امپراتوری استعماری فرانسه
1534 – 1980
پایتخت | پاریس |
---|---|
زبان ها) | فرانسوی |
پول نقد | فرانک فرانسه |
جمعیت | 110,631,000 نفر (در سال 1936 با احتساب کلانشهر ) |
---|
حوزه | 10,000,000 کیلومتر 2 1 ، 2
12،800،000 کیلومتر مربع (در سال 1939، کلانشهر شامل) 3 ≈22,800,000 کیلومتر مربع (فضای اول و دوم استعمار شامل) |
---|
24 ژوئیه 1534 | تصرف و استعمار کانادا (آغاز اولین فضای استعماری ) |
---|---|
4 فوریه 1794 | لغو برده داری سیاه پوستان در مستعمرات فرانسه |
30 آوریل 1803 | فروش لوئیزیانای فرانسه (پایان اولین فضای استعماری) |
5 ژوئیه 1830 | تسخیر الجزایر و استعمار سرزمینی که الجزایر را تشکیل می دهد ( آغاز دومین فضای استعماری ) |
27 آوریل 1848 | لغو برده داری در مستعمرات فرانسه |
6 مه / 15 نوامبر 1931 | نمایشگاه بین المللی استعمار پاریس |
27 اکتبر 1946 | جایگزینی امپراتوری استعماری فرانسه توسط اتحادیه فرانسه و سرزمین های فرامرزی فرانسه ، لغو جمعیت بومی |
4 اکتبر 1958 | جایگزینی اتحادیه فرانسه توسط جامعه فرانسوی ( آغاز استقلال ) |
30 جولای 1980 | استقلال وانواتو |
ویرایش – تغییر کد – مشاهده ویکی داده (راهنما)
امپراتوری استعماری فرانسه مجموعه ای از مستعمرات ، تحت الحمایه ها ، سرزمین ها و سرزمین های تحت نظارت ، اداره یا اداره فرانسه بوده است . این بنا که در قرن شانزدهم افتتاح شد ، در طول زمان دستخوش تحولات بسیار متضادی شده است، هم از نظر وسعت، هم از نظر جمعیت و هم از نظر ثروت.
دارایی های استعماری وضعیت ها و شیوه های مختلف استثمار را تجربه کردند. از مستعمرات بردگان آنتیل در قرن های 17 و 18 تا الجزایر فرانسه ، بخشی جدایی ناپذیر از فرانسه در دوره های خاص، از جمله تحت الحمایه تونس و مراکش و سرزمین های تحت فرمان سوریه و لبنان .
ما به طور کلی دو دوره اصلی را متمایز می کنیم، که محور اصلی آن جنگ هفت ساله ، سپس انقلاب و دوران ناپلئونی است ، دوره هایی که در طی آن فرانسه عملاً کل اولین فعالیت استعماری خود را از دست داد.
اولین فضای استعماری ، که از قرن شانزدهم تأسیس شد ، شامل سرزمین های آمریکای شمالی، برخی جزایر در آنتیل ، ماسکارن ها و تأسیساتی در هند و آفریقا بود . جنگ هفت ساله منجر به از دست دادن بخش بزرگی از سرزمین های استعماری فرانسه به بریتانیای کبیر ( فرانسه جدید و هند ) شد . امپراتوری استعماری علیرغم همه چیز جان سالم به در برد و به لطف صادرات هند غربی ( سانتو دومینگو ، مارتینیک ، گوادلوپ ) قهوه و به ویژه شکر بین سالهای 1763 تا پایان دهه 1780 از رونق خاصی برخوردار شد . با این حال، به طور ناگهانی فرو ریخت تا جایی که تقریباً به طور کامل پس از دوران ناپلئون ناپدید شد (به عنوان مثال: فروش لوئیزیانا ).
دومین فضای استعماری ، که از دهه 1830 شکل گرفت، عمدتاً از مناطق آفریقا که از پست های تجاری قدیمی به دست آمده است، اما همچنین از آسیا ( هندوچین و شام ) و اقیانوسیه ( پلینزی فرانسه ، کالدونیای جدید ، نوول -هبرید ) تشکیل شده است. این دومین امپراتوری استعماری در نیمه دوم قرن 19 و 20 دومین امپراتوری بزرگ جهان، پس از امپراتوری استعماری بریتانیا از نظر مساحت بود . در همه قارهها حضور داشت و در اوج خود، از سال 1919 تا 1939، بیش از 12،347،000 کیلومتر مربع گسترش یافت، جایی که 68،690،000 نفر در سال 1939 زندگی میکردند، بسیار عقبتر از امپراتوری بریتانیا، جایی که هند به تنهایی 330،000،000 نفر جمعیت در همان تاریخ داشت. با احتساب سرزمین اصلی فرانسه ، اراضی تحت حاکمیت فرانسه به مساحت 12898000 کیلومتر مربع رسید .
امپراتوری استعماری فرانسه، به ویژه تحت رژیم جمهوری خواه، مبتنی بر ایده یک مأموریت تمدنی بود . در رژیم قدیم، گرویدن به کاتولیک انگیزه مهمی در توجیه استعمار بود.
امروزه، بقایای این امپراتوری وسیع استعماری، فرانسه خارج از کشور («DOM-TOM» سابق)، یک دوجین قلمرو جزیره ای در اقیانوس اطلس ، آنتیل ، اقیانوس هند ، اقیانوس آرام جنوبی و همچنین در سواحل قطب جنوب را تشکیل می دهد . به عنوان گویان در سواحل شمالی آمریکای جنوبی ، برای مساحت کل زمین 119394 کیلومتر مربع یا به سختی 1٪ از مساحت امپراتوری استعماری در اوج خود بین دو جنگ جهانی. با این وجود، این سرزمینهای ماوراءبحر با مساحت کوچکی به فرانسه اجازه میدهند که دومین منطقه اقتصادی انحصاری (EEZ) بزرگ جهان را که 10186526 کیلومتر مربع از اقیانوسها را پوشش میدهد، پس از ایالات متحده ادعا کند .
اولین امپراتوری استعماری: آمریکا
این کشور عمدتاً متشکل از املاک در فرانسه جدید ، هند غربی ، هند ، و همچنین پست های تجاری و جزایر پراکنده است.
اولین فضای استعماری فرانسه، فضای استعماری ناشی از فتوحات سلطنتی است. عناوین زیر با آن مطابقت دارد: “نخستین امپراتوری استعماری”، “امپراتوری سلطنتی”، “امپراتوری سلطنتی” زیرا عمدتا توسط رژیم های سلطنتی ایجاد شده است، پادشاهی فرانسه (امپراتوری اول)، “امپراتوری استعماری مدرن فرانسه” (با قدمت ” عصر مدرن).
توجیهات استعمار فرانسه در طول زمان تکامل یافته است. در اصل، این در مورد رقابت قدرت با امپراتوری اتریش-اسپانیایی چارلز پنجم بود ( فرانسیس اول خواستار دیدن “بند اراده آدم” بود که انحصار آمریکا را به اسپانیایی ها و پرتغالی ها در هنگام امضای معاهده توردسیلاس واگذار کرده بود . ).
توجیه دوم، تبلیغ ایمان (مأموریت) مسیحی است. در قرن هفدهم ، تأسیسات آنتیل فرانسه با قاچاق و دزدی دریایی به هزینه مستعمرات اسپانیایی و هلندی مرفه تر زندگی می کردند .
سپس توجیه فیزیوکراتیک می آید : مستعمرات باید محصولات عجیب و غریبی را که کلان شهر فراهم نمی کند ( شکر ، قهوه ، نیل ) عرضه کنند. از آنجایی که استعمارگران فرانسوی تعداد کمی داشتند، بردگان آفریقایی به صورت دسته جمعی به آنجا آورده شدند.
با این حال، فرانسه از قرون وسطی 5 به شدت با برده داری مخالف بود و در واقع هرگز آن را در خاک شهری خود انجام نداد. به همین ترتیب، در حالی که پرتغال و اسپانیا از قرن پانزدهم شروع به تسخیر سرزمینهای خارج از اروپای وسیع کردند ، فرانسویها همیشه نسبت به گسترش استعمار بیمیل بودند، فرانسه، کشوری روستایی، به اندازهای بزرگ در نظر گرفته میشد که خودکفا شود . بنابراین اساساً به دلیل اهمیت روزافزون ژئوپلیتیکی است که مستعمرههای اسپانیا و سپس انگلیسی میگیرند، فرانسویها دست به استعمار میزنند تا اجازه ندهند رقبای خود به تنهایی جهان را با بیش از یک قرن تاخیر تقسیم کنند.
با این حال، از مونتن گرفته تا ولتر و دیدرو ، اکثریت فیلسوفان و پیشوایان فرانسوی همچنان مخالف استعمار و برده داری هستند، حتی اگر برخی مانند مونتسکیو آنها را به دلایل سودمند توجیه کنند ( “شکر بسیار گران خواهد بود اگر گیاهی که آن را تولید می کند ساخته نشود. به کار بردگان» و به تأسف از تأثیرات بد قناعت می کند .
در هند، فرانسویها به دلیل سیاستهای ژوزف فرانسوا دوپلیکس بین سالهای 1719 و 1763 شروع به تثبیت خود کردند .
در آمریکا ، فرانسه جدید به طور چشمگیری رشد کرد و تقریباً نیمی از آمریکای شمالی را در بر گرفت. چهار مستعمره از جمله آکادیا ، کانادا ، نیوفاندلند و لوئیزیانا را تشکیل داد . پس از معاهده اوترخت در سال 1713، آکادیا (بخش جنوبی)، خلیج هادسون و نیوفاندلند (پلیزانس) را از دست داد . با این حال، دو مستعمره جدید تشکیل داد: Isle Royale و Isle Saint-Jean . همه چیز با معاهده پاریس در سال 1763، پس از جنگ هفت ساله، فروپاشید، جایی که کانادا، آکادیا، جزیره رویال، جزیره سن ژان، و بخش شرقی می سی سی پی ، که بخشی از لوئیزیانا بود، و بخش غربی را از دست داد. بخشی که به خاطر از دست دادن فلوریدا به هزینه انگلیسی ها به اسپانیا برمی گردد . فرانسه غرب لوئیزیانا را به شرط عدم فروش آن به انگلیس یا آمریکایی ها بازپس گرفت ، کاری که ناپلئون سی سال بعد بدون حمایت یا تایید مجلس ملی در سال 1803 انجام داد. سپس آمریکای شمالی عمدتاً انگلیسی زبان می شود.
انقلاب با مخالفت حامیان رئالیسم اقتصادی (معماری بدون بردگان وجود ندارد) و طرفداران اصول برابری طلبانه (“مستعمرات به جای یک اصل نابود می شوند” بود . بنابراین انقلاب مستعمرات را حفظ کرد، اما برده داری را که ناپلئون تا حدی در سال 1802 دوباره برقرار کرد، لغو کرد.
در سال 1804، فرانسویها آخرین جواهر اولین امپراتوری استعماری خود را از دست دادند: مستعمره سندومینگ استقلال خود را اعلام کرد و به جمهوری هائیتی تبدیل شد .
پس از سقوط امپراتوری اول ، فرانسه تنها چند دارایی را حفظ کرد: پنج پیشخوان مؤسسات فرانسوی در هند ، رئونیون 7 ، جزیره گوره در سنگال ، برخی جزایر در آنتیل ( گوادلوپ ، مارتینیک ، سنت مارتین …) و همچنین گویان و سن پیر و میکلون .
دومین امپراتوری استعماری: آفریقا و اقیانوس آرام
در آغاز چارلز،1830سال 8 ، اما با این استثنا، بازسازی یک رژیم با محوریت کلان شهر باقی ماند.
تنها با ظهور امپراتوری دوم بود که ناپلئون سوم با کمک وزیر نیروی دریایی و مستعمرات خود Chasseloup-Laubat به دنبال سیاست استعماری جدیدی بود . دومی نوسازی نیروی دریایی (ناوهای جنگی پروانه ای) را انجام داد که باید امکان بهبود ظرفیت مداخله نیروهای استعماری را فراهم کند. مساحت قلمرو استعماری تحت امپراتوری دوم سه برابر شد و به یک میلیون کیلومتر مربع برای پنج میلیون نفر رسید.
از نظر زمانی، الحاق قطعی کالدونیای جدید در سال 1853 اولین اقدام استعماری امپراتور را تشکیل می دهد. او در آفریقا ، فاضربه را به عنوان فرماندار سنگال منصوب کرد . به دنبال آن، بندر داکار تأسیس شد و سپاه تفنگداران سنگالی ایجاد شد. ایجاد پست تجاری Rivières du Sud در سال 1859 و سپس تصاحب سواحل گابن در سال 1862 مراحل اصلی نفوذ فرانسه در غرب آفریقا است .
در شرق آفریقا ، ناپلئون سوم در سال 1862 یک معاهده تجاری با ماداگاسکار امضا کرد ، جایی که کنسولگری فرانسه تأسیس شد. هدف اصلی سیاست امپراتوری، در این سوی آفریقا، مقابله با نفوذ بریتانیا بود. در همان سال، فرانسه از یک رئیس محلی، قلمرو کوچک اوبوک در ساحل شمالی خلیج تدجوره را واگذار کرد ، اما به مدت بیست سال هیچ اشغال مؤثری در آنجا انجام نداد و خود را به تأیید مجدد حاکمیت خود بسنده کرد. و عریض با برافراشتن رنگ های ملی توسط خدمه یک شناور نیروی دریایی عبوری 9 . در مغرب ، او حضور مستشاران نظامی فرانسوی را در ارتش بیگ تونس تقویت کرد.
امپراتوری دوم قلمرو فرانسه را در الجزایر گسترش داد و فتح کوچینچین و کامبوج ، کالدونیای جدید ، جزایر متعدد در اقیانوس آرام (امروزه در پلینزی فرانسه) و سنگال را متعهد شد .
پس از سقوط امپراتوری دوم در سال 1870، جمهوری سوم اخیر در پیگیری سیاست استعماری تردید کرد . پس استعمار ستیزی قوی تر از همیشه است. بنابراین، دوک دو بروگلی این جنجال شدید را در جلسه 11 دسامبر 1884 در سنا به راه انداخت:
«برای یک ملت لحظهای ضعیف، یک توسعه بزرگ استعماری باری است که آن را بر دوش میکشد، که نمیتواند آن را برای مدت طولانی تحمل کند، و قبل از فرار از آن، ممکن است هم برای مستعمره و هم برای کلان شهر خراب شود… […] اعتراض به این گرایش [استعماری]. من چیزی شبیه تر یا خطرناک تر نمی دانم. من خلاف درس های تاریخ و تعالیم عقل را نمی شناسم… خود الجزایر، پس از پنجاه سال تصاحب، امروز به سختی می تواند آنقدر مردان و پولی را برای ما فراهم کند که توانسته بود از آنها بگیرد. ما مستعمرات جدید، سرزمینی را که آنها را پایه گذاری کرده است، تضعیف می کند. به دور از تقویت آن، خون و قوتش را گرفتند…»
– دوک دو بروگلی، جلسه 11 دسامبر 1884 سنای فرانسه 6 .
امپراتوری اما توسط جمهوری حفظ خواهد شد. پس از آن، فرانسه به تدریج بیشتر مناطق غربی و استوایی آفریقا ، هندوچین و همچنین بسیاری از جزایر اقیانوسیه و برخی از الحاقات نهایی (مانند هبریدهای جدید در سال 1907) را مستعمره کرد.
دومین امپراتوری استعماری فرانسه پس از جنگ جهانی اول به اوج خود رسید ، زمانی که فرانسه از جامعه ملل فرمانی بر سوریه و لبنان که قبلاً تحت سلطه عثمانی بودند، دریافت کرد .
در طول جنگ جهانی دوم ، سرزمینهای فرادریایی فرانسه یک موضوع اصلی بود: بین تابستان 1940 و اواسط سال 1943، تقریباً همه آنها به اردوگاه نیروهای مقاومت افتادند .
گاستون مونرویل در سال 1945 از فرمان 16 جولای 1945 که در مجله رسمی 20 جولای 1945، صفحه 4468 منتشر شد، انتقاد کرد که شرایطی را تعیین می کند که در آن برنامه های توسعه اقتصادی مستعمرات مورد مطالعه و تصویب قرار می گیرد. وی بیان می کند که علیرغم بیانیه ای توضیحی که اصول سیاست استعماری جدید را یادآوری می کند، این فرمان مقرراتی را وضع می کند که در عمل نتیجه می دهد:
- تبعیت کردن اقتصاد استعماری به اقتصاد کلانشهری، همانطور که در زمان پیمان استعماری که بهطور جدی منع شده بود.
- ایجاد یک سازمان به اصطلاح هماهنگی که دست و پا گیر بودن آن اقدام سریع مورد نیاز سرعت زندگی مدرن و به ویژه شرایط فعلی را غیرممکن خواهد کرد. و می پرسد که مفاد فرمان 17 ژوئیه 1945 به چه وسیله عملی دولت را قادر می سازد تا به تعهداتی که رسماً در قبال مردم خارج از کشور منعقد کرده عمل کند تا:
- «اقتصاد سرزمینهای ماوراء بحار را تابع اقتصاد کلانشهری نکنیم»
- برای «ترویج تثبیت شخصیت خود در همه عرصه های تمدنی» و به ویژه در زمینه اقتصادی،
- واقعاً “کمک هماهنگی را که این مناطق حق دارند از کلان شهر انتظار داشته باشند” اعطا کند.
علیرغم تلاش ها برای ادغام بیشتر مستعمرات در جمهوری ( اتحادیه فرانسه در 1946)، آنها همچنان در وضعیت انقیاد باقی می مانند و نخبگان و جمعیت آنها دیگر از این وضعیت راضی نیستند. استعمارزدایی از غرب آفریقا و آسیا به طور چشمگیری وسعت سرزمین های فرادریایی فرانسه را بین سال های 1954 ( توافق ژنو ) و 1962 ( توافق اویان ) کاهش داد. سپس این به بخشهای خارج از کشور محدود میشود ، که قبلاً در جمهوری، مستعمرات اقیانوس آرام و چند دارایی باقیمانده ادغام شدهاند. بین سالهای 1975 و 1980، سه مستعمره سابق استقلال یافتند: کومور به جز مایوت ، آفارها و ایساها و نیوهبریدها .
پس از این تاریخ، فرانسه بین ادغام فزاینده سرزمینها در جمهوری (DOM به مناطق خارج از کشور تبدیل شد، مایوت این وضعیت را در سال 2011 به دست آورد) و شناخت ویژگیهای آنها، با وضعیت جمعی خارج از کشور در نوسان بود . تنها مستعمره سابق که وضعیت آن از اواسط دهه 1980 مورد سوال بوده است، کالدونیای جدید است که همه پرسی در سال 2018 برای آن برگزار شد و منجر به رد استقلال شد .
جمعیت شناسی
سیر تکاملی جمعیت بین دو جنگ جهانی
1921 | 1926 | 1931 | 1936 | |
---|---|---|---|---|
متروپولیتن فرانسه | 39,140,000 | 40,710,000 | 41,550,000 | 41,500,000 |
مستعمرات، تحت الحمایه ها و دستورات | 55,556,000 | 59,474,000 | 64,293,000 | 69,131,000 |
جمع | 94,696,000 | 100,184,000 | 105,843,000 | 110,631,000 |
درصد جمعیت جهان | 5.02٪ | 5.01٪ | 5.11٪ | 5.15٪ |
منبع INSEE 11 ، SGF 12 |
برده داری در امپراتوری استعماری فرانسه
بین اولین اسکان استعمارگران در قرن شانزدهم و فرمان لغو برده داری در 27 آوریل 1848 ، یعنی سه قرن، تقریباً چهار میلیون برده (2 میلیون متولد آفریقا و 2 میلیون متولد در مستعمرات) در سرزمین های تحت سلطه فرانسه زندگی می کردند. 13 .
در تمام این دوره، برده داری در کلان شهر فرانسه به شدت ممنوع بود، همانطور که از قرون وسطی مرسوم بوده است. برده داری برای اولین بار در سال 1794 توسط انقلاب لغو شد، اما ناپلئون آن را در سال 1802 در سرزمین هایی که این لغو هنوز اجرایی نشده بود، دوباره برقرار کرد. بنابراین تاریخ 1848 است که به عنوان تاریخ لغو کامل و قطعی در تمام مناطق تحت کنترل فرانسه حفظ می شود.
در این دوره، توسعه مزارع منجر به توسعه بنادر برده مانند نانت و بوردو شد. تجارت عمدتاً با هند غربی فرانسه انجام می شود و مبتنی بر تجارت مثلثی است .
متن
تجارت برده در اقیانوس اطلس ، که توسط اروپایی ها و آمریکایی ها انجام شد ، 12 تا 13 میلیون سیاه پوست را تبعید کرد که بیشتر آنها مربوط به پایان قرن هفدهم بودند . در سال 1997، هیو توماس، مورخ، در مجموع 13000000 برده را در جریان تجارت برده در اقیانوس اطلس “ترک آفریقا” داد، از جمله 11،328،000 برده که از طریق 54،200 گذرگاه به مقصد رسیدند . همه بنادر عمده اروپا تجارت برده را انجام می دادند، اما با اهمیت متفاوت. بنادر انگلیسی در خط مقدم هستند. بنابراین، لیورپول 4894 اکسپدیشن و لندن 2704 سفر را سازماندهی کردند.
جمعیت مستعمرات بردگان فرانسه [ ویرایش | ویرایش کد ]
در سالهای 1788-1790، تعداد بردهها که به بیش از 780000 نفر میرسید، تقریباً 90 درصد از جمعیت مستعمرات بردگان فرانسه را تشکیل میداد .
مستعمره | سال | سفیدها | سیاه پوستان رایگان | بردگان | جمع |
سانتو دومینگو | 1790 | 27717 | 21800 | 495 528 | 546 835 |
گوادلوپ | 1788 | 13969 | 3,125 | 89,823 | 108705 |
مارتینیک | 1789 | 10,635 | 5,235 | 81 130 | 98789 |
ملاقات | 1788 | 8,182 | 1029 | 37984 | 48,983 |
موریس | 1788 | 4,457 | 2,456 | 37915 | 46616 |
سنت لوسیا | 1788 | 2,159 | 1,588 | 17,221 | 22756 |
توباگو | 1788 | 425 | 231 | 12639 | 15083 |
گویان | 1789 | 1,307 | 494 | 10748 | 14,338 |
با یکدیگر | 54,069 | 35958 | 782,988 | 873 015 | |
تناسب، قسمت | 6% | 4% | 90% | 100% |
خاستگاه جغرافیایی بردگان
بردگان آفریقایی وارد شده به مستعمرات فرانسه عمدتاً از منطقه ای بین سنگال و آنگولا آمده بودند.
مقصد بردگان در مستعمرات مختلف
مقصد بردگان وارد شده به مستعمرات به شرح زیر بود :
قلمرو | بردگان وارداتی |
سانتو دومینگو (هائیتی کنونی) | 864000 |
مارتینیک | 366000 |
گوادلوپ | 291000 |
جزیره بوربون (رییونیون) | 130000 |
ایل دوفرانس (موریس) | 80000 |
گویان | 51000 |
لوئیزیانا | 10000 |
سنت وینسنت، سنت لوسیا، توباگو، دومینیکا، گرانادا | 137000 |
جمع | 1,929,000 |
بنادر برده فرانسوی
متروپولیتن فرانسه دارای تقریباً 4220 کشتی برده بود و پس از بریتانیای کبیر ، پرتغال 17 و اسپانیا در رتبه چهارم در میان کشورهای تجارت برده قرار گرفت . شهر نانت به تنهایی 1744 اکسپدیشن یا 41.3 درصد از کل فرانسوی ها را سازماندهی کرد. سه شهر به ترتیب اهمیت دنبال می شوند: بوردو ، لاروشل و لو هاور که مجموعاً 33.5 درصد از حمل و نقل برده را تشکیل می دهند .
سلسله مراتب جامعه استعماری
مستعمراتی که برده داری می کردند، استقرار مترقی یک جامعه سه جانبه متشکل از سفیدپوستان، « آزادگان رنگین پوست » (از نوادگان آفریقایی ها، مختلط یا غیر نژادی) و بردگان را ترکیب کردند. سفیدها در راس این سلسله مراتب قرار دارند و اساساً به دو دسته تقسیم می شوند: تاجران و مالکان بزرگ شکر. سپس «آزادگان رنگین پوست» می آیند که دسته دوم در سلسله مراتب استعماری را تشکیل می دهند. عبارت “آزادگان رنگین پوست” یکی از طبقات قانونی را مشخص می کند که قبل از لغو برده داری در مستعمرات فرانسه ایجاد شده بود . در احکام محلی و سلطنتی که در دهه 1720 در سانتو دومینگو برای مشخص کردن تمایز با «سیاهپوستان آزاد شده» اعلام شد، ظاهر میشود. این کاربرد پس از آن از مقالات قانون سیاه 1685 که تفاوتی بین همه افراد آزاد ایجاد نمی کرد، برجسته می شود. متعاقباً، عبارت «آزاد از رنگ» هم افراد با نژاد مختلط و هم سیاه پوستان آزاد را مشخص می کند . علیرغم همه چیز، رنگین پوستان آزاد قربانی جداسازی می شوند و از حقوقی مشابه با سفیدپوستان بهره نمی برند. بنابراین، به عنوان مثال، آزادگان، سیاه پوستان و کپرهای آزاد از شهروندی فعال حذف می شوند. افراد آزاد زاده مشروع یا نامشروع، آخوندها و کسانی که رنگ روشن تر دارند می توانند رای دهند، اما فقط مملوک های مشروع (16/1 «خون سیاه») واجد شرایط هستند. وقتی صحبت از سلسله مراتب بین بردگان می شود، تمایز اصلی بر اساس رنگ انجام می شود. در سنتدومینگ، گوادلوپ و مارتینیک، اتحادیههای مشروع یا غیرقانونی بین سفیدپوستان و غیرسفیدپوستان مکرر است و تعداد قابل توجهی از نژادهای مختلط را به وجود میآورد (12 تا 14 درصد بردگان در گوادلوپ در سالهای 1770-1794 از نژاد مختلط بودند). نظامبندی و رادیکالسازی استفاده از تفاوتهای ظریف نژادهای مختلط در ثبتهای محله پس از جنگ هفت ساله (1756-1763) رخ داد. بسته به درجات مختلف اختلاط 20 ، 21 ، 22 ، در دفاتر ثبت محله و سپس در اسناد وضعیت مدنی از اصطلاحات زیر استفاده می شود :
نسبت اجداد سیاه پوست | سانتو دومینگو | گوادلوپ/مارتینیک |
7/8 | ساکاترا | – |
3/4 | پنجه | کپر |
5/8 | مارابو | – |
1/2 | ملاتو | ملاتو |
1/4 | ربع | متیس |
1/8 | متیس | ربع |
1/16 | مملوک | مملوک |
1/32 | ربع شده | – |
1/64 | خون مخلوط | – |
لغو برده داری در مستعمرات [ ویرایش | ویرایش کد ]
برده داری برای اولین بار در سال 1794 لغو شد (بیش از 700000 نفر در آن زمان برده بودند)، اما این تأثیر واقعی در مستعمرات نداشت، به جز در گوادلوپ، جایی که تصمیم 1794 شروع به اعمال شد.
در ماه مه 1802 (27 سال گل در 29 می 1802، افسران رنگین پوست از ارتش کنار گذاشته شدند. در 2 ژوئیه، قلمرو شهری برای سیاه پوستان و “مردم رنگین پوست” ممنوع شد (که در واقع فقط به معنای بردگان بود، سیاهان آزاد و یکپارچه نگران نبودند)، سپس در 8 ژانویه 1803، ازدواج های مختلط بین سفیدپوستان و زنان سیاه پوست انجام شد. ” و ” بین سیاه پوستان و زنان سفید پوست ” ممنوع است 23 و 24 .
در سال 1848 فرانسه به طور قطعی برده داری را در مستعمرات خود لغو کرد. پس از آن نزدیک به 248500 برده آزاد شدند (بیش از 87000 در گوادلوپ، نزدیک به 74450 در مارتینیک، بیش از 62000 در Reunion، 12500 در گویان، بیش از 10000 در سنگال).
” ماموریت متمدن” فرانسه [ ویرایش | ویرایش کد ]
تعبیر « ماموریت تمدنسازی » در قرنهای 19 و 20 در فرانسه برای توجیه امپریالیسم فرانسه به کار رفت . از دهه 1830 مرتباً با آن مواجه میشویم. عبارات مشابه، یا گاهی اوقات مشابه، در میان دیگر قدرتهای امپریالیستی آن زمان، بهویژه «بار مرد سفید پوست»، عنوان شعری از یافت میشود. ایالات متحده برای تسلط بر فیلیپین
خود ایده «مأموریت تمدنسازی» به آغاز گسترش استعماری اروپا در قرن شانزدهم برمیگردد ، جایی که پس از آن بر میل به مسیحی شدن، برای گرویدن به کاتولیک جمعیتهای بومی کشورهای فتح شده دلالت دارد.
اگر مذهب در آن زمان جایگاه اول را در ایده “تمدن” داشت، میل به “فرانسه سازی” نیز ظاهر شد، اگر فقط در نامگذاری سرزمین های فتح شده در آمریکای شمالی، که نام “فرانسه جدید” را دریافت کرد. . مسیحیسازی و فرانسویسازی در گفتمان حامیان استعمار در هم میآمیزند: لسکربوت در تاریخ فرانسه جدید (1612) درباره فرانسوا اول میگوید که «میخواهد نام کرتین و فرانسوا را افزایش دهد».
در قرنهای 19 و 20 ، فرانسیسازی – تحمیل آداب و رسوم و قوانین فرانسوی و فرانسوی – بر مسیحیت اولویت داشت، بدون اینکه مسیحیت کنار گذاشته شود .
ژول فری در سخنانی که در جریان بحث در مورد سیاست استعماری (28 و 30 ژوئیه 1885) در اتاق نمایندگان ایراد کرد، بدین ترتیب هدف استعمار فرانسه را ارائه می دهد:
«حزب جمهوریخواه نشان داد که به خوبی درک کرده است که ما نمیتوانیم آرمان سیاسی مطابق با آرمان کشورهایی مانند بلژیک آزاد و سوئیس جمهوریخواه به فرانسه ارائه دهیم. فرانسه به چیز دیگری نیاز دارد: این که نمی تواند فقط یک کشور آزاد باشد. که باید کشور بزرگی نیز باشد که تمام نفوذی را که متعلق به آن است بر سرنوشت اروپا اعمال کند، باید این نفوذ را در جهان بگستراند و زبان و اخلاقش را هر کجا که میتواند، پرچمش، سلاحهایش را حمل کند. نبوغ آن »
P. Leroy-Beaulieu در کتاب در مورد استعمار در میان مردمان مدرن ( ویرایش پنجم ، 1902) به طور مشابه استعمار را تعریف می کند:
«استعمار نیروی گسترده یک قوم است، قدرت بازتولید آن است، گسترش و تکثیر آن در فضاهاست. این تسلیم جهان یا بخش وسیعی از زبان، آداب، عقاید و قوانین آن است. مردمی که استعمار می کنند مردمی هستند که پایه های عظمت آینده و برتری آینده خود را می گذارند. »
ارزیابی استعمار فرانسه در آفریقا [ ویرایش | ویرایش کد ]
این بخش دارای مشکلاتی است که باید برطرف شود.
- برخی از اطلاعات بهتر است به منابع ذکر شده در کتابشناسی یا پیوندهای خارجی پیوند داده شوند. با مرتبط کردن آنها با مراجع ، قابلیت تأیید آن را بهبود بخشید . (از دسامبر 2014 مشخص شده است)
سیاست [ ویرایش | ویرایش کد ]
مورخان، پس از فعالان ضد استعماری در زمان خود، به طور کلاسیک بر ناهماهنگی موجود بین تأیید اصول جمهوری خواهی توسط فرانسه (« آزادی، برابری، برادری ») و رویه استبدادی استعمار، به ویژه با واسطه کد بومی تأکید می کنند. و کار اجباری که علیرغم ممنوعیت آن توسط کنوانسیون 1930 جامعه ملل – که توسط فرانسه در سال 1937 به تصویب رسید – تا سال 1946 در مستعمرات فرانسه آفریقا و در کالدونیای جدید ادامه یافت .
این ایده که استعمار در آفریقا دولت هایی را ساخته است که مرزهای آنها با تقسیمات قومی مطابقت ندارد، گروه های قومی خاص را بین چندین ایالت جدا می کند، یا چندین را در یک ایالت گرد هم می آورد، استدلالی است که اغلب مورد استفاده قرار می گیرد. با این حال، بسیاری از محققین آن را زیر سوال می برند: از یک سو به دلیل اینکه خود مفهوم قومیت مورد بحث است. از سوی دیگر، زیرا سرمایهگذاری استعماری پدیدهای همگن نیست: در برخی موارد، مرزها در واقع «بر اساس قانون» ترسیم شدهاند، وضعیتی که در هر نقشهای از آفریقا قابل رجوع است، اما در موارد دیگر، ردیابی. پس از کارشناسی ماموریت های اعزام شده به میدان انجام شد که مقدار مشخصی از اطلاعات را در مورد مناطق مربوطه جمع آوری کرد. بنابراین، مرز بین نیجر و نیجریه به دنبال اعزامی به رهبری فرمانده مول بین سالهای 1903 و 1904 ترسیم شد .
با این حال، نتیجه سیاسی کلی حضور فرانسه در آفریقا، نابودی یا از هم گسیختگی ساختارهای قدرتی است که از قبل موجودیت شرکت استعماری وجود داشت (برای مثال، امپراتوری توکولر، که بر روی بخش بزرگی از دره رودخانه نیجر نصب شده است) و جایگزینی آنها . توسط کشورهایی که از مدل فرانسوی الگوبرداری شده اند. علاوه بر این، اقدام دولت استعماری شرایط را برای فساد سیاسی در کشورهای آفریقایی ایجاد کرد. در واقع، آموزش به زبان فرانسه در زمان استعمار فقط برای اقلیتی از آفریقایی ها ارائه شده بود، کسانی که در طول استعمارزدایی افریقایی ها افسار اکثر کشورها به آنها داده می شد، اکثراً صلح آمیز، اعضای این طبقه ممتاز اخیراً ایجاد شده بودند . از این رو، مردم شناسان جورجیو بلوندو و اولیویه دو ساردان در اثری درباره فساد در آفریقا می نویسند: «وضعیت استعماری رابطه خاصی با مدیریت امور عمومی ایجاد می کند و مجموعه ای از رفتارها و روابط قدرت را متبلور می کند که یک رابطه مطلوب ایجاد می کند. بستری برای رشد فساد، که به معنای امروزی این واژه فهمیده می شود 27 . » این وضعیت همچنین این سؤال را در مورد نارسایی یک مدل دولتی که بر اساس واقعیت های شهرک نشین ساخته شده است (مدل فرانسوی) و به واقعیت کشورهای مربوطه اعمال می شود، مطرح می کند: اکثر کشورهای مستقل، پس از استعمار زدایی، توسط بومیان کنترل می شدند. سیاستمداران فرانسوی زبان اگرچه اکثریت مردم کشورهای مربوطه لزوماً استفاده از این زبان را نمیشناختند. این نخبگان جدید همچنین به دلیل «مزیت زبانی» خود تمایل به توسعه شبکههای دیپلماتیک ممتاز با فرانسه داشتند: امروز این مسئله استعمار نو را مطرح میکند .
آموزش و پرورش [ ویرایش | ویرایش کد ]
هندوچین [ ویرایش | ویرایش کد ]
در سال 1939، تخمین زده شد که 80٪ از جمعیت هندوچین بی سواد بودند و حداکثر 15٪ از کودکان در سن مدرسه از نوعی مدرسه بهره می بردند. هندوچین با بیش از 20 میلیون نفر در سال 1939 تنها یک دانشگاه داشت که کمتر از 700 دانشجو در آن تحصیل می کردند. تعداد بسیار کمی از هندوچینیها در دبیرستان تحصیل میکردند که عمدتاً به مشتریان اروپایی خدمات میداد .
الجزایر [ ویرایش | ویرایش کد ]
در الجزایر ، نرخ بیسوادی پس از استقلال 85 درصد در داخل کشور بود 29 .
آفریقای سیاه [ ویرایش | ویرایش کد ]
در مورد آفریقای سیاهپوست، معاون لئوپولد سدار سنگور در مارس 1946 از تریبون مجمع اشاره کرد که در آفریقای غربی فرانسه «تنها 108911 دانشآموز در مؤسسات سطح اول و دوم، شامل آموزش خصوصی، از 2،700،000 پسر و دختر مدرسه، شرکت میکنند. سن؛ یعنی از هر 24 کودک فقط یک کودک می تواند در مدرسه جایی پیدا کند. در سه دبیرستان AOF، از 723 دانش آموز دبیرستانی فقط 172 آفریقایی وجود دارد، و افزود که “ما با مخالفت با تمام ابزارهای ممکن که بومیان دارای دیپلم دولتی هستند و در نتیجه می توانند مناصب را اشغال کنند، نابرابری را به عنوان یک اصل حکومتی تبدیل می کنیم.” غیر از موارد فرعی» 30 .
سلامت [ ویرایش | ویرایش کد ]
هندوچین [ ویرایش | ویرایش کد ]
در سال 1939، جمعیت اروپا از یک شبکه بهداشتی عالی در شهرهای بزرگ برخوردار بودند، اما برای کل ویتنام، در هر 100000 نفر فقط 2 پزشک وجود داشت، در مقایسه با 76 نفر در ژاپن و 25 در فیلیپین 28 .
آفریقای سیاه [ ویرایش | ویرایش کد ]
کارهای بهداشتی و همچنین ایجاد بیمارستان ها و پلیس های بهداشتی (محوره های بهداشتی، خدمات قرنطینه در بنادر، لازارها ) به طور قابل توجهی کاهش مرگ و میر نوزادان را در آفریقای سیاهپوست مستعمره امکان پذیر کرده است 31 . تا سال 1960، فرانسه 2000 داروخانه، 600 بخش زایشگاه و 40 بیمارستان در آفریقا و ماداگاسکار ساخته بود . لازم] .
زیرساخت [ ویرایش | ویرایش کد ]
کار اجباری در مقیاس وسیع در مستعمرات آفریقا مورد استفاده قرار گرفت. یکی از نمادینترین پروژهها، ساخت راهآهن کنگو-اقیانوس (140 کیلومتر )، به قیمت جان 17000 کارگر بومی در سال 1929 تمام شد . در کامرون ، 6000 کارگر در خط راه آهن Douala-Yaoundé نرخ مرگ و میر 61.7٪ را بر اساس گزارش مقامات 33 تجربه کردند . کار اجباری به طور رسمی در مستعمرات در سال 1946 تحت فشار رالی دموکراتیک آفریقا و حزب کمونیست فرانسه لغو شد . در واقع، تا حد زیادی تا دهه 1950 ادامه یافت 34 .
در زمان استعمارزدایی، سرزمینهای تحت استعمار فرانسه در آفریقا شامل تعداد معینی از زیرساختها (بخشهای زایمان، بیمارستانها، راهآهن، جادهها، بنادر، فرودگاهها، مدارس) بود که تحت مدیریت استعماری ساخته شدند. بنابراین برخی به ویژگی “مثبت” استعمار اشاره می کنند، که دیگران آن را به چالش می کشند، همانطور که در بحثی که در سال 2005 مربوط به محتوای ماده 4 قانون مربوط به به رسمیت شناختن ملت و مشارکت ملی به نفع فرانسوی های بازگردانده شده بود، مشهود است . 35 .
ارزیابی کلی اقتصادی [ ویرایش | ویرایش کد ]
مستعمرات آفریقایی، به عنوان اولین تقریب، هیچ پولی به کلان شهر نیاوردند. سرمایهگذاری در زیرساختها در آفریقا و یارانهها برای تولید محصولات کشاورزی در مستعمرهها بیش از آن چیزی است که مستعمرات از نقطه نظر حسابداری به کلان شهر بازگرداندهاند. ژاک مارسی ، مورخ اقتصادی ، کسری کلی استعمار در آفریقا را 70 میلیارد فرانک طلا (در حال حاضر در سال 1913) میداند که معادل سه برابر کمک مارشال به فرانسه است .
میراث استعمار فرانسه در آفریقا
کمک به حضور زبان فرانسه در جهان [ ویرایش | ویرایش کد ]
مستعمرات سابق فرانسه در جنوب صحرای آفریقا
آفریقایی ها در زندگی سیاسی فرانسه شرکت می کنند، به ویژه از سال 1946، تاریخ تصویب قانون Lamine Guèye و تولد اتحادیه فرانسه .
در مجلس ملی ما سنگالیهای Lamine Gueye و Leopold Sédar Senghor ، Félix Houphouët-Boigny اهل عاج ، Sourou Migan Apithy Dahomean و Jean Félix-Tchicaya کنگو را میبینیم . لئوپولد سدار سنگور به عنوان وزیر امور خارجه در ریاست شورا در سال 1955 و فلیکس هوفوئت-بونی در سال 1956 وارد دولت شدند و “در قانون چارچوبی که استقلال (…) آفریقای سیاه زیر سلطه فرانسه را آماده می کند، شرکت خواهد کرد .
آفریقایی های جنوب صحرا در سرزمین اصلی فرانسه [ ویرایش | ویرایش کد ]
ما میتوانیم بر سرشماریهایی تکیه کنیم که جمعیت جنوب صحرای آفریقا ساکن سرزمین اصلی فرانسه را از 13517 نفر در سال 1946 به 17797 نفر در سال 1962 افزایش میدهد . »
دارایی های سابق فرانسه در شمال آفریقا [ ویرایش | ویرایش کد ]
وقتی نوبت به داراییهای با اکثریت مسلمان سابق فرانسه در شمال آفریقا میرسد ، اتفاقات متفاوت و به دلایل مختلفی رخ میدهد. از سال 1940 تا 1945، 500000 نفر از شمال آفریقا در درگیری در نیروهای فرانسوی شرکت کردند. از سال 1947 تا 1954، تعداد مهاجران مغرب زمین از یک میلیون و 39 نفر فراتر خواهد رفت . پاسکال بلانچار ، اریک درو ، دریس الیازامی ، پیر فورنیه و ژیل مانسرون در این باره می گویند: «ژاک سیمون در مطالعه خود در مورد جریان های مهاجرتی از الجزایر، 40 را به یاد می آورد که برای این «کارگران»، ورود به فرانسه به نظر می رسد. «تنها راه فرار از فقر و ستم استعماری». آنها شرح زیر را از شرایط اسکان ارائه می دهند: “مکان هایی کاملاً نامناسب برای سکونت انسان در پاریس کشف شد، توجه داشته باشید که خدمات اجتماعی استان سن، زیرزمین ها، اتاق های زیر شیروانی، پناهگاه های بتنی قدیمی، برج های کارخانه به عنوان پناهگاهی برای جمعیت بدبخت خدمت می کنند. ” محله های فقیر نشین مانند نانتر به نظر می رسند که در آن نزدیک به هشت هزار نفر از مردم آفریقای شمالی زندگی می کنند 41 » 42 .
یادداشت ها و مراجع