تورم چطور اخلاق ملت‌ها را تباه می‌کند؟

این تصور که تورم مضر است جزء اصلی علم اقتصاد است. اما بیشتر کتاب‌های درسی میزان آسیب را دست‌کم می‌گیرند، زیرا تورم را به صورت بسیار محدود به عنوان کاهش پایدار قدرت خرید پول (PPM) تعریف می‌کنند، و همچنین به این دلیل که توجه کمی به اشکال مشخص تورم دارند. برای درک کامل ماهیت مخرب تورم، باید در نظر داشته باشیم که این تورم ناشی از نقض قوانین اساسی جامعه است.

تورم زمانی اتفاق می افتد که مردم با تقلب، تحمیل و نقض قرارداد، عرضه پول را افزایش دهند. همواره سه پیامد مشخص را به همراه دارد: (1) به زیان سایر استفاده‌کنندگان پول، مجرمان را سود می‌رساند. (2) اجازه انباشت بدهی را فراتر از سطحی که بدهی ها در بازار آزاد می توانند داشته باشند، می دهد. و (3) PPM را به زیر سطحی که در بازار آزاد می‌رسید کاهش می‌دهد.

در حالی که این سه پیامد به اندازه کافی بد هستند، با تشویق و ترویج تورم توسط دولت (تورم فیات) اوضاع بسیار بدتر می شود. تدبیر دولت تورم را دائمی می کند و در نتیجه ما شاهد شکل گیری نهادها و عادات خاص تورم هستیم . بنابراین تورم فیات لکه‌ای فرهنگی و معنوی بر جامعه بشری باقی می‌گذارد. در ادامه، نگاهی دقیق تر به برخی از جنبه های این میراث خواهیم داشت.

I. دولت فوق متمرکز

تورم به نفع دولتی است که آن را کنترل می کند، نه تنها به قیمت کل جمعیت، بلکه به قیمت تمام دولت های ثانویه و ثالث. این یک واقعیت شناخته شده است که پادشاهان اروپایی در طول ظهور دولت های ملی خود در قرن 17 و 18 ، بقایای عمده قدرت میانی را در هم شکستند. دولت های ملت دموکراتیک نوزدهم و بیستمقرن ها تمرکز قدرت را که در زمان پادشاهان آغاز شده بود تکمیل کرد. نیروی محرکه اقتصادی این فرآیند تورم بود که در آن مقطع کاملاً در دست دستگاه مرکزی دولت بود. بیش از هر دلیل اقتصادی دیگری، دولت ملی را غیرقابل مقاومت کرد. و از این رو، حداقل به طور غیرمستقیم به محبوبیت ایدئولوژی های ناسیونالیستی کمک کرد، که در قرن بیستم به پرستش دیوانه وار دولت ملت منجر شد.

تورم باعث رشد دولت های مرکزی می شود. این به این دولت ها اجازه می دهد تا بزرگتر از آنچه در یک جامعه آزاد می توانستند رشد کنند. و به آنها اجازه می دهد تا کارکردهای دولتی را تا حدی در انحصار خود درآورند که در تولید طبیعی پول اتفاق نیفتد. این به قیمت تمام اشکال دولت میانجی و البته به قیمت تمام شده جامعه مدنی تمام می شود. تمرکز قدرت تحت حمایت تورم، شهروندان عادی را بیش از پیش به یک اتم اجتماعی منزوی تبدیل می کند. تمام پیوندهای اجتماعی او توسط دولت مرکزی کنترل می شود، که همچنین بیشتر خدماتی را که قبلاً توسط سایر نهادهای اجتماعی مانند خانواده و دولت محلی ارائه می شد، ارائه می دهد. در عین حال، جهت گیری مرکزی دستگاه دولتی از زندگی روزمره زیر دستانش حذف می شود.

II. تورم و جنگ فیات

یکی از وحشتناک ترین عواقب پول های فیات، و به ویژه پول های کاغذی، توانایی آن در افزایش طول جنگ ها است. ویرانی‌های جنگ تأثیر سالمی در کاهش دیوانگی‌های اولیه جنگ دارد. هر چه جنگ طولانی‌تر و مخرب‌تر می‌شود، بنابراین تمایل مردم به حمایت مالی از آن از طریق مالیات و خرید اوراق قرضه عمومی کاهش می‌یابد. تورم فیات به دولت این امکان را می دهد که مقاومت مالی شهروندان خود را نادیده بگیرد و تلاش جنگ را در سطح فعلی خود حفظ کند یا حتی آن سطح را افزایش دهد. دولت فقط اسکناس های مورد نیاز خود را برای خرید توپ و چکمه چاپ می کند.

این دقیقا همان چیزی است که در دو جنگ جهانی قرن بیستم رخ داد ، حداقل در مورد کشورهای اروپایی. دولت های فرانسه، آلمان، ایتالیا، روسیه و بریتانیا بخش زیادی از هزینه های خود را از طریق تورم تامین کردند. البته ارزیابی هر گونه تأثیر کمی دقیق دشوار است، اما بی دلیل نیست که فرض کنیم تورم فیات هر دو جنگ را چندین ماه یا حتی یک یا دو سال طولانی کرد. اگر در نظر بگیریم که کشتارها در اواخر جنگ به اوج خود رسیده است، باید فرض کنیم که جان میلیون ها نفر می توانستند نجات داده شوند.

بسیاری از مردم معتقدند که در جنگ، همه ابزارها عادلانه هستند. از نظر آنها، تورم فیات به عنوان وسیله ای برای دفع تهدیدات مرگبار یک ملت مشروع است. اما این استدلال نسبتاً ناقص است. اینطور نیست که همه وسایل در جنگ فقط باشد. در الهیات کاتولیک تئوری جنگ عادلانه وجود دارد که دقیقاً بر این نکته تأکید دارد. اگر ابزارهای تهاجمی کمتری برای دستیابی به همین هدف در دسترس باشد، تورم فیات قطعاً نامشروع خواهد بود. و واقعیت این است که چنین ابزارهایی وجود داشته و همیشه در اختیار دولت ها بوده است، مثلاً پول اعتباری و مالیات اضافی.

یکی دیگر از خط دفاعی معمولی از پول های فیات در زمان جنگ این است که دولت ممکن است بهتر از شهروندان بداند که پیروزی چقدر نزدیک است. جمعیت جاهل از جنگ خسته می شود و در برابر مالیات اضافی مقاومت می کند. اما دولت کاملاً با شرایط آشنا است. بدون پول فیات، دستان آن بسته می‌شد و عواقب بالقوه فاجعه‌باری به همراه داشت. تورم فقط چیزی جزئی را به آن می دهد که برای برنده شدن لازم است.

البته می توان تصور کرد که دولت نسبت به شهروندانش آگاه تر باشد. اما درک اینکه چرا این باید مانعی در امور مالی جنگ باشد دشوار است. اساسی ترین وظیفه رهبری سیاسی این است که توده ها را پشت سر آرمان خود جمع کند. چرا باید برای یک دولت غیرممکن باشد که اطلاعات بهتر خود را منتشر کند و بدین ترتیب مردم را به نیاز به مالیات های اضافی متقاعد کند؟ این ما را به بررسی زیر می رساند.

III. تورم و استبداد

جنگ تنها شدیدترین حالتی است که در آن تورم غیرمجاز به دولت ها اجازه می دهد تا اهداف خود را بدون حمایت واقعی شهروندان خود دنبال کنند. چاپخانه به دولت این امکان را می دهد که بدون رضایت آنها و در واقع بر خلاف رضایت آنها، از اموال مردم خود دست بردارد. این چه حکومتی است که خودسرانه اموال شهروندان خود را تصاحب می کند؟ ارسطو و بسیاری دیگر از فیلسوفان سیاسی آن را استبداد نامیده اند. و نظریه پردازان پولی از اورسمه تا میزس اشاره کرده اند که تورم فیات که به عنوان ابزار مالی دولت در نظر گرفته می شود، تکنیک مالی مشخصه استبداد است.

IV. رقابت به سمت پایین در سازمان پولی

همانطور که اقتصاددانان اتریشی با جزئیات استدلال کرده اند، تورم فیات یک روش ذاتی ناپایدار برای تولید پول است زیرا خطر اخلاقی و بی مسئولیتی را به یک نهاد تبدیل می کند. نتیجه بحران های مکرر اقتصادی است. تلاش‌های گذشته برای ترمیم این اثرات نامطلوب، با این حال بدون زیر سؤال بردن اصل تورم فیات فی‌نفسه، مستلزم تحولی عجیب در مؤسسات پولی بوده است – نوعی «مسابقه به سمت پایین» نهادی.

نقاط عطف مهم این فرآیند، بانکداری با ذخایر کسری، بانکداری مرکزی ملی، بانکداری مرکزی بین المللی و در نهایت پول کاغذی بود. واگذاری نهادهای پولی قرن‌هاست که در راه بوده است، و هنوز کاملاً به کف مطلق نرسیده است، حتی اگر این روند در عصر ما از پول کاغذی بسیار شتاب گرفته است.

V. تجارت تحت تورم فیات

تورم فیات تأثیر عمیقی بر امور مالی شرکت ها دارد. این باعث می شود بدهی ها (اعتبارات) ارزان تر از آنچه در بازار آزاد باشد. این امر کارآفرینان را وادار می‌کند تا سرمایه‌گذاری‌های خود را تا حد زیادی از طریق اعتبارات و نه از طریق سهام (سرمایه وارد شده به شرکت توسط صاحبان آن) تامین کنند.

در یک سیستم طبیعی تولید پول، بانک ها فقط به عنوان واسطه مالی اعتبار می دهند. یعنی فقط می توانستند پول هایی را که خودشان پس انداز کرده بودند و یا دیگران پس انداز کرده بودند و سپس به بانک ها وام داده بودند، قرض دهند. البته بانکداران می‌توانند با هر شرایطی (بهره، اوراق بهادار، مدت) که دوست دارند، اعتبار اعطا کنند. اما برای آنها خودکشی خواهد بود که شرایط بهتری نسبت به شرایطی که طلبکاران خود به آنها داده بودند ارائه دهند. به عنوان مثال، اگر بانکی اعتباری با 5 درصد دریافت کند، اگر این پول را با 4 درصد وام دهد، خودکشی است. نتیجه این است که در بازار آزاد، بانکداری سودآور در محدوده‌های نسبتاً محدودی محدود می‌شود که به نوبه خود توسط پس‌اندازکنندگان تعیین می‌شود. امکان ندارد بانک در تجارت بماند وبرای ارائه شرایط بهتر نسبت به پس انداز کنندگانی که بیشتر آماده اند تا مدتی از پول خود جدا شوند.

اما بانک‌های ذخایر کسری دقیقاً می‌توانند این کار را انجام دهند. از آنجایی که آنها می توانند اسکناس های اضافی را با هزینه تقریباً صفر تولید کنند، می توانند با نرخ هایی کمتر از نرخ هایی که در غیر این صورت غالب می شد، اعتبار اعطا کنند. بنابراین، ذینفعان برخی از سرمایه‌گذاری‌ها را از طریق بدهی‌هایی که در غیر این صورت با پول خود تأمین مالی می‌کردند، یا اصلاً شروع نمی‌کردند، تأمین مالی می‌کنند. پول کاغذی تقریباً همین تأثیر را دارد، اما در ابعادی بسیار بیشتر. یک تولیدکننده پول کاغذی می تواند تقریباً به هر میزان و تقریباً با هر شرایطی اعتبار اعطا کند. در چند سال گذشته، بانک ژاپن اعتباراتی را با سود 0 درصد ارائه کرده است، و در حال حاضر در برخی موارد به پرداخت واقعی مردم برای گرفتن اعتبارات خود ادامه می دهد.

بدیهی است که تعداد کمی از شرکت ها می توانند در برابر چنین پیشنهاداتی مقاومت کنند. رقابت در بیشتر صنایع بسیار شدید است و شرکت‌ها باید به دنبال استفاده از بهترین شرایط موجود باشند، مبادا از دست دادن آن «مزیت رقابتی» که می‌تواند برای سود و همچنین بقای صرف تعیین‌کننده باشد. بنابراین، تورم فیات، تجارت را بیش از آنچه که در غیر این صورت بود، به بانک ها وابسته می کند. سلسله مراتب و قدرت تصمیم گیری مرکزی بیشتر از آنچه در بازار آزاد وجود دارد ایجاد می کند. کارآفرینی که با 10 درصد حقوق صاحبان سهام و 90 درصد بدهی فعالیت می کند، دیگر کارآفرین نیست. طلبکاران او (معمولاً بانکداران) کارآفرینان واقعی هستند که همه تصمیمات اساسی را می گیرند. او فقط یک مدیر اجرایی کم و بیش خوب است – یک مدیر.

بنابراین تورم واقعی تعداد کارآفرینان واقعی را کاهش می دهد

مردان مستقلی که با پول خود کار می کنند. چنین مردانی هنوز در تعداد شگفت انگیزی وجود دارند، اما آنها فقط می توانند زنده بمانند زیرا استعدادهای برتر آنها با شرایط مالی ضعیفی که باید با آنها کنار بیایند مطابقت دارد. آنها باید نوآورتر باشند و/یا سخت تر از رقبای خود کار کنند. آنها بهای استقلال را می دانند و حاضرند آن را بپردازند. معمولاً آنها بیشتر به تجارت خانوادگی وابسته هستند و بیشتر از عروسک های بانکداران به کارمندان خود اهمیت می دهند.

از آنجایی که اعتبارات ناشی از تورم فیات یک مزیت مالی آسان را فراهم می کند، آنها تمایل دارند رفتارهای بی پروا مدیران ارشد را تشویق کنند. این امر به ویژه در مورد مدیران شرکت های بزرگ که دسترسی آسان به بازارهای سرمایه دارند، صادق است. بی پروایی آنها اغلب با نوآوری اشتباه گرفته می شود.

یوزف شومپیتر، اقتصاددان، بانکداری با ذخایر کسری را به عنوان نوعی منبع اصلی توسعه اقتصادی نوآورانه توصیف کرده است، زیرا پول بیشتری را برای کارآفرینان با ایده های عالی فراهم می کند.

می توان تصور کرد که در برخی موارد این نقش را بازی کرده است، اما احتمالات در طرف دیگر بسیار زیاد است. به عنوان یک قاعده کلی، هر محصول جدید و هر نوآوری کامل در سازمان های تجاری یک تهدید برای بانک ها است، زیرا آنها در حال حاضر کم و بیش در شرکت های مستقری که محصولات قدیمی را تولید می کنند و از اشکال قدیمی سازمان استفاده می کنند، سرمایه گذاری زیادی کرده اند. بنابراین آنها انگیزه زیادی دارند که یا با عدم تامین مالی از نوآوری جلوگیری کنند یا ایده های جدید را به شرکای خود در دنیای تجارت منتقل کنند.

بنابراین، بانکداری با ذخایر کسری، کسب و کار را محافظه کارتر از آنچه در غیر این صورت بود، می کند. این به ضرر شرکت های تازه وارد به نفع شرکت های مستقر است. نوآوری بسیار بیشتر از تجار مستقل است، به خصوص اگر مالیات بر درآمد پایین باشد.

VI. یوغ بدهی

برخی از ملاحظات فوق خارج از دنیای تجارت نیز اعمال می شود. تورم فیات اعتبارات آسانی را نه تنها برای دولت ها و شرکت ها، بلکه برای افراد خصوصی نیز فراهم می کند. صرف این واقعیت که چنین اعتباراتی به طور کلی ارائه می شود، برخی از مردم را به بدهکاری تحریک می کند که در غیر این صورت ترجیح می دادند این کار را انجام ندهند. اما اعتبارات آسان در ارتباط با یکی دیگر از پیامدهای معمول تورم، یعنی افزایش مداوم سطح قیمت، تقریبا غیرقابل مقاومت می شوند. در حالی که در زمان های گذشته افزایش قیمت ها به ندرت محسوس بوده است، اما امروزه همه شهروندان جهان غرب از این پدیده آگاه هستند. در کشورهایی مانند ترکیه یا برزیل که قیمت‌ها سالانه بین 80 تا 100 درصد افزایش می‌یابد، حتی افراد جوان‌تر نیز شخصاً آن را تجربه کرده‌اند.

چنین شرایطی جریمه سنگینی را برای پس انداز نقدی اعمال می کند. در قدیم پس انداز معمولاً به شکل احتکار سکه های طلا و نقره انجام می شد. درست است که چنین انبارهای احتکار هیچ درآمدی به همراه نداشت – این فلز ” عقیم ” بود – و بنابراین آنها خود را به سبک زندگی رانت خواران وامی نداشتند . اما از همه جنبه‌های دیگر، انباشت پول یک شکل قابل اعتماد و مؤثر پس‌انداز بود. قدرت خرید آنها فقط در چند دهه از بین نرفت و در زمان رشد اقتصادی حتی تا حدی قدرت خرید پیدا کردند.

مهمتر از همه، آنها برای افراد عادی بسیار مناسب بودند. نجارها، سنگ تراشان، خیاطان و کشاورزان معمولاً ناظران زیرک بازارهای بین المللی سرمایه نیستند. گذاشتن چند سکه طلا در زیر بالش یا در صندوق امانات باعث شد تا بسیاری از شب‌های بی‌خوابی آنها را نجات دهد و آنها را از واسطه‌های مالی مستقل کند.

اکنون این سناریوی قدیمی را با وضعیت فعلی ما مقایسه کنید. کنتراست نمی تواند واضح تر باشد. در روزگار ما احتکار اسکناس دلار یا یورو برای آماده شدن برای بازنشستگی کاملاً بیهوده خواهد بود. یک مرد 30 ساله که قصد دارد از امروز (2004) سی سال بازنشسته شود، باید با ضریب استهلاک 3 محاسبه کند. یعنی امروز باید سه دلار پس انداز کند تا قدرت خرید یکی از این موارد امروزی را داشته باشد. دلار وقتی بازنشسته شد و ضریب استهلاک تخمینی 3 نسبتاً پایین است!

بنابراین، استراتژی پس‌انداز منطقی برای او این است که برای خرید دارایی‌هایی که قیمت آن‌ها با تورم افزایش می‌یابد، بدهکار شود. این دقیقا همان چیزی است که امروزه در اکثر کشورهای غربی اتفاق می افتد. به محض اینکه جوانان شغلی داشته باشند و در نتیجه منبع درآمدی پایداری در نیمه راه پیدا کنند، برای خرید خانه اعتباری می گیرند – در حالی که پدربزرگشان ممکن است هنوز برای حدود سی سال پس انداز کرده باشد و سپس خانه خود را به صورت نقدی بخرد . نیازی به گفتن نیست که روش دوم همیشه به روش مسیحی بوده است. در نامه قدیس پولس به رومیان (13: 8) می خوانیم: “به هیچ کس چیزی مدیون نیستیم، مگر اینکه یکدیگر را دوست بداریم، زیرا کسی که دیگری را دوست دارد، شریعت را انجام داده است.”

برای کسانی که قبلاً مقداری ثروت اندوخته اند اوضاع خیلی بهتر نیست.

درست است که تورم آنها را مجبور به بدهکاری نمی کند، اما در هر صورت امکان نگه داشتن پس اندازهای خود را به صورت نقدی سلب می کند. افراد مسن دارای صندوق بازنشستگی، بیوه ها و سرپرستان یتیمان باید پول خود را در بازارهای مالی سرمایه گذاری کنند تا مبادا قدرت خرید آن زیر بینی آنها تبخیر شود. بنابراین، آنها به واسطه ها و به هجوم قیمت سهام و اوراق قرضه وابسته می شوند.

واضح است که این وضعیت برای کسانی که امرار معاش خود را از بازارهای مالی تامین می کنند بسیار سودمند است. دلالان بورس، معامله‌گران اوراق قرضه، بانک‌ها، شرکت‌های وام مسکن، و دیگر «بازیگران» دلایلی دارند که از کاهش مداوم قدرت خرید پول تحت تورم فیات سپاسگزار باشند. اما آیا این وضعیت برای شهروندان عادی نیز مفید است؟ با توجه به شرایط تورمی کنونی ، بدهی‌های او و افزایش سرمایه‌گذاری در بازارهای مالی برای او مفید است .

زمانی که افزایش سطح قیمت ها دائمی باشد، بدهی خصوصی برای او بهترین استراتژی موجود است. اما این بدان معناست که بدون دخالت دولت در نظام پولی، راهبردهای دیگر برتر خواهند بود. وجود بانک های مرکزی و پول کاغذی، استراتژی های مالی مبتنی بر بدهی را جذاب تر از استراتژی های مبتنی بر پس انداز قبلی می کند .

اغراق نیست اگر بگوییم که دولت های غربی از طریق سیاست پولی خود، شهروندان خود را به حالت وابستگی مالی سوق داده اند که برای هیچ نسل قبلی ناشناخته است.

قبلاً در سال 1931، پیوس یازدهم اظهار داشت:

[. . بدیهی است که نه تنها ثروت در زمان ما متمرکز شده است، بلکه یک قدرت عظیم و یک دیکتاتوری اقتصادی استبداد در دست عده معدودی که اغلب مالک نیستند، بلکه فقط متولیان و مدیران عامل وجوه سرمایه گذاری شده ای هستند که طبق آن اداره می کنند، تثبیت شده است. به خواست و رضایت خودسرانه خودشان.

این دیکتاتوری به زور بیشتر توسط کسانی اعمال می شود که از آنجایی که پول را در اختیار دارند و کاملاً آن را کنترل می کنند، اعتبار را نیز کنترل می کنند و بر وام دادن پول حاکم هستند. از این رو، به اصطلاح، جریان خون حیاتی را که در آن کل نظام اقتصادی زندگی می‌کند، تنظیم می‌کنند، و چنان محکم روح زندگی اقتصادی را در دست دارند که هیچ‌کس نمی‌تواند برخلاف میل او نفس بکشد. 1

جای تعجب است که پیوس یازدهم از چه واژگانی برای توصیف وضعیت کنونی ما استفاده می کرد.

توجیه معمول برای این وضعیت این است که ظاهراً توسعه صنعتی را تحریک می کند. انباشته های پول دوران گذشته نه تنها عقیم بودند. آنها در واقع از نقطه نظر اقتصادی مضر بودند، زیرا آنها تجارت را از ابزارهای پرداختی که برای سرمایه گذاری نیاز داشتند محروم کردند. نقش تورم تامین این وسایل است.

با این حال، احتکار پول هیچ پیامد منفی در اقتصاد کلان ندارد. قطعاً سرمایه گذاری های صنعتی را خفه نمی کند. احتکار قدرت خرید پول را افزایش می دهد و بنابراین به واحدهای پولی که در گردش باقی می مانند، «وزن» بیشتری می بخشد. همه کالاها و خدمات را می توان خریداری کرد و با این واحدهای باقی مانده می توان تمام سرمایه گذاری های ممکن را انجام داد. واقعیت اساسی این است که تورم هیچ منبع اضافی را به وجود نمی آورد. صرفاً تخصیص منابع موجود را تغییر می دهد. آنها دیگر سراغ شرکت‌هایی نمی‌روند که توسط کارآفرینانی که با پول خودشان کار می‌کنند، اداره می‌شوند، بلکه به سراغ مدیران تجاری می‌روند که شرکت‌هایی را اداره می‌کنند که با اعتبارات بانکی تامین مالی می‌شوند.

بنابراین، اثر خالص افزایش اخیر بدهی خانوارها، واداشتن کل جمعیت به وابستگی مالی است. پیامدهای اخلاقی روشن است. بدهی های سرسام آور با خوداتکایی مالی ناسازگار است و بنابراین تمایل به تضعیف اتکا به خود در سایر حوزه ها دارد. فرد غرق در بدهی در نهایت به جای تبدیل شدن به لنگر اقتصادی و اخلاقی خانواده خود و جامعه گسترده تر، عادت به مراجعه به دیگران برای کمک را می گیرد. آرزو و تسلیم بودن جایگزین هوشیاری و قضاوت مستقل می شود. و در مورد بسیاری از موارد که در آن خانواده ها دیگر نمی توانند بار بدهی را به دوش بکشند چطور؟ سپس نتیجه یا ناامیدی یا برعکس، تحقیر تمام استانداردهای سلامت مالی است.

VII. برخی از تلفات معنوی تورم فیات

تورم فیات به طور مداوم قدرت خرید پول را کاهش می دهد. تا حدودی ممکن است مردم از پس انداز خود در برابر این روند محافظت کنند، اما این امر مستلزم دانش مالی کامل، زمان نظارت مداوم بر سرمایه گذاری ها و مقدار زیادی شانس است. افرادی که فاقد یکی از این مواد هستند، احتمالاً بخش قابل توجهی از دارایی خود را از دست خواهند داد. پس انداز یک عمر در چند سال گذشته که در دوران بازنشستگی سپری شده است، اغلب در هوای رقیق ناپدید می شود. پیامد آن ناامیدی و از بین رفتن معیارهای اخلاقی و اجتماعی است. اما اشتباه است که استنباط کنیم که تورم این اثر را عمدتاً در میان سالمندان ایجاد می کند. همانطور که یکی از نویسندگان مشاهده کرد:

این تأثیرات “به ویژه در میان جوانان قوی است. آنها یاد می گیرند در زمان حال زندگی کنند و کسانی را که سعی می کنند “اخلاق قدیمی و صرفه جویی” را به آنها بیاموزند، تحقیر می کنند. بنابراین تورم ذهنیت رضایت فوری را تشویق می‌کند که آشکارا با نظم و دیدگاه ابدی مورد نیاز برای اعمال اصول سرپرستی کتاب مقدس – مانند سرمایه‌گذاری بلندمدت به نفع نسل‌های آینده، مغایرت دارد. 2

حتی آن دسته از شهروندانی که از دانش، زمان و شانس برای محافظت از پس‌انداز خود برخوردار هستند، نمی‌توانند از تأثیر مضر تورم دوری کنند، زیرا باید عاداتی را اتخاذ کنند که با سلامت اخلاقی و معنوی در تضاد است. تورم آنها را مجبور می کند که زمان بیشتری را صرف فکر کردن به پول خود کنند تا در غیر این صورت. ما قبلاً متوجه شده ایم که روش قدیمی پس انداز شهروندان عادی، انباشت پول نقد بود. تحت تورم فیات، این استراتژی خودکشی است. آنها باید در دارایی هایی سرمایه گذاری کنند که ارزش آنها در طول تورم افزایش می یابد. عملی ترین راه برای انجام این کار خرید سهام و اوراق قرضه است. اما این مستلزم صرف ساعت های زیادی برای مقایسه و انتخاب عناوین مناسب است. و آنها را وادار می کند که همیشه مراقب پول خود باشند و تا آخر عمر نگران پول خود باشند.

به همین ترتیب، مردم تمایل دارند مرحله ای از زندگی خود را که در آن برای کسب درآمد تلاش می کنند طولانی کنند. و آنها تاکید نسبتاً بیشتری بر بازده پولی نسبت به هر معیار دیگری برای انتخاب حرفه خود خواهند داشت. به عنوان مثال، برخی از کسانی که ترجیح می دهند به باغبانی تمایل داشته باشند، با این وجود به دنبال شغل صنعتی هستند زیرا دومی بازده پولی بلندمدت بیشتری ارائه می دهد. و افراد بیشتری کار دور از خانه را می پذیرند، زیرا به آنها اجازه می دهد فقط مقدار کمی پول اضافی کسب کنند، نسبت به سیستم پولی طبیعی.

بعد معنوی این عادات ناشی از تورم آشکار به نظر می رسد.

پول و مسائل مالی نقش اغراق آمیزی در زندگی انسان ایفا می کند. تورم جامعه را مادی گرا می کند. افراد بیشتر و بیشتری برای کسب درآمد پولی به قیمت خوشبختی شخصی تلاش می کنند. تحرک جغرافیایی ناشی از تورم به طور مصنوعی پیوندهای خانوادگی و وفاداری میهن پرستانه را تضعیف می کند. بسیاری از کسانی که تمایل به حریص، حسادت و بخل دارند به هر حال طعمه گناه می شوند. حتی کسانی که ذاتاً چندان تمایلی ندارند در معرض وسوسه هایی قرار می گیرند که در غیر این صورت احساس نمی کردند. و از آنجا که هوس‌های بازارهای مالی بهانه‌ای آماده برای استفاده بیش از حد صرفه‌جویانه از پول خود می‌کند، کمک‌های مالی برای مؤسسات خیریه کاهش می‌یابد.

سپس این واقعیت وجود دارد که تورم دائمی تمایل به کاهش کیفیت محصول دارد. هر فروشنده ای می داند که فروش یک محصول فیزیکی مشابه با قیمت های بالاتر نسبت به سال های گذشته دشوار است. اما زمانی که عرضه پول در معرض رشد بی‌امان باشد، افزایش قیمت پول اجتناب‌ناپذیر است. پس فروشندگان چه کار می کنند؟ در بسیاری از موارد، نجات از طریق نوآوری تکنولوژیک انجام می‌شود، که امکان تولید ارزان‌تر محصول را فراهم می‌آورد، در نتیجه تاثیر جبران‌کننده تورم را خنثی می‌کند یا حتی بیش از حد جبران می‌کند. به عنوان مثال، این مورد در مورد رایانه های شخصی و سایر تجهیزات ساخته شده با ورودی بزرگ فناوری اطلاعات است.

اما در سایر صنایع، پیشرفت تکنولوژیک نقش بسیار کمتری دارد.

در اینجا فروشندگان با مشکل فوق الذکر مواجه می شوند. آن‌ها سپس یک محصول پایین‌تر را تولید می‌کنند و آن را با همان نام می‌فروشند، همراه با تعبیرهایی که در بازاریابی تجاری مرسوم شده است. به عنوان مثال، آنها ممکن است به مشتریان خود قهوه “سبک” و سبزیجات “غیر تند” را ارائه دهند – که به قهوه رقیق و سبزیجاتی تبدیل می شود که هیچ اثری از طعم خود را از دست داده اند. خرابی محصول مشابه را می توان در تجارت ساختمان مشاهده کرد. به نظر می رسد کشورهایی که دچار تورم دائمی هستند، نسبت به سایر کشورها سهم بیشتری از خانه ها و خیابان هایی دارند که دائماً به تعمیر نیاز دارند.

در چنین محیطی، مردم نسبت به زبان خود نگرش بیش از شلختگی پیدا می کنند. اگر همه چیز همان چیزی باشد که به آن گفته می شود، توضیح تفاوت بین حقیقت و دروغ دشوار است. تورم مردم را وسوسه می‌کند که درباره محصولاتشان دروغ بگویند و تورم دائمی عادت به دروغ‌های معمولی را تشویق می‌کند. نویسنده حاضر در آثار دیگری استدلال کرده است که دروغ‌های معمولی نقش بزرگی در بانکداری با ذخایر کسری، نهاد اساسی سیستم پولی فیات دارد. به نظر می رسد تورم فیات این عادت را مانند سرطان در بقیه اقتصاد گسترش می دهد.

هشتم. خفه کردن شعله

در اکثر کشورها، رشد دولت رفاه از طریق انباشت بدهی عمومی در مقیاسی تامین شده است که بدون تورم واقعی غیرقابل تصور بود. نگاهی گذرا به سوابق تاریخی نشان می دهد که رشد تصاعدی دولت رفاه، که در اروپا از اوایل دهه 1970 آغاز شد، با انفجار بدهی عمومی همراه شد. به طور گسترده شناخته شده است که این پیشرفت عامل اصلی زوال خانواده بوده است. اما معمولاً نادیده گرفته می شود که علت نهایی این کاهش، تورم واقعی است. تورم دائمی به آرامی اما مطمئناً خانواده را ویران می کند و در نتیجه شعله زمینی اخلاق مسیحیت را خفه می کند.

خانواده مسیحی مهمترین «تولیدکننده» نوع خاصی از اخلاق است.

زندگی خانوادگی تنها در صورتی امکان‌پذیر است که همه اعضا هنجارهایی مانند مشروعیت اقتدار، اتحاد دگرجنس‌گرایانه بین زن و مرد و ممنوعیت محارم را تأیید کنند. و خانواده های مسیحی مبتنی بر هنجارهای اضافی مانند عشق همسران به یکدیگر و فرزندان خود، احترام فرزندان به والدین، واقعیت خدای سه گانه، حقیقت ایمان مسیحی و غیره هستند. والدین دائماً تکرار می کنند. ، بر این هنجارها تاکید و زندگی کنید. این تجربه روزانه همه اعضای خانواده را “شستشوی مغزی” می کند تا آنها را به عنوان حالت عادی امور بپذیرند. بنابراین، در حوزه اجتماعی گسترده تر، این افراد به عنوان مدافعان همان هنجارها در انجمن های تجاری، باشگاه ها و سیاست عمل می کنند.

دوستان و دشمنان خانواده سنتی مسیحی بر این حقایق توافق دارند.

در میان چیزهای دیگر، به این دلیل است که آنها اثربخشی خانواده را در ایجاد هنجارهای اجتماعی تشخیص می دهند که مسیحیان به دنبال محافظت از آن هستند. و دقیقاً به همین دلیل است که طرفداران جواز اخلاقی به دنبال تخریب آن هستند. دولت رفاه ابزار مورد علاقه آنها در سی سال گذشته بوده است. امروزه دولت رفاه تعداد زیادی از خدماتی را ارائه می‌کند که در زمان‌های گذشته توسط خانواده‌ها ارائه می‌شد (و ممکن است فرض کنیم اگر دولت رفاه وجود نداشته باشد، هنوز هم تا حد زیادی توسط خانواده‌ها ارائه می‌شد). آموزش جوانان، مراقبت از سالمندان و بیماران، کمک در مواقع اضطراری – همه این خدمات امروزه به طور مؤثر به دولت “برون سپاری” می شوند. خانواده ها به واحدهای تولیدی کوچکی تنزل یافته اند که قبوض آب و برق، ماشین، یخچال و البته قبض مالیات را به اشتراک می گذارند. سپس دولت رفاهی که از طریق مالیات تامین می شود، آموزش و مراقبت را برای آنها فراهم می کند.3

از نظر اقتصادی، این ترتیب یک هدر دادن خالص پول است.

واقعیت این است که دولت رفاه ناکارآمد است. خدمات نسبتاً بدی را با هزینه های نسبتاً بالا ارائه می دهد. لازم نیست به ناتوانی سازمان‌های رفاهی دولتی در ارائه کمک‌های عاطفی و معنوی که فقط از خیریه سرچشمه می‌گیرد، بپردازیم. شفقت خریدنی نیست. اما دولت رفاه از نظر صرفاً اقتصادی نیز ناکارآمد است. این سازمان از طریق بوروکراسی‌های بزرگ عمل می‌کند و از این رو، فاقد انگیزه‌ها و معیارهای اقتصادی است که از هدر رفتن پول جلوگیری می‌کند. به قول پاپ ژان پل دوم:

دولت مددکاری اجتماعی با مداخله مستقیم و سلب مسئولیت از جامعه، منجر به از دست دادن انرژی های انسانی و افزایش بی رویه ادارات دولتی می شود که بیشتر تحت سلطه تفکر بوروکراتیک هستند تا توجه به خدمات رسانی به مشتریان خود و همراه با آنها. با افزایش شدید هزینه ها. در واقع، به نظر می رسد که نیازها به بهترین وجه توسط افرادی که به آنها نزدیک هستند و به عنوان همسایه با نیازمندان عمل می کنند، درک و ارضا می شوند. باید اضافه کرد که انواع خاصی از خواسته ها اغلب پاسخی را می طلبند که صرفاً مادی نیست، بلکه قادر به درک نیاز عمیق تر انسان است. 4

همه این را از تجربه دست اول می‌دانند، و تعداد زیادی از مطالعات علمی همین نکته را نشان می‌دهند. دقیقاً به این دلیل است که دولت رفاه یک ترتیب اقتصادی ناکارآمد است که باید بر مالیات تکیه کند. اگر دولت رفاه مجبور بود با خانواده ها در شرایط مساوی رقابت کند، نمی توانست برای مدت طولانی در تجارت بماند. خانواده و موسسات خیریه خصوصی را از «بازار رفاه» بیرون رانده است، زیرا مردم مجبورند به هر حال هزینه آن را بپردازند. آنها مجبور به پرداخت مالیات هستند و نمی توانند دولت را از اعطای وام های جدید شناور که سرمایه ای را جذب می کند که در غیر این صورت برای تولید کالاها و خدمات مختلف استفاده می شود، جلوگیری کنند.

وضعیت رفاهی بیش از حد در روزهای ما یک حمله مستقیم همه جانبه به تولیدکنندگان اخلاق مسیحی است.

اما این اخلاق را از راه های غیرمستقیم نیز تضعیف می کند، به ویژه با یارانه دادن به نمونه های اخلاقی بد. واقعیت این است که برخی از «سبک‌های زندگی» جایگزین خطرات اقتصادی زیادی را به همراه دارند و بنابراین تمایل دارند که گران‌تر از ترتیبات سنتی خانواده باشند. دولت رفاه هزینه های چنین رفتاری را اجتماعی می کند و بنابراین به آن اهمیت بسیار بیشتری نسبت به جامعه آزاد می دهد.

به جای تحمل جریمه اقتصادی، مجوز عمومی ممکن است در واقع با مزایای اقتصادی همراه باشد، زیرا قهرمانان را از هزینه های زندگی خانوادگی (مثلاً هزینه های مربوط به تربیت فرزندان) محروم می کند. با حمایت دولت رفاه، این قهرمانان ممکن است اخلاق محافظه کارانه را به عنوان نوعی خرافات که هیچ تأثیری در زندگی واقعی ندارند، به سخره بگیرند. به نظر می رسد بعد معنوی روشن است: دولت رفاه به طور سیستماتیک مردم را در معرض وسوسه این باور قرار می دهد که اصلاً هیچ دستور اخلاقی آزمایش شده با زمان وجود ندارد.

بگذارید تأکید کنیم که هدف مشاهدات پیشین حمله به خدمات رفاهی که در واقع جزء ضروری جوامع مسیحی است، نبود.

در عوض، نکته این است که تورم فیات کنترل دموکراتیک بر ارائه این خدمات را از بین می برد. که این امر همواره منجر به رشد بیش از حد کل سیستم رفاه و به اشکال بیش از حد رفاه می شود. و این به نوبه خود برای شخصیت اخلاقی و معنوی جمعیت خالی از پیامد نیست.

ملاحظات فوق به هیچ وجه شرح جامعی از میراث فرهنگی و معنوی تورم فیات نیست. اما آنها باید به اثبات نکته اصلی بسنده کنند: این که تورم واقعی یک نیروگاه تخریب اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و معنوی است.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *