بدون یک بار اشاره به مفاهیم حلقه های بازخورد، تاخیرها یا رفتار در طول زمان، نویسنده پرفروش و مشارکت کننده مکرر مجله نیویورکر مالکوم گلدول ممکن است تاثیرگذارترین مدافع تفکر سیستمی و یادگیری سازمانی باشد که در حال حاضر در چشم عموم قرار دارد.
گلدول در اولین کتاب خود، نقطه اوج: چگونه چیزهای کوچک می توانند تفاوت بزرگی ایجاد کنند (کوچک، براون، 2000)، بر نیروهایی تمرکز کرد که تغییرات چشمگیری در ثروت ایجاد می کنند – چه برای بهتر یا بد. کسانی که در اصول تفکر سیستمی غوطه ور هستند، این پویایی ها را به عنوان فرآیندهای حلقه های تقویت کننده می دانند که بی سر و صدا در طول زمان بر روی خود ساخته می شوند تا زمانی که به رشد نمایی چشمگیر «تغییر» کنند. نمونههایی از آنچه گلادول از آن به عنوان «اپیدمیهای اجتماعی» یاد میکند شامل افزایش ناگهانی استفاده از تلفن همراه و کاهش شدید جنایات خشونتآمیز در شهر نیویورک در اواسط دهه 1990 است.
کتاب جدید و داغ گلدول، پلک زدن: قدرت تفکر بدون تفکر (لیتل، براون، 2005)، تحقیقات نشان میدهد که ذهن انسان تصمیمات فوری میگیرد – گاهی با نتایج سودمند و گاهی مضر. این فرآیند «شناخت سریع» ریشه در چیزی دارد که محققان در زمینههای یادگیری سازمانی و روانشناسی از آن به عنوان «مدلهای ذهنی» یاد میکنند، نگرشها و ادراکی که بر افکار و به نوبه خود بر اعمال ما تأثیر میگذارند. عوامل زیادی در شکل گیری مدل های ذهنی ما نقش دارند، از جمله تجربه و شخصیت.
توانایی «فکر بدون فکر کردن» چندین کارکرد مهم دارد: به ما اجازه میدهد تا از بار اطلاعاتی عبور کنیم تا به تصمیمهای خوب برسیم و به ما امکان میدهد در مواقع بحران سریع و قاطعانه واکنش نشان دهیم. خوشحالم خوب می گوید: «تنها راهی که انسان ها می توانستند تا زمانی که ما به عنوان یک گونه زنده بمانند، این است که نوع دیگری از دستگاه تصمیم گیری را توسعه داده ایم که قادر است بر اساس اطلاعات بسیار کمی قضاوت سریع انجام دهد.» او ادامه میدهد: «هر وقت برای اولین بار با کسی ملاقات میکنیم، هر زمان که با کسی برای کاری مصاحبه میکنیم، هر زمان که به یک ایده جدید واکنش نشان میدهیم، هر زمان که با تصمیمگیری سریع و تحت استرس مواجه میشویم، از آن قسمت دوم مغزمان استفاده میکنیم.»
غریزه بر عقل
از طریق تجربه و تخصص، میتوانیم یاد بگیریم که به طور غریزی در میان رگبار جزئیات دستهبندی کنیم تا آنهایی را که واقعاً مهم هستند شناسایی کنیم.
برای نشان دادن این نکته، گلادول کتاب را با نمونهای دراماتیک از یک خرید بحثبرانگیز در اواسط دهه 1980 توسط موزه جی پل گتی در کالیفرنیا آغاز میکند. این موزه که مشتاق تقویت مجموعههای خود بود، 10 میلیون دلار برای یک مجسمه کمیاب یونان باستان به نام کوروس هزینه کرد. به مدت 14 ماه قبل از خرید مجسمه، یک سری از کارشناسان برتر صحت آن را ارزیابی کردند. بر اساس آزمایشات علمی سنگ مرمر و تحقیق در مورد تاریخچه آن، آنها موافق بودند: این قطعه معتبر بود.
اما در طول فرآیند ارزیابی، تعدادی از مورخان هنر و سایرین که غرق در ویژگیهای هنر یونان باستان بودند، تردیدهای خود را در مورد صحت کوروها ابراز کردند. هر کدام قضاوت خود را نه بر اساس تجزیه و تحلیل دقیق ویژگی های مجسمه، بلکه بر اساس یک پاسخ اولیه و درونی مبنی بر اینکه چیزی اشتباه است. این واکنشهای درونی مبتنی بر دانش درونی و ناخودآگاه – چیزی است که برخی ممکن است آن را غریزه بخوانند – که طی سالها مطالعه مجسمهسازی یونانی ایجاد شده است. در پاسخ به این سوال، موزه اسناد مجسمه را با دقت بیشتری بررسی کرد و متوجه شد که این مجسمه جعلی بوده است. در این مورد و بسیاری موارد دیگر که گلادول ارائه می دهد، غریزه بر عقل غلبه داشت.
جهش در منطق
اما شناخت سریع همچنین می تواند منجر به تعمیم بیش از حد خوش خیم، تعصب ناخواسته یا حتی جهش های غم انگیز در منطق شود. ماجرای آمادو دیالو، که در آن چهار افسر پلیس نیویورک به مردی غیرمسلح که دستش را به سمت کیف پولش دراز کرده بود، شلیک کردند، جنبه منفی قضاوتهای فوری را به تصویر میکشد. بر اساس شرایط، مسابقه دیالو، و آنچه که آنها اقدامات مشکوک از سوی او را درک کردند، افسران بلافاصله به یک سری از نتایج مرگبار رسیدند. در واکنش زنجیره ای وقایع پس از آن 41 تیر شلیک کردند. کل ماجرا در چند لحظه رخ داد. گلادول به نقل از کیت پین روانشناس میگوید: «وقتی تصمیمی در چند ثانیه میگیریم، واقعاً در معرض هدایت کلیشهها و پیشداوریهایمان هستیم، حتی آنهایی که ممکن است لزوماً تأیید یا باور نکنیم.»
موقعیت های مرگ و زندگی تنها مواردی نیستند که کلیشه های ناخودآگاه وارد بازی می شوند. گلدول همچنین نشان میدهد که مردان قد بلند چقدر به طور نامتناسبی در ردههای مدیران عامل در ایالات متحده حضور دارند. او از این به عنوان “خطای وارن هاردینگ” یاد می کند. طبق وبسایت رسمی کاخ سفید، «هری داگرتی، یکی از تحسینکنندگان اوهایو، شروع به تبلیغ هاردینگ برای نامزدی جمهوری در سال 1920 کرد، زیرا بعداً توضیح داد: «او شبیه یک رئیسجمهور به نظر میرسید». در دنیای امروز، تعصب ناخودآگاه به نفع مردان بزرگ، در خدمت به بهترین منافع سازمان ها و افرادی که در آنها کار می کنند، ناکام است.
خرد بی کران
بنابراین، چگونه می توانیم از مزایای شناخت سریع و در عین حال اجتناب از جنبه سایه آن بهره مند شویم؟ رشته پنجم (اکنون در نسخه دوم تازه منتشر شده موجود است) و سایر منابع برای مدیران ابزارهای ساده ای مانند نردبان استنتاج را ارائه می دهند که می تواند به ما کمک کند تشخیص دهیم که چگونه به داده ها معنا می دهیم، یاد بگیریم مفروضات خود را آزمایش کنیم و به نتایج بهتری برسیم. ما همچنین میتوانیم استراتژیهایی برای کوتاه کردن جهش به سمت قضاوت ایجاد کنیم. به عنوان مثال، برای غلبه بر تعصبات علیه نوازندگان زن، یا چسترها، اکنون به طور معمول نامزدها را پشت پرده ها تست می کنند. نتیجه افزایش چشمگیر تعداد زنان در ارکسترهای برتر بوده است. ادارات پلیس اکنون سیاست هایی برای کنترل تعامل بین یک افسر و یک مظنون دارند. در نتیجه این احتمال کاهش می یابد که هر یک از طرفین به نتیجه گیری ناخوشایندی در مورد مقاصد طرف دیگر بپردازند. در نهایت، از طریق تجربه و تخصص در زمینه انتخابی خود، میتوانیم یاد بگیریم که به طور غریزی از میان رگبار جزئیات دستهبندی کنیم تا مواردی را که واقعاً در تصمیمگیری اهمیت دارند، شناسایی کنیم.
همه حکایات جذاب گلادول بر یک چیز تأکید دارند: خرد تقریباً بی حد و حصر ذهن انسان. پلک زدن کمکی قدرتمند برای کمک به ما در استفاده حداکثری از قابلیتهای پنهان آن است.