نقد کتاب: چرا همه چیز در فیلم سازندگان موفقیت درک تامپسون منتشر می شود
یدان به میدان، ما آن را دیدهایم: ضربههای جدید بر روی ضربههای قدیمی. مالتی پلکس چرخشی بی پایان از آثار دنیای سینمایی مارول و های جنگ ستارگان دنباله یکی از بزرگترین موفقیتهای انتشارات دهه گذشته بر اساس گرگ و میش داستانهای تخیلی هواداران قهرمانان تلوزیونی پرورش دهنده فرزندان خود را پرورش دادند، تا زمانی که تهدید کردند عصر طلایی تلویزیون را زیر آب خواهند برد. بنابراین جای تعجب نیست که همین امر در مورد زیرمجموعه کتابهای غیرداستانی که میتوان آن را علوم اجتماعی الهامبخش بنامیم، صادق باشد.
جایی که زمانی مالکوم گلدول و جونا لهرر که اکنون بیاعتبار شده است، با ارائه مجموعهای از یافتههای پژوهشگران، حکایتهای تاریخی و نمایههای مختصر زندگینامهای که همگی در مدار یک فرضیه مرکزی ساده میچرخند، دستفروشی میکردند، اکنون درک تامپسون میآید. سردبیر ارشد در آتلانتیک . کتاب تامپسون یک سوال قانعکننده را مطرح میکند: چه چیزی باعث میشود چیزی موفق شود؟ با تکیه بر همه چیز، از موفقیت دیرهنگام فیلم بیل هیلی و دنباله دارهایش، راک حول و حوش ساعت گرفته تا حرفه طراح ریموند لووی، تا مهارت جورج لوکاس در داستان سرایی، Hit Makers شبکه خود را به طور گسترده ای به کار می گیرد تا اصول ارائه آنچه را که به مخاطب می دهد، ارزیابی کند. ممکن است هنوز متوجه نشده باشد که می خواهد
تامپسون میگوید:
«قدرت آشنایی پنهانی بسیار فراتر از فیلم است. این یک مقاله سیاسی است که با وضوح جدید و هیجانانگیزی ایدهای را بیان میکند که خوانندگان به آن فکر میکردند اما هرگز آن را شفاهی نمیکردند. این یک برنامه تلویزیونی است که دنیایی بیگانه را معرفی می کند، با این حال شخصیت هایی آنقدر قابل تشخیص است که بینندگان احساس می کنند که پوست خود را پوشیده اند. این یک اثر هنری است که با یک فرم جدید خیره می شود و در عین حال تکانی از معنا را ارائه می دهد.
تامپسون Hit Makers را بهعنوان اثری با آشنای پنهان ارائه میکند،
و تا آنجا پیش میرود که از مطالب دیگر محبوبکنندگان علوم تاریخی/اجتماعی مانند استیون جانسون استفاده میکند، که نقشه اشباح در یکی از موارد در مورد شیوع وبا در لندن خلاصه شده است. 1854. تامپسون خود نویسندهای به سبک لووی است که شعار خوداعلامشدهاش، مایا، استدلال میکرد که «مردم به سمت محصولاتی میکشند که جسورانه و در عین حال فوراً قابل درک هستند – «پیشرفتهترین و در عین حال قابل قبولتر».
Hit Makers یک بازسازی تخصصی از مواد شناخته شده است مسیر وایرال شدن Hit Makers که به موضوعات کاملا آشنا جذب می شود تا لبه ها را پر کند و گوشه های پنهان را روشن کند. (من نمی دانستم که تتریس توسط یک دانشمند کامپیوتر شوروی ساخته شده است.) در مورد لوکاس، او می گوید که کارگردان هنگام نوشتن فیلمنامه هایش با عصبانیت موهایش را با قیچی کوتاه می کند و این که خودش از یک سنت سینمایی وام گرفته است. داستان های قهرمانانه درینگ-دو با چهره هایی مانند سایه و تکاور تنها. تامپسون از طریق الهامات جنگ ستارگان، از فلش گوردون گرفته تا قلعه پنهان ، فیلم لوکاس را به عنوان “یک مجموعه اصلی” توصیف می کند. لوکاس درباره کارش گفت: “این مانند یک نوع بستنی نیست، بلکه شبیه یک بستنی بسیار بزرگ است.”
بنابراین، این کتاب به همه چیز از تاریخ هنر امپرسیونیست گرفته تا مؤلفه موسیقایی گفتارنویسی سیاسی، تا مدل کسب و کار ESPN می پردازد. تامپسون معمای اساسی محبوبیت را در میان می گذارد. آیا مخاطبان در جستجوی چیز جدید یا آشنا هستند؟ آیا آنها امنیت می خواهند یا به دنبال هیجان هستند؟ شواهد زیادی برای هر دو طرف مناظره احضار شده است.
مسیر وایرال شدن Hit Makers
به طور خلاصه داستان چارلز داگلاس را روایت میکند که «لاف باکس» اولین آهنگ خنده تلویزیونی او بود و نه چندان ظریف به بینندگان اطلاع میداد که چه زمانی و چگونه در کمدیهای کمدی مورد علاقهشان بخندند. داده های Spotify نشان می دهد که اکثر کاربران در سن 33 سالگی به دنبال موسیقی جدید نیستند.
همچنین ورود واقعاً جدید وجود دارد، که تامپسون نشان می دهد که اغلب نتیجه یک ترفند هوشمندانه از اجماع ثابت است. او استدلال می کند که موفقیت کمتر به ارزش ذاتی چیز جدید مربوط می شود تا تلاقی کار مناسب در لحظه مناسب در مکان مناسب. این ویتنی ولف، کارمند جوان Tinder است که از انجمنهای اجتماعی در دانشگاه متدیست جنوبی بازدید میکند، و همه خواهران را متقاعد میکند تا برای برنامه دوستیابی او ثبتنام کنند، و سپس آن را به برادران همسایه میبرد تا همه زنان جوان جذابی را که قبلاً وارد سایت شدهاند به اعضا نشان دهد.
پیتر فورد یکی از طرفداران 9 ساله ریتم اند بلوز است که پدرش گلن قرار بود در یک درام بزهکاری نوجوانان به نام جنگل تخته سیاه بازی کند. ، به برخی از آهنگهای جدید پسرش در دوران نوجوانی گوش داد. Rock Around the Clock که شکست خورده بود پس از انتشار در سال قبل
همانطور که تامپسون خردمندانه اشاره می کند، این تأثیر باورنکردنی و کم بازی نقاش امپرسیونیست گوستاو کایلبوت بر شهرت معاصرانش است. او با اهدای مجموعه گسترده خود از آثار معاصرانش، از جمله آگوست رنوار و کلود مونه، به دولت فرانسه، به ایجاد قانون امپرسیونیسم کمک کرد. تامپسون استدلال می کند که ما عاشق هنر امپرسیونیستی هستیم که انجام می دهیم، نه به این دلیل که ذاتا بهتر از کارهای مبهم تر است، بلکه به این دلیل که آشناتر است. مسیر وایرال شدن Hit Makers
مسیر وایرال شدن Hit Makers در همین راستا، تامپسون به تأثیر نمودارها و سیستم های رتبه بندی بر مصرف ما اشاره می کند. ما فقط محبوبترین برنامهها را برای تلفنهای هوشمند خود دانلود میکنیم و آهنگهایی را ترجیح میدهیم که دیگران قبلاً ترجیح میدهند: «صرف وجود رتبهبندی – نشانه ساده محبوبیت – باعث شد که بیشترین موفقیتها بیشتر شود.»
تامپسون شاید قانعکنندهترین خط استدلال خود، مسیر وایرال شدن Hit Makers
کل مفهوم ویروسی بودن را به عقب میاندازد، و چیزی فراتر از معیارهای معمول موفقیت را در شکل کمی بهروز نمیبیند. تامپسون به Fifty Shades و ویدیوی آنلاین “Kony 2012” (که خواستار اقدام علیه جوزف کونی رهبر شبه نظامیان اوگاندا بود) نگاه می کند و نمونه هایی از پخش کننده های قرن بیست و یکمی را می بیند که سیگنال ضعیفی را تقویت کرده و آن را به توده ها پخش می کنند.
بنابراین، “Kony 2012” از یک کاربر ناشناس به کاربر ناشناس که توسط متولیان فرهنگ دیده نشده بود، منتشر نشد، بلکه از طریق فیدهای رسانه های اجتماعی سوپراستارهایی مانند اپرا وینفری، ریحانا و تیلور سویفت منتشر شد. و Fifty Shades ، در حالی که مخاطبان اولیه را از طریق یک وب سایت فن تخیلی پیدا می کرد، با تلاش های پشت صحنه مدیران برجسته انتشاراتی که کتاب الکترونیکی مبهم نویسنده EL James را به یک مجموعه کتاب و فیلم پرفروش تبدیل کردند، مورد توجه عموم قرار گرفت.
با این حال، پرترهای که Hit Makers است که در آن «توجه جهان از محتوای نادر، بزرگ و پخششده… به محتوای مکرر، کوچک و اجتماعی تغییر میکند». تامپسون به توانایی اینترنت برای “توانمندسازی افراد، جدا از دروازه بانان قدیمی که زمانی توزیع، بازاریابی و موفقیت را کنترل می کردند” امیدوار است.
داستانهای لازم از ترک تحصیلهای حقوق وجود دارد که به سوپراستارهای Vine تبدیل شدهاند، اما شواهد یک دنیای جدید و شجاع برای سازندگان تنها ضعیف به نظر میرسد. لوکاس دیگر جنگ ستارگان – دیزنی می سازد. و حتی در لیگهای بزرگ، ذائقه چیزهای آشنا غالباً بر نسخه اصلی غلبه کرده است – یا به عبارت دقیقتر، اصالت باید خود را به مرزهای آشنا محدود کند.
تامپسون خاطرنشان می کند که
در 15 سال از 16 سال گذشته، پرفروش ترین فیلم در ایالات متحده یا دنباله یا اقتباس بوده است.
Hit Makers خواندنی روان است. همانطور که تامپسون نشان می دهد، تکرار خود اساس موسیقی است. بدون آن، حتی زیرک ترین شنوندگان در درک یک سری از صداهای به هم پیوسته به عنوان موسیقی مشکل دارند. تكرار نيز قلب علم اجتماعي پاپ است – تكرار داستانهاي آشنا و تكرار يك مدل داستان سرايي خوب.
انتقاد از Hit Makers به دلیل آشنایی آزاردهندهاش، مطالعه قفسه کتابهایی است که بر روی جلد آنها دستبند و دستبند وجود دارد و آنها را به خاطر مجموعه قابل پیشبینی اجساد مردهها و محققین گریزلی مورد ضرب و شتم قرار میدهیم. این همان کاری است که آنها انجام می دهند.
Hit Makers احتمالاً هیچ یک از مخاطبان مورد نظر خود را از خرید آن از کتابفروشی محلی یا کیوسک فرودگاه خود باز نخواهد داشت – و همچنین نباید این کار را انجام دهد. اما ممکن است به خوبی مانع از به یاد ماندنی بودن آن به همان اندازه ای باشد که نویسنده آن امیدوار است.
Saul Austerlitz یکی از همکاران مکرر The Review است.
بررسی Hit Makers توسط درک تامپسون مسیر وایرال شدن Hit Makers – چگونه همه چیز محبوب می شود
این مطالعه فرهنگی جذاب استدلال می کند که هیچ چیز در واقع “ویروسی نمی شود” و مصرف کنندگان هم محافظه کار و هم کنجکاو هستند
نگه داشتن چشم … تبلیغاتی برای EL James Grey: Fifty Shades of Grey به گفته کریستین، در خیابان پنجم، نیویورک. عکس: جواهر صمد/ خبرگزاری فرانسه/ گتی ایماژ
. در اولین انتشار خود، “راک حول و حوش ساعت” یک شکست بود نقاشان امپرسیونیست توسط نهاد هنری آن زمان مورد تمسخر قرار گرفتند. و Fifty Shades of Grey در اصل یک اثر تخیلی طرفداران اینترنتی بود که سپس توسط یک انتشارات کوچک استرالیایی منتشر شد، بدون تحسین جهانی. پس چگونه اتفاق بعدی رخ داد؟ این کتاب جذاب نوشته شده و دوستداشتنی میان رشتهای در جستجوی خود است، و در ابتدا از «راز ساخت محصولاتی که مردم دوست دارند» خبر میدهد. فاش کردن این موضوع که در واقع هیچ راز منحصر به فردی وجود ندارد برای من فاش کننده نیست – بدیهی است که اگر نویسنده آن را می دانست، به جای نوشتن کتاب، کارآفرین تریلیونر می شد.
با این وجود
علاقه زیادی به جزئیات وجود دارد. در اینجا با ریموند لووی ، طراح صنعتی بزرگ آمریکایی در اواسط قرن بیستم آشنا میشویم که به قطارها و یخچالها لبههای منحنی آیندهنگر و تزئینات کرومی داده است. شعار او این بود که نقطه شیرین طراحی هر محصول جدید مایا است: “پیشرفته ترین و در عین حال قابل قبول”. ما یک پیوند شگفتانگیز خشنود کننده بین دانشمندان سادیست و ترانه سرایان سوئدی کشف میکنیم: «پاسخ به این سؤال که چگونه میتوانم یک موش را با کمترین نتها برای طولانیترین مدت زمان بترسونم؟» معلوم می شود که یک الگوی خاص است که نحوه نوشتن بسیاری از آهنگ های پاپ را پیش بینی می کند. ما متوجه شدیم که محبوب ترین مقالات در اینترنت آنهایی هستند که قول می دهند به خوانندگان درباره موضوع مورد علاقه خود – خودشان – بگویند. و عبارات زیبایی در بحث موضوعاتی مانند سلایق سلیقه بازار انبوه وجود دارد. تامپسون توضیح میدهد: «توضیح تکاملی» برای این واقعیت که ما تمایل داریم آنچه را که قبلاً میدانیم ترجیح دهیم، این است: «اگر حیوان یا گیاهی را بشناسید، پس هنوز شما را نکشته است».
بهترین و بدیع ترین سهم کتاب فصلی است که صبورانه این ایده را که محصولات فرهنگی واقعاً «ویروسی می شوند» را از بین می برد. مدل بیماری، که در آن افراد افراد دیگری را آلوده میکنند که به نوبه خود دیگران را آلوده میکنند، به سادگی حملات گسترده را توضیح نمیدهد. تبلیغات دهان به دهان حتی در رسانه های اجتماعی آنقدر قدرتمند نیست. تامپسون نشان میدهد که در پشت موج محبوبیت ظاهراً «ویروسی»، همیشه یک «پخش» عظیم قدیمی توسط یک یا چند تأثیرگذار یا سازمان ستاره ( جاستین بیبر ، نیویورک تایمز) وجود دارد که در حال حاضر میلیونها مخاطب دارند. یا یک “پخش تاریک” برای مخاطبان بسیار بزرگی که بازاریابان از آن اطلاعی ندارند، به عنوان مثال هواداران .
اما در مورد آن سوال قدیمی که مردم تمایل دارند از هر محصول فرهنگی جدیدی بپرسند،
چه میدانید: “آیا خوب است؟” چیزهای جالبی در گروهبندی فوکوس آهنگهای پاپ جدید با قابلیت اینترنت وجود دارد، که نشان میدهد بسیاری از آهنگهایی که امتیاز بالایی به عنوان آهنگهایی مسیر وایرال شدن Hit Makers دارند که به موفقیت تبدیل میشوند، برای همیشه در گمنامی فرو میروند. تامپسون نتیجه می گیرد که کیفیت – هرگز تعریف نشده است، زیرا این اثر زیبایی شناسی فلسفی یا حتی نقد فرهنگی نیست – شرط لازم برای موفقیت است، اما شرط کافی نیست. پس از آن به شانس زیادی نیاز دارید: یک تیم بازاریابی کرک، یا دوستان با نفوذ مناسب، یا یک پخش دوستانه. با این حال، میتوان به آسانی از شواهد مشابه نتیجه گرفت که نه تنها کیفیت بالای یک محصول یا اثر هنری شرط کافی برای موفقیت آن نیست، بلکه کیفیت کاملاً بیربط است – که محبوبیت، همیشه و همه جا، صرفاً یک موضوع است. از شانس گنگ با این حال، این پیام مناسبی برای آن نوع کتابی نخواهد بود که هدف آن مخاطبانی با کسب و کار نرم است که امیدوارند نکات علمی برای موفقیت به دست آورند.
که ما را به فراسوال داغ میرساند: چگونه کتابهایی در مورد چگونگی محبوب شدن چیزها محبوب میشوند؟ این در حال حاضر یک زیرژانر ثابت است که در آن هر مشتاق جدید باید به The Tipping Point گیرد. برخی از تمرینکنندگان خود را به نقل قول از نویسندگان دیگر در همان بازی محدود میکنند و همان مطالعات موردی را تکرار میکنند، که نوعی تند تند تفکر هوشمندانه را تشکیل میدهند. به اعتبار او، تامپسون این کار را نمی کند – او مصاحبه های زیادی انجام داده و تحقیقات اصلی را خوانده است. با این حال، گاهی اوقات به نظر می رسد که او چیزهای زیادی از یک مطالعه واحد و نسبتاً مبهم که ممکن است چنین برون یابی های مطمئنی را تضمین نکند، معطوف می کند، و گاهی اوقات خود را به معنای زامبی صحبت های بازاریابی می اندازد (“بهترین سازندگان موفق در خلق لحظات معنادار استعداد دارند” : لطفا الان منو بکش).
تامپسون به طور مسئولانه اصرار دارد که «هیچ فرمولی» برای موفقیت وجود ندارد، اما کتابی مانند این موظف است شبه فرمولهایی را ارائه کند، «دستورالعملهایی» برای مدیران اجرایی که به ناچار همیشه با فرمولهایی مانند x پوشش داده میشوند. “گاهی” موفقیت را تضمین می کند (بنابراین در زمان های دیگر این کار را نمی کند) یا “می تواند” محبوبیت ایجاد کند (به جز زمانی که نمی تواند). با این حال، برای کتابهایی از این نوع غیرمعمول، حداقل نسبت به محدودیتهای تحمیلی تجاری خود آگاه است: مسیر وایرال شدن Hit Makers تامپسون با لحنی خلع سلاحکننده، به طور دورهای به چالشهای کار در این ژانر ادبی اشاره میکند. مثلاً «داستانهای گویا» را میطلبد، اما نویسنده به درستی به ما هشدار میدهد که مراقب قدرتهای اغواکننده ضدعقلانی روایتها باشیم، حتی زمانی که خودش آنها را به کار میگیرد.
بنابراین آیا Hit Makers یک موفقیت در حال ساخت است؟
خوب، یکی از چیزهای کلیدی که نویسنده از ما میخواهد در سرتاسر آن را بفهمیم این است: «بیشتر مصرفکنندگان به طور همزمان نئوفیل هستند – کنجکاو برای کشف چیزهای جدید – و عمیقاً نو هراس – از هر چیزی که خیلی جدید است میترسند.» یا، به بیان کمتر شبه علمی، مردم چیزی می خواهند که کمی جدید اما عمیقاً آشنا باشد. مطمئناً تصادفی نیست که Hit Makers ، کتابی از نوع بسیار آشنا با چند چرخش خوب جدید، نوع محصول ایده آلی برای چنین مخاطبانی است.