحد کرده بود، شکست خوردند. چپ به جناح های مختلف و حتی متخاصم تقسیم شد. سایه استالینیسم مدتها بود که بر سر کمونیسم افتاده بود ، Rassemblement Démocratique Révolutionnaire ، که سارتر یکی از بنیانگذاران آن بود، به سرعت نابود شد و اکنون مسئله مسئولیت شخصی و تعهد سیاسی جمعی معنادار مطرح شد. [43]
در این رمان، دوبووار به توسعه سبک اکسپرسیونیستی خود ادامه داد . زبان ادبی او به سختی با آن در نامه ها و خاطرات متفاوت است. در رمان زوج آن و رابرت دوبرویل دوبووار و سارتر به راحتی قابل تشخیص هستند، حتی اگر شخصیت ها البته با افراد واقعی همخوانی نداشته باشند. به نظر می رسد که دختر آن دو، نادین، مجموع زنان جوان «مانند» است که در زندگی در اطراف این زوج غوغا می کنند. [44]
«دنیای تصاویر زیبا» [ ویرایش | ویرایش منبع ]
این کتاب مانند همه کتابهای دیگر در محیط روشنفکری نیست، بلکه در محیط نووو ثروتمند پاریس است. موضوع اصلی او درگیری است که در دهه 1960 پدیدار شد – و در سال 1968 به شدت پیشگام شد: نگرانی در مورد افزایش مادی گرایی و شکاف گسترده بین غنی و فقیر – با از دست دادن همزمان همه ارزش ها. [45]
در اینجا، دوبووار نه تنها به انتقاد خود از مصرف گرایی و سازگاری می پردازد، بلکه به این درک تلخ نیز می پردازد که نسل مادران را دیگر نمی توان نجات داد – اما مبارزه برای دختران ارزش آن را دارد. [46]
خاطرات [ ویرایش | ویرایش منبع ]
سیمون دوبوار پنج کتاب را به عنوان خاطرات خود منتشر کرد که در آنها تعدادی نام را تغییر داد. بیشتر افرادی که پشت این اسامی بودند بعداً شناسایی شدند.
«خاطرات یک دختر خانواده خوب» [ ویرایش | ویرایش منبع ]
دوبووار با جزییات جزئی توضیح می دهد که چگونه دختر کوچکی که در پاریس در 9 ژانویه 1908 به دنیا آمد به زن جوانی که بود تبدیل شد – و زن بالغ از آن چه ساخت. خاطرات او سرشار از تصاویر، حسی و پرشور است. این قسمت اول خاطرات با مرگ دوست دختر، برخورد با سارتر – و نوشتن اولین رمان او به پایان می رسد. زازا، بهترین دوست او، از نیمه دلی، «بی صداقتی» اطرافیان ، غرور طبقاتی خانواده اش و زن شدن می شکند. [47]
“در اوج زندگی” [ ویرایش | ویرایش منبع ]
این جلد دوم خاطرات که در سال 1960 منتشر شد، به سال های 1929-1944 تا آزادی پاریس می پردازد، یعنی زمانی که آمد و با شما ماند و محور نامه های شما به سارتر است. [48]
“راهی که چیزها پیش می روند” [ ویرایش | ویرایش منبع ]
در سال 1963 سیمون دوبوار جلد سوم خاطرات خود را منتشر کرد. با آزادسازی پاریس آغاز می شود . او همچنین در آن واکنشها به «جنس دوم» را توصیف میکند که دقیقاً در ماههایی که نلسون آلگرن در پاریس به ملاقات او میرفت منتشر شد. تجاوزات به نویسنده کتاب رسوا در خیابان یا کافه ها و رستوران ها به شدت آزاردهنده بود، به طوری که دوبووار به همراه آلگرن پاریس را ترک کرد. [49]همانطور که در جلد دوم خاطرات او، مهم در کنار توصیف های بی اهمیت و غم انگیز از شرایط اجتماعی در کنار حکایات خصوصی یافت می شود. شرح سفر بخش بزرگی از کتاب را به خود اختصاص می دهد، برخی از آنها به قدری مفصل هستند که از یک سو بی تکلف به نظر می رسند، اما از سوی دیگر خود را بیش از حد جدی می گیرند. این شیوه ارائه خود یکی از دلایلی بود که واکنش منتقدان به حجم خاطرات او (بر خلاف اکثریت قریب به اتفاق خوانندگان) به طور مداوم مثبت نبود.
“در کل” [ ویرایش | ویرایش منبع ]
سیمون دوبوار در این جلد چهارم خاطرات زندگی خود را از سال 1962 تا 1972 از پایان جنگ الجزایر تا آغاز جنبش زنان شرح می دهد. [50]
“مراسم وداع” [ ویرایش | ویرایش منبع ]
جلد پنجم و پایانی خاطرات او ده سال گذشته با سارتر را در بر می گیرد. علاوه بر شرح سیر بیماری، این کتاب حاوی گفتگوهایی با ژان پل سارتر، آگوست تا سپتامبر 1974 است .
انتشارات [ ویرایش | ویرایش منبع ]
رمان ها [ ویرایش | ویرایش منبع ]
- L’Invitée – 1943 ( او آمد و ماند ، آلمانی 1953، ترجمه ایوا رشل-مرتنس )، Rowohlt Taschenbuch Verlag، Reinbek 2004، ISBN 3-499-23830-6 .
- Le Sang des autres – 1945 ( خون دیگران ، آلمانی 1963)، Rowohlt Tb.، ISBN 3-499-10545-4 .
- Tous les hommes sont mortels. – 1946 ( همه مردم فانی هستند ، آلمانی 1949)، Rowohlt Tb.، چاپ سی و پنجم (آوریل 2004)، ISBN 3-499-11302-3 .
- Les Mandarins ( ماندارینهای پاریس ) – 1954 – prix Goncourt , Rowohlt Paperback Verlag, Reinbek 2002, ISBN 3-499-10761-9 .
- تصاویر Les belles ( دنیای تصاویر زیبا ) – 1966، ترجمه هرمان استیهل، روولت تاشنبوخ ورلاگ، راینبک 1999، ISBN 3-499-11433-X .
- پس از مرگ
- Les Inséparables (The Inseparables) – 2020، ترجمه آملی توما، روولت، هامبورگ 2021، ISBN 978-3-498-00225-1 .
داستان ها، رمان ها [ ویرایش | ویرایش منبع ]
- Quand prime le spirituel – 1979 ( مارسل، شانتال، لیزا… ، از 1936) [51]
- La femme rompue, suivi de monologue et de L’âge de discrétion – 1968 ( یک زن شکسته ) Rowohlt Tb.، چاپ سی و یکم (سپتامبر 2004)، ISBN 3-499-11489-5 .
مقالات [ ویرایش | ویرایش منبع ]
- Pyrrhus et Cinemas (1944)
- Pour une morale de l’ambiguity (1947)
- L’Existentialisme et la Sagesse des Nations (1948)
- Le Deuxième Sexe (1949)، ( جنس دوم ) ترجمه اولی اومولر، گرته اوستروالد، Rowohlt Taschenbuch Verlag اوت 2000، ISBN 3-499-22785-1 .
- امتیازات (Eng. Should de Sade be burned?, An eye for a eye) (1955) [51]
- La Longue Marche (1957) [51] ( چین. هدف دوربرد. هزاره ها – دهه ها . ترجمه از فرانسوی توسط Karin von Schab و Hanns Studnicka، Rowohlt، Reinbek b. Hamburg 1960)
- Das Alter – (اصلی: La Vieillesse , 1970, 608 صفحه, Gallimard, Paris. Engl: The Coming of Age , Putnam’s Sons, Britain, 1972), Rowohlt, 2000. آلمانی توسط Anjuta Aigner-Dünnwald , Runnwald و Ruth. -499-22749-5 .
خاطرات و خاطرات [ ویرایش | ویرایش منبع ]
- Mémoires d’une jeune fille rangée ( خاطرات دختری از یک خانواده خوب ) (1958) Rowohlt Tb.، 39th. (ژانویه 2005)، ISBN 3-499-11066-0 .
- La Force de l’âge (در آغاز سالها) (1960) Rowohlt Tb.، چاپ سی ام (1 ژانویه 1969)، ISBN 3-499-11112-8 .
- La Force des choses ( The Way Things Go ) (1963) Rowohlt Tb., 24th edition (1 فوریه 1970), ISBN 3-499-11250-7 .
- Une mort très douce ( A Gentle Death ) (1964) Rowohlt Tb., 32nd edition (1 فوریه 1968), ISBN 3-499-11016-4 .
- Tout compte fait ( در مجموع ، 1972)، Rowohlt Tb. (25 ژوئن 1976)، ISBN 3-499-11976-5 .
- La Cérémonie des adieux (1981، وداع با جی پی سارتر) مراسم خداحافظی و گفتگو با ژان پل سارتر: آگوست–سپتامبر 1974 Rowohlt Tb., 1st edition (1983), ISBN 3-499-15747-0 .
سفرنامه [ ویرایش | ویرایش منبع ]
- L’Amerique au jour le jour ، ( روز و شب آمریکا ) (1950) Rowohlt Verlag Hamburg. دفتر خاطرات سفر از 25 ژانویه تا 20 مه 1947، با پیشگفتار خود
تئاتر [ ویرایش | ویرایش منبع ]
- Les Bouches inutiles ( دهان بی مصرف ) (1945)
نامه های منتشر شده پس از مرگ [ ویرایش | ویرایش منبع ]
- Lettres à Sartre (نامه هایی به سارتر) (1990)، ویرایش شده توسط سیلو لو بون دو بووار. انتشارات جلد شومیز Rowohlt، Reinbek 1997، ISBN 3-499-22372-4 .
- Lettres à Nelson Algren (یک عشق فراآتلانتیک. نامه هایی به نلسون آلگرن)، ویرایش شده توسط سیلوی لو بون دو بووار، ترجمه از انگلیسی توسط جودیت کلاین. Rowohlt Verlag, Reinbek 1997, ISBN 3-499-23282-0 .
جوایز و افتخارات [ ویرایش | ویرایش منبع ]
- در سال 1975 دوبووار جایزه اورشلیم را برای آزادی فرد در جامعه دریافت کرد.
- در سال 1978 جایزه دولتی اتریش برای ادبیات اروپا را دریافت کرد . [52]
- در سال 1982 مرکز سمعی و بصری Simone-de-Beauvoir ( مرکز سمعی بصری Simone-de-Beauvoir ) توسط Carole Roussopoulos ، Delphine Seyrig و Ioana Wieder در پاریس تأسیس شد.
- در سال 1983 جایزه سونینگ را از دانشگاه کپنهاگ دریافت کرد .
- در سال 1991 دهانه زهره دو بووار به نام او نامگذاری شد. [53]
- در سال 1989، سیارک (11385) بوووار به نام او نامگذاری شد.
- در سال 2000، مکان Jean-Paul-Sartres-et-Simone-de-Beauvoir در منطقه 6 پاریس در تقاطع بلوار سنت ژرمن ، خیابان رن و مکان سن ژرمن-د-پر افتتاح شد.
- در سال 2006، Passerelle Simone-de-Beauvoir بین منطقه 12 و 13 در پاریس افتتاح شد.
- در سال 2008، جایزه سیمون دوبووار برای آزادی زنان ایجاد شد.
- در سال 2021، La Poste تمبری در تصویر خود منتشر خواهد کرد. [54]
همچنین مشاهده کنید [ ویرایش | ویرایش منبع ]
- فهرست نویسندگان فرانسوی
فیلم شناسی [ ویرایش | ویرایش منبع ]
- 1974: سیمون دوبوار زنده. پرتره فیلم آلیس شوارتزر – مستند [55]
- 2006: پیمان عشق: سیمون دوبوار و سارتر (Les amants du Flore) – فیلم بلند [56]
- 2007: سیمون دوبوار – زن مدرن (Simone de Beauvoir, une femme actuelle) – فیلم مستند [57]
- 2013: ویولت – فیلم بلند
ادبیات [ ویرایش | ویرایش منبع ]
- آلویس پرنس: زندگی سیمون دوبووار. Insel Verlag، برلین 2021، ISBN 978-3-458-17941-2 .
- Wolfram Eilenberger : Fires of Freedom: Saving Philosophy in Dark Times (1933-1943). Klett-Cotta، 2020، ISBN 978-3-608-96460-8 .
- کیت کرک پاتریک سیمون دوبووار. یک زندگی مدرن پایپر، مونیخ 2020، ISBN 978-3-492-07033-1 (با مراجع، یادداشت ها و فهرست افراد).
- اینگرید گالستر : سیمون دوبوار و فمینیسم. Argument Verlag, Hamburg 2015, ISBN 978-3-86754-501-3 .
- Deirdre Bair: سیمون دوبوار. یک زندگینامه. btb/Goldmann, Munich 1990, ISBN 3-8135-7150-5 .
- Hans-Martin Schönherr-Mann: سیمون دوبووار و جنس مخالف. Deutscher Taschenbuch-Verlag، مونیخ 2007، ISBN 978-3-423-24648-4 .
- فلورانس هروه ؛ Rainer Höltschl: Simone de Beauvoir مطلق. orange-press, Freiburg 2003, ISBN 3-936086-09-5 .
- کریستین زل رومرو: سیمون دوبوار. چاپ پانزدهم. Rowohlt Verlag، Reinbek 2001، ISBN 3-499-50260-7 .
- کارت کلودیا: همراه کمبریج برای سیمون دوبووار. انتشارات دانشگاه کمبریج، 2003، ISBN 0-521-79429-3 .
- سیلوی چپرون; کریستین دلفی: Cinquantenaire du Deuxieme sese. Syllepse, Paris 2003, ISBN 3-936086-09-5 .
- توریل موی: سیمون دوبوار. روانشناسی یک روشنفکر. انتشارات شومیز فیشر، فرانکفورت آم ماین 1997، ISBN 3-596-13557-5 .
- کلودین مونتیل: خواهران هلن و سیمون دوبووار. Nymphenburger, Munich 2006, ISBN 3-485-01086-3 .
- آلیس شوارتزر : سیمون دوبوار امروز. rororo, Reinbek در نزدیکی هامبورگ 1983, ISBN 3-462-03956-3 .
- آلیس شوارتزر، سیمون دوبووار: خواننده ای با تصاویر. Rowohlt، Reinbek در نزدیکی هامبورگ، 2007، ISBN 978-3-498-06400-6 .
- Gerlinde Kraus: زنان مهم فرانسوی – کریستین دو پیزان، امیلی دو شاتل، مادام دو سوین، ژرمن دو استال، المپ دو گوگ، مادام رولان، ژرژ ساند، سیمون دوبووار. Schröder Verlag, Mühlheim am Main 2006, ISBN 3-9811251-0-X .
- Ingeborg Gleichauf: شبیه هیچکس نباش. سیمون دوبوار. نویسنده و فیلسوف (سری هانسر). dtv, Munich 2007, ISBN 978-3-423-62324-7 .
- هیزل رولی: تت à تت – زندگی و عشق های سیمون دوبوار و ژان پل سارتر. Parthas Verlag، 2007، ISBN 978-3-86601-667-5 .
- سوزان موزر: آزادی و شناخت با سیمون دوبوار. Edition Discord, Tübingen 2002, ISBN 3-89295-727-4 .
- سوزان موزر: آزادی و شناخت در آثار سیمون دوبوار. پیتر لانگ، فرانکفورت آم ماین 2008، ISBN 978-3-631-50925-8 .
- ایوانکا راینوا، سوزان موزر: سیمون دوبوار: 50 سال پس از جنس مخالف. پیتر لانگ، فرانکفورت آم ماین 2004، ISBN 3-631-50866-2 .
- والتر ون روسوم : سیمون دوبووار و ژان پل سارتر. هنر نزدیکی انتشارات شومیز Rowohlt، 2001، ISBN 3-499-23042-9 .
- اکسل مدسن: ژان پل سارتر و سیمون دوبوار، داستان یک عشق غیر معمول. انتشارات جلد شومیز Rowohlt، Reinbek در نزدیکی هامبورگ 1982، ISBN 3-499-14921-4 .
- خاطرات یک دانشجوی فلسفه: جلد 1، 1926/27. ویرایش و ویرایش توسط باربارا کلاو، سیلو لو بون دو بووار، مارگارت سیمونز، مریبت تیمرمن. انتشارات دانشگاه ایلینویز، اوربانا/شیکاگو 2006، ISBN 0-252-03142-3 . (انگلیسی، پس از مرگ)