ضمیر ناخودآگاه

ناخودآگاه

برای مقالات همنام، به ناخودآگاه (ابهام زدایی) و ناخودآگاه مراجعه کنید.

( ناخودآگاه [ das Unbewusste n 1 ، متضاد «آگاه» n2 ، مفهومی روان‌شناختی و روانکاوانه است که به پدیده‌های فراتر از آگاهی اشاره دارد . موضوع یک بلوغ طولانی از طریق فلسفه ، ادبیات و روانشناسی ، ناخودآگاه در آغاز قرن بیستم به مفهوم اصلی روانکاوی تبدیل ، شد نه تنها به معنای “ناخودآگاه”، بلکه اکنون به مفهوم اول و دوم فرویدی توپولوژی های از نظر ژاک لاکان ، ناخودآگاه اساساً با زبان مرتبط است .

مفهوم کهن الگویی از ناخودآگاه جمعی به کارل گوستاو یونگ ، بنیانگذار روانشناسی تحلیلی پس از جدایی از فروید نسبت داده می شود. مفهوم ناخودآگاه شناختی امروزه در زمینه علوم اعصاب کاربرد دارد.

ناخودآگاه تا فروید

طبق نظر J. Laplanche و J.-B. Pontalis ، صفت “ناخودآگاه” را می توان ابتدا در “معنای توصیفی” چیزی که “در میدان فعلی آگاهی ” 1 . در این معنا، پیش‌آگاه و ناخودآگاه، همانطور که فروید آن‌ها را در چارچوب موضوع اول خود تعریف می‌کند ، اشتباه گرفته می‌شوند 1 .

وقوع اصطلاح

الیزابت رودینسکو و میشل پلون خاطرنشان می کنند که اولین رخداد این اصطلاح – به معنای “ناخودآگاه” – در زبان انگلیسی در نوشته های حقوقدان هنری هوم کامز در سال 1751 یافت می 2 . اندکی بعد، اصطلاحات Unbewusstsein و bewusstlos در آلمانی توسط ارنست پلاتنر (1776) استفاده شد. علی‌رغم نوشته‌های مقدماتی مین دو بیران ، نویسندگان فرانسوی فقط اندکی به این موضوع علاقه‌مند بودند و این اصطلاح خیلی دیرتر به زبان فرانسوی منتقل شد، به لطف نویسنده سوئیسی، هانری فردریک آمیل ، که در سال 1860 در مجله . خود صحبت کرد زندگی ناخودآگاه [روانی]» 2 .

مفهوم سازی اصطلاح

به عقیده پلون و رودینسکو، فلسفه از دوران باستان به فعالیتی علاقه مند بود که بتواند از آگاهی بگریزد، اما در قرن هفدهم بود که دکارت ، از طریق کوگیتو ، تضاد بین آگاهی را به عنوان پایه و اساس عقل و آنچه از آن می گریزد 3 – توسط او به قلمرو جنون تنزل داده شد 4 ، 5 . لایب نیتس با متنی در مورد «ادراکات گیج‌شده کوچک» (یا نظریه ادراکات کوچک 6 ) به مفهومی از ناخودآگاه نیز نزدیک می‌شود که در تقابل با مفهوم دکارتی از آگاهی است. او مشاهده می کند که افکار انسانی ما بدون آگاهی وجدان ما پیوسته است 7 . در همان زمان، پاسکال و اسپینوزا استقلال آگاهی، به ویژه از طریق اهمیت اتوماسیون ها و تأثیرات 5 زیر سوال بردند .

در هجدهم قرن ، بر اساس این فرض، «اولین روانپزشکی پویا » 5 ظاهر شد که «درمانی مبتنی بر مغناطیس » 5 مانند فرانتس آنتون مسمر انجام داد، که منجر به مشاهده ناخودآگاه «به عنوان جدایی از آگاهی» شد. : ناخودآگاه یا اتوماسیون ذهنی » 5 ، استدلال پلون و رودینسکو، و قابل دسترسی به هیپنوتیزم .

در قرن نوزدهم و ، با ظهور فیلسوفان شلینگ ، به گفته پلون و آرتور شوپنهاور رودینسکو، ایده روانی که در روح انسان وجود دارد و از عقلانیت می گریزد ، ادوارد فون هارتمن در سال 1868 فلسفه ناخودآگاه 8 . و در این قرن بود که یک ” روانشناسی تجربی ” پزشکی و فیزیولوژیکی با یوهان فردریش هربارت ، هرمان فون هلمهولتز ، گوستاو فچنر ، ویلهلم وونت و کارل گوستاو کاروس توسعه یافت که اولین کسی بود که به نقش برجسته عملکردهای جنسی توجه کرد. در زندگی روانی 5 .

زیگموند فروید سنت فلسفی و روانپزشکی قبلی را دگرگون خواهد کرد، جایی که با توجه به ناخودآگاه، اصطلاحات «متداول، اما مبهم» به کار رفته است، میشل پورت 9 اظهار می کند . به گفته پلون و رودینسکو، در آغاز قرن، فروید مفهوم جدیدی را توسعه داد، که ابتدا از ترکیب آموزه های شارکو ، برنهایم و بروئر شروع شد، سپس از اثر خود به نام «تعبیر رویاها» (1900) در یک ثانیه 10 , در نتیجه روانکاوی را در جایی که مفهوم ناخودآگاه مرکزیت دارد 10 .

به گفته مورخ آلن بزانسون ، «شایستگی فروید در شناخت وجود ناخودآگاه نیست، بلکه یافتن راهی برای نفوذ در آن و توصیف منطقی پیدایش و محتوای آن است: سرکوب ، سرکوب شده» 11 .

ناخودآگاه در روانکاوی

در فروید ، در توپوگرافی اول ، ناخودآگاه یکی از سه سیستم دستگاه روانی است (همراه با پیشآگاه و خودآگاه) و از محتوای سرکوب شده تشکیل شده است. سپس، در توپوگرافی دوم ، دیگر یک سیستم مجزا نیست، بلکه کیفیتی از id و تا حدی از ego و superego است. برای لاپلانش و پونتالیس، «ناخودآگاه در درجه اول یک مفهوم غیرقابل حل موضعی و پویا است که از تجربه درمان پدید آمده است » 1 .

در طول قرن بیستم و ، روانکاوان مختلف کار فروید را تعمیق بخشیدند: کلاین ملانی کارن هورنای بر رابطه باستانی با مادر اصرار دارند. ژاک لاکان ، از نظریه‌ی دال ، پیوندهای بین ناخودآگاه و زبان 12 . انتقاد از این مفهوم زبانی از ناخودآگاه لاکان ژان لاپلانش ضمن ، در چارچوب نظریه اغوای تعمیم یافته ، به مفهوم خود از «دال معمایی» و سپس «پیام معمایی» به معنای پیام هایی که با ناخودآگاه سازش داده می شود، می رود. یکی دیگر از والدینی که آنها را خطاب به کودک می کند.

ناخودآگاه در فروید

صفت ماهوی در آلمانی das Unbewusste (به اختصار Ubw ، Ics در فرانسوی) ناخودآگاه را “به عنوان یک سیستم” مشخص می کند . صفت «ناخودآگاه» ( unbewusst : ubw ؛ مخفف «ics» در فرانسوی) «به معنای دقیق محتوای سیستم مذکور را واجد شرایط می‌کند» 1 .

می نویسند، ناخودآگاه مفهوم بنیادی روانکاوی است: «اگر کشف فرویدی باید در یک کلمه باشد، بدون شک در کشف ناخودآگاه خواهد بود» 1 ژان لاپلانش و ژان برتراند پونتالیس در واژگان روانکاوی . فروید در واقع روانکاوی را به عنوان «علم روانی-ناخودآگاه ( unbewusst-seelisch ) و روانشناسی ناخودآگاه، که بر اساس پیشرفت های روانکاوی تکامل می یابد، 9 .

او در نامه ای به لو آندریاس-سالومه در مورد متن خود در مورد ناخودآگاه (1915) می نویسد: “مقاله در مورد ناخودآگاه باید تعریف جدیدی از آن را ارائه دهد که معادل یک شناخت است” 13 . فیلیپ والون سپس اشاره می کند که فروید از اصطلاح نادر با منشأ لاتین Agnoszierung n 3 برای «تشخیص» استفاده می کند. ژان لاپلانش او می‌گوید به «یکی از کاربردها اشاره می‌کند: شناسایی جسد در سردخانه در حالی که کلود لو گون دیگری را بزرگ می‌کند: شناخت پدری یک فرزند خوانده» 13 . به عقیده والون، اگر فروید تمایل دارد «واژه هایی با منشأ لاتینی به جای ساکسونی برای حوزه علمی» انتخاب کند، به این دلیل است که منظور او از این عبارت «این که این شناخت در سطح علمی قرار دارد » 13 است.

کشف ناخودآگاه به عنوان یکی از اجزای روان

در سال‌های 1893 و 1895، در زمان مطالعات هیستری ، فروید و برویر در «ارتباطات مقدماتی» خود، «تفکیک آگاهی» یا «انفکاک خودآگاه» را که آن را «آگاهی مضاعف» نیز می‌نامند، تداعی می‌کنند. آنها می گویند، “در تمام هیستری ها ” مشاهده کنید. آنها به این «حالت‌های غیرطبیعی هوشیاری» نام «حالت‌های هیپنوئید» داده‌اند . حتی اگر بعداً، به مناسبت پرونده «دورا» (1905)، فروید این صورت‌بندی «حالت هیپنوئیدی» را تنها به بروئر نسبت دهد، به گفته رودینسکو و پلون، می‌توان نگاهی اجمالی به این بیانیه که آن زمان برای فروید و فروید رایج بود ، انداخت. برویر در سال 1895 “آغاز ایده فرویدی ناخودآگاه” 10 . با این حال، آن را تنها در نامه به ویلهلم فلیس از 8 دسامبر 1896 که فروید صراحتاً از اصطلاح « دستگاه روانی » برای اولین بار استفاده می‌کند، که قبلاً نشان می‌دهد «نمونه‌های تشکیل‌دهنده آنچه تبدیل به موضوع اول می‌شود، خودآگاه، پیش‌آگاه و ناخودآگاه» 10 . در نامه از 10 مارس 1898 ، فروید «تولد ناخودآگاه را بین 1 تا 3 سال، دوره ای که « علت همه روان عصبی ها شکل می گیرد » او می نویسد قرار می دهد.

در پایان دهه 1890، فروید در حال کار بر روی تفسیر رویاها بود: او به اشتراک گذاشت. 7 ژوئیه 1898 به فلایس از «وضعیت پیشرفت» کار، که به نظر او «کاملاً توسط ناخودآگاه به او دیکته شده است» 10 . در فصل هفتم تعبیر رویاها ، که به ارائه نظریه عملکرد دستگاه روانی اختصاص دارد، فروید «مواردی از اولین موضوع خود» را شرح خواهد داد : خودآگاه ، پیش آگاه و ناخودآگاه 14 .

ناخودآگاه به معنای موضعی

فروید یک دستگاه روانی را تشریح می کند که از سیستم هایی ساخته شده است که کارکردهای متفاوتی دارند و در نظم خاصی نسبت به یکدیگر چیده شده اند. آنها را می توان به عنوان مکان در نظر گرفت ( topos : “مکان” در یونانی)، از این رو مفهوم موضوع . به گفته میشل پورت، نام «ناخودآگاه» نشان‌دهنده «مکانی است که با پیش‌آگاه-آگاه، مطابق با موضوع اول مخالف است» 9 .
بازنمایی مبحث دوم نسبت به اول.

فروید در اولین مبحث دستگاه روانی، از «ناخودآگاه» نمونه‌ای متشکل از عناصر سرکوب‌شده نام می‌برد که دسترسی به نمونه پیش‌آگاه-آگاهی به آن رد شده و از بازنمایی محرک‌هایی تشکیل شده است که توسط مکانیسم‌های فرآیند اولیه 15 . در مقاله فروید در مورد ناخودآگاه ( Das Unbewusste ، 1915)، محتویات سرکوب شده ناخودآگاه «نمایندگان محرک» نامیده می شوند که در میان آنها «اساساً نماینده-بازنمایی » 1 به حساب می آید . بازنمایی‌های ناخودآگاه «در خیال‌پردازی‌ها ، سناریوهای خیالی که درایو خود را به آن متصل می‌کند، مرتب می‌شوند» 1 . اگر غالباً ناخودآگاه به طور کلاسیک با « کودک در ما» برابری می‌شود، لاپلانش و پونتالیس احتیاط زیر را بیان می‌کنند: در نظریه فرویدی، «از طریق عمل سرکوب 1 . برای این دو نویسنده، ناخودآگاه فرویدی ” ساخته شده است – حتی اگر ضربان اول آن باشد سرکوب اولیه را می توان افسانه ای دانست. این یک تجربه غیر متمایز نیست» 1 .
در مبحث دوم ، با تجدید نظر در نظریه دستگاه روانی از سال 1920 در فروید 1 ، ناخودآگاه عمدتاً اقتدار ” Id ” را تعیین می کند، در حالی که تا حدی آن ” من ” و ” سوپرمن ” را پوشش می دهد. ” 15 . به گفته لاپلانش و پونتالیس، اصطلاح «ناخودآگاه» سپس «به‌ویژه در شکل صفت‌اش» استفاده می‌شود ، که id و تا حدی ego و superego را مشخص می‌کند، بدون اینکه «ویژه برای یک نمونه خاص» 1 . هنوز به گفته همان نویسندگان، id “قطب محرک شخصیت را تشکیل می دهد” 16 . محتویات شناسه، که به عنوان «بیان روانی انگیزه‌ها» درک می‌شود ، ناخودآگاه است، «از یک سو ارثی و ذاتی، از سوی دیگر سرکوب شده و اکتسابی» 16 .

پس از فروید

جریان های فرویدی

ملانی کلاین و کارن هورنای ، «ناخودآگاه فرویدی را در مرکز تصورات خود حفظ می‌کنند» اما «توجه خود را به رابطه باستانی به سمت مادر، به زیان جنسیت و نقش پدری معطوف می‌کنند» 12 .

به گفته رودینسکو و پلون، جریان‌های خاصی از فرویدیسم مانند آنافرویدیسم و ​​روان‌شناسی ایگو ایگوی ، دوم فرویدی را مبحث بر خلاف اهمیتی که فروید برای «این بخش ناخودآگاه ایگو» (در «ایگو و هویت» ) 12 .
لاکان

ناخودآگاه گفتمان دیگری است

مقاله مرتبط: Big Other .

از نظر ژاک لاکان ، پس از فروید، اغلب فراموش شده است که «تجربه روانکاوانه در جایی است که سوژه با حقیقت سرنوشت خود مواجه می شود» 17 از طریق گفتمان هایی که او (عمدتاً والدین) را تشکیل می دهند و در که در آن قرار دارد 17 . بنابراین، تا آنجا که تمام گفتار برای کسی در نظر گرفته شده است، در جایی که خطابی دارد، سوژه خود را در گفتمان با چیزی که فکر می‌کند هویت اوست، منیت خود ، که در حقیقت فقط دیگری است، می‌شناسد 17 . اما سوژه حقیقتاً وجود خود را با شروع از «دیگری» زیر سؤال می‌برد، «جایی که از آنجا سؤال وجودش برای او در مورد جنسیت و احتمال گره خوردن او در نمادهای زایش و مرگ مطرح می‌شود» 17 . از مرتبه قانون نمادین است که اتحاد و خویشاوندی را ایجاد می کند (آنچه فروید آن را عقده ادیپ می نامد )، نظم نمادینی که با نظم زبان یکسان است، زیرا

«از طریق نامزدی های خویشاوندی و نهی ها است که رشته نسب ها بسته می شود. همچنین سوژه به جای دیگری ساخته می شود، در وابستگی به آنچه در آنجا به عنوان گفتمان بیان می شود، در زنجیره ای نمادین گرفته می شود، جایی که او مانند یک پیاده بازی می شود: ناخودآگاه گفتمان «دیگری» است 17 . »

ناخودآگاه مانند یک زبان ساختار یافته است

مقاله مرتبط: دال (روانکاوی) .

گفتمان دیگری، زنجیره‌ای دلالتی را در تغییری در برابر سوژه تشکیل می‌دهد، به همان اندازه رادیکال «هیروگلیف‌های هنوز غیرقابل رمزگشایی در خلوت صحرا». طبق فرمول لاکان در Écrits 17 که اشکال تکرار فرویدی با مداخله در برش های گفتار و ایجاد علامت 17 . بر اساس زبان‌شناسی فردیناند دو سوسور و رومن یاکوبسون ، لاکان نشان می‌دهد که قوانینی که ناخودآگاه را ساختار می‌دهند در زنجیره گفتمان یافت می‌شوند: ناخودآگاه مانند یک زبان ساختار یافته است ، که به این معنی نیست که مانند یک زبان است 17 . زبان‌شناسی ساختاری تمایز بین دال و مدلول را آشکار کرد ، اما از نظر لاکان، این دال بر مدلول ارجحیت دارد و این دو مرتبه با نواری از هم جدا می‌شوند که مقاومت در برابر دلالت را نشان می‌دهد. بنابراین باید این توهم را کنار گذاشت که دال نشان دهنده مدلول است، برای مثال دال های «مرد» و «زن» مفاهیم زن و مرد را در نظر نمی گیرند، بلکه به تفاوت مکان های اختصاص داده شده به هر یک اشاره می کنند. غیر از قانون نمادین، فالیک ؛ به این معنا، “انگیزه های ناخودآگاه محدود به امور جنسی” و تخیلی است 18 . بنابراین لاکان تطابق بین چهره های سبک و اشکال تجلیات ناخودآگاه را که فروید شناسایی کرده است مانند جابجایی و تراکم برقرار می کند: علامت به شکل استعاره و کنایه به میل می 19 .

موضوع ناخودآگاه

تولیدات ناخودآگاه نشان می دهد که در ناخودآگاه «فکر می کند»، اما به شکل «ساختار ناپیوستگی، شکافی به محض بسته شدن، ساختاری از ضرب و شتم» که موضوع بیان است . متمایز از موضوع گفتار (از “من” دستوری)، در لحظه “فقدان شیء میل” به طور گذرا ظاهر می شود و همیشه در حال فرار 19 . با این حال، سوژه ناخودآگاه به همیشه «بی صدا» دلیل ساختار دال است: سوژه با دال برای دال دیگری نمایش داده می شود، که دلالت بر این دارد که سوژه ناپدید می شود و تنها در همان حرکتی که در آن یک دال است، کاهش می یابد. هدایت می شود تا صحبت کند 19 . تنها در بازگشت سرکوب شده است که می تواند چیزی به گوش برسد. به همین دلیل است که رویا یک ربوس است، «یک بیان تصویری بدون الفبای ساخته شده» ، گواهی بر افکار غیر خودسرانه است، اما نمی توان از آن نتیجه قطعی گرفت «زیرا علت آنها، یعنی نقطه ناف، فرار می کند: چیزی که لاکان آن را می نامد. واقعی ” 19 .

نامه

این واج نیست که واحد سازماندهی ناخودآگاه را تشکیل می‌دهد، بلکه حرفی است که ماهیتی محلی‌پذیر و متمایز دارد، هم نماد ناب و هم عنصر مادی، که توسط سوژه به‌عنوان ابژه گم‌شده یا حتی خود شی در نظر گرفته می‌شود. به این معنا، کلمات به عنوان چیز تلقی می شوند ، و مانند شعر، “آنها خود را به جابجایی و سزار بر اساس بازی “lalangue” وام می دهند، جایی که موضوع ناخودآگاه شنیده می شود و علامت آن نوشته می شود به خودی خود فاقد معنا) زنجیره دلالتی که در ناخودآگاه کار می کنند، ارزش خود را از ظهور در گفتمان به عنوان نشانه ای از یک میل ممنوع می گیرند 19 .
نوار موبیوس : فقط یک طرف دارد، اگر از یک نقطه شروع کنیم کل نوار را می پوشانیم.

توپولوژی

ناخودآگاه را نباید به عنوان یک درون در مقابل یک بیرون، بلکه بر اساس ساختار توپولوژیکی لبه نشان داد: «شکاف ناخودآگاه در حرکت باز و بسته شدن، ساختاری هم‌شکل با درایوهایی است که به طور انتخابی به نواحی تکیه می‌کنند. بدن با لبه» 19 . این توپولوژی را می توان به اشکال مختلفی از جمله نوار موبیوس مرتبط کرد : تظاهرات ناخودآگاه از یک لبه عبور نمی کنند بلکه مانند پشت و جلوی چنین نواری در تداوم هستند 20 .
Laplanche

مفهوم لاکانی از ناخودآگاه “ساختار مانند یک زبان” توسط ژان لاپلانش در گزارشی که با سرژ لکلر نوشته شده بود ، “ناخودآگاه، یک مطالعه روانکاوانه” مورد انتقاد قرار گرفت، که در کولوکیوم Bonneval در مورد “ناخودآگاه” (پاییز 1960) مورد بحث قرار گرفت. 21 . به گفته رودینسکو و پلون، در حالی که لکلر از یک مورد بالینی نشان می‌دهد، «اعتبار گزاره تقدم دال، لاپلانش آن را با این ادعا که «ناخودآگاه شرط زبان است» معکوس می‌کند 22 .

در مورد پاتریک مرو، او مشاهده می کند که در حالی که خوانش انتقادی از فروید را دنبال می کند و نظریه اغوا را با بسط آن که به معنای نظریه اغوای تعمیم یافته است، مجدداً فرموله می کند، «ژان لاپلانش» نیز از پیگیری «گفتگوی ضمنی این گفتگو با ژاک نیست». لکان، که او اصطلاح دال را از او گرفته است، با مفهوم «دال معمایی» که بعداً آن را به عنوان یک «پیام سازش‌آمیز»، یعنی نفوذ شده توسط والدین ناخودآگاه جنسی، مجدداً فرموله می‌کند 23 . برای لاپلانش، در واقع، «رابطه فرزند و والد، در عدم تقارن آن» » مطابقت دارد با «یک موقعیت انسان‌شناختی بنیادی بازتولید که «عدم تقارن ابزار تحلیلی» را 23 .

مطابق با نامه 52 از فروید به ویلهلم فلیس ، نظریه اغوای تعمیم یافته، با «اولویت دیگری» که توسط ناخودآگاه بالغ نشان داده می شود، نتیجه آن در لاپلانش نظریه ای از «ترجمه» نتیجه است، و همانطور که دومینیک اسکارفون نوشت. در سال 1997 در مورد “الگوی ترجمه لاپلانشی” ، چنین فرآیند ترجمه ای به این معنی است که “ما در بدو ورود یک ناخودآگاه واقعی، ساختاری و پویا در کودک می یابیم، نتیجه سرکوب اولیه که به عنوان یک “نقص ترجمه” تصور می شود” 24 .

ناخودآگاه در روانشناسی تحلیلی

مقالات اصلی: ناخودآگاه (روانشناسی تحلیلی) و ناخودآگاه جمعی .

که در ابتدا نزدیک به روانکاوی فرویدی بود، کارل گوستاو یونگ خود را ایجاد کرد متعاقباً مکتب روانشناسی تحلیلی : دیدگاه زیگموند فروید در رابطه با ایده ناخودآگاه فردی با ایده “ناخودآگاه جمعی” یونگ مخالف 25 بود 26 .

در چارچوب روانشناسی تحلیلی، ناخودآگاه تعریف خاص خود را دارد. از نظر کارل گوستاو یونگ، ناخودآگاه از «ناخودآگاه شخصی»، « ناخودآگاه جمعی » و «ناخودآگاه معنوی» تشکیل می‌شود که به ما در مورد خطرات هشدار می‌دهد و راه‌حلی برای تعارضات خاص پیدا می‌کند. یونگ نمونه هایی از رویاها را ارائه می دهد که عملکرد هشدار دهنده دارند 27 .

[پیچیدگی روانکاوی یونگ] به این دلیل است که همه موارد روانی در رابطه نزدیک با یکدیگر هستند. توصیف یک مفهوم به صورت مجزا به آن دیدگاهی جزئی می دهد زیرا نه روابط پویا با سایر مقامات و نه کل سیستم روانی را در نظر نمی گیرد. همه چیز متصل است، همه چیز در حرکت است 28 . »

ناخودآگاه شناختی

ناخودآگاه در هنر

موضوع ناخودآگاه به ریشه ها و کاوش های روانکاوی می پردازد – فروید در وین، فرنسی در بوداپست، یونگ در زوریخ. به معنویت گرایی، تئوسوفی هلن بلاواتسکی ، انسان شناسی رودولف اشتاینر مربوط می شود. و آوانگاردها: اکسپرسیونیسم ، انتزاع ، دادا ، سوررئالیسم . کوپکا ارنست به اندازه , آرپ به عنوان کلی , اوباک به عنوان من ری 29 .

فروید بازنمایی ما از انگیزه های جنسی و امیال ناخودآگاه را متحول کرد، با برتون و سپس دالی “متعصب” آشنا شد، آثار لئوناردو داوینچی و میکل آنژ را تجزیه و تحلیل کرد ، هزاران عتیقه جمع آوری کرد. سالوادور دالی این “استاد معنوی” را کاملاً به سادگی پدر خود می دانست 30 .

کاندینسکی ، نقاش روسی، اغلب نویسنده اولین اثر هنر انتزاعی عصر مدرن در نظر گرفته می شود. اولین اثر نظری عمده او در مورد هنر، با عنوان در مورد معنویت در هنر و به ویژه در نقاشی، در پایان سال 1911 ظاهر شد. در این رساله کوتاه، او دیدگاه شخصی خود را از هنر، که رسالت واقعی آن معنوی و همچنین معنوی است، بیان می کند. نظریه او در مورد تأثیر روانشناختی رنگ ها بر روح انسان و صدای درونی ناخودآگاه آنها.

در هنر معاصر، تئوری ناخودآگاه در هنر انتزاعی توسط هنرمند آریستوا 31 ، که در پاریس مانیفست هنر ناخودآگاه اکاترینا توسعه یافت .

اولین مانیفست سوررئالیسم توسط آندره برتون در سال 1924 منتشر شد. برتون سوررئالیسم را اینگونه تعریف می کند: «خودکاری روانی ناب که به وسیله آن فرد پیشنهاد می کند، چه به صورت شفاهی، چه به صورت نوشتاری، یا به هر طریق دیگری، عملکرد واقعی اندیشه را بیان کند. دیکته شده توسط فکر، در غیاب هرگونه کنترل اعمال شده توسط عقل، خارج از هر دغدغه زیبایی شناختی یا اخلاقی» 33 رویکرد آندره برتون بر اساس نظریه روانکاوی فروید بود .

پدیده

شما می توانید دانش خود را با بهبود آن ( چگونه؟ ) مطابق با توصیه های پروژه های مربوطه به اشتراک بگذارید .

برای مطالعه پدیده های مختلف، به پدیدارشناسی مراجعه کنید .

روشی پدیده است که در آن یک چیز ، واقعیتی از جهان فیزیکی (شیء، عمل…)، روانی (عاطفه، فکر…) یا اجتماعی (محصول تعاملات اجتماعی ) در برابر حساسیت موجود زنده ظاهر می شود . برخی از پدیده های فیزیک مانند مغناطیس ، نور فرابنفش ، اشعه ایکس و غیره. حساسیت موجودات زنده مختلف را به یک شکل تحت تاثیر قرار ندهید . کلمه پدیده از کلمه لاتین phaenomenon گرفته شده است که از یونانی phainómenon پدیدهν / به معنای «پدیده طبیعی» گرفته شده است، که از فعل φαίνω / phaínô به معنای «ظاهر کردن، دیده شدن، دیدنی کردن» گرفته شده است.

ما گاهی اوقات، به ویژه امانوئل کانت که این مفهوم را به یک مسئله فلسفی تبدیل کرد، پدیده ای که خود را به ذهن ما نشان می دهد، در مقابل چیزی قرار می دهیم که به خودی خود یک چیز واقعی فرضی است ( das Ding an sich ). به عنوان مثال، من یک درخت را در آنجا می بینم (پدیده)، اما ؟ واقعاً چیست ما هیچ چیز در مورد آن نمی دانیم، چه به صورت شهودی، چه علمی و چه متافیزیکی .

این پدیده همچنین می تواند با اسم به معنای کانت نیز مخالفت کند ، شیئی که ظاهراً وجود دارد، اما با حواس قابل درک نیست، هرچند شاید قابل درک با عقل باشد. اسم از این جهت متمایز از شیء فی نفسه است که صرفاً یک ابژه فکری است، که بنابراین نشان خود را به عنوان یک پدیده نمی دهد.

تعاریف فلسفی

از نظر کانت ، «ابژه نامعین یک شهود تجربی، پدیده نامیده می شود» . یک پدیده موضوع یک شهود – به نظر می رسد – تجربی – برای یک موضوع است. پدیده همان چیزی است که به طور کلی به حساسیت موضوعات داده می شود. بنابراین، پدیده، شیئی را که پدیده از آن می آید، می بندد، سوژه ای که پدیده را دریافت می کند، منفعل، و تجلی، ظاهری را که پیوند بین ابژه و سوژه را ایجاد می کند. کانت پدیده را با نومنون مخالفت می‌کند : پدیده‌ها، جهان را آن‌گونه که ما درک می‌کنیم، می‌سازند، و نومنا، جهانی را آشکار می‌کند که وجودش، برعکس، مستقل از تجربه‌ی ما، یعنی چیزی فی نفسه است . این تصور مربوط به افلاطون است : افلاطون این پدیده را به عنوان علت گاه و بیگاهی که ما را به یاد می آورد درک می کند (افسانه غار، فایدون 1 ). افلاطون این پدیده را نسخه ای از جهان ایده ها می داند. تجربه گرایی برکلی با این امر و هیوم مخالف است. هوسرل از سنت تجربی شروع می کند تا پدیدارشناسی را پایه گذاری کند. بور از این مفهوم استفاده می کند پدیده در ارجحیت بر واقعیت برای تاکید بر اهمیت مشاهده گر .

برای بودیسم تبتی ، می توان در برخی از [کدام؟] تفسیرهای سوترای قلب ، تعریف سنتی این پدیده را خواند: ” Rang gui ngo wo dzinn pèï teun ” که به معنی ” پدیده ” تابعی است که آنچه را که آن را تشکیل می دهد درک می کند . پدیده یک “چیز” نیست، بلکه کاربرد یک شیء از یک کارکرد، و به ویژه یک عملکرد شناختی است که در عملکرد خود، عملکرد آن، چیزی را ایجاد می کند که پدیده را به عنوان چنین می سازد. (با ویژگی های خاص خود) . پدیده بازنمایی است که به خودی خود توسط فرآیند شناختی که آن را تشکیل می دهد عمل می کند. پدیده، موجود ، در این عملیات پدیدار می شود، به عنوان یک واقعیت مستقل از فرآیند شناختی که آن را می شناسد وجود ندارد. این قلب منشأ وابسته است که در این سوترا به آن پرداخته شده است 2 .

 

وجدان

این مقاله در مورد جنبه های روانشناختی و فلسفی آگاهی است. برای مطالعات عصب‌شناسی، آگاهی (زیست‌شناسی) را ببینید.
اگر این بنر دیگر مرتبط نیست، آن را حذف کنید. برای یافتن اطلاعات بیشتر اینجا را کلیک کنید.

برخی از اطلاعات این مقاله یا بخش بهتر است به منابع ذکر شده در بخش “کتابشناسی”، “منابع” یا “پیوندهای خارجی” پیوند داده شود ( فوریه 2012 ).

می‌توانید ، قابلیت با مرتبط کردن این اطلاعات با مراجع با استفاده از پاورقی تأیید را بهبود بخشید .
“افکار چرخشی”، یک نمایش عکاسی در مورد پرسش آگاهی: چگونه می توان آگاهی را بر اساس فرآیندهای مغزی توضیح داد ؟ جایگاه آگاهی کجاست؟ در این مورد ببینید: آگاهی (زیست شناسی) .

اصطلاح آگاهی می تواند حداقل به چهار مفهوم فلسفی یا روانشناختی 1 :

در مفهوم روانشناختی ، به عنوان «رابطه درونی فوری یا میانجی که موجودی قادر است با دنیایی که در آن زندگی می‌کند و با خودش برقرار کند» تعریف می‌شود . لازم] . به این معنا، در میان چیزهای دیگر، غالباً با مفاهیم معرفت ، عاطفه ، وجود ، شهود ، اندیشه ، روان ، پدیده ، ذهنیت ، احساس و انعکاس مرتبط است. این معنی برای مثال با آلمانی Bewusstsein و انگلیسی آگاهی و در فرانسوی با عبارت دقیق تر ” وضعیت آگاهی ” مطابقت دارد. هشیاری عبارت است از «این توانایی برای گزارش ذهنی حالات ذهنی خود به ما» 2 .
در مفهوم اخلاقی ، «ظرفیت ذهنی برای قضاوت ارزش اخلاقی […] درباره اعمالی که توسط خود یا دیگران انجام می شود» را مشخص می کند. از این نظر، برای مثال، با Gwissen آلمانی و وجدان انگلیسی مطابقت دارد .
به عنوان معیاری برای طبقه‌بندی مفهومی ، نشان‌دهنده ویژگی متمایزی است که انسانیت یک موضوع را مشخص می‌کند و با بسط، ویژگی مشخص‌کننده مجموعه همنام این موضوعات را نشان می‌دهد.
با متونیمی ، کلیتی را نشان می‌دهد که توسط مجموعه بازنمایی‌های یک سوژه آگاه، حداقل بازنمایی‌های آگاهانه او شکل می‌گیرد.

اگر این تعاریف پیشنهادی آگاهی را به تجربه‌ای مهم برای همه انسان‌ها تبدیل می‌کند، با این وجود، همانطور که آندره کنت اسپونویل برای مثال اشاره می‌کند، «یکی از سخت‌ترین واژه‌ها برای تعریف» 3 باقی می‌ماند . این دشواری در برابر مشکل آگاهی است که سعی می کند خود را تعریف کند. در واقع، هیچ اتفاق نظری بر این امکان وجود ندارد که یک قوه بتواند خود را تشخیص دهد، و حتی مخالفانی در جریان های فکری بسیار دور دارد. یک ضرب المثل بودایی این ضرب المثل را فرموله می کند که بر اساس آن “چاقو نمی تواند خود را ببرد” 4 ، در حالی که آگوست کنت به ما اطمینان می دهد که “هیچ کس نمی تواند […] پشت پنجره بایستد تا خود را در خیابان تماشا کند”.
چند معنایی

اصطلاح آگاهی را می توان به چند دسته تقسیم کرد:

آگاهی یک پدیده ذهنی است که با مجموعه ای از عناصر کم و بیش شدید و موجود بسته به لحظه مشخص می شود: احساس خاصی از وحدت در حین ادراک توسط ذهن یا حواس (هویت خود )، احساس وجود پس‌زمینه‌ای در درون ما که «می‌بیند»، پدیده‌ای نسبتاً منفعل و جهانی است که بر خلاف فعالیت‌های صرفاً فکری ذهن ، فعال و موضعی، و با کنش مرتبط است (مثلاً فرافکنی، پیش‌بینی، تاریخ، زمان ، مفاهیم…). آگاهی «آنچه می‌بیند» است بدون اینکه با آنچه دیده می‌شود جذب شود، آن چیزی است که در هر لحظه با ایجاد روابط پایدار بین چیزها، مانند شبکه‌های عصبی ، ادغام می‌شود . غیرممکن است، جایی آگاهی مکانی انتزاعی است، زیرا یافتن جایی در بدن که در هر لحظه دقیقاً در لحظه ای ظاهر می شود که ادراک حواس و ذهن در هم می آمیزند، صفحه ای که تمام فعالیت های فکری بدن روی آن انجام می شود. ذهن، تا حد زیادی خیالی ( بازنمایی های ذهنی : آگاهی از جهان، دیگران، خود و غیره، اما در نوع خود و همچنین زندگی عاطفی مؤثر است.
وجدان اخلاقی ، احترام به قوانین اخلاقی معنای منحصر به فرد این اصطلاح تا هفدهم . قرن ،
آگاهی به عنوان بستر وجود، در مفاهیم خاصی از معنویت .

نمایندگی ها

معنای اول به آنچه اجازه می دهد بازنمایی ، حتی بسیار ساده شده، از جهان و واکنش به آن را می دهد. سپس مسئله “آگاهی از جهان” است. آن چیزی است که در عباراتی مانند “از دست دادن هوشیاری” یا برعکس “آگاه شدن” برانگیخته می شود.

در میان انسان ها، تحقیقات اخیر در چندین دوره از تاریخ اهمیت مفهوم بازنمایی را نشان می دهد: برای مثال ژرژ دوبی (در اواخر قرون وسطی)، ژان دلومو (در دوره رنسانس)، و در سطح معرفتی تر، میشل فوکو . تحقیق در مورد معرفت . فیلسوف آلمانی یاد خواهیم کرد همچنین از آرتور شوپنهاور ، بخش بزرگی از فلسفه خود را به مطالعه این قوه نماینده حیوانات و به ویژه انسان اختصاص داده که در اثر اصلی و استادانه خود، جهان به مثابه اراده و بازنمایی است .

آگاهی یک «واقعیت» است به این معنا که رنه دکارت ، در تأملات متافیزیکی ، دلالت بر این دارد که «روح یک رابطه با خودش است». بنابراین، بررسی وجدان، شک روشمند را به عنوان راه اصلی وارد شدن به یک رابطه غیر اشتباه با خود فرض می کند. در معنای «فردگرایانه‌تر»، آگاهی همچنین می‌تواند با بازنمایی، حتی بسیار ساده‌شده، از وجود خود مطابقت داشته باشد . مسئله خودآگاهی یا خودآگاهی است _ . سپس حداقل به میمون‌های بزرگ انسان‌نما مانند انسان‌ها ، شامپانزه‌ها ، گوریل‌ها و اورانگوتان‌ها نسبت داده می‌شود . به نظر می رسد بسیار منطقی است که آن را به دلفین ها و فیل هایی که توانایی های شناختی و عاطفی پیشرفته ای دارند تعمیم دهیم. آگاهی در این معنای دوم دلالت بر معنای اول دارد، زیرا «خودشناسی» لزوماً به معنای «شناخت خود در روابطش با جهان» است (شامل سایر موجودات بالقوه دارای آگاهی). معکوس اما مورد مناقشه است.

هر فرد بیدار هوشیار است و تجربه اطراف خود را دارد. در خواب یا مرده بیهوش می شود [نامفهوم] .

خودآگاهی به خوبی در پزشکی به ویژه در سطح فردی نشان داده شده است. این در واقع یکی از عملکردهای حیاتی است که اجازه می دهد تا به موقعیت ها واکنش نشان دهیم، حرکت کنیم و خود به خود صحبت کنیم. به طور کلی، وضعیت هوشیاری (از هوشیاری کامل تا کمای عمیق ) با وضعیت عصبی بیمار [گریز] تعیین می شود.

اشکال حداقل

آنتونیو داماسیو ، متخصص مغز و اعصاب، عصبی پایه های شناخت و رفتار را مطالعه می کند .

در سطح آگاهی از جهان ، چیزها می توانند پیچیده تر باشند، که شامل مجموعه ای از پدیده های مرتبط با می شود زمینه های جامعه شناختی، سیاسی و اقتصادی . به نظر می رسد حداقل درجه آگاهی جهانی در جایی است که یک [چه کسی؟] به سادگی چیزی برای گفتن در مورد جهان دارد. یک حسگر حضور ساده یک نمایش اولیه از جهان (حضور، عدم حضور) دارد. هنوز لازم است آن را در یک الگوی آگاهی ادغام کنیم که این اطلاعات در پایین دست توسط چیزی (ماشه زنگ هشدار و غیره ) استفاده شود [غیر قابل درک] .

خودآگاهی، مانند آگاهی از جهان ( رنه دوبوس می‌گوید «محلی عمل کن / جهانی بیندیش») هرگز کامل نیست . مورد نظر] . سوالی که در پی می آید – از آنجایی که همه ناقص هستند – این است که “حداقل درجه خودآگاهی قابل تصور چقدر است؟” “. دکارت با معروف “من فکر می کنم، پس هستم” پاسخ می دهد. شناختی علوم علاقه مند به تفصیل معنای «عملیاتی» این عبارت [گریزانه] هستند (نگاه کنید به آنتونیو داماسیو ، دانیل دنت …) [ مراجعه کنید. مورد نظر] .

فرمول سقراط ، برگرفته از پیشگویی دلفی: «خودت را بشناس»، نشان می‌دهد که خودشناسی ضعیف بر شناخت جهان تأثیر می‌گذارد و بالعکس – زیرا ما بخشی از جهان هستیم. در واقع خودآگاهی به آگاهی از پدیده های خاص مرتبط با مفهوم خود اشاره دارد.
مفهوم فرهنگ

مفهوم آگاهی از جهان را نیز می توان با فرهنگ مقایسه کرد ، تا آنجا که دومی یک سیستم بازنمایی است. کلمه فرهنگ اغلب در زبان فرانسوی به معنای فردی با مفهوم ” فکری ” درک می شود (این اصطلاح همیشه به طور مثبت درک نمی شود)، اگرچه معانی جمعی وجود دارد: فرهنگ شرکتی ، فرهنگ فرانسوی ، فرهنگ توده …

در آلمانی , این دو معنی مختلف داده می شود با کلمات : Bildung 5 و Kultur 6 .

جنبه ها

کثرت مظاهر

علاوه بر دو معنای اصلی که قبلاً دیده شد، مفهوم آگاهی دارای معانی یا مظاهر بسیاری است که می توان آنها را متمایز کرد، اگرچه در برخی موارد این تفاوت ها بالاتر از همه تفاوت های درجه هستند:

آگاهی به مثابه احساس: هر موجود ذی شعور، حتی یک سیستم خودکار ، را می توان گفت که تا حدی از محیط خود “آگاه” است، زیرا به محرک ها پاسخ می دهد . این همان چیزی است که با نام “آگاهی از جهان” مشخص شده است.

دنیل دنت ، در میان چیزهای دیگر، در مورد Qualia نوشته است .

خودآگاهی، احساس درونی فوری ؛ برخی از فیلسوفان باستان (مثلاً رواقیون ) از “لمس درونی” صحبت می کنند 7 (به مقاله Qualia مراجعه کنید ).

می‌توان مرحله بالاتر را تشخیص داد، یعنی با کلمه هوشیاری، حالت بیداری ارگانیسم، حالتی متفاوت از حالت قبلی به این معنا که شامل انفعال حساسیت نمی‌شود (ر.ک. در انگلیسی، کلمه بیداری ، هوشیاری، هوشیاری یا آگاهی ) به این معنا، هیچ هوشیاری در حالت خواب عمیق یا در کما وجود ندارد.

خودآگاهی: خودآگاهی حضور ذهن در مقابل خود در بازنمایی هایش است، به عنوان دانش بازتابی از سوژه ای که می داند در حال درک است. از طریق این حضور، فرد می شود با خود در ارتباط است، آگاه از طریق یک احساس یا شهود درونی ، از حالات روانی که به عنوان سوژه . این انعکاس به وحدت مشکل‌ساز خود و اندیشه و به این باور است همان اندازه مشکل‌ساز که ما در منشأ اعمال خود هستیم. این آخرین حس، آگاهی از حالت خودآگاه ما تا حواس اول است. حوزه کاربرد نسبتاً نامشخص و دارای درجاتی است: اگر بحث وجدان روشن و صریح باشد، کودکانی که هنوز حرف نمی‌زنند، بی‌تردید وجدان به این معنا ندارند. اگر میزان آگاهی کمتری باشد، نوعی خود بیداری، نه تنها کودکان را می توان آگاه دانست، بلکه حیوانات خاصی را نیز می توان در نظر گرفت.

معنای دیگری از کلمه آگاهی توسط فیلسوف توماس ناگل معرفی شد : این آگاهی برای موجودی است که احساس می کند آن چیزی باشد که هست.

آگاهی به مثابه آگاهی از چیزی (آگاهی متعدی، در مقابل ناگذری بودن آگاهی). این آگاهی به وجود مشکل ساز جهان بیرونی و توانایی ما برای شناخت آن اشاره دارد.

آگاهی فکری ، شهود یا مفاهیم ذات ؛

پدیداری آگاهی ، به عنوان ساختار تجربه ما؛

در یک سطح مفهومی دقیق تر، ممکن است ” وجدان اخلاقی ” وجود داشته باشد یا نباشد ، که می تواند به عنوان درک و مسئولیت فرد از درون و برون اعمال خود برای جامعه و نسل های آینده تعریف شود .

در تمام این تمایزات، می توان به برداشتی از آگاهی به عنوان خودشناسی و ادراک بی واسطه از اندیشه اشاره کرد، و دیگری را به عنوان احساسی از خود که دلالت بر پایگاهی تاریک و تبدیلی آگاهانه دارد که به طور کلی از طرح اول مستثنی شده اند. وجدان اخلاقی، از سوی دیگر، موضوع قضاوت اخلاقی اعمال ما را مشخص می کند. از این آگاهی، به کودکان می گوییم که به ما اجازه می دهد خوب را از بد تشخیص دهیم. زیر را ببینید.

سوالات اساسی

برای Jean-Pierre Changeux ، یک «فضای کاری عصبی» وجود دارد که از نورون‌های فعال لحظه‌ای تشکیل شده است که جایگاه آگاهی را تشکیل می‌دهند.

نظریه های زیادی وجود دارد که سعی در توضیح این « پدیده » دارند.

این موضوع موضوع کار دانیل دنت ، آنتونیو داماسیو و ژان پیر چنگو و همچنین علوم شناختی است . مدل تماشاگر دکارتی به چالش کشیده می‌شود، زیرا همانطور که دانیل دنت اشاره می‌کند ، آگاهی را نمی‌توان با آگاهی توضیح داد : توضیح مستلزم این است که تبیین به خودی خود به درک آنچه که می‌خواهد فقط توضیح دهد (” توضیح به معنای توضیح دادن است “) . به عبارت دیگر، آگاهی تنها زمانی توضیح داده می‌شود که با عباراتی انجام شده باشد که شامل کلمه یا مفهوم «آگاهی» نباشد. در غیر این صورت، ما در یک بحث دایره ای قرار می گیریم (به مقاله: مغالطه ها مراجعه کنید ). لازم به ذکر است که دانیل دنت مدل «تماشاگر دکارتی» را با توضیحی از نوع «دایره ای» خود زیر سوال می برد.

به نظر می رسد که این پرسش ها که به کوگیتوی دکارت در متن آن قرار گرفته و به مفهوم بازنمایی مربوط جهان می شود . دکارت فلسفه خود را در واکنش به مدل زمین‌مرکزی ، که توسط « » و دانش‌پژوهان منحط ، و بر اساس مدل خورشیدمرکزی با مشاهدات که گالیله ارسطویان زمان خود تجسم می‌یابد پدیدار شد ، درک کرد. 1633 ).
رشته های مربوط

در اصطلاح رایج، مفهوم وظیفه شناسی را می توان در مقابل بی هوشی ، بی توجهی ، حواس پرتی ، سرگرمی و غیره قرار داد. وقتی نوبت به مطالعه آن می‌رسد، بیش از هر چیز فلسفه بوده و هست. علاوه بر پزشکی ، مطالعه آگاهی به چندین رشته از جمله روانشناسی ، روانکاوی ، روانپزشکی ، فلسفه ذهن و فلسفه عمل نیز مربوط می شود . همچنین با زبان (کلامی یا غیر کلامی) و بنابراین با فلسفه زبان مرتبط است .
فلسفه

خودآگاهی
آگاهی از دنیای بیرون
وجدان اخلاقی

روانکاوی

“خیلی بیشتر از آن چیزی که بتوان به آگاهی آشکار کرد، در روان اتفاق می افتد . ”
زیگموند فروید، مقاله ای در مورد روانکاوی

روانکاوی زیگموند ، به تبعیت از فروید ، آگاهی را از ناخودآگاه 8 . در اولین توپوگرافی ایجاد شده توسط فروید، آگاهی یکی از سه موردی است که دستگاه روانی را تشکیل می دهد ، دو مورد دیگر پیش آگاهی و ناخودآگاه هستند. بنابراین برای فروید، آگاهی جوهره روان نیست، بلکه تنها بخشی از آن است و بسیاری از پدیده‌هایی را که از رده ناخودآگاه هستند نادیده می‌گیرد. اینها را فقط می توان در چارچوب درمان روانکاوانه و از طریق آگاهی سرکوب شدگان 9 .

مدیتیشن

مراقبه‌گران به دنبال دسترسی به آگاهی (آگاهی)، حتی حالت‌های تغییر یافته آگاهی 10 ، 11 ، 12 هستند. این روشی است برای ورود به خود و زیر سوال بردن خود از منظر شناخت بهتر خود و زندگی در یک تجربه ذهنی درونی شخصی.

تاریخچه

این بخش به اندازه کافی منابع خود را ذکر نکرده است (ژوئن 2012) .

هیچ مفهومی کاملاً قابل مقایسه با مفهوم آگاهی در فلسفه یونان باستان وجود ندارد: وجود ) پارمنیدس (نگاه کنید به هستی شناسی می تواند به آن نزدیک شود.

در برخی از نویسندگان رومی، کلمه لاتین بعد اخلاقی برگرفته از قانون به خود می گیرد و بیانگر این واقعیت است که شخص خود را به عنوان شاهد است.

تا قرن 17 بود که این اصطلاح در زبان های اروپایی 13 .

مفهوم وجدان از اهمیت اخلاقی آن جدا نبود تا اینکه جان لاک در مقاله‌ای در باب درک انسان (1689) منتشر کرد. قبل از او کلمه وجدان هرگز به معنای امروزی 14 . به ویژه، دکارت تقریباً هرگز از آن 15 به این معنا استفاده نمی کند، اگرچه او فکر را به عنوان آگاهی از عملیاتی که در درون ما رخ می دهد تعریف می کند ( اصول فلسفه ، 1644). لو پتی رابرت به Malebranche (1676) تعریف آگاهی را به عنوان “دانش فوری از فعالیت روانی خود” نسبت می دهد، در حالی که مقاله لاک به سال 1689 برمی گردد.

این مترجم لاک، پیر کوست ، بود که کاربرد مدرن کلمه وجدان را معرفی کرد (بنابراین در فرانسوی ، اما معنای کلمه هوشیاری البته به همان اندازه جدید بود) که با ایده یک خود-حتی آگاهی همراه بود. را بیان می هویت کند .

ویژگی ها

ژان پل سارتر : «آگاهی درونی ندارد، چیزی جز بیرون خود نیست. »

آگاهی دارای ویژگی‌های مشخصه‌ای است که ممکن است عبارتند از: رابطه با خود، ذهنیت (آگاهی فرد از خود متمایز از دیگران است)، ساختار فوق‌العاده، حافظه، در دسترس بودن (یا آزادی آگاهی نسبت به اشیاء جهان)، موقتی بودن. گزینش پذیری، غرض ورزی (همه آگاهی آگاهی از چیزی است، به سوی چیزی غیر از خود معطوف شده است 16 ) و تجربه وحدت یا ترکیب.
خودآگاهی

می نامیم ارتباط داریم، به وجود می آید آگاهی همراه با خاطرات، احساسات، قضاوت ها، احساسات و دانستن اینکه ما با یک واقعیت درونی که خود آن را خود . این آگاهی، خودآگاهی نامیده می شود و ساختار آن بر اساس حافظه و درک است. از این نظر، این یک وحدت ترکیبی است که زیربنای همه رفتارهای داوطلبانه ما است . عناصری که در آن وجود دارد، خاطرات، احساسات، قضاوت ها به یک زمینه فرهنگی بستگی دارد که خودآگاهی را به یک واقعیت تجربی متغیر و چندگانه تبدیل می کند. بنابراین وحدت و دوام خود با وحدت، شاید فقط اسمی، آگاهی تضمین نمی شود.

” کوگیتو دکارتی ( من فکر می کنم پس هستم” ) تمایل به بیان وضعیت آگاهی شخصی دارد که خود را بیان می کند. به عبارت دیگر، سوژه، گفتن “من” آگاهی از خود (ایگو) را از نظر دانش (استدلال – درک ) بیان می کند. ” من فکر می کنم” تعاملی است. برای بیان آن مستلزم و مستلزم خودآگاهی است. بنابراین نتیجه گیری از بودن می تواند زائد به نظر برسد. با این حال، برای بیان حالت و رابطه حساس می آید. بنابراین «من فکر می‌کنم پس هستم» را می‌توان در «می‌دانم که احساس می‌کنم پس وجود دارم» را رد کرد. «تأید همچنین این توانایی شک در وجود خود است که بر همین وجود می‌کند» .
مقاله مرتبط: خودآگاهی (هگل) .

گزارش اول شخص

آگوست کنت : “شما نمی توانید پشت پنجره بایستید تا خود را در خیابان تماشا کنید”.

درون نگری روشی برای بررسی آگاهی است که معمولاً در ابتدا به ذهن می رسد. این یک واقعیت است که همه ما فکر می کنیم که دسترسی ممتازی به ذهن خود داریم، دسترسی که آگاهی بیانگر آن خواهد بود. اما بررسی زندگی ذهنی ما مطمئناً برای ارائه یک نظریه گسترده از آگاهی کافی نیست: “آگوست کنت گفت: ” آگوست کنت نمی تواند خود را پشت پنجره بگذارد تا خود را در خیابان تماشا کند”. سوژه در واقع نمی تواند خود را به طور عینی مشاهده کند، زیرا هم ابژه مشاهده شده است و هم سوژه ای که مشاهده می کند، به ویژه که آگاهی خود را با مشاهده خود تغییر می دهد. بنابراین، هر روانشناسی مستلزم بررسی هشیاری به صورت سوم شخص است، حتی اگر پس از آن باید تعجب کرد که چگونه می توان آگاهی را به این طریق از بیرون مشاهده کرد.

مرحله آینه (شناخت خود در آینه) اغلب یک مرحله ضروری از خودآگاهی در نظر گرفته می شود که مختص انسان است. اما اگر این مرحله در حدود یک و نیم تا دو سالگی در انسان برسد، برخی از شامپانزه‌های باتجربه ، برخی میمون‌های بزرگ دیگر ، فیل‌ها ، دلفین‌ها ، طوطی‌ها و زاغی‌ها می‌توانند خود را در آینه تشخیص دهند. آزمون آینه ای در اخلاق شناسی 17 .

فعلی

ایده خودآگاهی مشکل وحدت یک سوژه، یک ایگو یا یک آگاهی را مطرح می کند. به طور کلی می توان بین دو نوع فرضیه تمایز قائل شد:

آگاهی بیان یک وحدت درونی است – فکر من می کنم . این واحد را می توان به روش های مختلف درک کرد:
واحد یک فرد – موضوع متفکر، حتی “روح” (به عنوان مثال در دکارت )،
وحدت متعالی – حس درونی به عنوان آگاهی از محتوای آگاهی من به عنوان متعلق به من ( کانت ).
آگاهی تنها پیوندی است از مجموعه‌ای از تأثیرات ( هیوم ) که می‌توان آن را به‌عنوان دنباله‌ای کم و بیش منسجم از داستان‌های مربوط به یک موضوع کاملاً مجازی – خود توصیف کرد. همچنین، «وقتی ادراکات من برای مدتی کنار گذاشته می‌شوند، مانند خواب آرام، تا مدتی دیگر از خودم آگاه نیستم ، و واقعاً ممکن است گفته شود که وجود ندارم» (هیوم، رساله درباره طبیعت انسان ، I). بر اساس این تز، خود دیگری است.

آگاهی از دنیای بیرون

از نظر ادموند هوسرل ، آگاهی را نمی توان مستقل از اشیایی که درک می کند توصیف کرد.

به گفته هوسرل ، که مفهومی قرون وسطایی را در نظر می گیرد، تمام آگاهی آگاهی از چیزی است. این فرض را بر این می گذارد که آگاهی تلاشی برای توجه است که حول یک شی متمرکز شده است. این تمرکز بر اساس تجربه یا مقوله‌های پیشینی از درک ساختار می‌یابد، ساختارهایی که گاه پایه‌های همه دانش‌های دنیای بیرون در نظر گرفته می‌شوند. بنابراین در ایده آلیسم مدرن آگاهی منبع و منشأ علم و فلسفه است.

به این سؤال که بدانیم آگاهی به طور کلی چه روابطی را با واقعیت حفظ می کند، یک توصیف پدیدارشناختی پاسخ می دهد که دومی ساختاری مکانی و زمانی دارد، ساختاری که سازمانی از مفاهیمی است که به تجربه ما از جهان و خودمان به عنوان کنشگران مربوط می شود. این دنیا.

وجدان اخلاقی

ژان ژاک روسو : «(آگاهی) بدون تو چیزی را در خود احساس نمی‌کنم که مرا بالاتر از جانوران قرار دهد، جز این امتیاز غم‌انگیز سرگردانی از اشتباهی به خطای دیگر با کمک فهمی بدون قاعده و عقلی بدون اصول.

این معنای اصلی کلمه وجدان است که در سیسرو و کوئینتیلیان یافت می شود و در زبان فرانسوی تا قرن هفدهم تاریخ بدون رقابت باقی ماند (به بخش مراجعه کنید ). آگاهی روانشناختی اغلب به عنوان “نور” و آگاهی اخلاقی به عنوان “صدا” شناخته می شود: اگر اولی “روشن شود”، دومی “گفته می کند”. وجدان اخلاقی در واقع بیانگر احساس درونی یک هنجار خوب و بد است که «می گوید» چگونه ارزش رفتار انسان را قدر بدانیم، چه رفتار خود ما باشد و چه رفتار دیگران. همچنین این شیطانی است که سقراط از آن پیروی کرد و باعث شد که او توسط شهر محکوم شود.
روسو

این «صدای» وجدان که خود را در فرد شنیده می‌کند، به گفته روسو ، در هر مردی یکسان است. علیرغم تنوع و تنوع آداب و دانش، “جهانی” است: در هر فردی “صدای طبیعت” است، زیرا به گفته Émile : “اگرچه همه ایده های ما از بیرون به ما می رسد، احساساتی که قدردانی می کنند در درون هستند. ما، و تنها از طریق آنهاست که از توافق یا اختلافی که بین ما وجود دارد و چیزهایی که باید به آنها احترام بگذاریم یا فرار کنیم، می دانیم.» ( Emile , Book IV).

مانند یک غریزه، اما نشانه آزادی ما، هرگز فریب نمی دهد، به شرطی که واقعاً به آن گوش داده شود: «آگاهی! اطلاع ! غریزه الهی، صدای جاودانه و آسمانی; راهنمای مطمئن موجودی که نادان و تنگ نظر، اما باهوش و آزاد است. قاضی مصون از خیر و شر، که انسان را شبیه خدا می کند، این تو هستی که تعالی فطرت و اخلاق او را در اعمالش می سازی. بدون تو چیزی را در خود احساس نمی‌کنم که مرا بالاتر از جانوران قرار دهد، جز امتیاز غم انگیز سرگردانی از گمراهی به خطای دیگر با کمک فهمی بدون قاعده و دلیلی بدون اصل» ( امیل ، کتاب چهارم).

آلن

به گفته آلن ، آگاهی «دانش است که به خود برمی‌گردد و خود انسان را به عنوان مرکز خود قرار می‌دهد، که خود را برای تصمیم‌گیری و قضاوت خود در جریان می‌گذارد. این حرکت درونی در همه اندیشه ها وجود دارد. زیرا کسی که در نهایت به خود نمی گوید: “چه فکری کنم؟ نمی توان گفت متفکر وجدان همیشه به طور ضمنی اخلاقی است; و بداخلاقی همیشه این است که نخواهی فکر کنی که فکر می کند و قضاوت درونی را به تعویق می اندازد. ما کسانی را ناخودآگاه می نامیم که هیچ سؤالی از خودشان ندارند» ( تعریفات ، در هنرها و خدایان ).

بنابراین، برای آلن، هیچ اخلاقی بدون تدبیر وجود ندارد، و نه تدبیری بدون وجدان. اخلاق غالباً مذمت می کند، اما وقتی تأیید می کند، هنوز در پایان بررسی وجدان، بازگشت به خود وجدان است، به طوری که «همه اخلاق عبارت است از این که خود را روح بدانیم»، یعنی می گویند. ، «مطلقاً مکلف»: این وجدان و وجدان است که وظیفه ما را به ما می گوید.

خاستگاه وجدان اخلاقی؟

با این حال، این سؤال باقی می ماند که بدانیم چه منشأ به وجدان اخلاقی باید نسبت داد. زیرا اگر برای روسو «اعمال وجدان قضاوت نیستند، بلکه احساسات هستند» (همانجا)، دیگر برای کانت که برعکس وجدان اخلاقی را بیان عقل عملی می‌داند ، چنین نخواهد بود. برگسون ، که در آن محصول شرطی شدن اجتماعی می بیند، یا برای فروید ، که آن را وارث مستقیم سوپرایگو قرار می دهد ( Malaise dans la civilization , VIII)

نظریه ها

به گفته استوارت هامروف ، مغز اندامی است که از طریق آن آگاهی خود را نشان می دهد، اما آن چیزی نیست که آگاهی را تولید می کند 18 .

پرسش‌های مربوط به دانستن اینکه چه چیزی آگاهی را مشخص می‌کند، چه کارکردهایی دارد و چه روابطی را با خود حفظ می‌کند، لزوماً وضعیت هستی‌شناختی را که می‌توان به آن داد، پیش داوری نمی‌کند. برای مثال می‌توانیم در نظر بگیریم که آگاهی بخشی از واقعیت است که خود را در حالت‌های آگاهی نشان می‌دهد در حالی که چیزی بیش از یک انتزاع ساده از صفت «آگاه» است. این تز واقع گرایانه (به معنای فلسفه قرون وسطی، رجوع کنید به رئالیسم و ​​نام گرایی ) امروزه مدافعان زیادی ندارد. یکی از دلایل این امر این است که بررسی صرفاً توصیفی چنین فرضیات واقع بینانه ای را ضروری نمی کند.

آن مطالعه می آگاهی با تظاهرات شود . یک مکتب فکری، رفتارگرایی ، پیشنهاد می‌کند که فقط خود مظاهر را مطالعه کند، بدون اینکه به دنبال طرح فرضیه‌ای از آگاهی زیربنایی باشد که تعریف آن بسیار دشوار است.

دوگانگی

فیزیکالیسم

آگاهی از دیدگاه ماتریالیستی، به عنوان فرانسوا کامرر ، آگاهی و ماده ، 2019 19 .
رویکرد تیموتی لیری با 8 مدارش .
خودآگاهی که توسط نویسنده استفان جوردن اثبات شده است .
سایر نظریه های شناختی ( داگلاس هافستادتر ، دانیل دنت ، آنتونیو داماسیو ، جرالد ادلمن ، جولیو تونونی ).
نظریه های کوانتومی آگاهی توسط راجر پنروز (1989، 1994) و استوارت هامروف (1998).

و حتی رویکردهای کاملاً فیزیکی ( ماتریالیسم علمی ) مانند رویکرد ژان پیر چنژو که بر اساس آن ادراکات و مفاهیم موجودات فیزیکی را تشکیل می‌دهند که منجر به پیوندهای فیزیکی و منطقی نورون‌ها می‌شود که او قصد دارد آن‌ها را برجسته کند. این قبلاً در مورد ادراکات صادق است. در این رویکرد، استانیسلاس دهاینه کار تحقیقاتی خود را بر روی نظریه فضای عصبی جهانی ، در Le Code de la conscience ، 2014 ادامه می دهد.

بنابراین مفهوم آگاهی دیگر منحصراً توسط فلسفه یا روانشناسی استفاده نمی شود، محققان رشته های دیگر مانند جامعه شناسی یا مردم شناسی با دادن معانی دیگری به این مفهوم علاقه مند هستند که اغلب بر اساس بررسی نتایج یا مشاهدات مستقیم و مشارکتی است. به عنوان مثال، محققان تحت هدایت آلفردو پنا-وگا و نیکول لاپیر ظهور یک آگاهی اروپایی را در میان جوانان ساکن در پواتو-شارنت مورد مطالعه قرار دادند.

رشته هایی مانند عصب شناسی نیز به مفهوم آگاهی علاقه مند هستند. به این ترتیب، تغییرات هوشیاری ، به عنوان مثال در زمینه یک حادثه عروق مغزی، درک بهتر این مفهوم را ممکن می‌سازد. بنابراین، دید کور در زمینه یک تصادف عروق پس سری به دنبال انسداد تنه بازیلار ، تجربه دید ناخودآگاه اشیا را ممکن می سازد. بیمار موفق می شود از اشیاء به گونه ای اجتناب کند که به عنوان شهودی و در نتیجه ناخودآگاه واجد شرایط باشد.

روانشناسی تحلیلی

 تمثیل کیمیاگری (برگرفته از اثر کیمیاگری نیکلاس فلامل، اثر شوالیه دنیس مولینیر قرن هجدهم) که نشان‌دهنده کادوسه است: عصای قرمز بر روی کلاه ایمنی مجهز به بال‌ها (الهه هرمس) ، قدیس حامی شفا دهندگان) و دو مار در اطراف آن باد می کنند که در نهایت یک شکل واحد را تشکیل می دهند. در پس‌زمینه، منظره‌ای بوکولیک به چشم می‌خورد.

تمثیل کیمیاگری کیمیاگری برگرفته از نیکلاس فلامل ، توسط شوالیه دنیس مولینیر ( قرن هجدهم ) و نشان دهنده انرژی های خودآگاه و ناخودآگاه است که برای شفای شخصیت ترکیب می شوند.

تحلیلی روان‌شناسی ( به آلمانی Analytische Psychologie )، یا «روانکاوی یونگ 1 »، یک نظریه روان‌شناختی است که توسط روان‌پزشک سوئیسی کارل گوستاو یونگ در سال 1913 ایجاد شد. در ابتدا برای متمایز کردن خود از زیگموند روان‌کاوی فروید J 1 ایجاد شد. به بررسی ناخودآگاه و « روح » یعنی روان فردی می پردازد.

تاریخ روانشناسی تحلیلی با زندگی نامه یونگ در هم آمیخته است. روانشناسی تحلیلی که در آغاز خود توسط «مکتب زوریخ» با یوگن بلولر ، فرانتس ریکلین ، آلفونس مایدر و یونگ بازنمایی شد، پیش از هر چیز نظریه ای از عقده های روانی است، تا زمانی که دومی، به محض جدایی از فروید، آن را به یک نظریه تبدیل می کند. روش بررسی کلی کهن الگوها و ناخودآگاه و همچنین روان درمانی خاص .

روان‌شناسی تحلیلی یا «روان‌شناسی پیچیده» ( به آلمانی Komplexe Psychologie )، در روان‌شناسی مانند سایر رشته‌ها، منشأ تحولات بسیاری است. جانشینان یونگ در واقع متعدد هستند و در جوامع ملی در سراسر جهان سازماندهی شده اند. کاربردها و تحولات فرضیات مطرح شده توسط یونگ باعث ایجاد ادبیاتی متراکم و چند رشته ای شده است.

یونگ با استناد به مفهومی عینی از روان، نظریه خود را با توسعه مفاهیم کلیدی از حوزه روانشناسی و روانکاوی ، مانند مفهوم « ناخودآگاه جمعی »، « کهن الگو » یا « همگامی » پایه گذاری کرد. با در نظر گرفتن اسطوره ها و سنت ها ، آشکار ساختن روان، از تمام دوران ها و همه قاره ها، با رویا به عنوان عنصر اصلی ارتباط با ناخودآگاه و وجود مقامات روانی خودمختار، مانند دشمنی برای زن یا پرسونا آنیما برای مرد، یا سایه ، مشترک برای هر دو جنس.

با توجه به اینکه روان فرد از عناصر زندگی شخصی سوژه و بازنمایی هایی که به اسطوره ها و نمادهای جهانی متمایل هستند تشکیل شده است، روان درمانی مرتبط با روانشناسی تحلیلی حول بیمار ساختار می یابد هدف خود و با کشف این کلیت روانی را توسعه می دهد. از طریق مفهوم تشخص .

روانپزشک سوئیسی و پیروانش همچنین فراتر از چارچوب معرفت‌شناختی روانکاوی فرویدی می‌روند تا رشته‌هایی مانند علوم فیزیکی یا تیپ‌های شخصیتی را که در یک نظریه روانی به اصطلاح «تحلیلی» گنجانده می‌شوند، کشف کنند. این ادغام رشته‌های دیگر باعث تفاوت‌های نظری متعددی شده است و منتقدان از هر سو روان‌شناسی تحلیلی را زیر سؤال می‌برند و متهم به «روان‌شناسی نژادها» و حتی یک عرفان می‌کنند.

تاریخچه روانشناسی تحلیلی

مقالات اصلی: تاریخ روانشناسی تحلیلی و کارل گوستاو یونگ .

تاریخ روانشناسی تحلیلی، در آغاز خود، با زندگینامه روانپزشک سوئیسی که پایه ها را بنا نهاد: کارل گوستاو یونگ (1875-1961) پیوند نزدیکی دارد. این در واقع اولین کسی است که ابتدا به تنهایی (پس از جدایی او از فروید) به ایجاد فرضیه پرداخته است، سپس، کم کم، شخصیت هایی از دنیای پزشکی، روانکاوی یا روانپزشکی به او می پیوندند که عمدتاً ادبیات فراوان و متنوعی را توسعه می دهند.

آغازها: «مکتب زوریخ» و دوره روانکاوی

یونگ کار خود را به عنوان روانپزشک در کلینیک روانپزشکی دانشگاه زوریخ با نام مستعار “Burghölzli I 1 ” در سال 1900 آغاز کرد. در این بیمارستان دانشگاهی، تحت هدایت یوگن بلولر بود که به تدریج رویکرد جدید خود را شکل داد. اول از همه، او مقدار زیادی رویا و توهم از بیماران جمع کرد. او روشی را در زمینه روانکاوی، مبتنی بر مبادله کلامی ( درمان گفتاری ) و مطالعه تظاهرات ناخودآگاه و همچنین انتقال، کامل کرد. یونگ با امتناع از هیپنوتیزم ، مانند فروید، رویکردی تقویت‌کننده برای نمادهای رویا ایجاد کرد که او را از بنیان‌گذار روانکاوی متمایز کرد. در نهایت، او یک دستگاه روانی متفاوت از موضوع فرویدی را توصیف می کند ، به ویژه با فرضیه ناخودآگاه جمعی ، که پس از مطالعه توهمات بیمارش امیل شوایزر مفهوم سازی می کند. در ابتدا، یونگ این روش را به عنوان “مشاهده اعماق روان” تعریف می کند و از مربی خود اوگن بلولر نام “روانشناسی عمق” یا (( Tiefenpsychologie در آلمانی) I 3 . جنبه تجربی او، که از کارش با فرانتس ریکلین 2 شروع می شود، سعی می کند به » به مجتمع ها لطف روش به اصطلاح «تداعی کلمات I 4 نزدیک شود. او همچنین با روانکاو لودویگ بینسوانگر I 5 کار می کند. از این سال‌ها، یونگ بر این باور است که ناخودآگاه تا حدی از عناصر روانی خودمختار شکل می‌گیرد که غالباً شخصی‌سازی می‌شوند و بر خودآگاه تأثیر می‌گذارند. بنابراین از دکترین محرکه های فروید متمایز است. یونگ در این زمان از “روانشناسی عقده ها” صحبت می کند.

حکاکی سیاه و سفید کلینیک روانپزشکی دانشگاه زوریخ، با نام مستعار Burghölzli، در حدود سال 1890. این یک ساختمان بزرگ با یک جنگل در پیش زمینه است.

در کلینیک روانپزشکی Burghölzli حدود سال 1890.

این موقعیت او به عنوان پیشگام روانکاوی ، و «دلفین» فروید 3 است که باعث شد یونگ به عنوان پدر روانشناسی تحلیلی شناخته شود. در واقع پس از یک همکاری طولانی با روانکاوی فروید، از سال 1909 تا 1913 F 1 است که او می تواند مفاهیم خود را توسعه دهد و به ساختار ناخودآگاه نزدیک شود. بنابراین، در سال 1910 انجمن بین المللی روانشناسی تحلیلی (“API”) ایجاد شد و یونگ اولین رئیس آن بود، تا سال 1914 I 6 . از آغاز روانکاوی، مکتب زوریخ بلولر و یونگ “هسته ای از سربازان را تشکیل داد که برای شناخت روانکاوی می جنگند” N 1 فروید را به رسمیت می شناسد. یونگ جوان با انتشار جهربوخ (“سالنامه”) و همراهی فروید در طول سخنرانی هایش، با این وجود به سرعت از ارتدوکس روانکاوانه فاصله گرفت.

یونگ در سال 1906 روانشناسی زوال عقل خود را منتشر کرد که در آن از روانکاوی استفاده کرد، اما دیدگاه متفاوت او از مفهوم میل جنسی I 7 . با این حال فروید نشان می دهد که این کار به عنوان یکی از نقاط اوج، با کار Bleuler در مورد اسکیزوفرنی ، از مدرسه زوریخ N 2 است. در ایالات متحده ، به لطف تحقیقات او در مورد انجمن ها به ویژه G1 ، و به دنبال سخنرانی او در دانشگاه کلارک در ورسستر ، در سال 1908، یونگ بیشتر از فروید شناخته شده است. سال 1907 اوج کمک های مکتب سوئیس به روانکاوی در وین N 3 .

این اثر یونگ است که باعث گسست او از روانکاوی و تسریع در ایجاد روانشناسی تحلیلی می شود. یونگ در سال 1912 با “خانم میلر” آشنا شد که با کار تئودور فلورنوی مورد توجه او قرار گرفت و مورد روان رنجور او نظریه ناخودآگاه جمعی او را بیشتر پشتیبانی می کند I 8 . مطالعه رؤیاهای او مواد لازم را برای پایه‌ریزی استدلال خود در اختیار او قرار داد که در اثر مسخ‌های روح و نمادهای آن توسعه یافت . فروید سپس از «بدعت» G 2 ، I 9 صحبت می کند. یونگ به طور رسمی از محفل روانکاوانه وین منع شد . از آن زمان به بعد، جنبش روانکاوانه به دو گرایش تقسیم شد: طرفداران فروید از یک سو، با کارل آبراهام (که انتقادی از یونگ 4 نوشت ) و ارنست جونز به عنوان مدافعان ارتدکس فرویدی، و طرفداران یونگ در دیگری، از جمله لئونهارد سیف   (د) ، فرانتس ریکلین ، یوهان ون اوفویجسن   (بگ) ، آلفونس مایدر I 10 .

جدایی از فروید و بنیاد روانشناسی تحلیلی

تنها پس از جدایی از فروید، در سال 1914 5 بود که یونگ نام رویکرد خود را «روانشناسی تحلیلی» I 11 گذاشت ، زیرا هدف آن تحلیل و شناسایی پدیده های روان است. آثار عامه پسند آن را با نام «تحلیل یونگی» می شناسند، اصطلاحی که جانشینان او برای متمایز کردن آن از روانکاوی به کار می برند. در مورد فروید، او همیشه آن را نادیده می گرفت 6 . دکتر ارنست برنهارد ، یونگی ایتالیایی، آن را «روانشناسی فردی» نیز می نامد، اما یونگ ترجیح می دهد یا از روانشناسی تحلیلی صحبت کند یا در آثار اولیه خود، از «روانشناسی پیچیده» F 2 ، G 3 . فریدا فوردهام با این وجود توضیح می‌دهد که عبارت «روان‌شناسی پیچیده» مناسب‌تر از «روان‌شناسی تحلیلی» است که با رویکرد روان‌شناس جورج فردریک ستوت که اولین کسی بود که آن را در سال 1886 به کار برد 7 .

یونگ روانشناسی تحلیلی را دقیقاً بر اساس تعریف می کند در هفدهمین جنبه کنگره بین المللی پزشکی که در لندن، طی کنفرانسی با عنوان ” های عمومی روانکاوی I 3 ” برگزار شد. او این «علم روان‌شناختی جدید» را زاییده «تکنیک تحلیلی» معرفی می‌کند و آن را از روان‌کاوی زیگموند فروید و روان‌شناسی عمقی یوگن بلولر J1 متمایز می‌کند. یونگ همچنین پیشنهاد می کند که نظریه روانکاوی را از «دیدگاه منحصراً جنسی» آن با تمرکز بر دیدگاهی جدید و پرانرژی، بر اساس اندیشه هانری برگسون 12 و بر روی پراگماتیسم رویکرد معرفت ویلیام جیمز برای شناختی آن، رها کند . اما تنها در سال 1914، پس از استعفای او از انجمن بین المللی روانکاوی، یونگ گروهی از پزشکان را که مانند او، مکتب وین I 13 . بدین ترتیب این دومی مکتب روانکاوی زوریخ 114 . یونگ مسیر خود را با آلفونس مایدر I 15 در میان می گذارد که به مفهوم رویاها به عنوان یک جبران روانی می پردازد. عملکرد آینده نگر ، با توجه به نیاز به انجام توسعه موضوع G4 . فرانتس ریکلین نیز به یونگ وابسته است. در سال 1916، دومی به طور همزمان مجموعه ای از مقالات را در نیویورک و لندن منتشر کرد که در چهارده سال گذشته نوشته شده بود و با عنوان مجموعه مقالات روانشناسی تحلیلی . پیشگفتار این کتاب مانیفست واقعی این جریان است که در آن یونگ اصول کاری خود را روشن می کند. به گفته چارلز بودوئن، “در اواخر جنگ، یونگ تمام ایده های راهنمای خود را در اختیار داشت” G 5 ، به ویژه انواع روانشناختی و کهن الگوها .

بنابراین یونگ اطاعت خود را از نظریه روانکاوی حفظ می کند و از ابتدای شکاف خود می گوید که هم از فروید و هم از آلفرد آدلر (و نظریه او در مورد اراده به قدرت) وام گرفته تا ترکیبی از آن بسازد. با این حال، اصطلاحات او با توجه به دیدگاه اتخاذ شده در تحقیقاتش تغییر می کند. رویکرد او دیگر منحصراً جنسی نیست و ارزش نماد از جهت گیری فرویدی دور می شود، در نهایت، روش ترکیبی و آینده نگر ممتاز است J2 . با این وجود، ایجاد روان‌شناسی تحلیلی چیزی نبود که آگاهانه به دنبال آن باشد، یونگ از سال 1914 تا 1918 در مرحله پسرفت و «افسردگی خلاق» I 16 تکامل یافت که او را قادر ساخت تا با ناخودآگاه مقابله کند . روش او برای هدایت درمان تحلیلی تحت تأثیر این امر قرار دارد. سپس در بیماران خود عناصر «اسطوره های شخصی» آنها را جستجو می کند و در آنجا اولین نشانه های نظریه ای منسجم و متمایز از نظریه فروید را ارائه می دهد که در این زمان آن را «روانشناسی تحلیلی» یا «روانشناسی آینده نگر» می نامد.

را در اطراف خود و همسرش اِما بنابراین یونگ حلقه‌ای از پارتیزان‌ها I 13 که از اوژن بلولر ، فرانتس ریکلین (نویسنده مطالعه‌ای حجیم درباره نمادگرایی در داستان‌ها با عنوان Wunscherfüllung und Symbolik im Märchen در سال 1908، Alphonseed ) تشکیل شده است. او همچنین به گسترش روانکاوی در فرانسه اجازه می دهد N 4 ، 8 ، آدولف کلر، تونی ولف ، هانس تروب و هربرت اوزرت. یونگ همچنین مشاهیر دنیای روشنفکری مانند شیمیدان هانس ادوارد فیرز   (de) و همچنین عارف یهودی زیگموند هورویتز   (en) را در خانه خود گرد هم آورد . بر خلاف روانکاوی فروید، روانشناسی یونگ با سایر رشته ها پیوند خورده است.

بنابراین یونگ و حامیانش «باشگاه روانشناسی زوریخ 9 ، 17 » را تأسیس کردند که افراد مختلف زیادی را گرد هم آورد و به انجمن روانشناسی تحلیلی تبدیل شد. و یونگ اولین رئیس جمهور آن است G 6 . هدف اصلی این انجمن ترویج نظریه‌های یونگ است و بسیاری از تحلیلگران زوریخ را گرد هم می‌آورد که از فروید جدا شده‌اند 118 . با این وجود، از اصول مکتب روانکاوی سوئیس پیروی می کند، اما بیشتر بر راه هایی برای کمک به افراد برای “بهبود توانایی خود در سازگاری با زندگی” I 19 .

در آن مقطع از زندگی، یونگ تنها نظریه‌پرداز تحلیلی تلقی می‌شد که می‌توانست با مرد وینی 10 ، 120 رقابت کند ، به‌ویژه زمانی که روان‌شناسی تحلیلی در ایالات متحده تسلط یافت.، با تحلیلگران کریستین مان و النور برتین و در انگلستان، با مری استر هاردینگ ، که در سال 1922 باشگاه روانکاوی لندن را تأسیس کرد. علاوه بر این، دکتر هلتون گادوین باینز آثار یونگ را به انگلیسی ترجمه کرد. در کلوپ زوریخ، اختلافات معینی با وجود حلقه وفاداران یونگ از یک سو و حلقه ریکلین از سوی دیگر منجر به خروج می شود I 21 . اسکار فیستر را محکوم می کند به ویژه کیش شخصیت در اطراف یونگ .

موسسه سی جی یونگ و “گروه مونیخ”

مقاله اصلی: موسسه سی جی یونگ زوریخ .

در سال 1925، در زوریخ ، اولین کنفرانس انجمن روان‌شناسی تحلیلی با عنوان «روان‌شناسی تحلیلی» برگزار شد که طی آن یونگ تاریخچه‌ای از اندیشه‌های خود را ارائه داد و همچنین به آنچه «سال‌های فروید» می‌نامید بازگشت . از آن پس یونگ خود را با مردان و زنانی احاطه کرد که تا پایان عمر او را دنبال می کردند. آنیلا جافه از سال 1947 دبیر اول مؤسسه بود و سپس از سال 1955 تا آخرین سال های زندگی خود به عنوان منشی شخصی آن مؤسسه شد. باربارا هانا جانشین او در ایالات متحده است، در حالی که جیمز کرش، کارل آلفرد مایر ، تنها تحلیلگری که توسط یونگ به عنوان یک “شاگرد و دلفین” توصیف شده است، و جولاند ژاکوبی (که دکترای خود را در روانشناسی به تنها امید کمک به او می گذراند. در کار خود) او را در اروپا نمایندگی می کنند. یونگ همچنین در سال 1933 با کسی که جانشین اصلی او بود، ماری لوئیز فون فرانتس آشنا شد.

با این حال، روان‌شناسی تحلیلی از سال 1933، زمانی که یونگ جایگزین ارنست کرچمر در ریاست انجمن بین‌المللی روان‌درمانی شد، که پس از آن توسط نازی‌ها، پر دردسرترین دوره آن بهبود یافت، می‌داند. منتقد اصلی آن، ریچارد نول ، استدلال می‌کند که یونگ به میل خود، « رایشفورر » روان‌درمانی در آلمان است و می‌خواهد جامعه روانکاوی فرویدی را کنترل کند. یونگ در سال 1940 ریاست جمهوری را ترک کرد، بدون اینکه مانع از این نشد که مفاهیم روانشناسی تحلیلی، مانند مفهوم ناخودآگاه جمعی ، در پایان تبلیغات ایدئولوژیک بازیابی نشود 11 .

در سال 1935، با توجه به موفقیت تجمعات، باشگاه روانشناسی به یک انجمن حرفه ای تبدیل شد، Scweirzerische Gesellschaft für praktische Psychologie ، که پزشکان و روانشناسان را در اطراف یونگ گروه بندی می کرد G 7 . از سال 1933، دایره ارانوس (یا “روزهای ارانوس”) نیز به ابتکار یکی از تحسین کنندگان یونگ، اولگا فروبه-کاپتین وجود دارد. این جلسه ای است از متخصصان رشته های مختلف، در اسکونا ، در سوئیس ایتالیایی زبان، پیرامون مطالعه نمادگرایی و به سرعت خود را به عنوان مکانی برای انسان گرایی A1 . ارانوس در ابتدا به تعدادی از تحلیلگران یونگی، اما همچنین شخصیت های علمی مانند میرچا الیاده یا پل رادین 12 توجه دارد. اولگا فروبه-کاپتین همچنین «ARAS» را برای بایگانی تحقیقات در نمادهای کهن‌الگویی ، بنگاهی برای فهرست‌نویسی نمادها، تصاویر رویایی و دیگر جلوه‌های کهن الگوها در طول اعصار و فرهنگ‌ها، که در سال 1933 آغاز شد، تأسیس کرد.

را تدوین کرد در سال 1948، یونگ اساسنامه تأسیس مؤسسه‌ای که قصد داشت متخصصان برجسته رشته‌های مختلف را در جهتی مشترک، روان‌شناسی تحلیلی، گرد هم آورد A2 . او تا زمان مرگش در آنجا تدریس کرد و نسل کاملی از دانشجویان را که به تحقیقات او ادامه دادند، راهنمایی کرد. کارل آلفرد مایر اولین رئیس جمهور آن بود و از آن زمان AIPA که مقر آن در زوریخ است، از هشتادمین سالگرد تولد یونگ ، همه جوامع یونگی جهان J 2 گرد هم می آورد . یک Kuratorium نیز ایجاد می شود که یونگ رئیس آن است و مدارد باس I 22 . این موسسه به طور مرتب مطالعاتی را منتشر می کند که روانشناسی تحلیلی را به رتبه اول نظریه روانشناسی ارتقا می دهد. جلد اول توسط پروفسور کارل آلفرد مایر امضا شده است و به انکوباسیون و نمادهای شفا در رویاها اختصاص دارد. این مطالعه همچنین شامل آثار هانس شایر در مورد “بازنمایی های نجات”، آثار گرهارد پی زاخاریاس، زیگموند هورویتز یا ادگار هرتزوگ، نویسنده Psyche und Tod ( روان و مرگ )، مرتبط با مضامین رویاهای بیمارگونه G 8 . آثاری که با همکاری نوشته شده اند نیز ظاهر می شوند، مانند آثار ماری لوئیز فون فرانتس و اما یونگ در افسانه جام (1961).

خانه ای که موسسه سی جی یونگ در کوسناخت در آن قرار دارد.

گروه مونیخ ، پس از زوریخ ، پرکارترین گروه از نظر تحقیق و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم است. او در دو جلد مطالعه‌ای فشرده با عنوان Reich der Seele ( پادشاهی روح به زبان فرانسوی) K 1 و با مدیریت دکتر پروفسور گوستاو آر. هییر و G سیفرت فردریش 9 منتشر کرد. آنها تصویرسازی روان را در اعصار و تمدن ها بررسی می کنند. هایر همچنین به جنبه درمانی می پردازد و تلاش می کند نشان دهد که مازوخیسم را می توان با رویکردی غیرجنسی اما جمعی حل کرد. به عقیده او، جنسیت می‌تواند به معنای چیزی غیر از خودش نیز باشد، زیرا نمی‌تواند مانند فروید تنها سطح خوانش آسیب‌شناسی‌های روانی باشد. این مطالعه دیگر یونگ‌ها را گرد هم می‌آورد که بیشتر بر انسان‌شناسی تمرکز می‌کنند، مانند هیلد سوپان-شورت که دو روان را متمایز می‌کند، یکی معنوی و دیگری مادی یا هندی و دوست دیرینه یونگ، هاینریش زیمر . دومی تصویرهای مرتبط با ناخودآگاه را در دین هندی رمزگشایی می‌کند و شباهتی را بین شکل آن ایجاد می‌کند. گورو و تحلیلگر اروپایی G 10 . گروه مونیخ نیز شامل S. Strauss-Kloebe، M. von Hornstein، E. Weippert یا Lucy Heyer است.

بین‌المللی‌سازی روان‌شناسی تحلیلی

مقاله « کتابشناسی روانشناسی تحلیلی » یک مکمل کتابشناختی در این زمینه است.

خیلی زود در تاریخچه روانشناسی تحلیلی کشورهای آنگلوساکسون و اول از همه در انگلستان بازتاب داشت A 3 . بسیاری از بیماران یونگ در واقع آمریکایی یا بریتانیایی بودند که متعاقباً مؤسساتی را در کشورهای متبوع خود تأسیس کردند. همچنین در اتحاد جماهیر شوروی ] ، بدون اطلاع قدرت I 23 تحلیلگرانی مانند امیلی مدتنر یا والری زلنسکی وجود داشتند. با این حال، کشورهای دیگر از نظریه یونگ استقبال کرده اند، علی رغم لنگر انداختن روانکاوی فروید در محافل دانشگاهی مانند آلمان یا ایتالیا برای مهمترین آنها I 23 . «در برخی کشورها، مانند ایتالیا، روان‌شناسی تحلیلی حتی برای سال‌ها تنها شکل شناخته‌شده روانکاوی باقی ماند، بی‌تردید زیرا علاقه یونگ به پدیده‌های مذهبی، نظریه‌های او را قابل قبول‌تر کرد» در یک کشور کاتولیک 13 . امروزه دانشگاه‌های آمریکا دوره‌ها و آموزش‌هایی را با رویکرد یونگ ارائه می‌دهند، مانند موسسه فارغ‌التحصیل پاسیفیکا . در کالیفرنیا O1 . بر اساس مدل مؤسسه سی جی یونگ در زوریخ، جایی که روانپزشک سوئیسی در آنجا کار می کرد، مؤسساتی برای آموزش تحلیل و تحقیق نیز ایجاد شده است، مانند مؤسسه سی جی یونگ نیویورک O 2 . همچنین مؤسسات محلی در لس آنجلس، سانفرانسیسکو و شیکاگو وجود دارد.

به گفته کریستین دلاکمپاین، مکتب یونگ در دو جهت تکامل یافته است: در فرانسه، بریتانیا و ایالات متحده، برخی از اعضای آن آن را در سازمان‌های ساختاریافته حرفه‌ای کرده‌اند، در حالی که بخشی دیگر با ادعای نفوذ شرقی خود، از آن زمان سعی در طولانی‌تر کردن آن کرده‌اند. و هنر زندگی آن، نزدیک به جنبش عصر جدید 13 . انجمن روانشناسی تحلیلی سوئیس، که در زوریخ تشکیل شده است بنابراین اولین کسی است که خود را کاملاً برای دست اندرکاران تحلیل تعریف می کند G 11 . اولین رئیس آن کورت بینسوانگر بود که در سال 1961 توسط فیرز مونیر جانشین وی شد. بر اساس الگوی او، تعدادی از انجمن های حرفه ای در کشورهای مختلف تا مرز گروه بندی مجدد، در سال 1958، تحت نظارت یک انجمن بین المللی تحلیلی ظاهر شدند. روانشناسی اولین رئیس جمهور آن رابرت مودی و پس از آن فرانتس ریکلین است. شاخه دیگر باعث ایجاد جریان های مختلف توسعه شخصی یا شیوه های جایگزین نزدیک به سنت گرایی معنویت 14 .

Après la création d’instituts et d’associations de recherche en psychologie analytique, l’organisation de congrès réguliers, un certain nombre d’auteurs vont émerger, poursuivant les travaux de Jung et en en développant la portée dans le domaine de la médecine et de la پس از ایجاد مؤسسات و انجمن‌های پژوهشی روان‌شناسی تحلیلی، تشکیل کنگره‌های منظم، تعدادی از نویسندگان پدید می‌آیند که به کار یونگ ادامه می‌دهند و دامنه آن را در حوزه پزشکی و به‌ویژه روان‌پزشکی توسعه می‌دهند . مطالعه . روان‌پریشی‌ها که توسط یونگ و بلولر آغاز شد، توسط M. Schehaye سنتز شد مری استر هاردینگ مطالعه نمادهای خود را دنبال می کند ( ژورنال به خود ، 1956)، اریش نویمان به تأثیر ژنتیک علاقه مند است ، HK Fierz-Monnier بر اهمیت بالینی انواع یونگی تمرکز می کند، رنه برند پدیده تحلیلی را مطالعه می کند. انتقال و آلبرت یونگ تحقق خود را تحلیل می کند G 12 . بررسی رویاهای دوران کودکی بر اساس تصور فرهنگی یونگ نیز به لطف چندین چهره وارد روانپزشکی خواهد شد: مایکل فوردهام ، دبلیو. زوبلین، رابرت مودی (درباره عملکرد ضد انتقال ) و آ. پلات.

آلمان از ابتدای روانشناسی تحلیلی به دلیل فعالیت او در زوریخ و آلمانی زبان بودنش، پذیرای کمک های یونگ بود. مؤسسه اشتوتگارت به طور خاص آموزش نظری O 3 و همچنین مؤسسه مونیخ O 4 و Köln O 5 ارائه می دهد. در سوئیس، مؤسسه Küsnacht اولین مؤسسه ای بود که در سال 1948 تأسیس شد O 6 . همچنین Deutsche Gesellschaft für Analytische Psychologie در اشتوتگارت وجود دارد. در نهایت، مؤسسه زوریخ یکی از شناخته‌شده‌ترین مؤسسه‌ها در جهان O 7 و در سوئیس است، به‌طوری‌که مؤسسه بسیار معروف «Klinik am Zurichberg» به دانشجویان یونگ اجازه می‌دهد تا روان‌شناسی تحلیلی را برای بیماران بستری در بیمارستان اعمال کنند I 23 . در ایتالیا، تنها یک سازمان وجود دارد: Associazione Italiana di Psicologia Analitica O 8 ، که در رم، فلورانس، میلان و ناپل تأسیس شد، و تحلیلگران مشهور یونگ ایتالیایی از جمله ارنست برنهارد ، ماریو تروی ، آلدو کاروتنوتو و سیلویا مونتفوسکی به آن وابسته هستند. .

از نظر تاریخی، با وجود سه شخصیت مهم، هانری کوربین ، ژیل کوئیسپل و الی هامبر I 23 ، فرانسه در کشف آثار یونگ عقب مانده است. انجمن روانشناسی تحلیلی فرانسه O 9 ، در سال 1969 و از سال 2014 تأسیس شد. انجمن های دیگر نیز وجود دارند: گروه مطالعاتی CG Jung O 10 ، Les Cahiers jungiens de psychanalyse O 11 و Revue of Analytical O 12 که مطالعات متخصصان یونگی را منتشر می کند، و Cercle francophone de recherche et d’information CG Jung، به ریاست میشل کازناو و دارای دانشگاه است O 13 . در بلژیک ، یک مدرسه بلژیکی روانکاوی یونگ در بروکسل O 14 در کنار یک انجمن بلژیکی برای روانشناسی تحلیلی O 15 وجود دارد. در کانادا ، انجمن تحلیلگران یونگی مستقر در انتاریو O 16 وجود دارد. در برزیل ، یک Associação Junguiana do Brasil O 17 و همچنین یونگ گروه بوئنوس آیرس . در کلمبیا , آمیگوس د یونگ O 18 ; در آرژانتین ، بنیاد روانشناسی تحلیلی جمهوری آرژانتین O 19 ; مرکز CJP در سوئد , برای روانشناسی یونگ O 20 ; یوارد در اسراییل ، انجمن یونگیان اسرائیلی جدید اف. ادینگر، معاصر یونگ O 21 .

تحلیلگران یونگ نه تنها روان درمانی تحلیلی را تبلیغ می کنند، بلکه کار یونگ در مورد رویاها، کهن الگوها و مفاهیم خاصی مانند همزمانی یا نمادگرایی اعداد را نیز ادامه می دهند. بنابراین ماری لوئیز فون فرانتس جانشین اصلی یونگ است. او با پیوند دادن کیمیاگری، ریاضیات و افسانه ها به تجزیه و تحلیل یونگ، روش خود را گسترش داد و همچنین بسیاری از دست نوشته های ناتمام یونگ را منتشر کرد. تحلیلگران کنونی، جیمز هیلمن ، جان بیبی ، آنتونی استیون یا کلیفورد مایز ، واقعا روانشناسی تحلیلی یونگ را جذب کرده و سپس عمیق تر کرده اند.

تحولات در روانشناسی تحلیلی

بسیاری از رویکردهای کارل گوستاو یونگ باعث تداوم نظری، تحقیقات و شیوه‌های متنوع شده است. از جمله زمینه هایی که باعث تداوم آنها شده است، شناخته شده ترین آنها عبارتند از: گونه شناسی روانشناختی ، روان درمانی با الهام از یونگ ، آموزش و پرورش و آموزش و به طور خاص مطالعه کهن الگوها . مجموعه‌ای از شخصیت‌ها از رشته‌های مختلف، چه تحلیل‌گر و چه غیر تحلیلگر، گواه ماندگاری و رشد مداوم روان‌شناسی تحلیلی هستند.

جریانات روانشناسی تحلیلی

روانشناسی کهن الگویی

روان‌درمانگر آمریکایی و اولین مدیر مؤسسه یونگ در زوریخ، در سال 1959، جیمز هیلمن ، تظاهرات نمادین مدرن و به‌ویژه آن‌هایی را که در آسیب‌شناسی‌هایی مانند اضطراب ، اونانیسم یا جنون ظهور می‌کنند، مطالعه می‌کند . هیلمن خود را به عنوان یک تحلیلگر «اکوپسایکولوژیک» [15] تعریف می کند و رویکرد خود « کهن الگویی» می نامد. او فعالیت رویایی را کلید تعادل شخصی می‌داند و توضیح می‌دهد که رویاها حاوی «داده‌های باستانی هستند که خیال‌پردازی می‌سازند. تفسیر نمی تواند تحت اللفظی باشد، در غیر این صورت بیش از حد ساده می شود. عاطفه و فرآیند استعاره تخیل بر تفسیر عقلانی ارجحیت دارد. ، به گفته ناخودآگاه جمعی هیلمن، یک «جهنم درونی» ( به آلمانی « Unterwelt » )، منبع تجدید شخصیت است 16 .

بنابراین اسطوره‌شناسی امکان تبیین آسیب‌شناسی‌ها را فراهم می‌کند، اما همچنین کلیدهای مناسبی برای درمان ارائه می‌دهد . بنابراین هیلمن «بازگشت به یونان» را توصیه می‌کند و دو مسیر مدرن را متمایز می‌کند: «رویکرد تک‌مرکزی» ، که با تفکر مسیحی و یهودی مشخص شده است، مسیر خود ، و «مسیر هلنیستی» ، مسیر ناخودآگاه، چند مرکزی 17 و تغذیه که شرک روح را می کند (1982). هیلمن همچنین مفاهیم بسیاری را که یونگ تثبیت کرده است به عنوان فرآیند تشخص را تقبیح می به رسمیت نمی شناسد و «اسطوره تحلیل» کند ، به طوری که برخی او را «ضد یونگ» 18 . کار اسطوره‌شناس آمریکایی جوزف کمبل به کار هیلمن نزدیک است. این انسان شناس حوزه های اسطوره شناسی تطبیقی ​​و دین آمریکایی از این رو با رویکردی روان شناختی، تطبیقی ​​را با هدف کشف الگوهای بنیادی و کهن الگوی باور و اسطوره بررسی کرده است. او تئوری « تک اسطوره » را توسعه داد، یعنی این ایده که تمام اسطوره های جهان اساساً داستان یکسانی را روایت می کنند، که بر اساس آن فقط تغییراتی هستند. در مقاله خود در سال 1949، قهرمان با هزار چهره ( قهرمان هزار چهره ) کمپبل تغییرات تصاویر و استعاره های مورد استفاده در طول زمان را برای نمادسازی دگرگونی های روانی فرد به روشی نزدیک به روش هیلمن، یعنی بر اساس تفسیر احساسی، تحلیل می کند.

آموزش و روانشناسی تحلیلی

تحلیلگر کلیفورد مایز .

، اولین اثری کارل گوستاو یونگ ، روانشناسی و آموزش است که روانشناسی تحلیلی و آموزش را با هم ترکیب می کند. این مطالعه متعاقباً باعث ایجاد تفکر یونگی در مورد آموزش شد. دیوید لوکاس در مقاله خود “کارل گوستاو یونگ و انقلاب کپرنیکی در آموزش” این آمیختگی روانشناسی یونگ را با مقوله های آموزش که به عنوان پراکسیس در نظر گرفته شده است، به شرح زیر خلاصه می کند : “کار کارل گوستاو یونگ منجر به این توجه می شود که رابطه آموزشی نه تنها محتوا یا دستورالعمل های منطقی را وارد بازی می کند، بلکه بر حساسیت و شخصیت معلم نیز تأثیر می گذارد. در این صورت، آموزش دیگر تنها در حد گفتار نیست، بلکه به تمایلات روانی بزرگسالان نیز بستگی دارد. با این حال، این مقررات تا حد زیادی از روش‌های آموزشی که از قبل برنامه‌ریزی شده‌اند فرار می‌کنند و برعکس به آنچه که مربی در صمیمی‌ترین روان‌شناسی خود قرار دارد بستگی دارد. این توجه به معادله شخصی بزرگسالان یک انقلاب واقعی کپرنیکی در آموزش است، زیرا اگر وجود مربی به تعیین کننده اصلی تأثیری که بر کودکی اعمال می کند تبدیل شود، این اولین کسی است که باید آموزش ببیند. 19 .

امکان رویکرد جدیدی را می دهد این نوع کار به ویژه به نوزاد ، رویکردی که بیش از همه توسط مایکل فوردهام آغاز شد ( Vom Seelenleben des Kindes , 1948). چارلز بودوین همچنین از GH Graber ( Selenspiegel des Kindes , 1948) و Charlotte Geitel (“کودک درونگرا” در Reich der Seele , 1937) G 13 نقل قول می کند. ” ” آموزش کهن الگویی (یا ” آموزش کهن الگویی” در فرانسوی) نام آموزشی است که بر اساس روانشناسی تحلیلی و با کار کلیفورد مایز ( یونگ و آموزش: عناصر یک آموزش کهن الگویی ) ترکیب شده است.

تأثیر بر علوم انسانی

قوم شناسی و انسان شناسی خیالی

مطالعه اساطیر تطبیقی ​​از روانشناسی تحلیلی، به ویژه از طریق مفهوم « کهن الگو » G 14 بهره برده است. دو شخصیت در واقع بخشی از رویکرد یونگ را در مطالعات اساطیری ادغام کرده اند. اسطوره‌شناس مجارستانی، کارولی کرنی ، اول از همه، چندین بار با یونگ I 24 ، در مقدمه‌ای بر جوهر اسطوره‌شناسی (1953) و سپس در The Divine Rascal (1958)، با انسان‌شناس آمریکایی پل رادین نیز همکاری کرد. Mircéa Eliade همچنین از «پیوستگی بین جهان‌های رویایی و اسطوره‌ای» 20 صحبت می‌کند و این سه مرد بر آن تأکید می‌کنند.

علاوه بر این، قوم شناسان یونگ خیلی زود تنوع انضباطی نظریه یونگ را امکان پذیر کردند. بنابراین جان لایارد ، که درون‌همسری و آیین‌های ازدواج را در فرهنگ‌های مختلف در کتاب «تابو با محارم و کهن‌الگوی باکره » (1945) مطالعه می‌کند، و اریش نویمان ، که به نوبه خود تحلیلی تاریخی و فرهنگی از شخصیت قهرمان به‌عنوان نمادی از ایگوی بازیگری از تخیل تأثیر گذاشته است، مفهوم کهن الگو همچنین بر تصور غیرتاریخی گاستون باشلار به ویژه از کتاب La Terre et les Rêveries du repos (1946) 21 . یونگ همچنین با محقق هندی هاینریش زیمر ( افسانه ها و نمادها در هنر و تمدن هند آی چینگ و سنت شناس ، مترجم ، 1946) و با ریچارد ویلهلم کار کرد.

سنت شناس و دوست کارل گوستاو یونگ، ریچارد ویلهلم .

کهن الگوشناسی و زیبایی شناسی

تحلیل مظاهر کهن الگویی، بسیاری از تحلیلگران را به مطالعه آثار هنری و ادبی از دیدگاه یونگ سوق می دهد. چارلز مائورون این رویکرد را « روان‌نقدی » می‌نامد ، و در حالی که تعدادی از مفاهیم را از روش فروید به عاریت می‌گیرد، بررسی شرایط روانی شخصی، به قول او، از کار یونگ K2 استخراج شده است. جنیفر والتی والترز مضامین کهن الگویی مرتبط با اسطوره ایکاروس را در کار ژان ماری لوکلزیو K 3 مطالعه می کند. ژیلبرت آیگریسه، تحلیلگر بلژیکی یونگی، «تفسیر یونگی از برخی بوم‌های نقاشی ون گوگ» را نیز منتشر کرده است، زیرا جیمز کرش نمادگرایی را در موبی دیک از اثر هرمان ملویل طریق عقده تورم مطالعه می‌کند.

شارل بودوئن همچنین خوانش های مختلفی از نویسندگان بزرگی مانند مولیر یا ژان راسین ارائه کرد. سرانجام گیلبرت دوراند ، از طریق کتاب « ساختارهای انسان‌شناسی خیال» ، بر اساس کهن الگوها و پویایی بازنمایی آن‌ها، دو رژیم زیبایی‌شناختی را ایجاد می‌کند: «روزانه» و «شب‌گردی». اسطوره‌کاوی ، که او با پیر سولیه توسعه می‌دهد، همچنین می‌خواهد یک «کهن‌گونه‌شناسی 22 » باشد. دیورند همچنین کار گسترش کهن الگوشناسی را به سمت حوزه هنری انجام داد، به ویژه در Beaux-arts et archetypes: la Religion de l’art (1989) که در مقدمه آن توضیح می دهد: «فلسفه کهن الگو این است. هنوز اگر نگوییم (…) اما در واقع باید ربع قرن پس از مرگ «مخترع» این مفهوم، کارل گوستاو یونگ، از آن دفاع کرد» K 4 . ، منتقد و محقق ادبی نورتروپ فرای را در سال 1949 ، که آناتومی نقد منتشر کرد ، مستقیماً به نظریه کهن الگوهای یونگ اشاره می کند که برای او چنین است. «مدل‌های موضوعی یا صرفا ادبی، بی‌تفاوت به قواعد حقیقت‌شناسی» . به طور خلاصه، اسطوره ها «اصول ساختاری ادبیات» هستند K5 . ، منتقد ادبی ژرژ پوله ، در نهایت مدل‌های یونگی را به مطالعه متون و جهان‌های داستانی منتقل کرد K6 .

روان درمانی های الهام گرفته شده از روانکاوی

به طور غیرمستقیم، نظریه یونگ تأثیر عمیقی بر جامعه و روان درمانی های الهام گرفته از روانکاوانه (« PIP ») داشته است. در واقع، مفاهیم یونگ در روان درمانی، به ویژه در مورد «درمان تحلیلی» که شامل ملاقات رو در رو با بیمار است، احیا شده است. الیزابت رودینسکو و میشل پلون در فرهنگ لغت روانکاوی خود توضیح می‌دهند: «دو مکتب بزرگ روان‌درمانی قرن بیستم ، مکتب روان‌شناسی تحلیلی است که توسط کارل گوستاو یونگ تأسیس شد و مکتب روان‌شناسی فردی که توسط آلفرد آدلر تأسیس شد، که 23 . درمانی شن بازی نیز از روانشناسی تحلیلی می آید. این بازی که توسط دورا کالف K 7 از مارگارت لوونفلد ساخته   “بازی جهان ” شده است، برای بیمار، بزرگسال یا کودک است که با ماسه های خشک و مرطوب و مجسمه ها، به تصاویر ناخودآگاه و خیالی شکل دهد. این بازی بازتاب قسمتی از زندگی یونگ است، زمانی که او باید با ناخودآگاه روبرو می شد. سپس بازی به او اجازه می دهد تا تصاویر ناشی از روان را کانالیزه کند.

چندین روش روان درمانی دیگر از روانشناسی تحلیلی وام گرفته شده اند. چارلز بودوئن به روش پل بژر، روش لئوپولد زوندی ، خالق مفهوم «ناخودآگاه خانواده» و «روانشناسی سرنوشت»، روبر دزویل و رویکرد او به «رویای بیداری» اشاره می کند. پل دیل و “روانشناسی انگیزش G 15 ” او، توسط لودویگ بینسوانگر و مدارد باس ، خالقان “تحلیل وجودی”. اعمال ایگور کاروسو و پل تورنیه (“داروی فرد”) و همچنین آ. استوکر، در میان دیگران، تحت تأثیر روانشناسی تحلیلی نیز قرار دارد. روان درمانگر پل واتزلاویک که از سال 1949 تا 1954 در مؤسسه سی جی یونگ در زوریخ تحصیل کرد، خانواده درمانی خود را بر فرض ناخودآگاه خانوادگی نزدیک به ناخودآگاه جمعی یونگ استوار می کند. استفان گیلیگان که “خلاقیت مولد” را توسعه داد، نزدیک به تکنیک های هیپنوتیزم اریکسونی ، و ایده یک ناخودآگاه خلاق را که بیان آن Soi G 16 .

شخصیت شناسی و گونه شناسی

روانشناسی یونگ از آغاز خود به روانشناسی تجربی و روان سنجی به ویژه در ایالات متحده علاقه مند بود. بنابراین، CA Neymlann و KD Kohlstedt در آزمون تشخیصی درونگرایی-برونگرایی (1928) پرسشنامه ای را بر اساس گونه شناسی یونگ ایجاد کردند. Laird (1926) و سپس Flemming (1927) از آن در فرآیندهای استخدام یا بازآموزی G 17 . روان‌شناختی بنابراین، انواع تأثیر ثمربخشی بر نسلی از روان‌شناسان داشتند: کاترین کوک بریگز و دخترش، ایزابل بریگز مایرز ، در سال 1962، پرسشنامه MBTI (برای شاخص نوع مایرز-بریگز ) را ایجاد کردند که در روش‌های مربیگری خاص استفاده می‌شد و عمدتاً از روش یونگ تهیه می‌شد. طبقه بندی به انواع

Aushra یکی دیگر است که همچنین با الهام از تیپ های روانی توسط Augustinavichute در کشورهای شرقی از دهه 90 جامعه شناسی از نظریه های روابط بین تیپ های شخصیتی ایجاد شد . شاگرد یونگ، آنیا تیلارد ، نویسنده انواع روانشناختی یونگ و بیان آنها در نوشتن (1946) و روح و نوشتن (1948) مطابقت های گرافیکی و انواع روانی را برجسته می کند. سرانجام، روانپزشک و عصب شناس سوئیسی، هرمان رورشاخ ، از گونه شناسی یونگ الهام گرفت تا آزمایش فرافکنی خود را با نام او بسازد، که در Psychodiagnostics (1921) منتشر شد و امروزه به طور گسترده مورد استفاده قرار می گیرد 24 .

اخلاق، جامعه شناسی و اقتصاد

پروفسور اقتصاد و جامعه شناس یوگن بولر سرانجام نظریه یونگ را بر رفتار توده ای اعمال کرد I 23 ، و توضیح داد که زندگی اقتصادی “کمتر توسط منافع کشور اداره می شود تا انگیزه های جمعی ناشی از خیالات و افسانه ها” K8 در حالی که اریش نویمان ، در Tiefenpsychologie und neue Ethik (1947) توضیح می دهد که چگونه بینش یونگی اخلاق را بر اساس روان تجدید می کند K9 . او پدیده «رنج نمایندگی» را توصیف کرد که به موجب آن فرد بار یک جمعی را به اشتراک می‌گذارد و بیان می‌کند و می‌تواند آن را از طریق کار درمانی فردی خود «سم زدایی» کند، پیرو فرمول یونگ که تمام تغییرات اجتماعی ابتدا شخصی است. هانس تروب، در Du Soi au monde (1947) به بررسی شکل خود در تخیل یونگ می پردازد، منشأ یک اخلاق جدید اگر با شکل خدا اشتباه گرفته نشود I 25 .

مبانی فلسفی و معرفتی

فیلسوف پراگماتیست آمریکایی ویلیام جیمز تأثیر زیادی بر اندیشه سی جی یونگ گذاشت.

میراث فلسفی

کارل گوستاو یونگ عمدتاً به جریان فلسفی ویلیام جیمز آمریکایی بنیانگذار پراگماتیسم اشاره می کند و او را در طول اقامتش در ایالات متحده در سال 1909 ملاقات کرد I 26 . یونگ در آنجا با دیگر چهره‌های این جریان مانند جان دیویی یا فرانتس بواس در انسان‌شناسی I 27 . از نظر سونو شامداسانی 25 , عمل گرایی برای یونگ راهی مطمئن برای استقرار روانشناسی بر پایه های علمی است . از این حیث نظریه او مشاهده‌ای از پدیده‌ها، یک پدیدارشناسی بر اساس سخنان اوست. روانشناسی در چشم او D 1 . یونگ در سراسر نوشته‌های خود در تجربه‌گرایی نه تنها تضمین بی‌طرفی روش، بلکه احترام به یک اصل اخلاقی را که باید قاعده روان‌شناس باشد، می‌بیند: «بنابراین من وظیفه اخلاقی می‌دانم که درباره چیزهایی اظهار نظر نکنم. شما نمی توانید ببینید و نمی توانید وجود خود را ثابت کنید، و من به هر حال انجام آن را سوء استفاده از قدرت معرفتی می دانم. این قوانین در مورد علوم تجربی اعمال می شود. متافیزیک دیگران را مشاهده می کند. من خودم را مقید به قوانین علوم تجربی می دانم. در نتیجه در آثار من ادعاهای متافیزیکی نمی توان یافت، و نه – nota bene – نفی ادعاهای متافیزیکی،» او توضیح می دهد E1 .

به گفته لوئیجی آئوریژما، اندیشه یونگ نیز با اندیشه امانوئل کانت ، و به طور کلی تر توسط فلسفه عقل گرای آلمانی I 28 . سخنرانی‌های او نشان‌دهنده جذب کامل او از تفکر کانتی است ، به‌ویژه در متون نقد عقل محض و نقد عقل عملی L1 . اندیشه یونگ برای لوئیجی اوریژما به «نسبی‌گرایی معرفت‌شناختی» تعلق دارد ، زیرا «هیچ اعتقادی با ماهیت متافیزیکی را فرض نمی‌کند» L2 . یونگ در واقع از شبکه خردگرایانه کانت برای مهار اندیشه خود و منع گشت و گذار در متافیزیک L3 . از نظر فرانسوا پارو، و برخلاف ، «تفکر عقلانی کردن» یونگ «وارث عارفان» ( استاد اکهارت هوخهایم ، سنت آگوستین یا هیلدگارد بینگن L 4 ) و رمانتیک ها، خواه علمی، مانند کارل گوستاو کاروس است. یا به طور خاص گوتیلف هاینریش فون شوبرت ، یا فیلسوفان و نویسندگانی مانند نیچه ، گوته و شوپنهاور در مفهوم سازی ناخودآگاه به طور خاص. ج 3 . در مورد گونه‌شناسی آن، عمیقاً به اندیشه کارل اسپیتلر I 29 و مفهوم « ایماگو F3 » او وابسته است.

میراث علمی

گروه تحقیقاتی ویلهلم وونت در سال 1880.

یونگ به دلیل آموزش روانپزشک، دانش کاملی از وضعیت علوم زمان خود دارد F 4 . او در واقع به طور مرتب به روانشناسی تجربی ویلهلم وونت مراجعه می کند. آزمون او از تداعی کلماتی که با فرانتس ریکلین ایجاد شد در واقع کاربرد مستقیم نظریه وونت است I 30 . اگرچه روانشناسی تحلیلی مدیون زیگموند فروید است، یونگ مفاهیمی را از نظریه های دیگر زمان خود وام گرفته است. بنابراین، تعبیر «کاهش سطح ذهنی» از تحقیقات پیر ژانت روانشناس فرانسوی می آید که یونگ دوره های تحصیلی اش را در سال 1901 در فرانسه طی کرد I 31 . یونگ همچنین از مفهوم « مشارکت عرفانی » استفاده می‌کند که مدیون قوم‌شناس فرانسوی لوسین لوی-برول E 2 ، I 32 است و از آن برای توصیف «این واقعیت شگفت‌انگیز استفاده می‌کند که [اولیت‌های اولیه] روابطی را تجربه می‌کنند که با منطق مخالفت می‌کند. درک ، مانند قبیله ای از آمریکای جنوبی که در یکی از سفرهایش ملاقات کرد و در آن مردان ادعا می کنند که هستند. ماکائوهای اسکارلت C1 . در نهایت، عبارت انگلیسی ” الگوی رفتار ” که مترادف کهن الگوهای یونگی است، از اخلاق شناسی می آید .

با این وجود، سهم اصلی که روان‌شناسی تحلیلی را شکل داد، روانکاوی فروید است و یونگ از آن تعدادی مفاهیم، ​​به‌ویژه روش بررسی ناخودآگاه از طریق تداعی ایده‌ها، استفاده کرد. مشارکت‌های دیگر تحلیل‌گران نیز در رویکرد او ادغام شده‌اند، مانند آنچه که سندور فرنسزی (یونگ بر مفهوم خود از « عاطفه » تکیه می‌کند) یا لودویگ بینسوانگر با تحلیل daseins . یونگ اظهار می دارد که «سهم فروید در دانش ما از روان، بدون شک، بیشترین اهمیت را دارد. این بینش نافذی را در مورد فرورفتگی‌های تاریک روح و شخصیت انسان ارائه می‌دهد، که تنها با تبارشناسی اخلاق نیچه قابل مقایسه است. در این راستا، فروید یکی از منتقدان فرهنگی بزرگ نوزدهم قرن بود » 26 .

تفاوت با روانکاوی

روانشناسی تحلیلی اصول اساسی روانکاوی را به رسمیت نمی شناسد و دو گسست عمده با نظریه فرویدی پیشنهاد می کند: وجود یک ناخودآگاه «دوگانه»، هم فردی و هم جمعی F5 و معنایی که به مفهوم « لیبیدو I 33 داده شده است. “. یونگ در واقع مفهوم فرویدی را از حرکت به سمت مفهوم پویایی روانی جهانی گسترش می دهد. میل مادر در بینش یونگی مربوط به محارم محدود نمی کند نیست و خود را به عقده ادیپ F 6 ، I 34 . علاوه بر این، روان رنجوری ناشی از ناتوانی خودآگاه برای رویارویی با واقعیت است و لزوماً از دوران کودکی دور سرچشمه نمی‌گیرد F 7 . به گفته او این واگرایی بیشتر فلسفی است: «در مقایسه با فروید، من با ماتریالیسم، ساده لوحی او (نظریه تروما)، مفروضات خیالی او (نظریه توتم و تابو ) و با دیدگاه صرفاً بیولوژیکی او مخالفم. که زمینه اجتماعی (نظریه روان رنجوری) را در نظر نمی گیرد». 26 . در میان تفاوت های اصلی، درک نماد مرکزی است. این جزء بنیادی کهن الگو است و با علامت E3 مخالف است ، در حالی که برای فروید محصول تراکم است. علاوه بر این، برای یونگ – همانطور که برای روانکاو سابینا اسپیلرین ( ویرانی به عنوان علت تبدیل شدن ، 1912) I 35 و او این مفهوم را وارد روانکاوی کرد – انگیزه مرگ با تولد دوباره هستی مرتبط است و n به طور یکجانبه مرگ نیست. غریزه 27 .

در نهایت، واگرایی عمده در تحلیل مربوط به انتقال است. یونگ موضع خود را در روانشناسی انتقال که توسط آلفونس میدر توسعه یافته است، روشن می کند . به عقیده وی، این پدیده ای است که شامل انتقال احساسات منفی یا مثبت به تحلیلگر در طول درمان است و روانشناسی تحلیلی به دنبال آن است، در حالی که فروید در آن علت وخامت می بیند ( نوروزیس انتقالی ). بنابراین، از نظر یونگ، مسئله یک پدیده آسیب شناختی نیست که باید با تحلیل کاهش یابد، بلکه یک پدیده طبیعی در رابطه بین دو انسان است که ناشی از استقرار پویایی کهن الگویی بین دو نفر است. بنابراین، اگر عادی نباشد، انتقال برای تجزیه و تحلیل ضروری است. تحلیلگر به بیمار اجازه می دهد تا با جذب یک عقده، خود را از شر آن خلاص کند تا به او اجازه پیشرفت دهد. در نتیجه، تمایز فرویدی بین انتقال و انتقال متقابل عملی نیست، اصطلاح اخیر به روشی اختصاص دارد که در آن تحلیل‌گر ناخودآگاه مانع ادامه فرآیند تحلیلی می‌شود. F 8 .

اصول روانشناسی تحلیلی

روان، یا «روح»، موضوع روانشناسی تحلیلی

مقاله اصلی: روح در روانشناسی تحلیلی .

توصیف و آشکار روان‌شناسی تحلیلی «غیر متغیرهای روح» را به گفته یونگ، می‌کند. این به عنوان محل ملاقات بین خودآگاه و ناخودآگاه توصیف می شود، دومی به عنوان پویایی در نظر گرفته می شود که تمایل به تعادل دارد F9 . هر مفهومی از روانشناسی یونگ به جنبه ای از نظام روانی معنا می بخشد. اصطلاحات “نظام روانی”، “روان” یا “روح” به نوبه خود توسط یونگ و همکارانش برای تعیین روان استفاده می شود. با این وجود یونگ از واژه «روح» بدون شناخت مفاهیم دینی آن استفاده نمی‌کند، که باعث انتقاد از « عرفان » به ویژه از سوی فروید 28 یا ریچارد نول شد. برای روانشناسی تحلیلی، روح انسان، به معنای روانی، naturaliter religiosa (در لاتین “طبیعی مذهبی”) است. به این معنا، این نظریه کارکرد دینی و معنوی را در روانشناسی بازسازی می کند. این در واقع برای یونگ تنها موقعیت اخلاقی است که به انسان اجازه می دهد به عنوان یک کل فکر کند: «هر چه انسان بخواهد رابطه بین خدا و روح را تصور کند، یک چیز مسلم است: روح نمی تواند «هیچ جز» باشد. برعکس، شأن موجودی را دارد که به او داده شده است تا از ارتباط با الوهیت آگاه باشد.» E4 ، I 36 .

نمایش مخروطی ساختار روان بر اساس روانشناسی تحلیلی:
1. خود ؛
2. آگاه _
3. ناخودآگاه شخصی ؛
4. ناخودآگاه جمعی ;
5. بخشی از ناخودآگاه جمعی که نمی توان آن را شناخت، به نام «ناخودآگاه باستانی 29 ».

روانشناسی تحلیلی چندین راه ممکن را برای دسترسی به روان در نظر می گیرد، مسیرهایی که آن را «تجلیات روانی» می نامد. فروید خود را به رویا و محتوای نهفته آن ، شوخ‌گویی‌ها ، لغزش‌ها و در نهایت اعمال ناشایست محدود کرد و رفتار بیمارگونه و روان‌نژند را فراموش نکرد زیرا یونگ جلوه‌های ناخودآگاه را به فرهنگ و نظام‌های فکری گسترش می‌دهد. رؤیاها رویا ، که مانند فروید ، “جاده سلطنتی” برای کاوش ناخودآگاه باقی می ماند، و ، که رویاهایی هستند که از سد خودآگاه عبور می کنند، بنابراین ابزار مطالعه مستقیم ناخودآگاه هستند. از فانتزی طرف دیگر ها مواد ناخودآگاهی هستند که روش تخیل فعال امکان ادغام آنها را فراهم می کند. تولیدات زیبایی‌شناختی (نقشه‌ها، نوشته‌ها و غیره)، از جمله تمثیل‌ها و حکاکی‌های کیمیاگری، فرافکنی آگاهانه مواد ناخودآگاه هستند. اسطوره ها ، در نهایت ، در سطح فرهنگی تر، بازنمایی از کهن الگوها هستند. دامنه از فراروانشناسی نیز برای یونگ مخزن پدیده های روانی است. رؤیای ارواح برای مثال، با فرافکنی عقده‌های روانی شخصی‌شده توضیح داده می‌شود.

رویا و اسطوره

مقاله اصلی: رویا در روانشناسی تحلیلی .

در سال 1916، کارل گوستاو یونگ را منتشر دیدگاه‌های عمومی روان‌شناسی رویا کرد، که در آن درک خود را از رویاها توسعه داد، که تفاوت زیادی با فروید داشت. برای یونگ، رویاها نیز دری باز به سوی ناخودآگاه هستند، اما او کارکردهای آنها را در مقایسه با دیدگاه فرویدی گسترش می دهد. بنابراین یکی از کارکردهای اصلی رویاها کمک به تعادل روانی از طریق جبران قضاوت های زندگی آگاهانه است: برای مثال، فردی که از جاه طلبی و غرور او بلعیده شده است، در خواب خود را کوچک و ضعیف خواهد دید J 4 ، G 18 . ناخودآگاه برای یونگ به او نشان می‌دهد که نگرش او بیش از حد مطمئن، بیش از حد آگاهانه است و از ادغام بخش‌های پایین‌تر شخصیت که به طور کلی توسط شخصیت متکبر انکار می‌شود، خودداری می‌کند: پذیرش اشتباه یا احساسات. یونگ این مکانیسم را “جبران” می نامد، عملکردی که نقش آن بازگرداندن تعادل طبیعی روان است E5 . بنابراین یک محتوای ناخودآگاه از طریق واسطه در تصاویر قرار می گیرد نمادی که برای یونگ یک جنبه عاطفی دارد (این احساسی را به وجود می آورد که گاهی اوقات وقتی به یک کهن الگو مرتبط می شود می تواند بی اهمیت باشد) و یک جنبه فکری E6 . برخی شخصی هستند و برخی دیگر جمعی و همواره بر رویدادهای وجودی دلالت داشته اند; آنها مراحلی از فرآیند تشخص را بیان می کنند که در آثار ادبی، نقاشی ها، کیمیاگری یا حتی اسطوره ها یافت می شود.

روانشناسی تحلیلی بیشتر به دلیل مطالعه تاریخی و جغرافیایی خود از اسطوره ها به عنوان شرح و بسط ناخودآگاه با هدف توضیح، از طریق نماد، ساختار و جلوه های روان شناخته شده است. اسطوره و مستقیماً عناصر و پدیده‌هایی را نشان می‌دهد که از ناخودآگاه جمعی می‌آیند می‌توانند در بازنمایی آن در طول تاریخ اصلاح شوند، اما در معانی خود همیشه مشابه باقی بمانند. اگر یونگ بیش از هر چیز خود را بر اساس اسطوره های مسیحی یا بت پرستی (یونانی و لاتین) قرار می دهد، با این وجود سعی می کند نشان دهد که ناخودآگاه از اسطوره هایی تشکیل شده است که در همه فرهنگ ها یافت می شود. او سپس به ادیان هندوئیسم ، زرتشتی و یا حتی تفکر چینی علاقه مند شد که همگی از نظر بازنمایی مبانی روان مشترک هستند. روانشناسی تحلیلی با شروع از این فرضیه که هستی در تماس دائمی با مواد جهانی و نمادین بشریت است، به حوزه معانی علاقه مند است. 30 .

مفاهیم روانشناسی تحلیلی

“مکان های روانی”

یونگ، از سال 1906، ، از موضوع توضیح داده روانکاوانه ای که فروید با تصور ساختار روان به عنوان مجموعه ای از موارد روانی کم و بیش خودمختار، و نه تنها به عنوان یک مجموعه قطبی خودآگاه/ناخودآگاه H2 بود متمایز خواهد شد . با این وجود، یونگ با در نظر گرفتن مفاهیم اصلی توسعه یافته توسط فروید، مانند ایگو و ناخودآگاه ، ابعاد را به جمع گسترش می دهد. سهم اصلی آن ، خود ، یا کهن الگوی کلیت است که روان را ساختار می دهد و رشد آن را هدایت می کند، و مواردی مانند آنیما و آنیموس ، پرسونا و سایه .

آگاهی

به نظر یونگ، آگاهی میدان توجه است، کم و بیش متغیر، اما کلیت روان را تشکیل نمی دهد C2 . از ناخودآگاه پدید آمد آگاهی از طریق رشد فیلوژنتیکی دستگاه روانی و عصبی انسان E7 . از نظر یونگ، «آگاهی انسان، نخستین، هستی و معنا را به وجود آورد و بدین ترتیب است که انسان جایگاه لاینفک خود را در فرایند بزرگ هستی یافت» D2 . این در واقع مکان ممتاز روانی “مجموعه نفس” است که با اراده و استدلال مشخص می شود حافظه و همچنین H2 . با این حال، ایگو تنها اقتدار بر آگاهی نیست، این متناوب است C3 و سایر عقده ها می توانند نیمه هوشیار شوند F10 . بنابراین آنیما می‌تواند خودمختار شود و مانند رویاها، بر خلاف خود عمل کند. جیمز هیلمن بنابراین غوطه ور می شود از « خود خیالی وقتی در ناخودآگاه » صحبت می کند. این یکی اغلب تحت ویژگی های شخصیتی از قدرت مانند پادشاه در نمایش داده می شود کیمیا یا رویا برخی دیگر از پدیده های روانی یا فیزیکی نیز باعث “پایین آمدن سطح ذهنی” در هشیاری می شود که سپس به محتوای ناخودآگاه اجازه نفوذ می دهد. رویاها و هذیان ها همگی حوزه های مقاومت روانی ضعیفی هستند که مستقیماً بر آگاهی تأثیر می گذارند.

هیرونیموس بوش ، چشم‌اندازهایی از ماوراء ( “بنابراین روح نه تنها یک مشکل شخصی، بلکه یک مشکل کل جهان است، و روان‌پزشک باید با تمام این جهان سر و کار داشته باشد” ) D3 .

ناخودآگاه

نوشتار اصلی: ناخودآگاه (روانشناسی تحلیلی) .

یک مفهوم روانکاوانه برتر، ناخودآگاه ( در آلمانی ” Unbewussten ” ) برای یونگ بسیار بیشتر از یک مخزن خاطرات و انگیزه های سرکوب شده است: یک بعد حیاتی (در رشد فرد نقش دارد) و یک خاصیت خاص دارد. دینامیک H2 . اول از همه، روانشناسی تحلیلی ناخودآگاه را به عنوان فضای ناشناخته تعریف می کند، رویکرد آن در اولین آثارش، فلسفی-عملی است. یونگ در واقع از یک برداشت الهیات و فلسفی از ناخودآگاه، از شوپنهاور و روانشناسی تجربی شروع می کند . یونگ از طریق مطالعه عقده های انجام شده با فرانتس ریکلین ، ناخودآگاه با انگیزه را فرض می کند که نگرش آگاهانه را جبران می کند C4 . او متذکر می‌شود که انسان با دو واقعیت متمایز می‌شود، یکی شناخته شده (آگاهی) و دیگری ناشناخته، که از مواد و پدیده‌هایی خارج از دسترس توجه تشکیل شده است، که او آن را «روان عینی» می‌نامد E 8 . ساختار این فضا به بازنمایی های سنتی از روانکاوی فروید ، با این حال یونگ در ناخودآگاه یک بخش جمعی و یک بخش فردی را مشخص می‌کند که مخصوص شخصیت است: «ناخودآگاه شخصی» متشکل از مقامات روانی شخصیت‌یافته، یعنی سایه ، پرسونا ، آنیما یا آنیموس . همچنین فرآیندهای دیگری مانند مجتمع های مستقل F3 ادغام می کند . ناخودآگاه شخصی خود را در رویاها و تولیدات تخیلی نشان می دهد و همچنین در ارتباط دائمی با شخصیت است: «روانشناسی فقط یک واقعیت شخصی نیست. ناخودآگاه که قوانین و مکانیسم‌های مستقل خود را دارد، تأثیر مهمی بر ما می‌گذارد که می‌توان آن را با یک اختلال کیهانی مقایسه کرد. ناخودآگاه مانند یک فاجعه کیهانی یا هواشناسی قدرت انتقال یا آسیب رساندن به ما را دارد.» E 9 .

ناخودآگاه جمعی

نوشتار اصلی: ناخودآگاه جمعی .

مفهوم اصلی در روانشناسی تحلیلی ” ، ناخودآگاه جمعی ( ” kollektives Unbewusstes در آلمانی) مدتها قبل از آن، به ویژه در فلسفه و روانشناسی تجربی فرض شده بود . یونگ علاوه بر این می‌گوید که ایده شوپنهاور را از آن استنباط کنید، اما این روش فروید است که به او امکان بررسی آن را داد E10 . در حالی که ناخودآگاه شخصی بخشی جدایی ناپذیر از شخصیت است، ناخودآگاه جمعی جهانی است و برای همه مردان مشترک است. بنابراین، «شرایط یا پایه‌ای برای روان به خودی خود، وضعیتی فراگیر و تغییر ناپذیر، که در همه جا با خودش یکسان است» E11 تشکیل می‌دهد . یونگ از آن به عنوان عمیق ترین لایه روح صحبت می کند که دو فرآیند کلیدی روانشناسی تحلیلی را در خود جای داده است: غرایز و کهن الگوها . یونگ آن را «جمعی» توصیف می‌کند، زیرا این مواد با تکرار ظهورشان در تاریخ بشر متمایز می‌شوند E 12 . ناخودآگاه جمعی منتقل نمی شود، بلکه عناصر تشکیل دهنده آن، کهن الگوها به عنوان احتمالات بازنمایی منتقل می شوند. تجربه بشری، طی قرن‌ها، این مخزن تصاویر اولیه را تغذیه می‌کند که سپس هر انسانی را شرایط می‌کند. مناسک مذهبی یا آنیمیست ها از همذات پنداری با مواد جمعی در مسیر مشارکت عرفانی ناشی می شوند. اسطوره‌های بزرگ از این سیستم‌های کارکردی مستقل زاده می‌شوند، که هیچ مدیون شخصیت نیستند، و به‌ویژه وقتی کهن الگو برانگیخته می‌شود (در واژگان یونگی «صورت فلکی») آن را شرطی می‌کنند. به همین دلیل است که به گفته یونگ، همه اسطوره ها از تمدنی به تمدن دیگر تفسیرهای مشابهی دارند. در نهایت، ناخودآگاه جمعی مانند میدانی است که در آن همه نقاط به هم مرتبط هستند، یعنی می گویند کهن الگوها و غرایز همگی «آلوده» هستند: اسطوره دارای نقوشی است متعلق به دیگر اسطوره های نزدیک، که یک اسطوره متراکم را تشکیل می دهد. وب که در آن هر یک با هم نگه داشته و دیگران را شرط می کند. تصاویر اسطوره ای به شکل یک زنجیره چند بعدی هستند که توسط ماری لوئیز فون فرانتس برجسته شده است. نظری ترین تحقیق یونگ، به ویژه در مورد همزمانی ، در همزمانی به عنوان یک اصل زنجیر علّی (1952)، این فرضیه را مطرح می کند که ماهیت این لایه از ناخودآگاه جمعی و کهن الگوها «روانی» («مانند روح») است. گفتن اینکه آنها از بازنمایی می گریزند (برخلاف پدیده های روانی شناخته شده) و در تخطی از حدود ماده-روح شرکت می کنند.

Le Soi

مقاله اصلی: خود (روانشناسی) .

اصطلاح “خود” ( ” Selbst ” ) دشوارترین رویکرد در روانشناسی تحلیلی است F 11 . یونگ در کتاب مسخ روح و نمادهای آن (1912) از آن صحبت می کند. او این اصطلاح را به معنای مفهوم به کار می برد اما بعدها آن را یکی از ارکان نظریه خود قرار داد. در روانکاوی سنتی ، به ویژه هاینز کوهوت است که آن را نظریه پردازی و توسعه می دهد، اما به معنای خودشیفتگی . یونگ از “خود” برای تعیین کهن الگوی ساختارمند روان استفاده می کند. در تمام اساطیر و مذاهب جهان یافت می شود، کهن الگوی مرکزی نشان دهنده رابطه پویایی است که بین آگاهی و ناخودآگاه وجود دارد. یونگ در مورد خود می‌گوید که این «موجودی است که بر خود برتری دارد» E13 ، به این معنا که این یک مکان روانی است که در ساختار ناخودآگاه ذاتی است. کارکرد آن درک هستی و حفظ تماس لایه‌های مختلف روانی بین آنهاست: «خود موجود پیشینی است که من از آن متولد می‌شود. منیت را به نوعی پیش می سازد. این من نیستم که خودم را می آفرینم: بلکه به خودم می آیم E14 ” . با این حال، یونگ از واقعیت انسانی این مفهوم آگاه است [ 15 . تجربه کلیت، توانایی بازنمایی کلیت را به همان اندازه که فرآیند روانی در جهت آگاهی است که عناصر ناخودآگاه بیشتری را در بر می گیرد، ترجمه می کند. خود در نهایت در فرآیند تشخص دخالت می کند . این مفهومی است که بیشتر توسط پیروان یونگ مورد استفاده قرار گرفته و توسعه یافته است. بنابراین ماری لوئیز فون فرانتس معتقد است که او کهن الگوی نظم دهنده همه دیگران است، کسی که ساختار روان و نقشه های معماری آن را در خود دارد، در حالی که مایکل فوردهام نامد ” خود اولیه ” را حالتی می که در آن تمایز روانی بدن انجام می دهد. هنوز در رشد کودک وجود ندارد. خود به عنوان بازنمایی کلیت روانی، لزوماً متناقض است و “هم ذات فردی و هم یک موجود جمعی” است، فضایی غیراخلاقی مانند ناخودآگاه E 16 . خود یک کهن الگوی جهانی است که از طریق نمادی از کلیت و کواترنیتی نشان داده شده است: «با زندگی در غرب، باید به جای خود، مسیح می گفتم. در خاور نزدیک تقریباً چادر خواهد بود. در خاور دور، آتمان، تائو یا بودا. در غرب دور، خرگوش یا موندامین. و سرانجام در دنیای کابال، تیفرث» E 17 .

همزمانی

: همزمانی مقاله اصلی

کارل گوستاو یونگ پیشنهاد کرد که «هم‌زمانی I 37 » را به‌عنوان وقوع همزمان دو رویدادی که رابطه علّی ارائه نمی‌کنند، اما ارتباط آن‌ها برای شخصی که آنها را تجربه می‌کند، معنا می‌یابد، نامگذاری کند. این مفهوم فقط در روانشناسی معنا دارد و نمی توان آن را به یک واقعیت اثبات شده و علمی تقلیل داد، زیرا برای یونگ فرضیه کاری ایجاد می کند که ابهامات زیادی ایجاد کرده است: “بنابراین من در اینجا از مفهوم کلی همزمانی به معنای خاص همزمانی زمانی استفاده می کنم. از دو یا چند رویداد بدون رابطه علی و معلولی بین آنها و دارای معنای مشابه یا مشابه. این اصطلاح در مقابل «هم‌زمانی» است که به هم‌زمانی ساده دو رویداد اشاره می‌کند. بنابراین همزمانی اول از همه به معنای همزمانی یک حالت روانی معین با یک یا چند رویداد مهم موازی در رابطه با وضعیت ذهنی لحظه، و احتمالاً برعکس است.» 31 . این مفهوم در میان پیروان یونگ توسعه یافته است میشل کازناو ، کارل آلفرد مایر ، جیمز هیلمن و از نظر بالینی توسط بریتانیایی‌ها، جورج برایت 32 ، عمدتاً، اما جریان‌های مختلف معنویت نیز بر آن تسخیر شده‌اند که دقت علمی را از آن A5 . به عقیده یونگ، کهن الگوی صورت فلکی در ناخودآگاه می تواند تحت شرایط خاصی از مرز ماده/روان تجاوز کند. یونگ این پدیده ها را با فیزیکدان ولفگانگ پاولی I 38 ، از طریق مکاتبه ای که از کمک های دو متخصص تغذیه شده بود و همچنین در مقاله مشترک آنها: همزمانی، اصل رابطه علّی (1952) 33 مطالعه کرد. این دو مرد به طور همزمان امکان تبیین رابطه‌ای از واقعیت‌ها را می‌بینند که «به خودی خود قابل مشاهده نیستند» و از این رو ظاهر به جلوه‌های ناخودآگاه و کهن الگوها پیوند می‌خورد E 18 . یونگ Unus mundus (اصطلاح برگرفته از شوپنهاور I 39 ) را این حالت می نامد که در آن نه ماده و نه روان قابل تشخیص نیستند، در حالی که پائولی او را مفهومی حدی، دوگانه می بیند: در عین حال علمی و نمادین. به گفته وی، پدیده به ناظر بستگی دارد 34 . با این وجود، هر دو در مورد امکان تلفیق فیزیک و روانشناسی توافق دارند: «این آزمایش‌ها [آزمایش‌های یونگ در مورد کیمیاگری] به من نشان داد که فیزیک مدرن قادر است فرآیندهای روانی را تا کوچک‌ترین جزئیات به شکلی نمادین ارائه دهد E 19 . »

فرآیندهای روانی

آنیموس و آنیما که با شکل ، آندروژن کیمیاگری نشان داده شده است (حکاکی کیمیاگری از Codex germanicus Monacensis 1417 ) .

روان‌شناسی تحلیلی دو نوع «فرایند روانی» را متمایز می‌کند: فرآیندهای فردی که «شخصی» نامیده می‌شوند و به روان ذهنی تعلق دارند و دسته جمعی که با ساختار روان عینی مرتبط هستند و «فراتفردی [ » نامیده می‌شوند. . این فرآیندها همه کهن الگویی هستند. برخی به ویژه با آگاهی مانند آنیما، پرسونا یا سایه مرتبط هستند، برخی دیگر بیشتر جمعی هستند. یونگ این اولین شخصیت‌ها را «شخصیت‌ها» می‌نامد، زیرا آنها همیشه شخصی‌سازی می‌شوند و جنبه‌ای از روان را نشان می‌دهند.

کهن الگوهای ضدجنسی: آنیما و آنیموس

مقالات اصلی: Anima و Animus .

آنیما در مرد و آنیموس در زن کهن الگوهای جنس مخالف هستند. به همین دلیل است که یونگ این زوج را “ضدجنسی” می نامد. آنها تابعی از تنظیم یا انطباق دارند و حاوی بار روانی خاصی هستند که آنها را نسبتاً نسبت به ایگو F12 . بنابراین آنیما تصویری فطری از زن در مرد است (بخش زنانه مرد است) در حالی که آنیموس تصویری فطری از مرد در زن است (بخش مردانه زن است). هر دو در رویاها درک می شوند و با بار عاطفی که منتقل می کنند از سایر کهن الگوهای شخصی متمایز می شوند. آنها ادغام پیوند خودآگاه به ناخودآگاه را ممکن می سازد و کار مقدماتی تشخص را شکل می دهد. از نظر یونگ، هر مردی یک (یا ” تصویر تصویر روانی “) از زن دارد که در روان شخصی او رابطه خود را با ناخودآگاه نشان می دهد. به همین دلیل است که برای مردان، آنیما نشان دهنده احساسات و تأثیرات است. اشاره نمی کند دومی به ادیپ فرویدی: این یک کارکرد روانی شخصی‌شده است ( یعنی رابطه خود مرد با ناخودآگاه) که هدف آن جبران آگاهی است E20 . برخلاف آنیما، آنیموس ماده منحصر به فرد نیست بلکه چندگانه است E21 . در زنان منشأ رفتار و سخنان تند و استادانه و آمرانه است. این دو کهن الگو می توانند «ایگو» را مجذوب خود کنند، یعنی از نظر روانی به آن حمله کنند. سپس یونگ از «تصرف توسط آنیموس یا آنیما» صحبت می‌کند که یکی یا دیگری به میدان آگاهی حمله می‌کند. مطالعه تجلیات آنیما یا آنیموس باعث به وجود آمدن ادبیات تحلیلی فراوانی شده است، از اما یونگ ( افسانه جام مقدس ، 1988) تا ماری لوئیز فون فرانتس ( زن در افسانه ها ، 1979)، از کلاریسا پینکولا. استس ( زنانی که با گرگ ها می دوند ، 1996) به آنیک دو سوزنل ( زنانه بودن. برای پایان دادن به ساحل آدم ، 1997).

شخص

: پرسونا مقاله اصلی

نمایش پرسونا یک من اجتماعی را ممکن می کند، از این نظر این کهن الگو امکان تنظیم تأثیر خارجی بر شخصیت را فراهم می کند.

مانند آنیما و آنیموس، پرسونا (اصطلاحی که از نام یونانی برای نقاب بازیگر گرفته شده است ) یکی دیگر از مفاهیم کلیدی روانشناسی تحلیلی است که بخشی از شخصیت را تعیین می کند که رابطه فرد با جامعه را سازماندهی می کند و در هر دو جنس یکسان نشان می دهد 10 : «پرسونا سیستم سازگاری یا راهی است که از طریق آن فرد با جهان ارتباط برقرار می کند. برای مثال، هر ایالت یا هر حرفه ای شخصیت خاص خود را دارد که آنها را مشخص می کند (…) اما خطر این است که شخص با شخصیت خود یکی می شود: استاد با کتاب درسی اش، تنور با صدایش. بدون اغراق زیاد می توان گفت که پرسونا همان چیزی است که کسی در واقعیت نیست، بلکه همان چیزی است که او و دیگران فکر می کنند او هست.» D 4 . بنابراین مفهوم پرسونا، در بوم‌شناسی روانی، با سایه، که شخصیت واقعی است، اما توسط ایگو انکار می‌شود، مخالف است. ایگوی خودآگاه همذات پنداری ابتدا در طول رشد کودک با شخصیت می کند. به عنوان مثال، شناسایی با مدرک دیپلم، نقش اجتماعی، عنوان افتخاری، شغل، همه عناصری هستند که به شکل گیری شخصیت کمک می کنند و در دراز مدت، مسیر خود ناآگاهی را تشکیل می دهند. برای یونگ، پرسونا هیچ چیز واقعی ندارد، بلکه فقط یک سازش بین فرد و جامعه است که این توهم را ایجاد می کند. فردیت . فرد باید در ابتدا به فرد اجازه دهد که این ماسک را بدون عجله بیش از حد از تن خارج کند، با این حال، زیرا اغلب این تنها وسیله شناسایی بیمار است.

کودک درونی

نوشتار اصلی: کودک درونی .

کودک الهی (یا “راسکای الهی”)، کودک درون، puer aeternus (“کودک ابدی” در لاتین)، کودک ابدی یا حیله گر نشان دهنده کهن الگوی بخش کودکانه ای است که در هر بزرگسال، صرف نظر از جنسیت، وجود دارد. یونگ این نمونه روانی را با پل رادین و کارولی کرنی در کتاب The Divine Rogue: An Indian Myth و در مقدمه‌ای بر جوهر اساطیر توسعه داد. پل رادین آن را به عنوان یکی از اسطوره‌های اصلی بشریت تعریف می‌کند: «به سختی اسطوره‌ای در سراسر جهان گسترده است که تحت عنوان «افسانه راسکال» شناخته می‌شود که در اینجا به آن می‌پردازیم. اسطوره های کمی وجود دارند که بتوانیم با این اطمینان ادعا کنیم که آنها متعلق به قدیمی ترین شیوه های بیان انسانیت هستند. تعداد کمی از اسطوره های دیگر محتوای اصلی خود را بدون تغییر حفظ کرده اند. (…) واضح است که ما در اینجا خود را در حضور یک شخصیت و یک مضمون یا مضامین مختلف می یابیم که دارای جذابیتی خاص و ماندگار هستند و نیروی جاذبه ای غیرعادی بر بشریت از آغاز تمدن اعمال می کنند. ” E 22 . بسته به رابطه اش با سایه، سرکش الهی انواع مختلفی را می شناسد، سودمند یا مضر مانند پری ، جن یا گنوم . اسطوره شخصیت جوکر کوچک توسط رادین به عنوان شخصیت فریبکار کهن الگویی میان در ، کوکوپلی بومیان آمریکا (به معنای واقعی کلمه: “جوکر”)، شخصیت اسطوره ای کوچکی که در همه فرهنگ ها وجود دارد، تعریف شد.

کودک الهی اغلب در اساطیر با موضوع بازی مرتبط است.

سایه

نوشتار اصلی: سایه (روانشناسی تحلیلی) .

سایه کهن الگوی بخش پایینی شخصیت است، مجموع همه عناصر روانی شخصی و جمعی که ناسازگار با خود ، تجربه یا اخلاقاً پذیرفته نشده است F 13 . بنابراین در ناخودآگاه فرد، هر جنسش که باشد، شخصیتی شکل می‌گیرند که غالباً خودمختار است و مخالف خودآگاه است. سایه همیشه به شکلی جبران‌کننده رفتار می‌کند، هدف آن محدود کردن ایگو در میل آن به کنترل و یادآوری وجود بخشی از شخصیت است که به دلیل آموزش و اجتماعی شدن مدفون شده است. شخصیت سایه اغلب در رویاها تحت ویژگی های دوگانه ، سودمند یا شرور، یا قهرمان و ضدقهرمان، خائن نیز نمایش داده می شود ( یهودا برای عیسی مسیح برای مثال). یونگ در آن کهن الگوی “آنتاگونیست ابدی” را می بیند که اغلب توسط آواتارهای شیطان تجسم یافته است. در یونگ درمانی، سایه را باید پذیرفت و سپس در روان ادغام کرد، زیرا منشأ بسیاری از درگیری‌های روانی، اعم از درونی و بیرونی است، در عین حال که سوژه را مجبور می‌کند با چیزی که می‌خواهد از خود بی‌خبر باشد، مقابله کند. و از این رویارویی شکلی از بیداری متولد می شود 35 .

کهن الگوها

مقاله اصلی: کهن الگو (روانشناسی تحلیلی) .

همراه با مفهوم ناخودآگاه جمعی ، که ارتباط نزدیکی با آن دارد، کهن الگو («تصاویر بزرگ» به معنای ریشه‌شناختی) در درک روان‌شناسی تحلیلی اساسی است F5 . یونگ گاهی اوقات از عبارت “تصاویر اولیه” یا الگوهای رفتاری [ مترادف ذاتی استفاده می کند زیرا کهن الگو در ساختار عصبی است و بازنمایی انسان را شرایط می کند. کهن الگو یک مجموعه روانی خودمختار است که در ناخودآگاه تمدن ها، در پایه هر بازنمایی از انسان در جهان او، اعم از درون و بیرون، نشسته است: آنها “پایه های بخش جمعی یک تصور” D5 . کهن الگو با یک بار عاطفی و غریزی شدید متمایز می شود که مواجهه آن زندگی مردی را که با آن روبه رو می شود رنگ می بخشد: «تجربه کهن الگو، تجربه ای شدید و طاقت فرسا است. صحبت کردن در مورد کهن الگوها برای ما آسان است، اما در واقع مواجهه با آنها موضوع کاملاً دیگری است. تفاوت بین صحبت کردن درباره شیر و مواجهه با آن یکسان است. رویارویی با شیر تجربه‌ای شدید و ترسناک است که می‌تواند اثری ماندگار در شخصیت به جا بگذارد. E 24 . کهن الگوهایی که از نظر یونگ برای تهیه فهرست اشتباه است، سرچشمه همه اسطوره ها هستند و حتی گاهی بر ملت ها یا مذاهبی که در آنجا زمینه های اعتقادی خود را پیدا می کنند، تسلط دارند. بنابراین یونگ از نازیسم به عنوان انقیاد در برابر کهن الگوی بت پرستان مربوط به خدای نورس ووتان را تشریح کرد صحبت کرد و هیتلر . یونگ همچنین از این کهن الگو به عنوان ساختارهای تخیلی تغییرناپذیر در تاریخ و تمدن ها نام می برد، مانند جنگل و دریا برای ناخودآگاه، پدر-خورشید، مادر-زمین ، ازدواج مقدس ( hierosgamos در یونانی)، اژدها ، درخت زندگی ، unus mundus و غیره. بحث در مورد ماهیت ارثی کهن الگوها در روانشناسی یونگ تکرار می شود، حتی اگر یونگ همیشه از تبدیل آنها به عناصر بیولوژیکی به ارث برده امتناع می کرد E25 .

تصویر فاوست گوته : فاوست مبارزه مفیستوفل (آگاهی) با ( سایه ).

فردیت

مقاله اصلی: فردی (روانشناسی تحلیلی) .

فردگرایی فرآیند پیچیده ای است که مراحل مختلف آگاهی را طی می کند که از رویارویی و ادغام محتوای ناخودآگاه شکل می گیرد. این مفهوم مرکزی روانشناسی تحلیلی F 11 ، G 7 است که در اوایل سال 1916 توسعه یافت، زیرا هدف روان درمانی یونگ است، تا آنجا که امکان تحقق خود را فراهم می کند L 5 : «فردیت دارد. هدف دیگری جز رهایی خود، از یک سو از پوشش های دروغین شخصیت ، و از سوی دیگر از نیروی تلقین کننده تصاویر ناخودآگاه وجود ندارد.» E26 . بنابراین، فردیت فرآیند آغازینی است L 6 که تحلیل‌گر باید آن را دنبال کند تا موارد دیگر روان را ادغام کند: شخصیتی که نشان‌دهنده شناسایی شخص با نقش او در جامعه است، سایه‌ای که شامل همه چیزهایی است که شخص فکر می‌کند. از نظر اخلاقی قابل اعتراض، آنیما (برای مردان)، یا آنیموس (برای زنان)، که به ترتیب ارزش‌های زنانه و مردانه را نشان می‌دهند. از نظر یونگ، تعدادی از تعارضات ناخودآگاه در منشأ اختلالات روان رنجور ناشی از دشواری پذیرش این پویایی است که سوژه آگاه را از موقعیت معمول خود منحرف می کند و او را با بخش هایی از خود مواجه می کند که قبلاً آنها را نادیده می گرفت. F 14 .

شخصیت و گونه شناسی

مدل توضیحی انواع

نوشتار اصلی: نوع روان‌شناختی .

انواع روانشناختی سهم عمده روانشناسی تحلیلی در علوم انسانی است. یونگ با فراتر رفتن از چارچوب تجربی برای توسعه یک نظریه شخصیت ، در اثر مؤسس خود به این موضوع اشاره می‌کند: «انواع روان‌شناختی» ، از سال 1911، سه جفت اصلی از ویژگی‌های روان انسان ، ویژگی‌هایی که او هم بر عملکرد روانکاوی خود و هم بر یک مطالعه تمایز روانی در دوران مختلف قبل و بعد از مسیحیت G19 . او با توجه به استفاده نادرست از گونه شناسی خود، که به طور قطع با شخصیت شناسی سنتی در تضاد است (مسئله مکانیسم ها است، نه شخصیت ها C1 )، او در کتاب انسان و نمادهایش هشداری را توسعه می دهد: اگر انسان علم بتواند بدین ترتیب شخصیت را طرحواره کنید، این واقعیت باقی می ماند که ترکیب واقعی را نمی توان به چنین تصویر ساده کننده ای تقلیل داد E27 ، C5 . در این گونه شناسی، یونگ چهار کارکرد را متمایز می کند که دو کارکرد آن را «عقلانی» می نامند، زیرا حکمی از هر یک از ترتیب منطق (عملکرد فکری) صادر می کنند. N 1 )، یا عاطفی (عملکرد احساسی C6 ). گفته می‌شود که دو مورد بعدی «غیرمنطقی» هستند، زیرا مبتنی بر ادراک یا از نظم کلی چیزهایی هستند که بدون مشاهده پیشرفت آن‌ها درک می‌شوند (عملکرد شهود C7 ) یا بر اساس نظم ادراک فوری بدنی (عملکرد حسی C8 ). هر فرد دارای چهار عملکرد در درجات مختلف تکامل است، به دلیل تأثیر آموزش و جامعه‌پذیری G20 . کارکرد اصلی آگاهانه ترین کارکردی خواهد بود که در اختیار اراده قرار می گیرد، اما همه کارکردهای سازگاری با واقعیت هستند G 21 . این توسعه یافته ترین است، کسی که با آن فرد در جهت یابی در جهان و سازگاری با آن راحت تر است. دو کارکرد کم و بیش توسعه یافته دیگر، به نام “کمکی”، متضاد با عملکردهای آگاهانه هستند، زیرا آنها لزوماً به صورت جفت با یکدیگر مخالف هستند. آنها در ناخودآگاه شخصی فرو می روند، از آنجا که می توانند سرکوب شوند یا با عقده های روانی ترکیب شوند.

چهار کارکرد شخصیت بر اساس روانشناسی تحلیلی C9 .

یونگ در این شبکه خوانش اول بر دو «نگرش» فرمان می‌دهد: برون‌گرایی C10 ، که حرکت میل جنسی بیرونی است و به ابژه اشاره دارد، و درون‌گرایی C11 که حرکت میل جنسی است. به درون و نقطه شروع آن موضوع است. بنابراین یونگ از این چهار کارکرد و این دو نگرش، و با توجه به میزان آگاهی و تسلط آنها بر این موضوع، تعداد معینی از انواع روان‌شناختی را استخراج می‌کند که به‌ویژه درگیری‌های افراد (درون‌گرا در مقابل برون‌گرا) یا احساسات شخصی را توضیح می‌دهد. یک نوع متفکر دانشمند خواهد شد). تأثیر زیادی بر نظریه های مدیریتی این مدل از طریق بریگز و بینش شاخص نوع مایرز اجتماعی و همچنین در توسعه شخصی و در گرافولوژی داشت .

دو پیشرفت: MBTI و socionics

مقاله‌های اصلی: نشانگر نوع مایرز بریگز و علم اجتماعی .

ایزابل بریگز مایرز و کاترین کوک بریگز ، مادرش، دو تحلیلگر آمریکایی و یونگی هستند که در دهه 1950 رویکرد یونگ را توسعه دادند و یک پرسشنامه روانسنجی برای تسهیل کاربرد و دموکراتیزه کردن این نظریه و همچنین استفاده از آن در دنیای کار ایجاد کردند. سپس آزمون MBTI 16 تیپ شخصیتی اصلی را از بین دو ترجیح احتمالی در هر یک از چهار بعد قبلی شناسایی می کند. او سپس “ترجیحات فردی” و چهار “خلق” را تعیین می کند که دسته بندی افراد را، به ویژه در محل کار، تشکیل می دهد. بنابراین مایرز و بریگز پایه و اساس خود را ایجاد کردند [ ] آموزش ارائه کردند. در همان زمان، در جهان شوروی، اما تنها از دهه 1990 قابل دسترسی است، Aushra Augustinavichute ، لیتوانیایی، علوم 37 شرح می دهد که شخصیت را بر اساس تیپ های روانشناختی یونگ، بر اساس 16 نوع، در هشت جفت مدل سازی می کند. انواع مکمل که دوگانه نیز نامیده می شود. با Antoni Kępiński ، او الگوهای اجتماعی مورد استفاده امروزه در مدیریت و بازاریابی را برای نزدیک شدن به رفتار مصرف کننده توسعه می دهد. جامعه شناسی مدلی است که تصریح می کند هر یک از شانزده تیپ روانشناختی نقش اجتماعی کم و بیش تعیین شده ای دارند. هر فردی با توجه به نوع خود اطلاعاتی را به شیوه ای متفاوت می پذیرد و تولید می کند که بر حسب انواع رفتارهای متفاوتی ایجاد می کند. بنابراین می توان تمایلات روابط بین افراد، به ویژه در محافل خاصی مانند خانواده یا کار را پیش بینی کرد J 5 .

مجتمع ها

نوشتار اصلی: مجتمع (روانشناسی) .

سپس یونگ روانپزشکی در کلینیک دانشگاه زوریخ با همراهی فرانتس ریکلین نظریه ای کلی درباره عقده های روانی ارائه کرد که تحت عنوان Experimentelle Untersuchungen über die Assoziationen Gesunder گردآوری شد. بنابراین او مخترع این اصطلاح است و منشأ پذیرش آن در روانکاوی است G22 . مجموعه ( gefühlsbetonte Komplexe در آلمانی ) N 5 قوی مشخص ” قطعات روانی را با بار عاطفی می کند که از خودآگاه جدا شده و از “یک عنصر مرکزی و تعداد زیادی از تداعی های ثانویه فلکی” D6 . بنابراین سرنخ‌های کمپلکس‌ها متعدد هستند: نبض، تعریق، زمان پاسخ و غیره. G 23 . این یک گره روانی از درایوها است که در ناخودآگاه ترکیب شده و بر خودآگاه تأثیر می گذارد. با این وجود، یونگ به روشی موازی با ناخودآگاه شخصی /ناخودآگاه جمعی تقابل ، دو نوع عقده را متمایز می‌کند: «عقده‌های فوق‌شخصی» مرتبط با کهن‌الگوها و نمادی از تأثیرات آن‌ها بر خودآگاه و «عقده‌های شخصی»، که به‌دنبال برخورد هستند. با گرایش غریزی کلی E 28 . هنگامی که خود مختار شدند، عقده ها در ناخودآگاه شخصیت می یابند و در رویاها به شکل نمادین ظاهر می شوند، به ویژه G 24 .

غرایز

داده های غرایز عینی و طبیعی هستند که در زیست شناسی و موجودات زنده لنگر انداخته اند و انرژی روانی خود را به کهن الگوها القا می کنند J 6 . مخالفت یونگ هفت مورد از آنها را برمی شمارد: جنسیت (در این مورد او با فروید می کند که آن را غریزه اصلی می کند)، گرسنگی، تشنگی، خواب، خلاقیت، مذهب و در نهایت میل به قدرت. در روانشناسی تحلیلی، غریزه و تصویر آن به هم مرتبط هستند E29 . بنابراین، «غریزه عمل می کند و در عین حال تصویری از کنش خود می سازد. ، کنش‌ها را تحریک می‌کنند، و کنش‌ها توسط تصاویر ساختار توضیح می‌دهد که جیمز هیلمن 38 تصاویر می‌یابند . بنابراین غریزه در سرچشمه همه آگاهی ها و ناخودآگاهی ها و تمام واقعیت های روانی است. بنابراین دارای پویایی و تصویری غریزی است ج 7 . آن، محتوا یا مضمون (کلمه ای که یونگ اغلب به صورت مترادف از آن استفاده می کند) کهن الگو را آنها فراتر از شکل نمادین تشکیل می دهند و به همین دلیل است که در درمان مورد توجه قرار می گیرند. خودآگاه در مواجهه با ضرورت های زیستی د 8 . در هر صورت، کهن الگوها و پویایی آن‌ها اغلب با غرایز اشتباه گرفته می‌شوند، حتی اگر «ساختارهای کهن الگویی شکل‌های ایستا نباشند. آنها عناصری پویا هستند که مانند غرایز خود به خود به صورت تکانه ها ظاهر می شوند.» E30 .

روان درمانی تحلیلی

مقاله اصلی: روان درمانی روانکاوی .

روان‌شناسی تحلیلی عمدتاً با تحلیل‌هایی تغذیه می‌شد که ابتدا توسط یونگ و سپس توسط پیروان او انجام شد. روان درمانگران الهام گرفته از تحلیل در واقع هرگز از تمرین تجزیه و تحلیل در کنار تحقیقات آن دست برنداشته اند. رویکرد موسوم به «یونگی» که به «روان‌درمانی الهام‌گرفته از روان‌کاوانه» ( PIP ) پیوست، با تحلیل استاندارد فروید، با چارچوب اخلاقی که ایجاد می‌کند، و تکنیک‌های I 40 اجرا شده، متفاوت است.

چارچوب درمانی و اخلاقی

اخلاق و انجام تجزیه و تحلیل

به طور رسمی، تحلیل یونگی با روانکاوی سنتی تفاوت چندانی ندارد. این در واقع به تعدادی از جلسات هفتگی از یک تا دو و به روشی مشابه بحث، تفصیل شرح و F8 مربوط می شود و به طور متوسط ​​سه سال طول می کشد . با این وجود، موقعیت مکانی تحلیلگر و تحلیلگر ممکن است متفاوت باشد. اینها یا رو در رو هستند یا درمانگر یونگی از کاناپه استفاده می کند.

ممکن است عناصر غیر تحلیلی مانند تخیل فعال یا شنی بازی ، نقاشی یا هر شکل دیگری از خلاقیت رخ دهد. مصاحبه گاهی اوقات می تواند نیمه دستوری باشد (در حالی که درمان روانکاوانه یک مصاحبه غیر مستقیم است) F 15 . روان درمانی توضیح می دهد ، فرد در مرکز درمان قرار همانطور که ماری لوئیز فون فرانتس در دارد. تجربه تمرین‌کننده ، اثری که در آن او افکار یونگ را در این مورد مرور می‌کند. انتقال به دنبال است (بر خلاف درمان روانکاوانه که متخاصم را متمایز می کند) و تعبیر خواب های زنجیره ای یکی از ارکان درمان یونگ است. برای بقیه، قوانین مشابه روانکاوی کلاسیک است: تحلیلگر تداعی آزاد را بررسی می کند و بی طرفی و اخلاق را هدف می گیرد، که دومی به عنوان احترام به ریتم رشد بیمار درک می شود. در واقع، تحلیل یونگی نه تنها و فقط به بررسی گذشته بیمار می پردازد، بلکه وظیفه دارد هشیاری را با ناخودآگاه دوباره پیوند دهد و در نتیجه امکان سازگاری با زندگی اجتماعی و عاطفی را فراهم کند.

در واقع نشانه روان رنجوری بازگشت سرکوب شده نیست، بلکه یک ناتوانی اخلاقی و عملکردی، گاه جسمانی، در مواجهه با جنبه های خاصی از واقعیت است. در تحلیل یونگ، ناخودآگاه منبع اخلاق است و وظیفه آن این است که سایه بیمار را به آگاهی بیاورد، به ویژه که «فرایندهای ناخودآگاه وارد شده در انتقال، باعث ایجاد رابطه وابستگی تحلیلگر می شود که دفاع معمول خود را از دست می دهد و بلبرینگ ها این مستلزم آن است که تحلیلگر ضامن رابطه انتقال باشد» 39 . به همین دلیل است که تحلیلگران یونگی باید از فرهنگ عمومی مستحکم، به ویژه از نظر ارجاع به نمادها و اخلاق حرفه ای برخوردار باشند. آموزش آنها طولانی است (پنج سال پس از آموزش اولیه روانشناس ، روانپزشک یا به طور کلی مددکار اجتماعی ). به عنوان مثال، در فرانسه، انجمن روانشناسی تحلیلی فرانسه، تحلیلگران یونگی را آموزش می دهد 40 .

«کار درونی» و فردیت

روان درمانی برخاسته از روانشناسی تحلیلی مبتنی بر فرضیه های توصیف شده توسط یونگ است که به عنوان مفاهیم عملیاتی در نظر گرفته شده و توسط «کار درونی»، یعنی فردیت K 10 منسجم شده است. یونگ می گوید: «هر زندگی یک ظهور روانی است» و تصریح می کند که «اصیل ترین وظیفه فرد این است که از خود آگاه شود» . یونگ درمانی با هدف فردی شدن است، اما درمان علائم فوری مانند روان رنجوری را نیز مورد توجه قرار می دهد . » باشد F 16 .

برای روانشناسی تحلیلی، درمان ریشه در تجربه و زندگی روزمره بیمار دارد: «روانکاوی و زندگی از هم جدا نیستند. هنگامی که یک تحلیل معتبر انجام شد، فرد می‌تواند در طول زندگی خود با ناخودآگاه خود رابطه‌ای برقرار کند، گفتگویی که در آن نفس اجازه می‌دهد آنچه از ناخودآگاه بیرون می‌آید اتفاق بیفتد، آن را با دقت در نظر بگیرد، با آن مقابله کند و آن را ارزیابی کند. تنها در پایان این فرآیند است که موقعیت موضوعی می تواند ظاهر شود.» 41 . اگر اکثر پیروان یونگ روان درمانی مشابه او را اجرا می کنند، برخی نکات خاصی را زیر سوال می برند. به عنوان مثال، جیمز هیلمن بیشتر و منحصراً بر احساسات منتقل شده توسط تصویر تمرکز می کند و از هرگونه تفسیر تحت اللفظی و عقلانی چشم پوشی می کند. دیگران به طور انحصاری روی کودک تمرکز می کنند، مانند کلیفورد مایز ، با استفاده از کاتارسیس . هنوز دیگران، مانند مایکل فوردهام ، بر تأثیرات آن تکیه می کنند از هم گسیختگی و ادغام مجدد از دوران کودکی 42 .

تکنیک های مورد استفاده: تخیل فعال و گفتگوی درونی

مقالات اصلی: تخیل فعال و گفتگوی درونی .

تخیل فعال روشی است که امکان می دهد شکلی حساس به تصاویر ناخودآگاه ببخشد و در مواردی که اختلال عاطفی احساس می شود با آنها مقابله کند و بدین ترتیب امکان گسترش آگاهی را فراهم می کند H3 . بنابراین عبارت است از متمرکز کردن توجه فرد به این عاطفه، و به طور کلی، بر روی تخیلات ناخودآگاه که به خودآگاهی آورده شده است، سپس اجازه می دهد که آنها آزادانه رشد کنند، بدون اینکه هشیاری مداخله کند. استفاده از تکنیک های هنری توصیه می شود F 17 . بنابراین منجر به “ارتباط سطوح خودآگاه و سطوح ناخودآگاه” J 9 یا جان بخشیدن به تصاویر خود به خودی G 25 می شود.

گفت و گوی درونی دومین تکنیک مورد استفاده در روان درمانی یونگ است. این روش بسیار شبیه به روش تخیل فعال است J 10 . تحلیلگر یونگی آنتونی استیون توضیح می دهد که گفت و گوی درونی این امکان را فراهم می کند که کهن الگوها های خودمختار را تحت ویژگی های شخصیت شخصی سازی شده که او آنها را دایمون 43 بازنمایی شود . چارلز بودوئن آن را «نوعی» از تخیل فعال G 26 می سازد که نمایانگر این «تئاتر درونی» روان G27 و هستی است. گفتگوی درونی به ، به ابزاری برای توسعه شخصی لطف هال استون و سیدرا استون ، چند تحلیلگر آمریکایی از الهامات یونگ تبدیل شده است. آنها آن را به یک درمان مختصر تمام عیار تبدیل کرده اند که “هدف آن شناخت بهتر خود از طریق دادن صدای مخالف (یا “صدا”) و شخصیت های فرعی متناقض است که در ما ساکن هستند و ما آنها را مورد آزار و اذیت قرار می دهیم” 44 .

نقد روانشناسی تحلیلی یا نقد ad hominem از یونگ؟

مقاله اصلی: نقد روانشناسی تحلیلی .

روانشناسی تحلیلی از بدو تأسیس خود، موضوع نقد حوزه روانکاوی بوده است . زیگموند فروید ، پیش از هر چیز، در آثار یونگ، «یک عارف و یک اسنوب» را می‌بیند . فرویدیسم انتقادات را در طول قرن بیستم حامیان افزایش دادند و عمدتاً بر شخصیت عرفانی نوشته‌های یونگ تمرکز کردند. سایر تحلیلگران، به ویژه تمرین‌کنندگان یونگ، « کیش شخصیت » را در اطراف روان‌پزشک سوئیسی محکوم می‌کنند. در نهایت، تبانی او با نازیسم در طول جنگ جهانی دوم یکی از تکراری ترین بحث ها A7 .

“پیشگویی” ریچارد نول و سی جی یونگ

، روانپزشک آمریکایی انتقاد ریچارد نول که دو اثر ( فرقه یونگ ، 1994 و مسیح آریایی ، 1997) در بررسی دوگانگی شخصیت یونگ منتشر کرد، شدیدترین انتقاد علیه تبانی های روانپزشک سوئیسی است. استدلال او یونگ را به یک گورو با توهمات عظمت و غرق در نظریه های نژادپرستانه و نازی، مروج یک مسیحیت بنیادگرا تبدیل می کند. به گفته او، یونگ در واقع یک « پیامبر ولکلیک » 45 است که هر چند خود را مسیحی نشان دهد، برای بازگشت بت پرستی تلاش می کند. بنابراین، در پس زمینه اتهامات تبانی با نازیسم ، انتقادی که در ارنست جونز 46 ، آنچه که نول مورد انتقاد قرار می دهد، تلاشی است که یونگ، به گفته او، از طریق کیش شخص خود به عنوان الگو و الگو انجام داده است. پیامبر، یعنی برای بازگرداندن بت پرستی : “یونگ مانند جولیان سالها خود را مسیحی معرفی کرد، در حالی که در صمیمیت بت پرستی می کرد” 45 . نول همچنین معتقد است که یونگ دروغگوی باهوشی است که هرگز به مفاهیم اولیه خود اعتقاد نداشته و برای آشفتگی دنیای دینی کار می کند: «من متقاعد شده‌ام – و این یکی از استدلال‌های این اثر است – که یونگ عمداً و تا حدودی فریبنده این نقاب قرن بیستمی را ساخت تا جهان‌بینی جادویی، شرک‌آمیز و بت پرستانه‌اش را برای جامعه‌ای سکولار و مشروط به احترام به ظاهر قابل قبول‌تر کند. ایده های علمی» 45 .

با این وجود، این آثار در مورد یونگ توسط اکثر روانشناسان و مورخان روانکاوی به عنوان حملات شخصی تلقی می شوند. الیزابت رودینسکو به طور خاص استدلال می کند: «حتی اگر تزهای نول با دانش محکمی از پیکره یونگ پشتیبانی شود (…)، آن ها مستحق بررسی مجدد هستند، هر دو نفرت نویسنده از موضوع مطالعه اش اعتبار استدلال را کاهش می دهد. ” 47 . ریچارد نول همچنین تأیید می‌کند که در برج معروف بولینگن، یونگ، فراماسون ، تعداد معینی از ابزارها و نمادهای ماسونی و کیمیاگری را نشان می‌دهد K 11 .

انتقاد از “فرقه شخصیت” سی جی یونگ

تحلیلگر بریتانیایی یونگ اندرو ساموئلز در یونگ و پسیونگیان K 12 محیط روانشناسی تحلیلی را بررسی می کند و اختلافات درونی بسیاری را پیرامون مفاهیم کلیدی یونگ روشن می کند، اما به دلیل تفاوت های شخصی نیز A8 . در مجادلات در روانشناسی تحلیلی ، رابرت ویترز K 13 تسلط شخصیت یونگ را بر روانشناسی تحلیلی بررسی می کند که در نتیجه کیش واقعی شخصیت است. او توضیح می دهد که وقتی باشگاه روانشناسی زوریخ تأسیس شد، انتقاد از این فرقه پیرامون یونگ از قبل وجود داشته است. هانس رودولف ویلهلم، به دنبال اسکار فایستر ، ادعا می کند که یونگ در اطراف او “مافیایی برای از بین بردن فرانتس ریکلین ” ، اولین حامی او I 41 . بعدها، در سال 1948، مدارد باس و هانس تروب نیز از رویکرد اصلی یونگی فاصله گرفتند I 42 .

زیگموند فروید و پیروانش منتقدان اصلی روانشناسی تحلیلی بوده اند.

نقدهای روانکاوی فرویدی

از دیدگاه روانکاوی، تعدادی از تحلیلگران که فروید را ادامه دادند ، در مورد «مورد یونگ» صحبت کردند. دومینیک بوردین، دانشیار فلسفه و دکتر در آسیب شناسی روانی و روانکاوی، به یونگ در روانکاوی، از فروید تا امروز ، انگ می زند : «یونگ با چشم پوشی از اهمیت جنسیت کودکانه و نقش سازمان دهنده بحران ادیپی در داستان منحصر به فرد هر فرد، آن را ترک کرد. روانکاوی – حتی اگر او به استفاده از این اصطلاح ادامه دهد، از این پس به عنوان تجزیه و تحلیل محتوای روانی به طور کلی ناخودآگاه شناخته می شود (…). شاید این پیامبر «بازگشت دینداران»، مستقل از کلیساهای سنتی، و به عنوان پیشرو جریان معنوی عصر جدید ، که بر اساس آن اکنون وارد «عصر دلو» می شویم، باشد. به بهترین شکل آن را توصیف کنید. او با این کار عمدا عرصه علوم انسانی و تفکر عقلانی را ترک کرد» 48 .

کارل آبراهام اولین کسی است که در زمانی که یونگ هنوز رسماً به فروید وابسته بود، انتقادی مستدل را مطرح کرد. کارل آبراهام در نوشته‌اش «نقد مقاله‌ای درباره ارائه نظریه روان‌کاوی سی جی یونگ» به اصول روان‌شناسی تحلیلی حمله می‌کند. را محکوم می کند او “اختلاط ناخودآگاه” توسط روانپزشک سوئیسی . « رنگ مذهبی» این مفهوم، که پس از آن تبدیل به یک «زمینه عرفانی» می شود، یونگ را به یک «الهیدان» تبدیل می کند و دیگر یک روانکاو نیست. این انتقاد در ادبیات روانکاوی 49 تکرار می شود.

ایوان برس توضیح می‌دهد که مفهوم یونگی ناخودآگاه جمعی «همچنین گواه آسانی است که می‌توان از مفهوم ناخودآگاه روان‌شناختی به سوی دیدگاه‌های مربوط به جهان فکری بیگانه با سنت فلسفی و علمی که در آن این مفهوم وجود داشت، لغزید. متولد شد» 50 . نسل دوم روانکاوان فرویدی که به عنوان مثال توسط دونالد وودز وینیکات یا ژاک لاکان نمایندگی می شوند ، این انتقاد را تداوم می بخشند. سنتز انتقادی توسط ادوارد گلاور انجام می شود و در ادامه سنتز ارنست جونز در کار فروید یا یونگ (1941) A9 .

در قرن بیست و ، یکم ، آلن امسلک در کتاب قرمز روانکاوی ، از تمایل یونگ به مجذوب شدن تصویر و تقلیل انسان به کهن الگو انتقاد می کند. این نشان می دهد که یونگ در دنیای ایده ها و انتزاعات زندگی می کند، در دنیای کتاب ها و رازهای قدیمی گم شده در گریمورها. یونگ در واقع تجربه گرا، یک ایده آلیست و استدلالگر ناب است که می دانست چگونه استعدادهای انکار ناپذیر عقل خود را برای گمانه زنی و ابداع ایده ها نشان دهد. یونگ در حالی که معرفت‌شناسی مدرن‌تر و پیشرفته‌تر از فروید را توصیه می‌کند، همچنان گرفتار روشنفکری خود و ولایت‌گرایی محدود می‌شود. فرضیه های او در واقع با تصور جهانی که از قبل در او وجود دارد تعیین می شود و او دائماً در سنت های قدیمی قرون وسطی و اروپای غربی به دنبال تأیید آن بوده است 51 .

دانلود:

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *