کشور آلمان چگونه بوجود آمد (بیسمارک نخستین صدر اعظم آلمان)

اتو فون بیسمارک

پرش به پیمایش پرش به جستجو

اتو فون بیسمارک، 1886
 Otto vonBismarck Signature.svg

Otto Eduard Leopold von Bismarck-Schönhausen ، از 1865 Count von Bismarck-Schönhausen ، از 1871 شاهزاده فون بیسمارک ، از 1890 نیز دوک zu Lauenburg [1] (* 1 آوریل 1815 در Schölberuh9 ، ژوئیه ، 38 ژوئیه 10 در 38 Schönhausen. bei Aumühle )، آلمانی سیاستمدار و دولتمرد بود . از سال 1862 تا 1890 – با یک وقفه کوتاه در سال 1873 – پروس بود نخست وزیر و از 1867 تا 1871 نیز صدراعظم کنفدراسیون آلمان شمالی بود . از سال 1871 تا 1890 او اولین صدراعظم رایش رایش آلمان و بود در تأسیس آن نقش اساسی داشت. بیسمارک به عنوان محقق اتحاد آلمان و به عنوان بنیانگذار رفاه دولت مدرن در نظر گرفته می شود .

به عنوان یک سیاستمدار، بیسمارک برای اولین بار در پروس به عنوان یکی از اعضای اولین پارلمان ایالات متحده با مواضع عمدتا محافظه کارانه نامی برای خود دست و پا کرد. 1851-1862 او یک دیپلمات برای بوندستاگ کنفدراسیون آلمان و همچنین در روسیه و فرانسه بود. در مناقشه قانون اساسی پروس , وی در سال 1862 توسط پادشاه ویلهلم اول منصوب به نخست وزیری شد . در مبارزه با لیبرال ها، بیسمارک پارلمان را نادیده گرفت و توانست جنگ آلمان و دانمارک و در جنگ آلمان بین 1864 و 1866 مسئله آلمان را در تحت سلطه پروس حل کند. در جنگ فرانسه و پروس 1870/71، او نیروی محرکه تأسیس امپراتوری آلمان بود .

او به عنوان صدراعظم و نخست وزیر پروس، تا زمان برکناری اش در سال 1890، تأثیر تعیین کننده ای بر سیاست امپراتوری تازه ایجاد شده داشت. از نظر سیاست خارجی، او بر ایجاد توازن بین قدرت‌های اروپایی (→ سیاست اتحاد اتو فون بیسمارک ) تمرکز کرد و برای مدت طولانی با سیاست استعماری آلمان مخالفت کرد .

از نظر داخلی، سلطنت او پس از سال 1866 را می توان به دو مرحله تقسیم کرد. ابتدا با لیبرال های میانه رو اتحاد برقرار شد. در این زمان اصلاحات سیاسی داخلی متعددی مانند معرفی ازدواج مدنی ، با مقاومت بیسمارک از طرف کاتولیک با اقدامات شدید (← Kulturkampf ) انجام شد. از اواخر دهه 1870، بیسمارک به طور فزاینده ای از لیبرال ها رویگردان شد. گذار به سیاست تعرفه حمایتی و اقدامات مداخله گرایانه دولت در این مرحله انجام می شود. این امر به ویژه شامل ایجاد سیستم تامین اجتماعی بود . در داخل کشور، دهه 1880 توسط قانون سرکوبگر سوسیالیستی شکل گرفت . در سال 1890، اختلاف نظر با قیصر ویلهلم دوم ، که تقریباً دو سال در قدرت بود، منجر به برکناری بیسمارک شد.

در سال های بعد، بیسمارک همچنان نقش سیاسی خاصی را به عنوان منتقد جانشینان خود ایفا کرد. به ویژه از طریق خاطرات ، افکار و خاطرات پرخواننده‌اش، خود او تأثیر مهم و ماندگاری بر تصویر خود در عموم آلمان گذاشت. در زبان عامیانه و در تاریخ نگاری ، بیسمارک را “صدر اعظم آهنین” نیز می نامیدند.

تا اواسط قرن بیستم، تاریخ نگاری آلمانی با ارزیابی بسیار مثبت از نقش بیسمارک مشخص می شد که تا حدی دارای ویژگی های ایده آل سازی بود. پس از جنگ جهانی دوم ، صداهای انتقادی افزایش یافت که بیسمارک را تا حدی مسئول شکست دموکراسی در آلمان می دانست و امپراتوری شکل گرفته توسط او را به عنوان یک دولت مستبد معیوب نشان می داد . گزارش‌های جدیدتر تمایل دارند از این تضاد شدید فراتر رفته و بر دستاوردها و کاستی‌های سیاست‌های بیسمارک به طور یکسان تأکید می‌کنند و او را در ساختارها و فرآیندهای سیاسی معاصر نشان می‌دهند.

سال های اول

پیشینه، جوانان و تحصیلات

اتو فون بیسمارک به عنوان یک پسر ، نقاشی با گچ توسط فرانتس کروگر ، برلین 1826 [2]

اتو فون بیسمارک در 1 آوریل 1815 در قلعه شونهاوزن در نزدیکی البه در نزدیکی استندال در استان زاکسن ، دومین پسر ریتمایستر کارل ویلهلم فردیناند فون بیسمارک (1771-1845) و همسرش لوئیز ویلهلمین، née Mencken متولد شد. 1839) متولد شد. از طرف پدرش، او از نوادگان خانواده اشراف قدیمی بیسمارک محلی اشرافی بود، یک خانواده آلتمارک از آغاز قرن 18 بود در ناحیه ناگارد در پومرانیا ، که در همان زمان دارای سه ملک . مادر او از طبقه متوسط ​​بود، پدرش آناستازیوس لودویگ منکن ، منشی کابینه مخفی فردریک کبیر بود. در گذشته، خاندان منکن، علما و مقامات بلندپایه ای تولید کرده بودند. برادر بزرگتر اتو فون بیسمارک، برنهارد فون بیسمارک (1810-1893) مدیر منطقه و مشاور دولت مخفی شد. خواهر مالوین (1827-1908) که بعداً به دنیا آمد، در سال 1844 با مدیر ناحیه آنگرمونده، اسکار فون آرنیم-کروشلندرف ، ازدواج کرد .

نقل مکان کردند ، بدون اینکه در شرق پومرانیا در سال 1816، خانواده جوان به املاک Kniephof املاک شونهاوزن را رها کنند ، جایی که اتو فون بیسمارک اولین سال های کودکی خود را در آنجا گذراند.

خاستگاه های اجتماعی متفاوت والدین پیامدهای مهمی برای اجتماعی شدن بیسمارک داشت. او غرور پدرش را به اصل خود به ارث برده بود، در حالی که مادرش نه تنها ذهن تیزبین، حس کنش منطقی و حساسیت زبانی را به او داد، بلکه میل به فرار از دایره اصلی خود را نیز به او داد. بیسمارک مدیون مادرش بود که از تحصیلاتی برخوردار بود که برای یک جنتلمن روستایی کمتر متداول بود تا فرزند طبقه متوسط ​​تحصیلکرده . پسران آنها نه تنها باید یونکر باشند، بلکه باید وارد خدمات دولتی شوند. با این حال، تربیت مادرش، که کاملاً منطقی بود، به این معنی بود که بیسمارک، همانطور که بعداً نوشت، هرگز واقعاً در خانه والدینش احساس راحتی نمی کرد. در حالی که نسبت به مادرش محتاط بود، پدرش را دوست داشت. [3]

تحصیلات

در سن شش سالگی آموزش مدرسه بیسمارک در سال 1821 به درخواست مادرش در پایتخت پروس برلین در مؤسسه آموزشی Plamannsche آغاز شد . این مدرسه شبانه روزی که مقامات عالیه پسران خود را به آنجا می فرستادند، در اصل با روحیه یوهان هاینریش پستالوزی تأسیس شد . در زمان بیسمارک، این مرحله از اصلاحات مدت‌ها بود که به پایان رسیده بود و آموزش با تمرین و آلمان‌گرایی مشخص می‌شد. بیسمارک گذار از بازی دوران کودکی در مزرعه در خانه به زندگی مدرسه شبانه روزی را که با اجبار و انضباط مشخص می شد، بسیار دشوار می دانست. در این مدت عدم تمایل وی به رسمیت شناختن مقامات به وضوح بیان شد. [4]

در سال 1827 بیسمارک به ورزشگاه فردریش ویلهلمز در برلین رفت و از سال 1830 در زوم گراون کلستر تا زمانی که از دبیرستان در سال 1832 فارغ التحصیل شد در زوم گرائن کلستر به زوم گرائون کلستر در مدرسه اومانیستی برلینیشز رفت . بجز در رابطه با یونان باستان ، که بیسمارک به زودی آن را زائد یافت، در مدرسه استعداد استثنایی خود را نشان داد، اگر نه همیشه کوشا. [5]

دین

بیسمارک یکی از اعضای فرقه لوتری بود. تعلیمات مذهبی دریافت کرد او از فریدریش شلایرماخر ، که او نیز حضور شانزده ساله را در کلیسای ترینیتی در برلین تأیید کرد . در این زمان، بیسمارک عمدتاً از منظر روشنفکری به مسائل دین می پرداخت و در ، تحت تأثیر هگل یا اسپینوزا نگاهی به گذشته، خود را یک دئیست و پانتئیست [6] می دید تا یک مسیحی معتقد . با این حال، او هرگز ملحد نبود، حتی اگر اطرافیانش بیشتر او را به عنوان یک مسخره بی خدا می دانستند. او در سال 1836 در دوران منشی قانونی خود به برادرش برنهارد نوشت: “فقط متذکر می شوم که اگر مرا ملحد بدانی، توقع کمی احتیاط از من داری.” [7]

مطالعه و آموزش

به عنوان یک دانش آموز 18 ساله در گوتینگن (مینیاتور فیلیپ پتری ، 1833)

پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان، بیسمارک (1832-1833) شروع به تحصیل در رشته حقوق کرد در 10 مه 1832 در سن هفده سالگی (1832-1835) ابتدا در دانشگاه گوتینگن ، که بعداً به مناسبت جشن دکترای افتخاری به او اعطا شد. تولد 70 سالگی [8] پیامدهای سیاسی پس از انقلاب ژوئیه او قاطعانه را رد کرد. بنابراین تصادفی نبود که او در آن زمان به برادری های مخالف ملحق نشد ، بلکه به گروه برادری دانشجویی مبارز هانوورا گوتینگن پیوست . او در طول زندگی خود یک دانشجوی سرسخت سپاه باقی ماند. آنچه او در مورد اخوان المسلمین بدش می آمد «امتناع آنها از ارضاء و عدم آموزش بیرونی و شکل های خوب معاشرت، و در صورت آشنایی نزدیک تر، اسراف در دیدگاه های سیاسی آنها بود که مبتنی بر عدم آموزش و آگاهی از شرایط موجود است. شرایط زندگی تاریخی بر اساس آن بود». او بعداً مشاهدات خود را با این نکته خلاصه کرد که این مسئله ترکیبی از اتوپیا و فقدان آموزش است. از سوی دیگر، او خود را به هیچ وجه تحت تأثیر اندیشه های پروس-سلطنتی توصیف نمی کرد. [9] او به تاریخ و ادبیات علاقه داشت، اما نه چندان به دانشکده حقوق. تنها معلم دانشگاهی که او را تحت تأثیر قرار داد و احتمالاً تحت تأثیر او قرار گرفت، مورخ آرنولد هیرن بود که در سخنرانی‌های خود به تشریح عملکرد سیستم بین‌المللی دولت‌ها پرداخت. او روابط شخصی نزدیک تری با برادر سپاهش گوستاو چارلاخ و دیپلمات آمریکایی بعدی جان لوتروپ موتلی ایجاد کرد که در طول زندگی یکی از معدود دوستان شخصی او باقی ماند. [10]

در نوامبر 1833، بیسمارک تحصیلات خود را در دانشگاه فردریش ویلهلم برلین ادامه داد . در سال 1835 او آن را با اولین امتحان دولتی تکمیل کرد. سپس به‌عنوان سمع‌کار در دادگاه شهر برلین مشغول به کار شد. به درخواست خودش از قوه قضائیه به سمت اداری رفت. او نه تنها در حلقه اطراف رمان نویس کارل بورومائوس کانزر به دنبال حواس پرتی بود: [11] به زودی که از زندگی روزمره یک کارآموز دولتی در شهر آبگرم شیک آخن خسته شده بود ، عاشق لورا راسل، خواهرزاده دوک شد. کامبرلند ، در اوت 1836 . پس از رابطه عاشقانه با یک زن فرانسوی (بزرگتر)، او در تابستان 1837 با یک زن انگلیسی (جوانتر) دوست لورا راسل از آلمان سفر کرد. در نتیجه، چند هفته از تعطیلات چهارده روزه تجاوز کرد که در نتیجه او کارآموزی قانونی خود را از دست داد.

بیسمارک با مخارج زنان دست و پنجه نرم کرد و همچنین با بازدید از کازینو، بدهی‌های زیادی را بالا برد. او ماه ها از مشاغل رسمی خود دور بود. او بعداً تلاش کرد تا دوره کارآموزی خود را در پوتسدام ادامه دهد ، اما پس از چند ماه از خدمات اداری خارج شد. با نگاهی به گذشته، او این مرحله را با گفتن اینکه نمی‌خواهد یک چرخ دنده صرف در بوروکراسی باشد توضیح داد: “اما من می‌خواهم موسیقی بسازم که فکر می‌کنم خوب است یا اصلاً وجود ندارد.” [12]

خدمت سربازی

در سال 1838 بیسمارک خدمت سربازی خود را به عنوان داوطلب یک ساله انجام داد ، در ابتدا با Garde-Jäger-Batallon . در پاییز به گردان شماره 2 جگر در گریفسوالد در پومرانیا غربی رفت و در آنجا نیز خود را در آکادمی سلطنتی و کشاورزی در الدنا برای اداره تجارت خانوادگی آماده کرد.

خوشبخت و موفق مدیر املاک

پس از مرگ مادرش در سال 1839، بیسمارک به در شرق پومرانی ملک Kniephof نقل مکان کرد و کشاورز شد. ، که پنج سال از او به همراه برادرش برنهارد او بزرگتر بود، املاک پدرش را در Kniephof، Külz و Jarclin در ناحیه Naugard مدیریت کرد . پس از اینکه برنهارد فون بیسمارک در سال 1841 به عنوان مدیر منطقه انتخاب شد، یک تقسیم موقت وجود داشت. برنهارد اکنون مدیریت جارچلین، اتو کولز و کنیفوف را بر عهده داشت. پس از مرگ پدرش در سال 1845، اتو مدیریت املاک خانواده شونهاوزن در نزدیکی استندال را بر عهده گرفت .

بیسمارک به سرعت دانش خوبی از مدیریت منطقی کشاورزی به دست آورد. در حدود ده سالی که او سرپرستی اموال والدینش را برعهده داشت، نه تنها موفق به نوسازی ملک شد، بلکه بدهی هایی را که در چند سال گذشته انباشته شده بود، بازپرداخت کرد.

از یک طرف دوست داشت رئیس خودش باشد، از طرف دیگر کشاورزی و زندگی به عنوان یک روستایی او را برآورده نمی کرد. [13] از طرفی، او شدیداً اما غیرسیستماتیک به فلسفه، هنر، دین و ادبیات علاقه داشت، بدون اینکه این امر تأثیری ماندگار بر او داشته باشد. در سال 1842 سفری مطالعاتی به فرانسه، انگلستان و سوئیس داشت. در سال 1844 او از تمایل خود برای بازگشت به خدمات دولتی دست کشید – دوباره به دلیل بیزاری از هر چیز بوروکراتیک. در طول این سالها او میهمان بسیاری از رویدادهای اجتماعی در منطقه بود. از جمله، او در بسیاری از رویدادهای شکار، و همچنین در چرخاندن عجیب و غریب شرکت کرد. بنا به اظهارات خودش، او در این رابطه نوعی مقاومت در برابر نوشیدن الکل پیدا کرده بود. او در میان سربازان کشور احترام به دست آورده بود زیرا می توانست “مهمانان خود را با خونسردی دوستانه زیر میز بنوشد”. [14] این، و همچنین تمایل او به مرکز توجه در رویدادهای اجتماعی، شهرت “بیسمارک دیوانه” را برای او به ارمغان آورد. [15]

زن و بچه

اتو و یوهانا فون بیسمارک به عنوان زوج های جوان

بیسمارک از طریق موریتز فون بلانکنبورگ ، دوست مدرسه‌ای از برلین، با گرفت حلقه‌ی تقوای اطراف آدولف فون تادن-تریگلاف تماس . بلانکنبورگ با دخترش ماری فون تادن-تریگلاف نامزد کرده بود. او و بیسمارک احساس می کردند که ارواح خویشاوند هستند، اما قطع نامزدی آنها برای زن جوان غیرممکن بود. در اکتبر 1844 با بلانکنبورگ ازدواج کرد. در جشن عروسی، او دوست بیست ساله خود یوهانا فون پوتکامر را به عنوان بانوی میز بیسمارک انتخاب کرد. در تابستان 1846، زوج بلانکنبورگ، بیسمارک و یوهانا فون پوتکامر با هم به کوه های هارتز سفر کردند . ماری در 10 نوامبر 1846 پس از یک بیماری کوتاه مدت درگذشت. کمی قبل از کریسمس 1846، بیسمارک در نامه ای [16] به هاینریش فون پوتکامر که مشهور شده بود، دست یوهانا را خواست. دومی به آرامی پاسخ داد; بیسمارک سپس در آغاز سال 1847 به راینفلد در نزدیکی روملزبورگ در پومرانیا سفر کرد و والدین یوهانا را در گفتگوی شخصی متقاعد کرد. [17]
این ازدواج در سال 1847 در راینفلد ( منطقه راملزبورگ i. Pom. ) انجام شد. از آن زمان، اعتقاد به خدای شخصی برای بیسمارک نقش اساسی داشت. [18]

ازدواج با یوهانا فون بیسمارک سه فرزند داشت:

  • ماری (1848-1926)، ∞ کنت کونو زو رانتزاو
  • هربرت (1849-1904)، ∞ مارگریت کنتس هویوس
  • ویلهلم (1852-1901)، ∞ سیبیل فون آرنیم کروکلندورف

یوهانا نیازهای خود را تابع نیازهای شوهرش کرد و در عین حال – بر خلاف مادرش – به او پیوند عاطفی محکمی داد. نامه هایی که این دو با هم رد و بدل کردند، یکی از نکات برجسته ادبیات معرفتی قرن نوزدهم است. [19]

آغازهای سیاسی

آژیتاتور محافظه کار

بیسمارک در ابتدا از نظر سیاسی در سطح شهرداری ظهور کرد. در طول زمان خود در گوت کنیفوف، معاون ناحیه ناوگارد بود، در سال 1845 به عضویت پارلمان استانی استان پومرانیا درآمد [20] و در برخی موارد از برادرش در کارش به عنوان مدیر منطقه حمایت کرد. در حدود 1843/1844 او با سیاستمداران برجسته محافظه کار، به ویژه برادران ارنست لودویگ و لئوپولد گرلاخ ، از طریق حلقه دوستان پیروان خود در تماس بود . در سال 1845، نه کم‌کم به منظور گسترش این ارتباط، او Kniephof را اجاره کرد و به شونهاوزن نقل مکان کرد. این مکان به ماگدبورگ ، مقر رسمی لودویگ فون گرلاخ در آن زمان نزدیکتر بود. بیسمارک اولین مقام دولتی خود را در سال 1846 هنگامی که Deichhauptmann در جریکو منصوب شد دریافت کرد .

دغدغه اصلی او در این دوره حفظ برتری اشراف زمینی در پروس بود. محافظه کاران دولت مطلقه- بوروکراسی را رد کردند و رویای برقراری مجدد حکومت مشترک در میان املاک، به ویژه اشراف را در سر داشتند. [21] همراه با برادران گرلاخ، بیسمارک از حفظ صلاحیت پدری حمایت کرد .

بیسمارک به عنوان جانشین در پارلمان استانی ساکسون، به عنوان نماینده شوالیه ایالت زاکسن در سال 1847 به عضویت پارلمان متحد درآمد . [22] در این هیئت، که تحت سلطه اپوزیسیون لیبرال میانه‌رو بود ، او قبلاً در اولین سخنرانی عمومی خود به عنوان یک سیاستمدار کاملا محافظه‌کار توجه را به خود جلب کرد، هنگامی که منکر این شد که جنگ‌های آزادی‌بخش نیز در مورد اجرای اصلاحات لیبرال بوده است. او در «مسئله یهودی» به وضوح علیه برابری سیاسی جمعیت یهودی صحبت کرد. این موضع و مواضع مشابه به واکنش های خشم آلود لیبرال ها منجر شد. در این مدت، بیسمارک زمینه‌ای برای فعالیت در سیاست پیدا کرد که با تمایلات او سازگار بود: «این موضوع خیلی بیشتر از آنچه فکر می‌کردم بر من تأثیر می‌گذارد.» [23]

بیسمارک (راست) و پادشاه فردریش ویلهلم چهارم. 1848 (نقاشی توسط هرمان لودرز)

شور مبارزه سیاسی باعث شد که او به سختی غذا بخورد و بخوابد. در پایان جلسه، بیسمارک در محافل محافظه کار نامی برای خود دست و پا کرد. شاه نیز متوجه او شده بود. [24] اگرچه بیسمارک به وضوح مواضع محافظه‌کارانه را نمایندگی می‌کرد، اما در آن زمان یک عمل‌گرا بود و آماده آموختن از مخالفان سیاسی خود بود. برای مثال، در طرح به‌عنوان موازنه‌ای در برابر دویچه تسایتونگ تأسیس روزنامه‌ای محافظه‌کار لیبرال، این امر محقق شد. [25]

بیسمارک قاطعانه انقلاب مارس را رد کرد . هنگامی که خبر موفقیت جنبش در برلین به او رسید، دهقانان در شونهاوزن را مسلح کرد و پیشنهاد کرد که با آنها به برلین حرکت کند. با این حال، ژنرال کارل فون پریتویتز ، فرمانده در پوتسدام، این پیشنهاد را رد کرد. پس از آن، بیسمارک تلاش کرد شاهزاده آگوستا تا ، همسر وارث تاج و تخت ویلهلم را در مورد نیاز به ضد انقلاب متقاعد کند. آگوستا این درخواست را به عنوان مکر و بی وفایی رد کرد. رفتار بیسمارک باعث بیزاری دائمی ملکه بعدی او شد. [26] انقلاب را به رسمیت شناخت پس از اینکه فردریش ویلهلم چهارم ، طرح های ضد انقلابی بیسمارک در ابتدا شکست خورد.

مجلس ملی پروس بیسمارک در انتخاب نشد. برای این کار او در مجموعه خارج از پارلمان اردوگاه محافظه کار شرکت کرد. شناخته می شود) و در شکل دادن به محتوای در تابستان 1848 او در تأسیس Neue Preussische Zeitung (همچنین به دلیل صلیب در صفحه عنوان به عنوان Kreuzzeitung روزنامه مشارکت داشت . او مقالات متعددی برای روزنامه نوشت. در اوت 1848 او یکی از آغاز کنندگان اصلی به اصطلاح پارلمان یونکر بود . صدها نفر از مالکان نجیب برای اعتراض به تجاوز به اموال خود در اینجا جمع شدند. [27]

این فعالیت ها به این معنی بود که کاماریلا محافظه کار در اطراف شاه بیسمارک بیش از پیش از او قدردانی می کرد. با این حال، امید او برای دریافت پست وزارتی پس از ضدانقلاب در نوامبر 1848 برآورده نشد، زیرا او حتی در محافل محافظه کار بسیار افراطی تلقی می شد. پادشاه در فهرست مربوطه از پیشنهادات به عنوان یادداشت جانبی نوشت: “فقط در صورتی استفاده می شود که سرنیزه بی بند و بار باشد”. [28]

روی آوردن به رئال پولیتیک

جلسه خانه مردم پارلمان اتحادیه ارفورت در شبستان کلیسای آگوستینیان، 1850

در ژانویه و ژوئیه 1849، بیسمارک به عنوان دومین اتاق ایالتی پروس پارلمان انتخاب شد. در این مدت او تصمیم گرفت کاملاً خود را وقف سیاست کند و با خانواده اش به برلین نقل مکان کرد. این امر او را به یکی از اولین سیاستمداران حرفه ای در پروس تبدیل کرد. [29] در پارلمان ایالتی او به عنوان سخنگوی محافظه کاران فوق العاده ظاهر شد. او از رد کرامت امپراتوری و قانون اساسی امپراتوری توسط فردریش ویلهلم چهارم دفاع کرد زیرا می ترسید پروس در آلمان ادغام شود. برای او، مسئله ملی در درجه دوم حفظ قدرت پروس بود.

پادشاه و مشاورش جوزف فون رادویتز می خواستند به وحدت آلمان در درجه اول از طریق مشورت با ایالت های مرکزی دست یابند. علاوه بر این، اتحادیه ارفورت مورد نظر باید محافظه‌کارتر و فدرالیستی‌تر از مدل فرانکفورت باشد. [30] بیسمارک این را غیرواقعی و غیر معقول می دانست. او در پارلمان پروس انتقاد خود را از این طرح ها پنهان نکرد. سخنرانی او در 6 سپتامبر 1849 نگرش محافل سیاسی علاقه مند را نسبت به او تغییر داد. از آن زمان به بعد، حتی در صفوف محافظه کار خود، به دلیل استدلال متعادل و منعطفش، دیگر به عنوان یک غوغاگر تلقی نمی شد. بیسمارک برای اولین بار خود را برای پستی در خدمات عالی دولتی یا دیپلماسی توصیه کرد . [31] علیرغم انتقاداتش از اتحادیه، به عضویت مجلس خلق اتحادیه در ارفورت انتخاب شد و منشی آن شد.

بیسمارک اگرچه اساساً مخالف پارلمانتاریسم بود، به یکی از مهم ترین سخنرانان پارلمان آن زمان در ارفورت تبدیل شد که مخالفان سیاسی نیز به دلیل زبان تصویری و تیز او به او توجه داشتند. [32] پس از شکست طرح های اتحادیه، بیسمارک وظیفه دشوار از نقطه گذاری اولوموک دفاع را در پارلمان ایالتی پروس بر عهده گرفت. او از یک سو توانست دیدگاه‌های محافظه‌کارانه را نمایندگی کند، اما از سوی دیگر متعهد به سیاست قدرت دولتی به دور از هرگونه ایدئولوژی بود: «تنها پایه سالم یک دولت بزرگ، و این چیزی است که آن را به طور قابل توجهی از یک دولت کوچک متمایز می‌کند. دولت بزرگی که برای هدفی که به نفع خودش نیست مبارزه کند، شایسته نیست.» [33] بیسمارک با تأکید بر سیاست دولت، قدرت و منافع، از محافظه کاری سنتی که (در یک نگرش اساسی دفاعی تر) از مخالفت با دولت مدرن، متمرکز، بوروکراتیک و مطلق گرا بیرون آمده بود. [34]

دیپلمات

فرستاده بوندستاگ

Palais Thurn und Taxis در فرانکفورت، مقر بوندستاگ، حدود سال 1900

در 15 اوت 1851، به تحریک لئوپولد فون گرلاخ، بیسمارک توسط فردریش ویلهلم چهارم به عنوان نماینده پروس در بوندستاگ در فرانکفورت منصوب شد . او هیچ آموزش دیپلماتیکی نداشت و شاه نیز بسیار مشکوک بود. پس از علامت گذاری اولوموک ، پروس مجبور شد دوباره سمت نماینده بوندستاگ را پر کند. اگرچه در این موقعیت واقعاً نمی‌توان چین سیاسی را در هم شکست، هیچ‌کس باور نداشت که بیسمارک مرد مناسبی است. بیسمارک باید به پادشاه پرسش‌گر اطمینان می‌داد که اگر به وظیفه‌اش عمل نکند، عقب می‌نشیند:

«شجاعت از آن جناب شماست که چنین مقامی را به من سپردید. با این حال، اعلیحضرت موظف به تایید قرار ملاقات در صورت شکست آن نیست. من خودم تا زمانی که به آن نزدیک نشده باشم نمی توانم مطمئن باشم که این کار فراتر از توانایی من است. اگر در آنجا احساس رضایت نکنم، اولین کسی خواهم بود که درخواست فراخوان خواهم کرد. وقتی اعلیحضرت شجاعت فرمان دادن را داشته باشد، شهامت اطاعت را دارم.»

بیسمارک [35]

سرانجام سفیر در روسیه ، تئودور فون روچو ، منصوب شد، که بیسمارک به اصرار لئوپولد فون گرلاخ او را همراهی کرد. در 11 مه 1851، هر دو وارد فرانکفورت شدند و بیسمارک در 15 ژوئیه 1851 جایگزین روچو به عنوان فرستاده بوندستاگ شد، که به نوبه خود به سفارت خود در پترزبورگ بازگشت. اولین اقدام بیسمارک در فرانکفورت حمایت از تصمیم واکنش فدرال بود. [36] بنابراین، انتصاب او به عنوان نشانه ای از پیروزی ارتجاع اجتماعی و سیاسی و به عنوان تسلیم پروس به اتریش به طور علنی تلقی شد. [37]

در فرانکفورت بیسمارک بسیار مستقل عمل کرد. گاهی اوقات او خود را در تضاد با سیاست های دولت در برلین می دید. [38] با این حال، به عنوان فرستاده، او روشن کرد که او هنوز یک مرد محافظه کار است. در 25 مارس 1852 موضع او در یک مناظره مجلسی منجر به دوئل وینکه-بیسمارک شد که در آن هیچ کدام از دوئل‌ها مورد ضربه قرار نگرفتند. [39]

هنگامی که پروس و امپراتوری اتریش پس از بحران پاییز 1850 با یکدیگر همکاری کردند ، بیسمارک نمی خواست این واقعیت را بپذیرد که فلیکس زو شوارتزنبرگ ، نخست وزیر اتریش، نقش شریک کوچکتر را به پروس اختصاص داده است. او و در نهایت دولت در برلین نگران به رسمیت شناختن پروس به عنوان یک قدرت برابر بودند. ، به دنبال اختلاف بود برای این منظور، او دائماً با فرستاده اتریش، فردریش فون تون و هوهنشتاین ، به شدت به وین حمله کرد و در برخی مواقع کار بوندستاگ را فلج کرد تا حدود صلاحیت های اتریش را در فرانکفورت نشان دهد. او همچنین به عدم پیوستن اتریش به گمرکی آلمان اتحادیه کمک کرد. [40] بیسمارک گسترش نهادها و حتی اصلاحات فدرال را تا زمانی که اتریش با پروس به عنوان یک برابر رفتار نمی کرد رد کرد.

تصمیم دولت پروس در سال 1854 (در زمینه جنگ کریمه ) برای تجدید اتحاد محافظه‌کارانه و سرکشی با اتریش با انتقاد بیسمارک مواجه شد. هنگامی که اتریش آشکارا علیه روسیه مخالفت کرد، بیسمارک در سال 1855 موفق شد هوشمندانه از طریق تاکتیک های از درخواست اتریش برای بسیج نیروهای فدرال علیه روسیه جلوگیری کند. این موفقیت جایگاه دیپلماتیک او را افزایش داد. پس از شکست روسیه در جنگ کریمه، او در یادداشت های مختلفی برای همسویی با امپراتوری تزاری و فرانسه درخواست کرد، که از طریق آنها امیدوار بود اتریش را بیشتر تضعیف کند. او مفهوم سیاست خارجی خود را با جزئیات به ویژه در «نشریه باشکوه» سال 1856 بیان کرد. اظهارات او باعث درگیری شدید با محافظه کاران بسیار اطراف برادران گرلاخ شد که در ناپلئون سوم بودند. فقط نماینده اصل انقلابی و «دشمن طبیعی» را می دید. بیسمارک پاسخ داد که او در نهایت به مشروعیت سران کشورها اهمیتی نمی دهد. برای او، تمرکز بر اصول محافظه کارانه نبود، بلکه بر منافع دولتی در تجارت دیپلماتیک بود. در اردوگاه محافظه کار، او اکنون به طور فزاینده ای به عنوان یک فرصت طلب خودخواه در نظر گرفته می شد. [41]

بیسمارک به موقعیت بی طرف پروس در جنگ کریمه و موقعیت مستقل آن در کنفرانس پاریس که به صلح پاریس در سال 1856 منجر شد اهمیت زیادی داد [42] . از این رو، او را دوست نداشت که علاوه بر انگلستان، اتریش نیز بر برلین و فرانکفورت فشار می آورد تا پروس را مجبور به جنگ در خدمت قدرت های غربی کند. در مقابل، ناپلئون سوم بود بخشش بسیار بیشتر از این «گناهان» [43] .

سفیر در سن پترزبورگ و پاریس

کاترینا اورلوا، حدود سال 1860، نقاشی فرانتس زاور وینترهالتر

درگیری با گرلاچ ها دلایل سیاسی داخلی نیز داشت. پس از اینکه شاهزاده ویلهلم در سال 1857 سلطنت را به دست گرفت، محافظه کاران به شدت نفوذ خود را از دست دادند. لیبرال-محافظه کار متوسط در عوض، اهمیت حزب هفته نامه ​​افزایش یافت. در آغاز عصر جدید ، بیسمارک همچنین تلاش کرد با فاصله گرفتن از محافظه کاران افراطی، موقعیت خود را حفظ کند. او در یادداشتی گسترده از «مأموریت ملی» پروس و اتحاد با جنبش ملی-لیبرال صحبت کرد. با این کار او تغییر چشمگیری در مسیر ایجاد کرد. با این حال، هدف او مبارزه برای اتحاد آلمان به خاطر خود نبود، بلکه استفاده از ناسیونالیسم آلمانی برای تقویت قدرت پروس بود. [44]

با این حال، انتظاراتی که او با سازگاری با فضای سیاسی تغییر یافته در پروس مرتبط می کرد، در ابتدا برای او برآورده نشد. در ژانویه 1859 او به عنوان فرستاده پروس به سن پترزبورگ منصوب شد . خودش گفت که در نوا به حاشیه رفته بود . تغییر برای خانواده سخت بود. بیسمارک ها شادترین دوران ازدواج خود را در فرانکفورت تجربه کرده بودند. با این حال، بیسمارک دانش دیپلماتیک خود را در سمت جدید خود گسترش داد و از حسن نیت دربار روسیه و زوج امپراتوری برخوردار شد. با این حال، جاه طلبی او به طور فزاینده ای در بالاترین مناصب در دولت پروس بود. او از نزدیک توسعه مناقشه قانون اساسی پروس را مشاهده کرد . امید منصوب شدن به نخست وزیری در آوریل 1862 برآورده نشد. سفیر شد در عوض او در پاریس و در کاخ بوهارنه اقامت کرد. با این حال، از ابتدا، این پست تنها به عنوان یک موقعیت انتظار دیده می شد.

در این دوره بود که همسرش رابطه عاشقانه او با پرنسس کاترین اورلوا (1840-1875) همسر فرستاده روسیه به بلژیک نیکلای الکسیویچ اورلو را تحمل کرد. در 22 آگوست 1862، کمی قبل از انتصابش به عنوان نخست وزیر، بیسمارک به همراه کاترینا اورلوا تقریباً در بیاریتز غرق شد و توسط یک فانوس دریایی نجات یافت. [45] در این روز او فقط به همسرش می‌نویسد: «پس از چند ساعت استراحت و نوشتن نامه‌هایی به پاریس و برلین، دومین نوشیدنی خود را از آب نمک، این بار در بندر، بدون موج، با مقدار زیادی آب خوردم. شنا و غواصی، دو استخر موج برای من روزها زیاد است.» [46] این آخرین فرار خصوصی بیسمارک قبل از اینکه خودش را منحصراً وقف سیاست کند بود. [47]

نخست وزیر پروس

حرفه

پادشاه ویلهلم اول (راست) در حال گفتگو با اتو فون بیسمارک (سمت چپ) در پارک بابلزبرگ نزدیک پوتسدام است. پادشاه در دست چپ خود یک برنامه دولتی دارد که قصد دارد بیسمارک را به آن ملزم کند. در پس‌زمینه دریاچه گلینیکر با پل گلینیکر . ( سنگ نگاره پس از طراحی کارل رولینگ ، Die Hohenzollern in Bild und Wort ، Verlag von Martin Oldenbourg، برلین 1899، ص 40.)

قوت در برلین نگرش منفی لیبرال ها علیه اصلاحات برنامه ریزی شده ارتش گرفت. نیاز به نوسازی ارتش توسط افکار عمومی سیاسی مورد تردید جدی قرار نگرفت. با این حال، اختلاف بر سر جزئیات نظامی-سیاسی شعله ور شد. از جمله، ویلهلم یکم پادشاه پروس حاضر نبود از برنامه خود برای خدمت سه ساله به جای دو سال خدمت سربازی صرف نظر کند. بنابراین توافق با پارلمان ایالتی پروس غیرممکن بود. [48] ​​در این وضعیت به ظاهر ناامیدکننده، ویلهلم اول استعفای احتمالی را به نفع پسرش که بعداً امپراتور فردریش سوم شد، انجام داد. در بازی. [49]

وزیر جنگ رون، انتصاب بیسمارک به عنوان نخست وزیر را تنها راه جلوگیری از تغییر تاج و تخت به نفع ولیعهد که لیبرال تلقی می شد، می دانست. با یک تلگرام – “ Periculum in mora. Dépêchez-vous! (“خطر در پیش است. عجله کنید!”) – او با بیسمارک به برلین بازگشت. پس از 25 ساعت سفر با قطار، بیسمارک در 20 سپتامبر 1862 وارد برلین شد. دو روز بعد او توسط شاه ویلهلم اول در کاخ بابلزبرگ پذیرایی شد . فقط گزارش بیسمارک از محتوا و روند گفتگو موجود است که بر خلاف سایر قسمت های خاطرات او احتمالاً در اصل خود صحیح است. [50] بیسمارک با معرفی خود به عنوان پیرو بی قید و شرط او، پادشاهی را که هنوز مردد بود، به دست آورد. [50] او وعده اجرای اصلاحات ارتش را داد و به نوبه خود بر اهمیت اساسی بحث در این باره تأکید کرد. [51] پادشاه در نهایت بیسمارک را به نخست وزیری و وزیر خارجه منصوب کرد. [52]

رابطه با شاه و اصول

مصاحبه انتصاب پایه و اساس رابطه خارق العاده بین شاه و بیسمارک را در دهه های بعد ایجاد کرد. بیسمارک زمینه ای برای یک موقعیت استثنایی اعتماد نزد ویلهلم اول ایجاد کرد و وکالت نامه ای سفید تهیه کرد که دامنه فعالیت او را فراتر از حد معمول یک وزیر ارشد ( لوتار گال ) با خدمت به پادشاه به عنوان “واسال براندنبورگ انتخابی” گسترش داد. “، که در موقعیتی ناپایدار، شجاعانه می ایستد و بی دریغ به ارباب خود وفادار می ماند. اگرچه در چند سال آینده اختلاف نظرهای مکرری وجود داشت، اما این اختلافات بر اعتماد اساسی شاه بیسمارک به او تأثیری نداشت. [53]

در جزئیات، به بیسمارک قدرت های بسیار قوی داده شد که بعداً به آنها اشاره کرد. از جمله این بود که وزرای او فقط با رضایت او اجازه داشتند به صورت انفرادی به پادشاه گزارش دهند . [54]

بیسمارک محافظه کار بود، اما سیاستمداری که به طور فزاینده ای عملگرا عمل می کرد و به تثبیت های ایدئولوژیک نمی چسبید. آرمان ها، نظریه ها و اصول اساساً برای او تعیین کننده نبودند. آنچه بیش از همه اهمیت داشت، منافع دولت ها بود. این امر منجر به گسترش قدرت پروس به عنوان هدف اصلی شد. از دیدگاه بیسمارک، تنها در صورتی می‌توان ادعای قدرت بزرگ پروس را حفظ کرد که بتواند به قیمت اتریش موقعیتی هژمونیک در اروپا به دست آورد و سایر قدرت‌های اروپایی این امر را تحمل کنند. به معنای معمول علاقه مند او به ناسیونالیسم نبود ، بلکه بیشتر به رئالیسم سیاست خارجی علاقه داشت. او روی موفقیت‌های سیاست خارجی حساب می‌کرد که تأثیر مثبتی بر سیاست داخلی او نیز داشت. او می خواست سلطنت و دولت استبدادی و همچنین موقعیت ویژه ارتش و اشراف را حفظ کند. اما در صورت شک، قدرت دولت اولویت اول را داشت. هدف اتحاد موقت با جنبش ملی و لیبرال نیز همین بود. [55]

وزیر درگیری

بیسمارک به عنوان فرستاده بوندستاگ ، 1858

در آغاز نخست وزیری او، بخش بزرگی از مردم سیاسی سیاست های بیسمارک را رد کردند. او هنوز یک مرتجع افراطی به حساب می آمد و به همین دلیل برای یافتن وزرای مناسب با مشکل مواجه بود. [56] اولین کابینه بیسمارک عمدتاً متشکل از شخصیت‌های درجه دوم بود. از جمله آنها کارل فون بودلشوینگ ، هاینریش فردریش فون ایتزنپلیتز و گوستاو فون یاگوو بودند. [57] بیسمارک به عنوان رئیس یک وزارتخانه درگیری، ابتدا درگیر اختلاف با لیبرال ها بود.

او در ابتدا تلاش کرد تا مخالفان را از طریق تلاش برای مصالحه خنثی کند. این با شکست مواجه شد زیرا به نظر می رسید سخنرانی خونین او دوباره تصویر یک سیاستمدار محافظه کار را تأیید می کند:

«آلمان به لیبرالیسم پروس نگاه نمی کند، بلکه به قدرت آن نگاه می کند. مسائل بزرگ آن زمان با سخنرانی ها و تصمیمات اکثریت حل نمی شود – بلکه با آهن و خون تعیین می شود.» [58]

این سخنرانی به عنوان یک پیشنهاد اتحاد گسترده به جنبش لیبرال و ملی در نظر گرفته شد. اگرچه اکثریت لیبرال مجلس نمایندگان بر این عقیده بودند که « مسئله آلمان » بدون خشونت قابل اجرا نیست، [59] به ویژه مطبوعات (لیبرال) «آهن و خون» را دیکتاتوری اعلام شده می دانستند که ماجراجویی در سیاست خارجی است. سقوط. [60] این امر به تثبیت شهرت بیسمارک به عنوان یک سیاستمدار خشن کمک کرد. [61] بیسمارک متعاقباً از مسیر انحرافی خود دست کشید و با تمام قدرت به لیبرال ها حمله کرد. مجلس تعطیل شد. بنابراین بیسمارک در پاییز 1862 بدون بودجه مناسب سلطنت کرد. در اوایل سال 1863 پارلمان دوباره تشکیل شد. که اکنون معروف و به شدت مورد مناقشه است توجیه کرد بیسمارک خود را با نظریه شکاف . پس از آن، اقدام عادی دولت بر اساس مصالحه بین ولیعهد، مجلس اعیان و مجلس نمایندگان است. اگر هر یک از طرفین از عقب نشینی امتناع کند، درگیری ها به وجود می آید، «و از آنجایی که زندگی دولتی نمی تواند ثابت بماند، درگیری ها به مسائل قدرت تبدیل می شود. هر کس قدرت را در دست دارد، به نفع خود پیش می رود، زیرا زندگی دولتی نمی تواند لحظه ای ساکن شود. [62]

ممکن است درست شود، کارتون از Kladderadatsch در 8 فوریه 1863

این بر اساس فرض بیسمارک بود که مورد اختلاف آشتی ناپذیر بین پادشاه و پارلمان در قانون اساسی تنظیم نشده بود. بر این اساس، شکافی وجود داشت که باید با اختیارات شاه برطرف می شد. به نظر بسیاری از معاصران، این تفسیر از وضعیت حقوقی صرفاً نقض قانون اساسی بود. ماکسیمیلیان فون شورین-پوتزار قضاوت کرد که این به معنای “شاید درست می شود”. تا کنون، عظمت پروس و به رسمیت شناختن خانواده سلطنتی بر این اصل استوار بوده است که “قانون بر قدرت مقدم است”. Justitia Fundamentum Regnorum! این شعار پادشاهان پروس است و همیشه همینطور خواهد ماند.» [63]

بیسمارک برای بسیج علیه لیبرال ها در مقاطعی برنامه های مختلفی را دنبال می کرد. این شامل اتحاد با جنبش سوسیال دموکرات بود . در سال 1863 او در موارد متعدد با فردیناند لاسال ملاقات کرد ، اما بدون هیچ اثر عملی در آن زمان.

با وجود اعتراضات شدید – انتقاد عمومی حتی از جانب وارث تاج و تخت – و انتظار عمومی مبنی بر شکست دولت، بیسمارک از نظر سیاسی از بحران جان سالم به در برد. او از اقدامات سرکوبگرانه، از جمله اخراج، علیه مقامات عالی رتبه لیبرال، از جمله نمایندگان مجلس، استفاده کرد. در همان زمان، آزادی مطبوعات با سرپیچی از قانون اساسی عملاً لغو شد. در سال 1865، بیسمارک پروفسور رودولف ویرچو (عضو مجلس نمایندگان پروس) را به یک دوئل به چالش کشید، که او آن را رد کرد زیرا این یک شکل معاصر مناظره نبود.

البته در شرایط سیاسی درهم و برهم چیزی تغییر نکرد. بحران قانون اساسی تا سال 1866 حل نشده باقی ماند و به چیزی شبیه یک جنگ خندق تبدیل شد. بیسمارک سعی کرد مخالفان را از بین ببرد. او با دستگاه دولتی حکومت کرد و تا مدت ها مجلس اصلا تشکیل نشد. در 9 می 1866 دوباره منحل شد. با ایده کودتا خود بیسمارک در ابتدا با لغو حق رای و قانون اساسی بازی کرد. هرچه این درگیری طولانی‌تر می‌شد، او چنین خواسته‌هایی را که توسط طرف محافظه‌کار مطرح می‌شد، بیشتر رد می‌کرد، زیرا آنها وعده عدم ثبات سیاسی در بلندمدت را می‌دادند. [64]

بیسمارک در عین حال سعی کرد از موفقیت های سیاست خارجی برای اعمال فشار سیاسی داخلی بر مخالفان استفاده کند. در ابتدا، این محاسبه فقط تا حد بسیار محدودی کار می کرد. اولین توافق، کنوانسیون آلونسلبن در 8 فوریه 1863 برای حمایت از روسیه در برابر شورش در لهستان ، با رد گسترده ای در پروس، حتی در محافل محافظه کار مواجه شد. فشار بریتانیا و ناپلئون سوم. کنوانسیون را بی ارزش کرد.

اتریش تضعیف بیسمارک را دید و سعی کرد از آن برای پیشبرد اصلاحات در کنفدراسیون آلمان به نفع سلطنت هابسبورگ استفاده کند. بیسمارک به سختی توانست شاه را از شرکت در مراسم روز شاهزاده در فرانکفورت منصرف کند . در عوض، نخست وزیر ایده های پروس را برای اصلاحات فدرال ارائه کرد. مانند قبل، آنها حقوق برابر برای اتریش و پروس را هدف قرار دادند. با این حال، آنچه جدید بود، تقاضا برای «نمایندگی ملی ناشی از مشارکت مستقیم کل ملت» بود. [65] این نه بیشتر و نه کمتر از یک پیشنهاد اتحاد از طرف پروس به جنبش ملی بود که ارتباط تنگاتنگی با لیبرالیسم داشت. بیسمارک در کوتاه مدت هیچ فایده‌ای نداشت، زیرا درگیری‌های قانون اساسی او را به عنوان شریک لیبرال‌ها کنار گذاشت. مخالفان در پروس توانستند موقعیت خود را در انتخابات جدید در پایان اکتبر 1863 حفظ کنند. [66]

جنگ آلمان و دانمارک

مسئله اصلاحات فدرال به زودی با یک بحران بزرگ بین المللی تحت الشعاع قرار گرفت. پس از مرگ فردریک هفتم دانمارک , مناقشه بر سر آینده دو دوک نشین شلسویگ و هلشتاین در گرفت . شلسویگ یکی از اعضای خانواده دانمارک بود ، در حالی که هلشتاین عضو کنفدراسیون آلمان بود . ) تابع پادشاه دانمارک بودند با این حال، هر دو قلمرو در اتحادیه شخصی ( دولت متحد دانمارک . فردریش فون آگوستنبورگ این زمین ها را برای خودش ادعا کرد. جنبش ملی آلمان از او حمایت کرد و خواستار اتحاد دو دوک نشین و الحاق آنها به کنفدراسیون آلمان به عنوان یک کشور مستقل شد. پادشاه جدید دانمارک کریستین نهم. که تحت فشار جنبش ملی در کشور خود بود، به جای آن قانون اساسی نوامبر را با تردید امضا کرد ، که از نظر قانون اساسی شلزویگ را به دانمارک نزدیکتر کرد تا هلشتاین و بنابراین مفاد پروتکل لندن را در مورد وجود دولت به عنوان یک کل نقض کرد.

با ناامیدی جنبش ملی و لیبرال، بیسمارک از حمایت از ادعای فردریش فون آگوستنبورگ خودداری کرد. با این حال، در همان زمان، او همچنین با موضع دانمارک مخالفت کرد و در میان مدت، قصد داشت این دو دوک نشین را در حوزه نفوذ پروس ادغام کند. اما در زمان بحران، این امر از نظر سیاست خارجی قابل اجرا نبود. بنابراین، بیسمارک، مانند اتریش، در ابتدا به یک ایالت جدید آگوستنبورگ علاقه داشت. اتریشی ها خطری برای دولت چند ملیتی خود در یک «راه حل ملی» برای مسئله شلزویگ-هولشتاین می دیدند. در این زمینه، همکاری بین دو قدرت بزرگ آلمان بار دیگر امکان پذیر شد.

مانند موارد دیگر، سیاست بیسمارک در بحران شلزویگ-هولشتاین از یک برنامه ثابت پیروی نکرد. در عوض، او فرض می‌کرد که شرایط برای کسانی که به خود اجازه می‌دهند توسط آن‌ها هدایت شوند، راه‌حل‌هایی از آن‌ها پیدا کنند و سعی در تحمیل آن‌ها نداشته باشند، بسیار مطلوب است. [67]

بیسمارک در ابتدا به عنوان مدافع حقوق بین الملل موجود عمل کرد و خواستار بازگشت دانمارک به خاک معاهدات 1852 لندن شد. به این ترتیب قدرت های بزرگ اروپایی را مطمئن ساخت. اتریش در کنار پروس قرار گرفت. در نتیجه سایر ایالت های آلمان در کنفدراسیون آلمان و بوندستاگ تا حد زیادی به حاشیه رانده شدند. در واقع، بیسمارک و نماینده اتریش آلاجوس کارولی در برلین اعلام کردند که هر دو قدرت بزرگ مدعی حق نادیده گرفتن تصمیمات بوندستاگ هستند. این اولین باری بود که پروس و اتریش به طور مشترک ادامه حیات فدراسیون را زیر سوال بردند. [68]

طوفان دوپلر شانزن

درگیری بر سر شلزویگ و هلشتاین در دسامبر 1863 منجر به اعدام فدرال علیه هلشتاین و لائونبورگ شد و سپس – علیه اعتراضات کنفدراسیون آلمان – در فوریه 1864 به جنگ آلمان و دانمارک بین پروس و اتریش از یک سو و دانمارک در دیگری. برخلاف جنگ‌های قبلی پروس، رهبری واقعی در دست پادشاه یا ارتش عالی نبود، بلکه در دست نخست‌وزیر بود که مراحل نظامی تابع محاسبات سیاسی او بود. ، 80 ساله هنگامی که گزارش‌هایی مبنی بر دستورات نسنجیده فرمانده کل قوا، ژنرال فردریش فون رانگل جمع شد و او از پادشاه درخواست کرد تا شلزویگ-هولشتاین را به عنوان یک دوک نشین مستقل به رسمیت بشناسد ، به تحریک بیسمارک جایگزین شد. [69]

پس از پیروزی پروس در دوپلر شانزن در 18 آوریل 1864، در کنفرانس لندن اولین مذاکرات برای حل و فصل مناقشه انجام شد که به دلیل تاکتیک‌های بیسمارک با شکست مواجه شد. جنگ ادامه یافت و اتریش ها و پروس های متحد یوتلند را فتح کردند . با آن دانمارک شکست خورد. جنگ با معاهده صلح وین در 30 اکتبر 1864 به پایان رسید. در این، دانمارک دوک نشین های شلزویگ، هلشتاین و لاونبورگ را کنار گذاشت. ملاحظات موقتی برای تشکیل یک دولت فدرال در میان آگوستن برگرها ناموفق بود زیرا بیسمارک سعی کرد چنین کشور فدرالی را به نوعی تحت الحمایه پروس تبدیل کند. در عوض، دوک نشین ها تحت اداره مشترک اتریش و پروس قرار گرفتند. این ساخت و ساز فقط برای بیسمارک موقتی بود. نه کم‌کم به دلیل هدف او برای کنترل انحصاری بر دوک‌نشین‌ها، تضاد پروس و اتریش دوباره ظاهر شد. [70]

در داخل کشور، موفقیت در دانمارک باعث نشد که حزب مترقی در پارلمان پروس جای خود را بدهد. لیبرال ها اکنون با پیشنهادهای مختلف در حالت تدافعی در برابر بیسمارک بودند، به عنوان مثال. ب) گسترش نیروی دریایی را به دلیل اختلاف قانون اساسی که به طور عینی مورد نظر اکثریت بود، رد کرد. در جنبش لیبرال، منتقدان سابق نخست وزیر، مانند هاینریش فون تریتشکه ، شروع به تغییر موضع خود کردند. لیبرال ها شروع به تقسیم شدن به دو دسته کردند: آنهایی که به پیوند بین اتحاد ملی و آزادسازی سیاسی چسبیده بودند، و کسانی که هدف اول را به قیمت هدف دوم دنبال کردند. [71]

جنگ آلمان

پس از جنگ آلمان و دانمارک، بیسمارک مدتی با ایده توافق پروس و اتریش تحت نظارت محافظه‌کاران بازی کرد. وقتی آشکار شد که سیاست اتریش در قبال آلمان تعیین شده توسط لودویگ فون بیگلبن به اتحاد با جنبش لیبرال و ملی تکیه کرد اجازه گسترش قدرت پروس را نمی دهد، بیسمارک با هدف ایجاد یک دولت کوچک آلمانی . [72] با این حال، او از همان ابتدا به سمت درگیری نظامی حرکت نکرد. در عوض، او ابتدا همه گزینه ها را با هدف کنترل انحصاری اشلسویگ و هلشتاین باز نگه داشت. در کنوانسیون گاستاین منجر اوت 1865، به تقسیم شد. هلشتاین توسط اتریش و شلسویگ توسط پروس اداره می شد. به دوک نشین ساکس-لاونبورگ پروس رسید. برای تشکر، بیسمارک عنوان کنت پروس را دریافت کرد. [73] اما برای او، رویارویی با اتریش فقط به تعویق افتاد.

سوءقصد به اتو فون بیسمارک توسط فردیناند کوهن بلیند در 7 مه 1866

در نهایت، بیسمارک نیز به نفع جنگ تصمیم گرفت زیرا امیدوار بود بتواند به مناقشه قانون اساسی پروس به این طریق پایان دهد، زیرا شکاف در اردوگاه مخالفان به طور فزاینده ای آشکار می شد. مسیر اصلی در جلسه شورای ولیعهد در 28 فوریه 1866 تعیین شد. بیسمارک موفق شد پادشاه را که از “جنگ برادرکشی” خودداری می کرد، در مورد سیاست جنگ متقاعد کند و او موفق شد ویلهلم اول را از تغییر خود باز دارد. ذهن در ماه های بعد.

اکنون بیسمارک برای منزوی کردن و تحریک اتریش دست به هر کاری زد. با این حال، او همچنین امکان کنار گذاشتن مسیر رویارویی را در صورت مقاومت بیش از حد قدرت‌های بزرگ باز نگه داشت. [74] بیسمارک به ویژه در حفظ ناپلئون سوم موفق بود. به یک موضع خنثی بیسمارک حمایت ایتالیا را از طریق پیمان اتحاد موقت (8 آوریل 1866) تضمین کرد. پس از مطرح کردن مجدد انتخابات پارلمان آلمان با انتخاب مستقیم برای تحریک اتریش، او انتقادات گسترده ای را در اردوگاه محافظه کاران پروس برانگیخت. حتی لودویگ فون گرلاخ به شدت از او فاصله گرفت. لیبرال ها همچنان معتقد بودند که بیسمارک معتبر نیست و پیشنهاد اتحاد او را نپذیرفت. جنگ داخلی آلمان نیز در میان عموم مردم بسیار منفور بود. برای جلوگیری از جنگ، فردیناند کوهن بلیند حتی بعد از ظهر روز دوشنبه 7 مه 1866 بعد از ساعت 5 بعد از ظهر به بیسمارک حمله تپانچه ای انجام داد، اما بیسمارک جان سالم به در برد. [75]

هنگامی که اتریش تصمیم در مورد آینده شلسویگ-هولشتاین را در 1 ژوئن 1866 به بوندستاگ منتقل کرد ، بیسمارک با این استدلال که این نقض کنوانسیون گاشتاین است، ارتش پروس را مجبور کرد به هلشتاین حمله کند. بنابراین ، در 14 ژوئن، به درخواست اتریش، بوندستاگ تصمیم به بسیج ارتش فدرال گرفت . پروس سپس فدراسیون را منحل اعلام کرد، زیرا چنین قطعنامه ای غیرقابل پذیرش بود. در 16 ژوئن 1866 با عملیات نظامی علیه پادشاهی هانوفر ، زاکسن و کورهسن آغاز شد. موفقیت ارتش پروس به هیچ وجه قطعی به نظر نمی رسید. اکثر معاصران، از جمله ناپلئون سوم، روی پیروزی اتریش حساب می کردند. [76] بنابراین بیسمارک همه چیز را روی یک کارت قرار داد. «اگر ما شکست بخوریم، به اینجا برنمی گردم. من بر آخرین حمله خواهم افتاد.» [77]

اتو فون بیسمارک، وزیر جنگ آلبرشت فون رون و رئیس ستاد هلموت فون مولتکه (از چپ به راست)

بیسمارک مشتاق بود که خودش جنگ را تحت کنترل داشته باشد. این در تضاد با برنامه های رئیس ستاد Moltke بود که یک جنگ نامحدود را برنامه ریزی کرد. این خطر که ارتش بتواند از رهبری سیاسی فرار کند به دلیل کوتاهی مبارزات انتخاباتی محقق نشد. [78] به دلایل مختلف – از جمله چندپارگی نیروهای مسلح کنفدراسیون آلمان، استفاده استراتژیک از راه آهن و تاکتیک های جدید در میدان نبرد – ارتش پروس برتری خود را نشان داد و . نبرد Königgrätz در 3 ژوئیه 1866 به پیروزی قاطع رسید .

در حالی که ویلهلم یکم و ارتش برای تصرف وین و تحمیل شرایط صلح سخت بر اتریش فشار می آوردند، بیسمارک با این باور که اتریش ضعیف شده مجبور به اتحاد با فرانسه خواهد شد، [79] به جنگ دو جبهه ای علیه پروس منجر شد. می توانست منجر شود. در صلح پراگ در 23 اوت 1866، اتریش مجبور نبود هیچ سرزمینی را به پروس واگذار کند ، اما مجبور شد با واگذاری ونیتیا به ایتالیا، انحلال کنفدراسیون آلمان و تشکیل یک کنفدراسیون آلمان شمالی زیر نظر پروس موافقت کند. رهبری. شلسویگ و هولشتاین به پروس ضمیمه شدند ، مانند هانوفر، کورهسن، ناسائو و شهر آزاد فرانکفورت . ایالت های جنوب آلمان در ابتدا مستقل باقی ماندند. [80]

در سال 1867 بیسمارک طالع که به دلیل جنگ موفقیت آمیز آلمان به او اعطا شده وقف 400000 خانه وارزین را از بود ، به دست آورد . [81] او کارخانه کاغذ Hammermühle را در ناحیه آن ساخته بود، که به زودی به بزرگترین شرکت در شرق پومرانی تبدیل شد، و همچنین کارخانه های کاغذ دیگر. او در سال 1868 املاک Kniephof را به برادرزاده خود فیلیپ فون بیسمارک فروخت .

تقریباً در همان زمان، در سال 1868، او به عنوان فرمانده افتخاری سنتی سفارش سنت جان منصوب شد . [82]

پایان درگیری قانون اساسی پروس

از جمله، جنگ به این معنی بود که محافظه کاران توانستند موقعیت خود را به طور قابل توجهی در پارلمان ایالتی پروس گسترش دهند. بیسمارک برای حل نهایی درگیری با لیبرال‌ها اعلام کرد که می‌خواهد پارلمان ایالتی « غرامت از » بخواهد، یعنی تأیید بعدی هزینه‌ها. این به معنای اعتراف به این بود که در سال‌های پس از 1862 او عملاً بدون خانواده قانونی حکومت می‌کرد. بیسمارک نمی خواست که این امر به عنوان اعتراف به گناه تلقی شود. به گفته هاینریش آگوست وینکلر مورخ ، موضع دولت از نظر قانون اساسی غیرقابل دفاع بود. [83]

با این وجود، تغییری در سیاست صورت گرفت که هیچ کس انتظارش را نداشت. این سؤال که چگونه پیشنهاد بیسمارک را قضاوت کنیم، منجر به انشعاب در لیبرال ها شد. در حالی که برخی استدلال می کردند که پیشرفت بیشتر در مسئله ملی از بیسمارک قابل انتظار است، برخی دیگر معتقد بودند که آزادی های مدنی لیبرال باید بر وحدت ملی اولویت داشته باشد. این درگیری منجر به انشعاب لیبرال های میانه رو و ملی از حزب مترقی و تشکیل حزب لیبرال ملی شد . تغییرات مشابهی در اردوگاه محافظه کار رخ داد. از محافظه کاران قدیمی تحت تأثیر ایدئولوژیک اطراف لئوپولد فون گرلاخ، که پیش از جنگ 1866 از بیسمارک روی گردانده بودند، حامیان بیسمارک با تفکر واقعی از هم جدا شدند و حزب محافظه کار آزاد را تشکیل دادند . در سال های بعد، بیسمارک توانست برای سیاست های خود به لیبرال های ملی و محافظه کاران آزاد تکیه کند. [84]

Reformwerk

اولین جلسه رایشتاگ تشکیل دهنده کنفدراسیون آلمان شمالی در 24 فوریه 1867; بیسمارک درست زیر میز رئیس جمهور رایشستاگ ایستاده است

” تبدیل های هافمایستر ما ” – کاریکاتور با اشاره به انباشت دفاتر بیسمارک. کلادراداتش ، 1867

پیروزی در جنگ آلمان باعث تغییر در ارزیابی بیسمارک در افکار عمومی آلمان و پروس شد. در طول الحاقات، بیسمارک به اصل مشروعیت سلطنتی که برای محافظه کاران مرکزیت داشت توجهی نداشت . کنفدراسیون رایشتاگ جدید آلمان شمالی بر اساس اصول دموکراتیک انتخاب شد. جنبه‌های اصلی قانون اساسی فدرال عمدتاً توسط خود بیسمارک تعیین می‌شد (“Putbus dictates”)، اگرچه او همچنین مجبور بود در مذاکرات پارلمانی با برخی مصالحه موافقت کند. قانون اساسی، که اساساً در طول امپراتوری آلمان به اجرا در آمد، بنابراین قانون اساسی امپراتوری بیسمارکی نیز نامیده می شود .

بیسمارک همراه با سمت نخست وزیری پروس و دفتر وزیر امور خارجه، اکنون موقعیت بسیار قدرتمندی را به عنوان صدراعظم آلمان شمالی داشت. در رایشستاگ (فوریه تا آوریل 1867) تصمیم گرفته شد که طبق قانون اساسی نه صدراعظم و نه سایر اعضای دولت توسط رایشتاگ سرنگون شوند – وضعیتی که قانون اساسی در اروپا غیرمعمول نیست. [85] به طور کلی، بیسمارک تا حد زیادی با خواسته‌های لیبرال موافقت کرد و در نهایت اصلاحاتی را انجام داد که در آن زمان رایج بود و به سختی می‌توان از آن در یک دولت مدرن جلوگیری کرد. [86]

به هر حال تغییرات داخلی بسیار فراتر از قانون اساسی بود. آنها شامل نظام حقوقی عمومی، قانون اساسی اقتصادی و اجتماعی و حتی ساختار اداری می شدند. با وجود تمام کاستی‌ها (کاملاً معمولی در آن زمان)، قابل توجه است که تحت مسئولیت بیسمارک، که مدت کوتاهی پیش از آن عموماً محافظه‌کار شناخته می‌شد، سیستم دولتی که برای آن زمان بسیار مدرن بود، به وجود آمد. در بسیاری از زمینه ها، این با ایده های لیبرال مطابقت داشت. اجرای واقعی در دستان دیگری بود. به ویژه ، رودولف فون دلبروک شخصیتی سازنده بود. با این وجود، تأثیر شخصی بیسمارک را نباید دست کم گرفت. مورخ لوتار گال اجرای نهایی دولت نهادی مدرن و بوروکراتیک متمرکز در اروپای مرکزی را با اشکال قانونی و نهادهای مهم برای توسعه جامعه صنعتی اساساً کار بیسمارک می داند. [87]

جنگ فرانسه و پروس و تأسیس امپراتوری

راه جنگ

با ادامه رابطه عملکردی او با ایده های ملی، ملت پس از سال 1866 برای بیسمارک به عنوان یک عامل یکپارچه مهم شد. بیسمارک دریافت که سلطنت و دولت مرتبط با آن تنها در صورتی می توانند در درازمدت زنده بمانند که پروس خود را در خط مقدم جنبش ملی قرار دهد. [88] در همان زمان، به دلایل سیاست قدرت، او تلاش کرد تا ایالات جنوب آلمان را با کنفدراسیون آلمان شمالی متحد کند. هدف او اکنون ایجاد یک دولت ملی کوچک آلمانی تحت رهبری پروس بود.

بیسمارک و کارکنانش در ورسای 1871 (کنت هاتسفلد و فون کودل در سمت راست بیسمارک نشسته اند، از چپ به راست ایستاده اند، کنت وارتنسلبن، ولمن، کنت بیسمارک-بولن، بلانکوارت، دلبروک (با کلاه بالا)، ززولکه، بوخر، ویهر، آبکن، ویلیش، دکتر بوش، تاگلیونی، واگنر و در مقابل هلشتاین)

اگرچه اتحادهای محافظه‌کارانه و سرکشی با ایالت‌های آلمان جنوبی منعقد شد، اما کنفدراسیون آلمان شمالی مغناطیسی که بیسمارک به آن امیدوار بود، نبود و منجر به الحاق ایالات آلمان شد که هنوز دور بودند. مخالفان اتحادیه در انتخابات پارلمان گمرک در باواریا و وورتمبرگ پیروز شدند .

بیسمارک معتقد بود که فقط یک تهدید خارجی می تواند خلق و خوی را به نفع او تغییر دهد. با این حال، او تلاشی برای ایجاد یک موقعیت تهدید ملموس نکرد. اگرچه او این احتمال را می‌دانست که اتحاد آلمان باید با زور ترویج شود، «مداخله خودسرانه در توسعه تاریخ، که تنها بر اساس دلایل ذهنی تعیین می‌شود، همیشه تنها به قطع میوه‌های نارس منجر شده است. و به نظر من بدیهی است که اتحاد آلمان در حال حاضر میوه رسیده ای نیست. [89]

از نظر سیاست خارجی، بیسمارک انتظار داشت که فرانسه قوی ترین مقاومت را در برابر دولت ملی آلمان ارائه دهد. در مردم فرانسه با شعار ” انتقام سادووا مطالبات ارضی لوکزامبورگ ” (Königgrätz) مطرح شد که به بحران با خنثی سازی لوکزامبورگ منجر شد. این مشکل در ماه مه 1867 حل شد. بیسمارک از این فرصت برای تقویت احساسات ضد فرانسوی از طریق سخنرانی های پارلمانی و مقالات در مطبوعات استفاده کرد. ناپلئون سوم نتیجه درگیری را یک شکست دید و سپس هر کاری که ممکن بود برای جلوگیری از جاه طلبی های بیشتر پروس انجام داد. [90] مشخص نیست که آیا بیسمارک واقعاً آماده بود تا تصاحب لوکزامبورگ توسط فرانسه را بپذیرد و تنها شرایط مانع از آن شد یا اینکه نتیجه بحران از محاسبه آگاهانه او ناشی شد. صرف نظر از این، کنفدراسیون آلمان شمالی و فرانسه اکنون رو در روی یکدیگر قرار گرفتند. [91]

درگیری دیگری با فرانسه در اوایل دهه 1870 بر سر مسئله جانشینی اسپانیا به وجود آمد . بیسمارک از شاهزاده لئوپولد هوهنزولرن-زیگمارینگن خواست تا نامزد انتخابات شود. این شاهزاده از نسل کاتولیک هوهنزولرن بود که در پروس حکومت می کردند. غیر قابل قبول ساخته شده است. در ابتدا، بیسمارک فقط نگران دستیابی به یک پیروزی دیپلماتیک بود و در عین حال چندین گزینه را باز نگه می داشت. هم بیسمارک و هم امپراتور ناپلئون سوم. می خواستند از از دست دادن شهرت برای خود جلوگیری کنند تا درگیری دیپلماتیک به یک موضوع ملی تبدیل شود. [92]

ناپلئون سوم و اتو فون بیسمارک پس از نبرد سدان

در فرانسه، کاندیداتوری هوهنزولرن تأثیری را داشت که بیسمارک به آن امیدوار بود، زیرا ترس از محاصره شدن توسط ایالت های هوهنزولرن در آینده وجود داشت. در ابتدا به نظر می رسید که بحران با کناره گیری شاهزاده از بین رفته است. با این حال، ویلهلم اول درخواست فرانسه مبنی بر خودداری از نامزدهای مشابه به نام خاندان هوهنزولرن را برای همیشه رد کرد. پادشاه در ارسال به اصطلاح Ems به بیسمارک اطلاع داد . [93] او از این فرصت استفاده کرد و در یک بیانیه مطبوعاتی برخورد ویلهلم با سفیر فرانسه را بسیار ناگهانی توصیف کرد.ناپلئون سوم. در برابر تمام دنیا مورد بی مهری قرار گرفته بود. با توجه به واکنش های مردم فرانسه، او چاره ای جز اعلام جنگ به پروس نمی دید. ظاهر شد ، همانطور که بیسمارک در نظر داشت با این کار، فرانسه به عنوان متجاوز . در آلمان، افکار عمومی اکنون در کنار پروس بود و ایالت های جنوب آلمان این اتحاد را یک امر مسلم فرض کردند. در مقابل، فرانسه در سیاست خارجی کاملاً منزوی بود. [94]

جنگ و ساختن امپراتوری

به نظر می‌رسید که جنگ فرانسه و پروس در ابتدا تصمیمی سریع به دنبال داشت. در نتیجه دستگیری ناپلئون سوم. در نبرد سدان ، امپراتوری دوم سقوط کرد. با این حال، توافق صلح سریع حاصل نشد زیرا طرف آلمانی با نقش رهبری بیسمارک، واگذاری آلزاس-لورن را شرط کرد. این خواسته سرزمینی نیز تحت تأثیر افکار عمومی در آلمان مطرح شد. در کوتاه مدت، این امر منجر به این شد که دولت تازه تأسیس فرانسه نه تنها جنگ را ادامه دهد، بلکه حتی آن را به یک جنگ ملی مردمی تبدیل کند. در درازمدت، روابط فرانسه و آلمان به شدت تحت تأثیر مسئله آلزاس-لورن قرار گرفت. تضعیف دائم فرانسه به هدف اصلی سیاست خارجی بیسمارک تبدیل شد. [95]

اعلامیه امپراتوری آلمان ، نقاشی آنتون فون ورنر (1885). ورنر در سال 1885 کسانی را که درگیر بودند، آنطور که به نظر می رسیدند، نقاشی کرد. بیسمارک یونیفرم سفید رنگی به تن دارد

در طول جنگ، نخست وزیر بارها در تصمیمات ارتش دخالت می کرد. این منجر به درگیری های خشونت آمیز با رهبری نظامی شد که در مورد محاصره یا بمباران پاریس به اوج خود رسید . [96] در اینجا بیسمارک با درخواست خود برای بمباران پیروز شد.

این جنگ، مخالفان اتحاد آلمان را به حالت دفاعی در جنوب آلمان نیز سوق داده بود. از اواسط اکتبر 1870 بیسمارک در ورسای با هیئت های ایالت های جنوب آلمان مذاکره کرد. آخرین اما نه کم اهمیت، اتحاد شاهزادگان آلمانی و شهرهای آزاد برای مقابله با ایده های گسترده تر اردوگاه ملی و لیبرال در نظر گرفته شده بود. در طول مذاکرات، بیسمارک از فشار مستقیم خودداری کرد و در عوض با مزایای چنین ادغامی بحث کرد. به طور کلی، او ایده های خود را پیش برد. [97]

اولین کسانی بادن و هسه دارمشتات بودند که پیوستن خود را به کنفدراسیون آلمان شمالی اعلام کردند. وورتمبرگ و بایرن راه را برای تأسیس امپراتوری آلمان پس از اعطای حق ذخیره به آنها هموار کردند. خود بیسمارک « قیصربریف » را نوشت که با آن لودویگ دوم از باواریا از ویلهلم اول خواست تا تاج سلطنتی را بپذیرد. [98] به لودویگ رشوه داد در این زمینه، بیسمارک همچنین با وجوهی از صندوق گوئلف . [99] با این حال، او به سختی توانست پادشاه ویلهلم را که می ترسید پادشاهی پروس اهمیت خود را از دست بدهد، متقاعد کند که عنوان امپراتور را بپذیرد.

در 18 ژانویه 1871، در تالار آینه در ورسای “اعلامیه امپراتوری” برگزار شد. این نشان دهنده تأسیس امپراتوری آلمان بود . پاریس چند روز بعد تسلیم شد. جنگ فرانسه و پروس در 10 می 1871 با صلح فرانکفورت پایان یافت. در 16 ژوئن 1871، او با قیصر در رژه درخشان پیروزی برلین شرکت کرد .

به این ترتیب بیسمارک به اوج فعالیت سیاسی خود رسیده بود. او به درجه شاهزاده ارتقا یافت و ویلهلم اول به عنوان هدیه زاکسنوالد در نزدیکی هامبورگ را به او داد. بیسمارک اکنون یکی از زمین داران بزرگ امپراتوری و مردی ثروتمند بود، همچنین به لطف مدیریت ماهرانه وجوه خود توسط گرسون بلیکرودر . او بیشتر ثروت خود را با فروش چوب از Sachsenwald به دست آورد. بین سال‌های 1878 و 1886، مشتری اصلی او ، فردریش ووهوینکل ، چوبی به ارزش بیش از یک میلیون مارک از جنگل‌های بیسمارک به دست آورد. [100] بیسمارک یک هتل سابق را در فردریشسروه در Sachsenwald خریداری کرد و آن را بازسازی کرد. پس از سال 1871 فردریشسروه کانون زندگی خصوصی او شد. [101]

صدراعظم

امپراتوری جدید عمدتاً قانون اساسی کنفدراسیون آلمان شمالی را پذیرفت. بیسمارک به عنوان صدراعظم رایش ، رئیس بوندسرات، نخست وزیر پروس و وزیر خارجه، سیاستمدار مسلط باقی ماند. علاوه بر این، او می‌توانست بر اعتبار بی‌شمار خود به‌عنوان بنیان‌گذار امپراتوری بنا کند. این همچنین بر ویلهلم اول سنگینی می کرد، به طوری که بیسمارک معمولاً می توانست اراده خود را علیه امپراتور آلمان اجرا کند . بنابراین ویلهلم شکایت کرد: “امپراتور بودن تحت چنین صدراعظمی آسان نیست.” [102]

خانواده و سبک زندگی

1:14

تنها ضبط شناخته شده از صدای بیسمارک، مربوط به سال 1889. او بخش هایی از آهنگ انگلیسی In Good Old Colony Times ، تصنیف Schwäbische Kunde توسط Ludwig Uhland ، آهنگ Gaudeamus igitur و Marseillaise را می خواند . سپس به پسرش نصیحت می کند. [103]

بیسمارک همان قدر که با اشتیاق به سیاست و عشق به قدرت آغشته بود، آرزوی رهایی از این بار را نیز داشت. در اوایل سال 1872 او شکایت کرد: “روغن من تمام شده است، من دیگر نمی توانم آن را تحمل کنم . ” بیشتر و بیشتر مجبور می شد به املاک خود عقب نشینی کند، گاهی اوقات برای ماه ها. بیسمارک بیش از حد می‌نوشید و می‌خورد. او داشت چاق تر می شد. در سال 1879 او 247 پوند (124 کیلوگرم) وزن و 1.90 متر قد داشت. او از بیماری های متعددی رنج می برد که برخی از آنها مزمن بود، مانند روماتیسم ، فلبیت، سوء هاضمه، بواسیر و مهمتر از همه بی خوابی ناشی از پرخوری . علاوه بر استفاده از الکل و تنباکو، معاصرانی مانند بارونس هیلدگارد فون اسپیتزمبرگ نیز مصرف مورفین را گزارش کردند . [105] تنها ارنست شونینگر ، پزشک جدید او، توانست او را متقاعد کند که یک سبک زندگی سالم را در دهه 1880 اتخاذ کند. او قبلاً از نورالژی صورت رنج می‌برد و به همین دلیل قبل از درمان شونینگر ریش‌های کاملی گذاشته بود تا مجبور به اصلاح نشوند. [106]

خانواده نقش مهمی در زندگی خصوصی بیسمارک داشت. اما حتی در این زمینه او همیشه به راه خود رسید. هنگامی که پسرش هربرت فون بیسمارک شاهزاده الیزابت زو کارولات-بیوتن در سال 1881 می‌خواست با مطلقه ازدواج کند – یک کاتولیک که با بسیاری از مخالفان بیسمارک مانند ماری کنتس شلاینیتز نسبت فامیلی و خویشاوندی داشت – بیسمارک در نهایت با پیشنهاد دادن اول به او از این کار جلوگیری کرد. سپس تهدید به خودکشی کرد هربرت قبول کرد، اما از آن زمان تا کنون مرد تلخی بوده است. [107]

بیسمارک در سال 1866 به ژنرال، در سال 1871 به ژنرال سپهبد و در سال 1876 به ژنرال سواره نظام ارتقا یافت . منصوب شد در سال 1890، به مناسبت استعفای خود، ژنرال لوبرست در کاوالری با درجه فیلد مارشال .

سیاست خارجی

تأسیس امپراتوری آلمان به طور اساسی توازن قوا در اروپا را تغییر داد. امپراتوری جدید در ابتدا خارج از قلمرو پنج گانه ای بود که در طول صد سال گذشته توسعه یافته بود، زیرا کیفیت قدرت-سیاسی کاملاً متفاوتی نسبت به پروس کوچک داشت. بنابراین، رایش در نظم بین المللی به عنوان یک مشکل ساز تلقی می شد. [108] پس از یک فرآیند طولانی یادگیری، بیسمارک تشخیص داد که بی اعتمادی عمومی سایر کشورها نسبت به آلمان تنها می تواند از طریق خویشتن داری و چشم پوشی از دستاوردهای ارضی بیشتر کاهش یابد. بنابراین او اطمینان داد که امپراتوری اشباع شده است. او در سال 1874 تأکید کرد: «ما سیاست قدرت را دنبال نمی‌کنیم، بلکه یک سیاست امنیتی را دنبال می‌کنیم.» [109]

هدف اساسی سیاست خارجی بیسمارک تضعیف فرانسه بود. وی برای رسیدن به این هدف تلاش کرد تا با اتریش و روسیه روابط خوبی برقرار کند، بدون اینکه هیچ یک از طرفین را ترجیح دهد. نتیجه این استراتژی، توافقنامه سه امپراتور در سال 1873 بود. با این حال، تحکیم موقعیت جدید خود به قیمت فرانسه برای امپراتوری آلمان چقدر دشوار بود، در اوایل سال 1875 توسط ” بحران جنگ در چشم “، عمدتاً نشان داده شد. توسط خود بیسمارک تحریک شده است. تلاش بیسمارک برای اعمال سیاست هژمونیک آلمان در قبال فرانسه شکست خورد. [110]

حتی اگر بیسمارک فقط می خواست فرانسه در حال ظهور را تهدید کند و هیچ برنامه مشخصی برای جنگ نداشت، بحران برای او آموزنده بود. این نشان داد که نزدیک شدن فرانسه و روسیه اساساً منتفی نیست. احتمال اتحاد بین این دو او را برای باقیمانده دوران مسئولیتش نگران کرد. اما انگلیس همچنین به صراحت اعلام کرده بود که افزایش بیشتر قدرت آلمان را نخواهد پذیرفت. در صورت تردید، قدرت های جناح اروپایی با یکدیگر همکاری کردند تا از برهم خوردن توازن سیاسی قدرت جلوگیری کنند. [111]

سیستم اتحاد بیسمارکی

کنگره برلین، نقاشی آنتون فون ورنر ; جلوی مرکزی: اتو فون بیسمارک

بیسمارک بیش از همه از بحران جنگ در چشم به این نتیجه رسید که سیاست تدافعی تنها جایگزین واقع بینانه برای رایش است. به دلیل قرار گرفتن در مرکز اروپا، امپراتوری تهدید می کرد که به یک جنگ بزرگ اروپایی کشیده شود. در مقابل این پس زمینه، بیسمارک یک مفهوم دیپلماتیک را با هدف انتقال تنش بین قدرت های بزرگ به پیرامون به منظور محافظت از اروپای مرکزی در برابر جنگ توسعه داد. این مفهوم برای اولین بار در بحران بالکان بین سالهای 1875 و 1878 به بار نشست. در سال 1877 او استراتژی سیاست خارجی خود را در دیکته کیسینجر خلاصه کرد . او در انجام این کار، «وضعیت سیاسی کلی را در نظر گرفت که در آن همه قدرت‌ها به جز فرانسه به ما نیاز دارند و با روابطشان با یکدیگر تا آنجا که ممکن است از ایجاد ائتلاف علیه ما جلوگیری می‌کنند». [112]

در طول کنگره برلین برای پایان دادن به بحران بالکان در سال 1878، بیسمارک خود را به عنوان یک “دلال صادق” معرفی کرد. اگرچه این امر اعتبار سیاست خارجی او را در خارج از کشور افزایش داد، اما محدودیت های مفهوم او بلافاصله آشکار شد. تزار الکساندر دوم ، بیسمارک را به خاطر این واقعیت که موفقیت های روسیه کاملاً محدود باقی مانده است، مقصر دانست. این امر باعث شد بیسمارک همکاری با اتریش را تحت فشار قرار دهد. این به نوبه خود در اتحاد دوگانه در سال 1879 به اوج خود رسید. این اتحاد دفاعی علیه روسیه به یک اتحاد پایدار تبدیل شد که سیاست خارجی را در سراسر امپراتوری شکل می‌داد. خود بیسمارک این ارتباط را به عنوان نوعی ویرایش جدید معاصر کنفدراسیون آلمان و به عنوان «سنگ صلح برای سال‌های آینده» تلطیف کرد. محبوب همه احزاب به جز نیهیلیست ها و سوسیالیست ها.» [113]

اما بیسمارک همچنین توانست تنش بین آلمان و روسیه را کاهش دهد و در سال 1881 سه امپراتور اتحاد را منعقد کند. این در ابتدا از ایجاد ارتباط نزدیک بین روسیه و فرانسه جلوگیری کرد. سیستم اتحادها در سال 1882 با اتحاد سه گانه بین آلمان، اتریش-مجارستان و ایتالیا و در سال 1883 با اتصال رومانی به اتحاد دوگانه تکمیل شد. [114]

قسمت امپریالیستی

“کرینولین جدید. بیسمارک یک دامن حلقه ای مد روز استعماری برای ژرمنیای ناخواسته خیاطی می کند.” چوب کاری گوستاو هایل برای مجله طنز ” برلینر وسپن ” در 13 مارس 1885

در اواسط دهه 1880، بیسمارک به نظر می رسید که حفاظت دیپلماتیک از امپراتوری را با موفقیت به پایان رساند. با این حال، مفهوم اشباع به توسط گرایش های امپریالیستی طور فزاینده ای آن زمان به چالش کشیده شد. خود بیسمارک در واقع با تملک های استعماری مخالف بود.

در آلمان نیز یک جنبش امپریالیستی شکل گرفت که برای به دست آوردن مستعمرات آلمان فشار آورد. بیسمارک در دراز مدت نتوانست از فشار آنها فرار کند. دلایل سیاست داخلی و خارجی که منجر به تغییر دیدگاه صدراعظم شد، هنوز مورد بحث است. انتخابات آتی رایشستاگ ، اصرار اتاق بازرگانی هامبورگ بر حمایت رایش برای منافع تجاری خود در غرب آفریقا، استراتژی سوسیال امپریالیستی برای منحرف کردن توجه از مشکلات سیاسی داخلی امپراتوری، تلاش برای ایجاد شکاف بین بریتانیای کبیر. و ولیعهد طرفدار انگلیس که از رسیدن او به تاج و تخت و حفظ توازن جهانی قدرت می ترسید . [115] در سال 1884 بیسمارک سرانجام به این نتیجه رسید که یک سیاست استعماری موفق فرصت‌های بیشتری نسبت به خطرات دارد. [116]

در سالهای 1884 و 1885 چندین قلمرو در آفریقا و اقیانوس آرام به دست آمد. با این حال، با تغییر صورت های فلکی سیاسی داخلی در فرانسه و بریتانیا، بیسمارک به سرعت علاقه خود را به سیاست استعماری آلمان از دست داد. او ابتدا یک قسمت ماند. [117] در سال 1888 بیسمارک به مدافع استعمار یوگن ولف گفت: “نقشه شما از آفریقا بسیار زیبا است، اما نقشه من از آفریقا در اروپا است. فرانسه در سمت چپ است، روسیه در سمت راست، ما در وسط هستیم. این نقشه من از آفریقا است.» [118] [117] با این حال، بیسمارک ناخواسته نیروهایی را آزاد کرد که دیگر در دوران ویلهلمین قابل کنترل نبودند. [119]

بحران نظام اتحاد

در نیمه دوم دهه 1880، سیستم سیاست خارجی بیسمارک در معرض تهدید فزاینده ای قرار گرفت. از سال 1886، گرایش های رونشیستی در فرانسه افزایش یافت. گاهی اتحاد فرانسه و روسیه خطر جنگ دو جبهه ای را برای رایش آلمان تهدید می کرد. با این حال، بیسمارک در بحران با فرانسه اغراق کرد تا بتواند برنامه های داخلی خود را برای تقویت ارتش انجام دهد.

تقریباً در همان زمان، یک بحران جدید بالکان به وجود آمد. بیسمارک بیهوده تلاش کرد تنش بین دو حریف اتریش و روسیه را متعادل کند. اتحاد سه امپراتور فروپاشید. در نتیجه، آراء به نفع اتحاد با فرانسه همچنان در روسیه افزایش یافت. مشکلات ناشی از حفاظتی سیاست تعرفه های بیسمارک وضعیت را تشدید کرد. در آلمان، شخصیت‌های با نفوذ نظامی و دیپلماتیک مانند فردریش فون هلشتاین ، هلموت کارل برنهارد فون مولتکه و آلفرد فون والدرزی از جنگ پیشگیرانه علیه روسیه حمایت کردند. بیسمارک چنین عقایدی را به شدت رد کرد. او همچنان فکر می کرد که جنگ قابل اجتناب است. به عنوان یک قدرت و سیاستمدار واقعی، افکار ملی گرایانه و اجتماعی داروینیستی برای او نقشی نداشت.

اگرچه سیستم قدیمی اتحاد بیسمارک فروپاشیده بود، اما او توانست یک بار دیگر این بحران را خنثی کند. او در بالکان از «بیرون آوردن شاه بلوط از آتش» برای انگلستان و اتریش امتناع کرد. [120] بدون اینکه با اتریش قطع رابطه کند، موفق شد از جنگ علنی جلوگیری کند. در فوریه 1887، بیسمارک در ایجاد اتحادیه مدیترانه بین بریتانیای کبیر، اتریش و ایتالیا مشارکت داشت. هدف آنها محدود کردن تمایل روسیه به گسترش بود. مدت کوتاهی بعد، بیسمارک قرارداد بیمه اتکایی را با روسیه منعقد کرد تا روسیه را به آلمان بازگرداند. [121]

سیاست داخلی، قواعد محلی

دوران لیبرال و فرهنگ کمپف

کاریکاتور ویلهلم شولز درباره پایان دادن به فرهنگ کمپ . پاپ لئو سیزدهم و بیسمارک از یکدیگر می خواهند که پاهایشان را ببوسند . عنوان: پونتی‌فکس: «حالا، لطفاً خجالت نکشید!» صدراعظم بیسمارک: «لطفا همین کار را بکنید!» در پس‌زمینه، لودویگ ویندتورست، مخالف کاتولیک بیسمارک، صحنه را تماشا می‌کند (از: Kladderadatsch ، شماره 14/15، 18 مارس 1878).

بیسمارک در لباس موقت هنگ 7 کویراسیر (در طول جنگ 1870). در سال 1868 او به صورت سوئیت در آن آنجا قرار گرفت و در سال 1894 فرمانده هنگ شد .

همانطور که در دوران کنفدراسیون آلمان شمالی، سیاست داخلی رایش آلمان در سال‌های اولیه مبتنی بر همکاری بیسمارک با محافظه‌کاران آزاد و لیبرال‌های ملی بود. اینها تأثیر قابل توجهی در اتحاد، طراحی و نوسازی نظام اقتصادی و حقوقی، هم در رایش و هم تا حدی در پروس داشتند. گاه بیسمارک از درگیری با محافظه کاران ابایی نداشت. هنگامی که مجلس اعیان پروس از موافقت با اصلاح نظم ناحیه در سال 1872 خودداری کرد، بیسمارک ترتیبی داد که ویلهلم اول اعضای دیگری را برای مجلس اعیان منصوب کند . تا با کمک این “فشار همتایان” قانون را به اجرا درآورد خشم محافظه کاران بسیار زیاد بود و رون حتی از کودتا صحبت کرد. [122] این امر منجر به استعفای بیسمارک از سمت نخست وزیری پروس به نفع رون شد. با این حال، از آنجایی که او از عهده این کار برنمی‌آید، بیسمارک پس از مدت کوتاهی آن را پس گرفت. [122]

اولین محدودیت های همکاری بیسمارک با لیبرال ها به زودی در زمینه های مختلف آشکار شد. از سال 1873، مهمترین نقطه اختلاف، منطقه سازماندهی نظامی بود که موضوع بحث های داغ بود. لیبرال های ملی نتوانستند با کناره گیری عملی از کنترل پارلمانی بر بودجه نظامی (“Äternat”) که بیسمارک خواسته بود موافقت کنند. راه حل در سال 1874 با پیشنهاد مصالحه توسط یوهانس میکل به دست آمد. پس از آن، هزینه به مدت هفت سال در یک زمان تصویب شد (” Septennat “). علی‌رغم این موفقیت نسبی، بیسمارک لیبرال‌ها را از محدودیت‌های تمایل خود برای همکاری آگاه کرده بود، حتی اگر به او هشت سال آزادی عمل عملی داده بودند. در همان زمان، توافق اساسی با پارلمان، موقعیت بیسمارک را در قبال ارتش تقویت کرد. [123]

لیبرال های ملی و بیسمارک در مخالفت خود با یک حزب کاتولیک به اتفاق آرا بودند. برای بیسمارک، همچنین مهم بود که حزب مرکز ، که در سال 1870 تأسیس شد، یک حزب محافظه کار و کاتولیک بود که هیچ نفوذی بر او نداشت. این مرکز پیوندی بین کارگران کاتولیک، شخصیت‌های برجسته و کلیسا ایجاد کرد. بیسمارک پیوسته آن را به افرامونتانیسمی که از آن می ترسید تقلیل داد . [124] در واقع، در اولین انتخابات رایشتاگ در سال 1871 ، مرکز بلافاصله به دومین نیروی قوی تبدیل شد. این امر موفقیت انتخاباتی لیبرال های ملی را به ویژه در اردوگاه کاتولیک-بورژوازی کاهش داد. برای بیسمارک، فرهنگ کامپف عمدتاً دلایل سیاسی داشت، اما او در لودویگ ویندتورست ، سیاستمدار برجسته حزب مرکز، یک مخالف شخصی می دید: «دو چیز زندگی من را حفظ می کند و آن را زیباتر می کند، همسرم و ویندتورست. یکی برای عشق و دیگری برای نفرت.» [125]

بیسمارک کاتولیک ها را به عنوان دشمنان رایش تلطیف کرد – همچنین برای مقابله با انتقادات فزاینده از دولت خود. از سال 1872، به عنوان بخشی از به اصطلاح Kulturkampf ، قوانین ویژه مختلفی علیه کاتولیک ها تصویب شد و مکرراً تشدید شد. در جریان این اختلاف، حقوق و قدرت کلیسا با قوانین دولتی امپراتوری و پروس ( بند منبر ، قانون سبد نان ) محدود شد، اما ازدواج مدنی نیز مطرح شد. در این زمینه، بیسمارک در برابر رایشتاگ در 14 مه 1872 گفت: “نگران نباش، ما به کانوسا نمی رویم ، نه از نظر جسمی و نه روحی.” [126]

اولین مرحله سخت کولترکمپف در سال 1878 به پایان رسید. [127] در آن سال درگذشت پیوس نهم . ، جانشین او لئو سیزدهم. نشان دهنده تمایل برای رسیدن به تفاهم بود که بیسمارک می خواست آن را از مرکز خارج کند. [128] مذاکره مستقیم با مقر مقدس به حزب آسیب رساند و جایگاه آن را نزد جمعیت کاتولیک کاهش داد. علاوه بر این، صدراعظم به آنچه در نظر داشت نرسیده بود. پایگاه کاتولیک و حزب کاتولیک را نمی توان از هم جدا کرد، برعکس، حملات ایالتی باعث ایجاد یک محیط کاتولیک شد. علاوه بر این، مطبوعات کاتولیک از حزب حمایت کردند که به طور فزاینده ای کرسی های رایشتاگ را به دست آورد. [129] دلیل نهایی برای بیسمارک از جدایی از لیبرال های ملی ناشی شد که در نهایت تکمیل شد. او امکان ادغام مرکز را در سیاست خود و در نتیجه تشکیل یک “ائتلاف آبی-سیاه” با محافظه کاران بررسی کرد. [130]

Kulturkampf در آوریل 1887 با دومین قانون صلح پایان یافت. [131] تا آن زمان، هر دو طرف به کاهش تنش کمک کردند. از پیامدهای فرهنگ کمپف تا به امروز ازدواج های مدنی و مدارس دولتی است. برای سیاست آینده بیسمارک بی اهمیت نبود که ویندتورست به هیچ وجه یک متعصب فوق کوهستانی نبود. اگرچه او منتقد پروس بود، اما عمل‌گرا و قانون‌گرا بود، که گزینه‌های سیاسی جدیدی را برای بیسمارک باز کرد. [132]

بحران صدراعظم و تغییر سیاسی

اساس همکاری بیسمارک با لیبرال‌ها ضعیف‌تر و ضعیف‌تر می‌شد. با شروع بحران راه اندازی ، بسیاری از صاحبان زمین و صنعتگران بزرگ شروع به افزایش تقاضا برای تعرفه های حمایتی کردند. بیسمارک امیدوار بود که سیاست های اقتصادی لیبرال ها را از هم جدا کند. اگرچه او به طور علنی در مورد این موضوع اظهار نظر نکرد، اما سهامداران را به جدایی تشویق کرد که ادامه یافت. در حزب تازه تأسیس محافظه کار آلمان بیسمارک یک متحد احتمالی را می دید. برنامه حزب شخصاً با او هماهنگ شده بود. [133] استعفای رودولف فون دلبروک از ریاست صدراعظم رایش در سال 1876، منازعه فزاینده با لیبرال‌ها را منعکس کرد. دلبروک به عنوان تجسم همکاری بیسمارک با لیبرال ها و نماینده اصلی لیبرالیسم اقتصادی تلقی می شد.

با توجه به تغییر قریب الوقوع تاج و تخت، لیبرال ها خطری برای بیسمارک به حساب می آمدند. انتظار می رفت که تغییری به یک دولت لیبرال – با الگوبرداری از دولت بریتانیا در زمان نخست وزیری ویلیام ایوارت گلادستون انجام شود. در سال 1877 بیسمارک سعی کرد آلبرشت فون استوش ، رئیس نیروی دریایی را حذف کند، زیرا او به عنوان صدراعظم احتمالی قیصر آینده در نظر گرفته می شد. وقتی این کار شکست خورد، بیسمارک تهدید به استعفا کرد و به طور موقت به ملک خود در ورزین بازنشسته شد. تلاش برای جلب نظر لیبرال‌های ملی از آنجا با پیشنهاداتی – مانند پست وزیری برای رودولف فون بنیگسن – و امتیازاتی برای سیاست‌های او ناموفق بود. مطالبات متقابلی به او ارائه شد که در تضاد با برنامه های او برای مهار پارلمانتاریزم بود. سپس تصمیم گرفت از لیبرال های ملی جدا شود. [134]

با تقاضای لیبرال های ملی برای طراحی مجدد قانون اساسی رایش به معنای پارلمانی تر، به حدی رسیده بود که بیسمارک آمادگی عبور از آن را نداشت. او در رایشستاگ در سال 1879 اعلام کرد: «یک جناح به خوبی می‌تواند از دولت حمایت کند و بر آن نفوذ کند، اما اگر بخواهد بر دولت حکومت کند، دولت را مجبور می‌کند تا به نوبه خود علیه آن واکنش نشان دهد.» 135] [ به دلیل محاصره سیاسی متقابل، بیسمارک مجبور به فرار به جبهه شد. در یک سخنرانی رایشتاگ در 22 فوریه 1878، او تغییر مسیر در سیاست داخلی را اعلام کرد. هدف او از انحصار دولتی تنباکو با اصول اقتصادی لیبرال مرکزی در تضاد بود. فراتر از مناسبت خاص، اعضای دولت که به لیبرالیسم نزدیک هستند، این را اولین گام در جهت تغییر اساسی سیاست اقتصادی می دانستند. هاینریش آخنباخ و اتو کامفاوزن از سمت خود استعفا دادند. [136]

قانون سوسیالیستی و تعرفه حمایتی

روزنامه قانون رایش در 21 اکتبر 1878 با متن “قانون علیه تلاش های خطرناک عمومی سوسیال دموکراسی”

از زمان سخنرانی آگوست ببل در رایشتاگ در 25 مه 1871 [137] به نفع کمون پاریس ، بیسمارک شاهد در سوسیال دموکرات ها یک تهدید انقلابی بود. او حتی در آن زمان خط مشی آینده خود را به شرح زیر بیان کرد: «1. انطباق بر خلاف میل طبقات کارگر، 2. ممانعت از تحریک خطرناک برای دولت از طریق قوانین منع و کیفری.» [138]

از نظر بیسمارک، تأثیر اجتماعی بحران بنیانگذاران، خطر انقلابی را افزایش داد. دو سوء قصد به قتل قیصر ویلهلم اول در سال 1878 فرصتی مناسب برای بیسمارک بود تا با قانون ضد سوسیالیستی علیه حزب کارگران سوسیالیست اقدام کند. او می‌خواست «جنگ نابودی را از طریق لوایحی به راه بیندازد که بر انجمن‌های سوسیال دمکراتیک، مجامع، مطبوعات، آزادی حرکت (از طریق امکان اخراج و توقیف) تأثیر بگذارد.» [139]

علاوه بر مبارزه با سوسیال دموکراسی، تلاش‌ها برای ترور به بیسمارک این فرصت را داد تا در مواجهه با کمبود حمایت پارلمانی دوباره به حمله سیاسی برود و به اکثریت‌های جدید دست یابد. اولین لایحه به دلیل اکثریت قریب به اتفاق رایشستاگ شکست خورد. پس از ترور دوم، بیسمارک پارلمان را منحل کرد. او می خواست حمایت لیبرال های ملی را دوباره به دست آورد و علاوه بر این، پایگاه دولتی را بیشتر به راست منتقل کند. پس از انتخابات، دو حزب محافظه کار با هم قوی تر از لیبرال های ملی بودند. [140]

در رایشتاگ جدید، لیبرال های ملی، پس از چند امتیاز، سرانجام قانون سوسیالیستی را تصویب کردند. این قانون تا سال 1890 به قوت خود باقی ماند و چندین بار توسط پارلمان تمدید شد. این قانون استثنایی تحریک سوسیالیستی را ممنوع می‌کرد، در حالی که کار سیاسی نمایندگان سوسیال دمکرات بی‌تأثیر باقی ماند. در نهایت، قانون در هدف خود شکست خورد و ناخواسته به تحکیم یک محیط سوسیالیستی کمک کرد، زیرا تنها اکنون نظریه مارکسیستی واقعاً جا افتاده است. قابل توجه است که بیسمارک بعداً در افکار و خاطرات حتی یک کلمه را خود به این موضوع اختصاص نداد.

در پس زمینه بحران اقتصادی در سال 1878، درخواست‌های مالکان بزرگ و صنعتگران سنگین برای تعرفه‌های حفاظتی بلندتر شد. هنگامی که اکثریت رایشستاگ برای این تقاضا وجود داشت، بیسمارک، که به افزایش درآمد دولت امیدوار بود، در به اصطلاح «نامه کریسمس» در 15 دسامبر 1878 نیز برای ترکیبی از اصلاحات مالیاتی و سیاست تعرفه‌های حمایتی صحبت کرد. در نهایت، تنها تعداد کمی از لیبرال های ملی موافقت کردند. در عوض، بیسمارک به حزب محافظه کار آلمان، محافظه کاران آزاد و مرکز تکیه کرد. این به دوران لیبرال پایان داد. بیسمارک اکنون بر اهمیت دولت استبدادی به عنوان ضامن وحدت ملی تأکید می کند و بر یک جنبش جمعی ملی-محافظه کار از جمله مرکز تکیه می کند. با این حال، این صورت فلکی حزبی مبنای پارلمانی محکمی مانند آنچه که قبلاً توسط لیبرال های ملی ارائه شده بود، ارائه نکرد. بنابراین بسیاری از ابتکارات سیاسی بیسمارک در سالهای بعد ناموفق باقی ماندند. [141]

گذار از تجارت آزاد به حمایت گرایی در چند مرحله طی سال های بعد صورت گرفت. بیسمارک امیدوار بود که با موافقت با تمایلات ترکیب “چودار و آهن” بتواند سرمایه سیاسی به منظور گسترش پایگاه محافظه کار امپراتوری و تقویت موقعیت خود به دست آورد. [142]

قوانین اجتماعی و طرح های کودتا

بیسمارک با توجه به شرایط سخت پارلمانی خود سعی در کاهش اهمیت قبلی احزاب داشت. حوزه بحث باید سیاست اجتماعی و اقتصادی باشد. از این رو، در سال 1880، خود او سمت وزیر بازرگانی را که تا سال 1890 بر عهده داشت، بر عهده گرفت. به منظور تأثیرگذاری بر قوانین اقتصادی، او سعی کرد شورای اقتصادی متشکل از نمایندگان انجمن های تجاری تشکیل دهد که قصد داشت پارلمان را دور بزند. اما این امر به دلیل مخالفت احزاب شکست خورد. [143]

هدف اصلی سیاست اجتماعی بیسمارک ایجاد پیوند قوی تر با دولت بود. احزاب باید از پایگاه خود جدا شوند. بیسمارک به هیچ وجه هدف واقعی خود برای حفظ قدرت را پنهان نکرد. [144] در ابتدا فقط بیمه حوادث برنامه ریزی شده بود ، بعدها بیمه در برابر بیماری ، از کارافتادگی و فقر در دوران پیری اضافه شد. [145] اینها باید تا حد زیادی توسط دولت کنترل شوند – گاهی اوقات بیسمارک حتی از سوسیالیسم دولتی صحبت می کرد . به این ترتیب او می خواست «نگرش محافظه کارانه ای را در توده عظیم محرومان ایجاد کند که با خود احساس استحقاق مستمری را به همراه می آورد». [146]

“فکر من این بود که طبقات کارگر را جلب کنم، یا باید بگویم به آنها رشوه بدهم تا دولت را به عنوان یک نهاد اجتماعی ببینند که به خاطر آنها وجود دارد و می خواهد رفاه آنها را تامین کند.”

اتو فون بیسمارک : مجموعه آثار (نسخه فریدریشروهر) 1924/1935، جلد 9، ص 195/196

نه بیمه ها فی نفسه، بلکه انگیزه های شخصی بیسمارک با مخالفت های شدید روبرو شد. در نهایت، مجلس تمام عناصر «سوسیالیست دولتی» را از لایحه بیمه حوادث حذف کرد. طرح بیسمارک برای متقاعد کردن رأی دهندگان پس از انحلال رایشتاگ با شعار «سلطنت اجتماعی» و با لحن های ضد پارلمانی کارساز نشد. به دستاوردهای چشمگیری دست به ویژه، لیبرال های چپ در انتخابات رایشتاگ در 27 اکتبر 1881 یافتند . پس از آن بیسمارک به طور خلاصه به استعفا فکر کرد، اما مخالفت کرد و حتی به برنامه‌هایی برای کودتا اشاره کرد .

او بعداً به جای برنامه ریزی اولیه رایشستالت، انجمن های حرفه ای را تحت فشار قرار داد . تعاونی ها که به عنوان یک انجمن جدید شرکتی فراتر از احزاب تصور می شدند، تحت سلطه کارآفرینان بودند. بر خلاف هدف اولیه، نمایندگان احزاب راست در آنها وزن بیشتری پیدا کردند. از سوی دیگر، بیمه درمانی تحت سلطه خودگردانی کارگران بود. سوسیال دموکرات ها بر بسیاری از آلگماینه اورتسکرانکنکاسن تسلط داشتند .

مدرن را با قوانین اجتماعی، بیسمارک ستونی از دولت رفاه ایجاد کرد . اما به اهداف قدرت سیاسی خود نرسید. [147] تلاش برای «ریشه‌برداری» سوسیال دموکراسی در میان‌مدت با شکست مواجه شد، همان‌طور که طرح گسترش دولت استبدادی به هزینه احزاب شکست خورد. علاقه بیسمارک به قوانین اجتماعی کاهش یافت: او بیمه سالمندی و ناتوانی سال 1889 را به شیوه ای تجاری اداره کرد. [148]

حمایت گرایی و ناسیونالیسم به عنوان ابزار سیاسی داخلی

بیسمارک و وزیر کشور رابرت فون پوتکامر موفق شدند مقامات پروس را به حمایت بی قید و شرط از سیاست دولت ملزم کنند. بیسمارک از این واقعیت سود در بین لیبرال های ملی به رهبری یوهانس میکل می برد که نمایندگان یک جریان حمایت گرایانه و طرفدار دولت غلبه داشتند. آنها جنبه های اساسی سیاست بیسمارک را تصدیق کردند. بیسمارک با هدف تامین منافع مادی رای دهندگان محافظه کار، لایحه تعرفه حمایتی را در سال 1885 ارائه کرد که با آن واردات به شدت محدود شد.

همچنین بیسمارک به منظور مهار احساسات ملی گرایانه، سیاست های ضد لهستانی [149] را در استان های شرقی پروس تشدید کرد. با اخراج 35000 لهستانی غیر پروس از 1885 و قانون اسکان 1886، آلمانی سازی فشرده آغاز شد. فرانسه جنبش رونشیسم از بیسمارک برای بی اعتبار کردن همه منتقدانی که با برنامه های نظامی-سیاسی او به عنوان خائنان به میهن مخالف بودند، با کمپین مطبوعاتی گسترده ای استفاده کرد. پس از انحلال رایشتاگ، تحریکات ناسیونالیستی دوباره تشدید شد.

از انتخابات پارلمانی فوریه 1887، اردوگاه دولتی محافظه کاران و لیبرال های ملی با اکثریت مطلق ظهور کرد. با احزاب به اصطلاح کارتل ، بیسمارک اکنون اکثریت پارلمانی را داشت که در ده سال گذشته برای آن تلاش کرده بود. او اکنون می‌توانست هم برنامه‌های نظامی-سیاسی‌اش را پیش ببرد و هم به مشتریان محافظه‌کارش کمک کند.

با توجه به موقعیت جدید قدرت بیسمارک، به قدرت رسیدن فردریش سوم. در مارس 1888 نقش چندانی نداشت. هنگامی که قیصر جدید بیمار لاعلاج از موافقت با تمدید دوره قانونگذاری و قانون سوسیالیستی امتناع کرد، بیسمارک به امپراطور سخنرانی کرد که پادشاه “به عنوان یک عامل در قانونگذاری نیست”. [150]

“خلبان پیاده می شود”

به نام پانچ کارتون رها کردن خلبان سر اثر جان تنیل در مورد اخراج بیسمارک در سال 1890

اگرچه بیسمارک هر کاری که ممکن بود برای حذف جانشینان بالقوه انجام داد، از اواخر دهه 1880 نشانه‌های فزاینده‌ای مبنی بر پایان رهبری سیاسی او وجود داشت. افکار عمومی سیاسی خواستار کناره گیری از دیپلماسی محافظه کارانه بیسمارک به نفع یک سیاست خارجی پویا و ریسک پذیر شدند. پس از سلطنت کوتاه فردریش سوم . با قیصر جدید ویلهلم دوم و بیسمارک، دو شخصیت بسیار متفاوت با یکدیگر روبرو شدند. بیسمارک ویلهلم را نابالغ و ناآماده برای پذیرفتن مسئولیت می دانست. او یک «سر حباب بود، نمی‌توانست ساکت بماند، برای چاپلوسان در دسترس بود و می‌توانست آلمان را بدون شک و یا بخواهد وارد جنگ کند » . که او خودش سیاسی بود و می‌خواهد اعمال نفوذ کند: «می‌خواهم بگذارم پیرمرد شش ماه نفس بکشد، سپس خودم را اداره کنم.» [152]

در برابر این پس زمینه، بیسمارک تشدید عمدی وضعیت سیاسی داخلی را فرصتی برای متقاعد کردن قیصر جدید در مورد ضروری بودن خود می دید. بنابراین او قانون ضد سوسیالیستی جدید، سختگیرانه و نامحدودی را معرفی کرد، زیرا به خوبی می دانست که این قانون احزاب کارتل را متلاشی می کند، زیرا لیبرال های ملی نمی توانند از آن حمایت کنند. ویلهلم که نمی خواست سلطنت خود را در چنین مسیر درگیری آغاز کند، با برنامه های صدراعظم مخالفت کرد. در جلسه شورای تاج در 24 ژانویه 1890، این دو با هم درگیر شدند. [153] در ماه‌های بعد، بیسمارک ناامیدانه تلاش کرد تا موضع خود را حفظ کند و بار دیگر با مفهوم کودتا، اما همچنین با طرح همکاری نزدیک مرکز و محافظه‌کاران، بازی کرد. [154]

در 15 مارس 1890، قیصر ویلهلم سرانجام حمایت خود را از صدراعظم به دلیل دوره درگیری خود لغو کرد. تاریخ درخواست بیسمارک برای اخراج در 18 مارس 1890 بود. [155] اکثریت مردم با آرامش به این استعفا واکنش نشان دادند. تئودور فونتان نوشت: «خوشبختیم که از شر او خلاص شدیم. او در واقع فقط یک حاکم عادت بود (sic!)، آنچه را که می خواست انجام داد و خواستار فداکاری بیشتر و بیشتر بود. عظمت او پشت سر او بود.» [156] امپراتور ژنرال بی تجربه سیاسی لئو فون کاپریوی را به عنوان جانشین اتو فون بیسمارک انتخاب کرد . [157]

پس از استعفا

اتو فورس فون بیسمارک، نقاشی فرانتس فون لنباخ ، 1894

خطاب بیسمارک به هیئتی از دانشجویان آلمانی، فردریشسروه، 1 آوریل 1895

بیسمارک با ” رایششوند ” تایراس دوم و ربکا در فردریشسروه، 6 ژوئیه 1891

مدال مرگ بیسمارک توسط اشتوتگارتی هنرمند کارل شوونزر .

اولین چاپ دو جلدی به اصطلاح «ویرایش مردمی» خاطرات بیسمارک، کوتا، اشتوتگارت/برلین 1905

بیسمارک تلخ به فردریشسروه عقب نشینی کرد، اما برای همیشه از سیاست خداحافظی نکرد. “اما نمی توانید از من بپرسید که پس از چهل سال حضور در سیاست، من ناگهان دیگر نباید به این موضوع توجه کنم . [159] تنها یک روز پس از استعفای خود، بیسمارک اعلام کرد که می خواهد خاطرات خود را بنویسد. بیسمارک نه تنها تلاش کرد تا به شکل گیری تصویر خود برای آیندگان کمک کند، بلکه از مداخله در سیاست های روزمره نیز خودداری نکرد. بلافاصله پس از آزادی، او سیاست مطبوعاتی بسیار فعالی را آغاز کرد. به طور خاص، “Hamburger Nachrichten” سخنگوی او شد. بیش از همه، بیسمارک به شدت به جانشین خود کاپریوی حمله کرد. او با این کار به طور غیرمستقیم از امپراتوری که عزل او را نبخشیده بود انتقاد کرد. در 30 آوریل 1891، بیسمارک به ابتکار جوانان ساکن شد Diederich Hahn را در حوزه انتخابیه Neuhaus (Oste) , Hadeln , Lehe , Kehdingen , Jork برای معاون بازنشسته Hermann Gebhard در رایشتاگ انتخاب کنید. ویلهلم دوم برای مدت کوتاهی حتی معتقد بود که صدراعظم سابق به سیاست بازخواهد گشت. با این حال، بیسمارک هرگز پا به حوزه انتخابیه خود نگذاشت و هیچگاه از مأموریت خود استفاده نکرد. [160] در انتخابات رایشستاگ در سال 1893 او از نامزدی خود به نفع دیدریش هان انصراف داد. سیاست مطبوعاتی در نوع خود کاملاً موفق بود. افکار عمومی به طور فزاینده ای به سمت بیسمارک برگشتند، به ویژه پس از اینکه ویلهلم دوم شروع به حمله علنی به او کرد. تلاش او برای جلوگیری از ملاقات بیسمارک با امپراتور فرانتس ژوزف اتریش تأثیر فاجعه باری بر شهرت صدراعظم جدید کاپریوی داشت. سفر به وین برای صدراعظم سابق به یک راهپیمایی پیروزی تبدیل شد و او اعلام کرد که دیگر هیچ تعهدی در قبال دولت آلمان ندارد: “همه پل ها سوخته اند.” [161]

در نتیجه، ویلهلم دوم تلاش کرد یک ژست برجسته آشتی را انجام دهد. چندین ملاقات با بیسمارک در سال 1894 مورد استقبال مثبت قرار گرفت، اما این هیچ آرامش واقعی به همراه نداشت. چقدر شهرت بیسمارک در رایشتاگ پایین بود، در سال 1895 با شکست مسابقه ای در ارسال تلگرام تبریک به مناسبت هشتادمین سالگرد تولد او نشان داد. در نتیجه، حدود 400 شهر آلمان، اتو فون بیسمارک را به شهروند افتخاری تبدیل کردند، از جمله اعضای انجمن های شهر نوپای به شکل بسته، مانند انجمن های بادن، تورینگن و زاکسن. [162]

در سال 1896، بیسمارک بار دیگر با افشای قرارداد فوق سری بیمه اتکایی توجه مطبوعات آلمانی و بین المللی را به خود جلب کرد . [163] خلق خاطرات توسط لوتار بوچر حمایت شد ، بدون اصرار او احتمالاً کار هرگز کامل نمی شد. بوچر نه تنها از کاهش سریع علاقه بیسمارک به خاطراتش ابراز تأسف کرد، بلکه همچنین توضیح داد که صدراعظم سابق چگونه حقایق را در آنها تحریف کرده است: «او نمی‌خواهد در اشتباهی شرکت داشته باشد و به کسی اجازه نمی‌دهد در کنارش بایستد. او.” [164] پس از مرگ بوخر در اکتبر 1892، بیسمارک پیشرفت هایی در نسخه های خطی ایجاد کرد، اما کار ادامه پیدا نکرد.

مرگ همسرش در سال 1894 بیسمارک را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد. از سال 1896 سلامتی او بیشتر و بیشتر بدتر شد و سرانجام به ویلچر وابسته شد. در سال 1897، بیسمارک یک هدیه ویژه به شهرهای بیرخولز و شوان بک داد. کاشته شد . ملک در 22 مارس، به مناسبت بزرگداشت صدمین سالگرد تولد ویلهلم اول، دو بلوط قوی امپراتوری (بوت. بلوط ساقه دار) در هر دو مکان از او در ساکسنوالد [۱۶۵] بیماری‌های پیری و سایر بیماری‌ها که او از مردم و حتی خانواده‌اش پنهان می‌داشت، [۱۶۶] منجر به مرگ او در ۳۰ ژوئیه ۱۸۹۸ شد. بلافاصله پس از مرگ او، دو پاپاراتزی از بیسمارک در بستر مرگ او عکس گرفتند. [163] پزشک او در مورد پایان زندگی او گزارش داد:

“در 30 ژوئیه 1898 […] در ساعت 11 صبح، یک فلج ریه به سرعت در حال پیشرفت ( ادم حاد ریوی ) به زندگی Sr. Serene Highness of Prince Otto v. بیسمارک سن متوفی به 83 سال و چهار ماه رسیده بود. نتیجه ای مانند نتیجه ای که در اثر فلج ریه ایجاد می شود برای مدت طولانی ترسیده بود. پس از مشکلات تنفسی غیرمعمول شدید، نفس نفس زدن و اتساع بسیار دردناک وجود را در ساعات قبل از پایان بسیار دردناک کرده بود – صبح آغاز شده بود، پس از یک شب نه چندان آرام، به طور قابل تحمل، پایان نسبتاً آرام و آرام فرا رسید…”

ارنست شونینگر : به یاد بیسمارک ، نقل شده در Neues Wiener Tagblatt در 1 آوریل 1899 [167]

وقتی بیسمارک درگذشت، ویلهلم دوم در سفر تابستانی خود در نروژ با قایق تفریحی امپراتوری هوهنزولرن بود. پس از آنکه خبر مرگش در صبح روز 31 جولای به او رسید، تلگرافی برای هربرت فون بیسمارک فرستاد. در آن، ویلهلم از دفن باشکوه بیسمارک در سرداب هوهنزولرن در کلیسای جامع برلین خبر داد، زیرا بیسمارک دوست پدربزرگش ویلهلم اول بود و مردم آلمان برای همیشه از او به خاطر دستاوردهای او تشکر می کردند. ویلهلم دوم همچنین از طریق تلگرام به مجسمه ساز راینهولد بگاس طراحی کند دستور داد تا تابوت بیسمارک . آگوست زو اولنبورگ قرار بود برنامه این جشن را به عنوان یک رویداد ملی طراحی کند. در اوایل سال 1896، بیسمارک در وصیت نامه خود تصریح کرده بود که می خواهد در فردریشسروه به خاک سپرده شود. خانواده او به این خواسته عمل کردند. پس از ورودش به کیل در اول اوت، قیصر ویلهلم می خواست حداقل در کنار تابوت باز بیسمارک در فردریشسروه بایستد و با همسرش به آنجا رفت. با این حال، هنگامی که او روز بعد رسید، تابوت از قبل لحیم شده بود. [168]

بر این اساس، بیسمارک آخرین محل استراحت خود را در کنار همسرش در مقبره ای در فردریشسروه یافت.

بر اساس استانداردهای قرن نوزدهم، موفقیت فروش خاطرات، که در ابتدا در دو جلد توسط Cotta’sche Verlagsbuchhandlung منتشر شد، شگفت‌انگیز بود: اولین نسخه با بیش از 300000 نسخه در اولین روزهای دسامبر 1898 فروخته شد، و از سال 1905 به عنوان به اصطلاح “نسخه مردمی” منتشر شد. بحث قیصر ویلهلم دوم که مورد توجه عموم و تحقیقات تاریخی است و برکناری صدراعظم رایش برای جلد سوم محفوظ بود که تنها در سال 1921 منتشر شد. [169]

توسعه بزرگداشت بیسمارک

اطلاعیه درگذشت دانش آموزان سپاه

تابلوی خیابان در خیابان بیسمارک سواکوپموند ، نامیبیا (2014). آلمان سابق آفریقای جنوب غربی

بیسمارک-مقبره در فردریشسروه

میدان بیسمارک و بنای یادبود در دارالسلام

پس از برکناری او، یک فرقه شخصیتی بی سابقه پیرامون بیسمارک در آلمان آغاز شد که پس از مرگ صدراعظم سابق تشدید شد. حدود 500 بنای یادبود، ستون و برج به او تقدیم شد که بیشتر آنها از طریق کمک های مالی تأمین شد. [170] نیم تنه او در والهالا گذاشته شد . خیابان های زیادی به نام او نامگذاری شد. شرکت‌های صنعتی مانند کولی‌سازی گراف بیسمارک نیز نام او را داشتند. منطقه گلزنکیرشن بیسمارک از مستعمره کلری این شرکت پدید آمد. رنگ بیسمارک قهوه ای Y ، گونه نخل Bismarckia nobilis ، روشی برای تهیه فیله شاه ماهی ( شاه ماهی بیسمارک ) و در طول جنگ جهانی دوم، کشتی سربی کلاس بیسمارک بیسمارک (نبرد ناو ) نیز به نام بنیانگذار امپراتوری نامگذاری شد. . ناوهای جنگی SMS Bismarck (1877) و SMS Fürst Bismarck (1897) قبلاً با نام او وارد خدمت شده بودند. پس از مرگ او فواره های تزئینی در بسیاری از شهرهای آلمان برپا شد . [171] درختان منفرد نیز نام او ( صنوبر بیسمارک ) را دریافت کردند.

به ویژه در مستعمرات آلمان در آفریقا و اقیانوس آرام ، جغرافیایی ویژگی‌ها یا مکان‌های نام‌های بیسمارک داده شد (مجمع‌الجزایر ، بیسمارک ، بیسمارک‌گبیرژ بیسمارک‌برگه ، بیسمارکبرگ ، یخچال‌های طبیعی ، بیسمارک ، بیسمارک‌زی بیسمارک، سالامبرگ ، بیسمارک ، به‌عنوان مثال، سالامبرگ بیسمارک ، آلمان شرقی آفریقا) . ). اما همچنین در ایالات متحده ، چندین شهرک به نام بیسمارک نامگذاری شدند. از سال 1873 از جمله آنها پایتخت فعلی ایالت داکوتای شمالی بود.

بنای یادبود بیسمارک در موزه آلمان
( فریتز بن )

جوامع بیسمارک در آلمان پدید آمدند. پس از مرگ او، ، در شهرهای متعددی ساخته شد که عمدتاً از طریق کمک های مالی تأمین می شد بناهای یادبود بیسمارک ، اغلب به شکل برج های بیسمارک . [172] اولین مجسمه ساخته شده در طول زندگی بیسمارک در سال 1877 در باد کیسینگن منطقه هاوزن ساخته شد، جایی که او از سال 1874 چندین درمان آبگرم را گذرانده بود (به بنای یادبود بیسمارک (باد کیسینگن) مراجعه کنید). بزرگترین مجسمه بیسمارک در آلمان بنای یادبود بیسمارک در هامبورگ است که در سال 1906 وقف شده است. از ساخت یک بنای غول پیکر ملی بیسمارک در نزدیکی بینگربروک جلوگیری شد با شروع جنگ جهانی اول . بیشتر پرتره های برنزی بیسمارک را در لباس یکنواخت نشان می دهند. این شکل از ارائه، اصل بیسمارک در مورد تعادل سیاست خارجی را پوشش می‌دهد و کمتر بر شخصیت بیسمارک منعکس می‌شود تا به زعم دوران ویلهلمین. [173]

علاوه بر تاریخی‌سازی نقاشی‌ها (مثلاً اثر فرانتس فون لنباخ ) و تصاویر خصوصی‌تر و روزمره (مثلاً توسط کریستین ویلهلم آلرز) نقاشی‌های تغییر شکل‌دهنده و تعالی‌بخش نیز وجود داشت که عمدتاً به تأسیس امپراتوری می‌پردازد. صدراعظم رایش همچنین در اشعار میهن پرستانه مانند Bismarcklieder اثر پل وارنک (1895) [174] و ویلهلم برگر [175] تجلیل شد .

همچنین در سال 1895، در 80 سالگی بیسمارک، کتاب با فرمت بزرگ Unser Bismarck ظاهر شد که به مرور زمان به تیراژ 100000 نسخه رسید. او در هشتادمین سالگرد تولد خود، برای اهداف تبلیغاتی به عضویت افتخاری انجمن پان ژرمن درآمد . [176]

در Friedrichsruh یک موزه بیسمارک وجود داشت که توسط خانواده از سال 1927 راه اندازی شد. از سال 1951 در خانه روستایی قدیمی (با اثاثیه، اسناد، نقاشی اعلامیه امپراتوری آلمان اثر آنتون فون ورنر )، روبروی اقامتگاه خانوادگی تازه ساخته پس از تخریب قلعه در جنگ جهانی دوم واقع شده است، و همچنین بر مکان های قابل دسترسی نظارت می کند. مقبره بیسمارک .

ساختمان پذیرایی قدیمی ایستگاه قطار فردریشسروه واقع در بنیاد اتو فون بیسمارک است شده . هدف اصلی آن توسعه یک نسخه انتقادی جدید از نوشته های بیسمارک است. در گوتینگن ، آپارتمان دانشجویی بیسمارک، Bismarckhäuschen ، به عنوان یک موزه کوچک قابل دسترسی است. در زادگاه بیسمارک، شونهاوزن، «مردم آلمان» املاک شونهاوزن دوم را در سال 1885 از خانواده گارتنر به دست آوردند و در 70 سالگی بیسمارک آن را به او دادند. در این خانه عمارت که زمانی نیز متعلق به خانواده بیسمارک بود، موزه بیسمارک راه اندازی شد که تا سال 1948 وجود داشت. در سال 1998، با بودجه ایالت ساکسونی-آنهالت، دوباره در بال جانبی حفاظت شده، به اصطلاح دروازه قلعه شونهاوزن I، راه اندازی شد. در همان سال، موزه بیسمارک دیگری در باد کیسینگن تأسیس شد ، جایی که بیسمارک 15 بار بین سال‌های 1874 تا 1893 برای معالجه در آن اقامت داشت. در 1 نوامبر 2004، در در Jever افتتاح یکی دیگر از موزه های بیسمارک شد .

تاریخ نگاری

بنای یادبود بیسمارک در هامبورگ

بیش از 150 سال استقبال از بیسمارک، تفاسیر گوناگونی از شخصیت و اعمال او ایجاد کرده است که اغلب با یکدیگر در تضاد هستند. تا پس از جنگ جهانی دوم، نویسندگان تمایل داشتند که دیدگاه‌های سیاسی و مذهبی خود را بر ارزیابی ادبیات آلمانی‌زبان تأثیر بگذارند. مورخ کارینا اورباخ در سال 1998 خلاصه کرد: “زندگی او قبلاً حداقل به شش نسل نزدیک شده است و می توان گفت که تقریباً هر نسل دوم در آلمان با نسخه دیگری از بیسمارک روبرو شده است. هیچ شخصیت سیاسی آلمانی تا این حد برای اهداف سیاسی مورد استفاده قرار نگرفته است.» [177]

امپراتوری

بیسمارک حتی در زمان حیاتش نیز بحث برانگیز بود. پیچیدگی و نفوذ ناپذیری شخصیت بیسمارک قبلاً در اولین مطالعات زندگینامه‌ای، که برخی از آنها در چندین مجلد بودند، تأکید شده بود. [178] جامعه‌شناس ماکس وبر در سال 1895، در سخنرانی افتتاحیه خود در فرایبورگ نقش بیسمارک را در فرآیند اتحاد آلمان به طور انتقادی ارزیابی کرد: «زیرا کار این زندگی نه تنها باید به وحدت خارجی، بلکه همچنین به وحدت درونی ملت منجر می‌شد، و هر یک از ما می دانیم: که به دست نیامده است. با ابزار او نمی‌توان به آن دست یافت.» [179] تئودور فونتان ، همانطور که هانس یورگن پری می‌نویسد، «مملو از تحسین از دستاوردهای تاریخی و عظمت تاریخی اتو فون بیسمارک بود، تنها به همان اندازه که به همان اندازه قاطعیت‌های جدی را بیان می‌کرد. وقتی به مردم و شخصیت‌هایشان نگاه می‌کرد.» [180] «او جالب‌ترین شخصیتی است که می‌توان تصور کرد، جالب‌تر از این نمی‌شناسم، اما این تمایل دائمی به فریب مردم، این احمق حیله‌گر کامل، واقعاً نفرت انگیز است. فونتان در 5 آگوست 1893 به دوستش نوشت. آگوست فون هایدن [181]

بنای یادبود بیسمارک
در باد کیسینگن
(توسط هاینریش منگر ، 1877)

اتو فون بیسمارک بر روی مدالیون 1916 پل – لوبتائو بیسمارک 1837 درسدن . Lauchhammer ریخته گری هنری 1998 . [182]

این ارزیابی‌های منفی نمی‌توانست در درازمدت غالب شود، حداقل به خاطر خاطرات بیسمارک، که همراه با عرضه تقریباً پایان ناپذیر نقل‌قول‌ها، تصویری را که بسیاری از آلمانی‌های ملی‌گرا از بیسمارک داشتند، برای تحسین‌کنندگان بیسمارک فراهم کرد. این امر نگاه انتقادی به بنیانگذار امپراتوری را دشوار می کرد. [183] بر تصویر خود در تاریخ‌نگاری تأثیر گذاشت ​​بیسمارک در طول زندگی خود شخصاً با تنظیم دسترسی مورخان به اسناد و در برخی موارد تصحیح نسخه‌های خطی، . پس از مرگ او، پسر بیسمارک، هربرت، برای چند سال کنترل تصویر بیسمارک را برای آیندگان به دست گرفت. [184]

در برابر پس‌زمینه اتحاد رایش، تاریخ حرفه‌ای نتوانست از شیفتگی بیسمارک بگریزد و به ایده‌آلی‌سازی شخصیت او کمک کرد. هاینریش فون تریتشکه از منتقد سیاسی بیسمارک به یک ستایشگر سرسخت تبدیل شد. بنیانگذاری رایش توسط بیسمارک یک شاهکار قهرمانانه در تاریخ آلمان به حساب می آمد. تریتشکه و دیگر مورخان مکتب تاریخ‌نگاری کلایندویچ- بوروسی مجذوب قدرت ساختارشکنی بیسمارک بودند. [185] زندگی نامه نویس بیسمارک، اریش مارکس ، در سال 1909 نوشت: “و من خوشحالم که اعتقادم را اقرار می کنم: این وجود به خودی خود بسیار بزرگ، بسیار قدرتمند، برای مردمش آنقدر مهم بود که همه چیز در مورد آن، تا آنجا که داشته است. زندگی، از نظر تاریخی ارزشمند است.» [186] با این حال، در توافق با سایر مورخان عصر ویلهلمین مانند هاینریش فون سیبل ، مارکس همچنان بر نقش ثانویه بیسمارک نسبت به دستاوردهای هوهنزولرن ها تأکید می کرد. نه بیسمارک، بلکه ویلهلم اول در کتاب های مدرسه به عنوان بنیانگذار امپراتوری آلمان تا سال 1914 به تصویر کشیده شد. [184]

1915 ، جنگ جهانی اول ، مدال نقره توسط پل استورم به مناسبت 100 سالگی بیسمارک. ویرایش شده توسط Hugo Grünthal ، مالک شرکت برلین Robert Ball Nachf., Front.

Die Rückseite dieser Medaille symbolisiert die Kriegsanstrengungen: Ein Riese trägt Deutschland.

گام تعیین کننده به سوی اغراق افراطی تصویر بیسمارک در تاریخ نگاری در طول جنگ جهانی اول برداشته شد. به مناسبت صدمین سالگرد تولد بیسمارک در سال 1915، نوشته‌های تقدیم‌کننده‌ای نوشته شد که به سختی هدف تبلیغاتی صرف آنها را پنهان می‌کرد. [187] با شور و نشاط میهن پرستانه، مورخان بر وظیفه سربازان آلمانی برای دفاع از وحدت و عظمت آلمان در برابر دیگر قدرت های اروپایی تأکید کردند، اما هشدارهای دائمی بیسمارک در مورد چنین جنگی در اروپای مرکزی را نادیده گرفتند. در عوض، محققان بیسمارک مانند اریش مارکس، [188] ماکس لنز [189] و هورست کهل [190] بیسمارک را به عنوان رهبر معنوی تلاش های جنگی آلمان معرفی کردند. [191]

جمهوری وایمار و زمان ناسیونال سوسیالیسم

شکست آلمان در جنگ و گذار به جمهوری وایمار تغییری اساسی در این تصویر ملی گرایانه بیسمارک ایجاد نکرد، زیرا نخبگان صنف مورخان به سلطنت متعهد ماندند. در موقعیتی در آلمان که تحقیرآمیز و آشفته تلقی می شد، بیسمارک به عنوان یک شخصیت پدری به تصویر کشیده شد که جهت گیری را ارائه می دهد، که برای غلبه بر “ننگ ورسای” باید به نبوغ او مرتبط بود. اگر انتقادی از نقش تاریخی او بیان می شد، به راه حل «آلمانی کوچک» برای مسئله آلمان اشاره می کرد، نه به راه حل جنگی و «از بالا» که فی نفسه منجر به توافق شد. با این وجود، انتشار اسناد بیشتر در دهه 1920 مطالعات دقیق جدیدی را امکان پذیر کرد که مهارت های دیپلماتیک بیسمارک را برجسته کرد. [192] اتو یولینگر یهودی ستیزی بیسمارک را برای اولین بار در سال 1921 در یک تک نگاری آینده نگر تحلیل کرد. [193] [194] این مورخ تأکید کرد که صدراعظم رایش عمدتاً در محافل سیاسی مرتجع چنین اظهاراتی را بیان کرده بود، اما رفتار او در قبال یهودیان با عمل گرایی مشخص می شد. [192] محبوب ترین بیوگرافی بیسمارک در آن زمان توسط نویسنده امیل لودویگ در سال 1926 با یک مطالعه روانشناختی انتقادی ارائه شد که در آن بیسمارک به عنوان یک قهرمان فاوستی در درام تاریخ قرن 19 به تصویر کشیده شد. [195]

در طول دوره ناسیونال سوسیالیست ، خط تاریخی تداوم بین بیسمارک و آدولف هیتلر اغلب ادعا می شد تا دولت ناسیونال سوسیالیست را به عنوان تکمیل جنبش وحدت آلمان (اما با اصلاح “راه حل کوچک آلمانی”) به تصویر بکشد. اریش مارکس، سرپرست تحقیقات بیسمارک، از این تفسیر ایدئولوژیک از تاریخ حمایت کرد. در بریتانیای کبیر نیز، بیسمارک به طور فزاینده‌ای به‌عنوان سلف هیتلر در طول جنگ جهانی دوم، آغاز تعریف تاریخ‌نگاری از مسیر ویژه آلمان ، دیده می‌شد . با این حال، در طول جنگ جهانی دوم، جذابیت نازی ها به بیسمارک کاهش یافت. مهمتر از همه، هشدارهای معروف او در مورد جنگ بین آلمان و روسیه پس از سال 1941 دیگر مناسب نبود. در عوض، اعضای محافظه‌کار مقاومت ، بیسمارک را به‌عنوان یک چهره برجسته می‌دانستند. [196]

در سال 1944، آرنولد اسکار مایر ، بیسمارک در من و در استاتسمن منتشر شد ، [197] که در آن بیسمارک با اصطلاحات ملی-آلمانی و آلمانی تفسیر شد. با این کار، تجلیل از بیسمارک در سنت امپراتوری به اوج نهایی رسید. با این حال، با توجه به شکست در جنگ جهانی دوم و تقسیم آلمان، تفسیر سیاسی اغراق آمیز مایر دیگر نمی تواند تأثیر بیشتری بر ارزیابی نقش بیسمارک توسط تاریخ نگاری داشته باشد. [198]

صدای انتقادی مهمی را بلند وکیل اریش آیک با بیوگرافی سه جلدی خود از بیسمارک که در سالهای 1941-1944 در تبعید سوئیس منتشر شد، کرد. او بیسمارک را به روش‌های ماکیاولیستی و عدم احترام به قانون متهم کرد، بدبینی او را نسبت به ارزش‌های دموکراتیک، لیبرال و انسان‌دوستانه محکوم کرد و او را مسئول شکست دموکراسی در آلمان دانست. سیستم اتحاد بیسمارک، اگرچه با مهارت ساخته شد، اما از همان ابتدا ساختگی و محکوم به شکست بود. [199] با این حال، ایک نیز نتوانست از شیفتگی بیسمارک بگریزد: “اما هیچ کس، هر کجا که ایستاده باشد، نمی تواند تشخیص دهد که او شخصیت مرکزی و مسلط زمان خود است و او راه را با قدرت فوق العاده و انرژی ظالمانه به او نشان داده است. و هیچ کس نمی تواند از جاذبه جذاب این انسان، همیشه خاص و همیشه مهم، خوب یا بد بگریزد.» [200]

دوران پس از جنگ تا سال 1990

Briefmarke der Deutschen Bundespost (1965) zum 150. Geburtstag

پس از جنگ جهانی دوم، مورخان بانفوذ آلمانی مانند هانس روتفلز و تئودور شیدر دیدگاه کلی مثبتی را نسبت به بیسمارک، هرچند متمایز، حفظ کردند. [201] بر این اساس، بسیاری از بررسی‌های متخصص آلمانی درباره زندگی‌نامه ایک، که تنها در دهه 1950 منتشر شد، بسیار انتقادی بودند. گرهارد ریتر در نامه ای آیک را متهم کرد که صرفاً کلیشه های ضد آلمانی را تأیید می کند. در مقابل، فردریش ماینکه ، که خود قبلاً از تحسین کنندگان بیسمارک بود، در فاجعه آلمان در سال 1946 استدلال کرد که شکست غم انگیز دولت-ملت آلمان مانع از تجلیل بیسمارک برای آینده قابل پیش بینی شد. [202]

بریتانیایی در سال 1955، آلن جی پی تیلور ، به خاطر زندگینامه بحث برانگیز بیسمارک، از نظر روانشناختی رنگی منتشر کرد که در آن سعی داشت شخصیت پیچیده موضوع مورد مطالعه خود را با کشمکش درونی بین ارث پدری و مادری توضیح دهد. [203] تیلور به طور مثبت غریزه سیاسی بیسمارک در مبارزه برای نظم صلح در اروپا را با سیاست خارجی تهاجمی آلمان از دوران ویلهلمین مقایسه کرد. [204] اولین زندگینامه آلمانی پس از جنگ بیسمارک توسط ویلهلم مومسن [205] با پیشینیان خود عمدتاً در سبک هوشیاری خود که به دنبال چشم اندازی عینی بود متفاوت بود. مامسن بر انعطاف‌پذیری سیاسی بیسمارک تأکید کرد و استدلال کرد که اشتباهات داخلی او نباید دستاوردهای یک دولتمرد بزرگ را تحت الشعاع قرار دهد. [206]

در دهه‌های 1960 و 1970، رویکردی که بر زندگی‌نامه «شخصیت‌های بزرگ» متمرکز بود، جایگاه خود را در انجمن مورخان آلمان غربی از دست داد. بر این اساس، موضوع مورد علاقه بیسمارک برای مطالعه دیگر شخص و کنش نبود، بلکه ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بود که او در آن نقش داشت، اما خود او نیز بر آن تأثیر گذاشت. در مکتب تاریخ اجتماعی پیرامون بیسمارک – منتقد هانس اولریش ولر – در میان چیزهای دیگر، رویه بیسمارک در مبارزه علیه دشمنان ادعایی دولت (سوسیال دموکرات ها، یسوعی ها و غیره) با مشکل مواجه شد. در قالب «ادغام منفی»، دامن زدن به ترس ها در خدمت صدراعظم بود تا محیط های اجتماعی را به امپراتوری جدید پیوند دهد. از سال 1878 بیسمارک همچنین در ترکیب منافع دو گروه تأثیرگذار، یعنی زمین داران پیشرو (یونکر) و صنعت گران بزرگ، در «اتحاد علیه پیشرفت» با «سیاست جمع آوری» موفق شد. [207] ولر سیستم حکومتی بیسمارک را در سال 1973 چنین توصیف کرد بناپارتیستی دیکتاتوری این شامل عناصر کاریزماتیک، همه‌پرسی و سنتی می‌شد. [208] وهلر بعداً سعی کرد موقعیت بیسمارک را با کمک ماکس وبر مفهوم «قانون کاریزماتیک» تفسیر کند. [209]

در پایان دهه 1970، یک جنبش مخالف برای کنار گذاشتن مطالعات بیوگرافی توسط مورخان اجتماعی آغاز شد. از آن زمان، بیوگرافی های جدید بیسمارک در فواصل زمانی منظم ظاهر می شوند، که بیشتر آنها تصویری متمایز از اولین صدراعظم رایش را فراتر از اغراق آمیز یا شیطان سازی ترسیم می کنند. وجه اشتراک بیشتر بیوگرافی های اخیر این است که بر تأثیر بیسمارک در تلاش برای سنتز تأکید می کنند، اما شخصیت او را در ساختارها و فرآیندهای سیاسی معاصر نشان می دهند. [210]

را منتشر کرد، رویکردی غیرعادی فریتز استرن که در سال 1978 زندگینامه دوگانه بیسمارک و بانکدارش گرسون فون بلیکرودر در پیش گرفت . [211] در سال 1980، لوتار گال تصویر لودویگ بامبرگر و هنری کیسینجر یک “انقلابی سفیدپوست” را ترسیم کرد، و اصطلاحی را که به کار می بردند، اتخاذ کرد. [212] بیسمارک در آن زمان یک سلطنت طلب بزرگ بود که می خواست ساختارهای محافظه کارانه را حفظ کند، اما همچنین دستورات موجود را برای این منظور سرنگون کرد و تأثیر مدرنیزه داشت. اما در نهایت او دیگر قادر به کنترل نیروهایی که احضار کرده بود نبود و سعی در عقب راندن تمایلات مدرن داشت. [213]

مورخ آمریکایی اتو پلانت بین سال‌های 1963 تا 1990، زندگی‌نامه‌ای چند جلدی از بیسمارک ارائه کرد، [214] که بر خلاف سایر آثار، کمتر به اعمال بیسمارک توجه داشت تا شخصیت او و تا حدی آن را با استفاده از روش‌های روانکاوی مورد بررسی قرار داد. پلانت بیسمارک را به خاطر تطبیق کامل قانون اساسی امپراتوری و برخورد با احزاب با مقاصد سیاسی فوری خود مورد انتقاد قرار داد و از این طریق نمونه منفی تأثیرگذاری را ارائه داد. به گفته پفلانزن، تصویر کردن به عنوان یک متحد کننده ملت آلمان به خود تلطیف اواخر بیسمارک برمی گردد، اگرچه او در ابتدا فقط می خواست نفوذ پروس را در کنسرت قدرت های اروپایی تقویت کند. [215]

، مورخ جمهوری دموکراتیک آلمان ، ارنست انگلبرگ جلد اول بیوگرافی بیسمارک خود را در سال 1985 منتشر کرد، [216] که با تعجب هم در شرق و هم در غرب مواجه شد، زیرا با صدراعظم در برخوردی نسبتاً محبت آمیز و جدای از آزار و اذیت سوسیالیست ها، انتقادی کمی داشت. انگلبرگ، کاملاً در توافق با دیگر مورخان مارکسیست-لنینیست آن زمان، تأسیس رایش را مرحله‌ای از پیشرفت می‌دانست که طبقه کارگر را قادر می‌سازد تا در سطح ملی متحد شود. انگلبرگ خود بیسمارک را یک ماجراجو نمی‌دانست، بلکه سیاستمداری بود که به شیوه‌ای سنجیده عمل می‌کرد، که نقایص شخصیتی او را نباید شخصاً به او نسبت داد، بلکه می‌توان آن را با ریشه‌های اجتماعی او در یونکریسم توضیح داد. جنگ جهانی اول میراث بیسمارک نبود، بلکه تقصیر جانشینان او بود. [217]

همچنین ببینید

  • فهرست آثار بیسمارک در آلمان
  • فهرست آثار بیسمارک در خارج از آلمان
  • فهرست برج های بیسمارک

ادبیات، منابع و بازنمایی

نوشته ها و گفتارهای بیسمارک

  • آثار گردآوری شده – نسخه جدید فردریشسروهر . شونینگ، پادربورن [u. الف.] 2004 و بعد.
    • بخش 3: 1871-1898. نوشته ها جلد 1: 1871-1873. پادربورن [u. الف.] 2004، ISBN 3-506-70130-4 ;
    • بخش 3: 1871-1898. نوشته ها جلد 2: 1874-1876. پادربورن [u. الف.] 2005، ISBN 3-506-71350-7 ;
    • بخش 3: 1871-1898. نوشته ها جلد 3: 1877-1878. پادربورن [u. الف.] 2008، ISBN 978-3-506-76525-3 ;
    • بخش 3: 1871-1898. نوشته ها جلد 4: 1879-1881. پادربورن [u. الف.] 2008، ISBN 978-3-506-76526-0 ;
    • بخش 3: 1871-1898. نوشته ها جلد 5: 1882-1883. پادربورن [u. الف.] 2010، ISBN 978-3-506-76848-3 ;
    • بخش 3: 1871-1898. نوشته ها جلد 6: 1884-1885. پادربورن [u. الف.] 2011، ISBN 978-3-506-77171-1 ;
    • بخش 3: 1871-1898. نوشته ها جلد 7: 1886-1887. پادربورن [u. الف.] 2018، ISBN 978-3-506-79217-4 ;
    • بخش 3: 1871-1898. نوشته ها جلد 8: 1888-1890. پادربورن [u. الف.] 2014، ISBN 978-3-506-76636-6 ;
    • بخش 3: 1871-1898. نوشته ها جلد 9: 1890-1898. پادربورن [u. الف.] 2021، ISBN 978-3-506-76043-2 ;
    • بخش 4: افکار و خاطرات. پادربورن [u. الف.] 2012، ISBN 978-3-506-77070-7 .
  • افکار و خاطرات . هربیگ، مونیخ 2007 (1898–1919)، ISBN 978-3-7766-5012-9 .
    • جلد 1. اشتوتگارت 1898. متن دیجیتالی و کامل در آرشیو متن آلمانی .
    • جلد 2. اشتوتگارت 1898. متن دیجیتالی و کامل در آرشیو متن آلمانی .
    • جلد 3: حافظه و فکر . جانشین کتابفروشی JG Cotta’sche، اشتوتگارت و برلین 1919.
  • سخنرانی های سیاسی شاهزاده بیسمارک . نسخه کامل تاریخی-انتقادی توسط هورست کهل ارائه شده است. 14 جلد. کوتا، اشتوتگارت 1892-1905.
  • نامه های بیسمارک 1836-1872 . نسخه ششم، به شدت فرضی. ویرایش توسط هورست کهل. Velhagen & Klasing، Bielefeld and Laipzig 1897.
  • Gesammelte Werke. Briefe, Reden und Aktenstücke. Ges. und hrsg. von Bruno Walden. 4 Bd. Fried, Berlin 1890.
  • Die politischen Berichte des Fürsten Bismarck aus Petersburg und Paris (1859–1862). Hrsg. von Ludwig Raschdau. Bd. 1: 1859–1860. Bd. 2: 1861–1862. Hobbing, Berlin 1920.
  • Bismarcks Briefwechsel mit dem Minister Freiherrn von Schleinitz. 1858–1861. Cotta, Stuttgart und Berlin 1905.
  • Bismarck und der Staat. Ausgewählte Dokumente. 2. Auflage. Eingeleitet von Hans Rothfels. Wiss. Buchgesellschaft, Darmstadt 1953 (1925).
  • Die Ansprachen des Fürsten Bismarck 1848–1894. Hrsg. von Heinrich von Poschinger. Deutsche Verlags-Anstalt, Stuttgart [u. a.] 1895.
  • Fürst Bismarcks Briefe an seine Braut und Gattin. Hrsg. von Fürst Herbert von Bismarck. Cotta, Stuttgart 1900.
  • Bismarcks Briefe an seine Gattin aus dem Kriege 1870/71. Cotta, Stuttgart und Berlin 1903.
  • Briefe Ottos von Bismarck an Schwester und Schwager Malwine von Arnim geb. v. Bismarck u. Oskar von Arnim-Kröchlendorff 1843–1897. Hrsg. von Horst Kohl. Dieterich, Leipzig 1915.
  • Bismarck. Briefe, Berichte, Denkschriften, Erlasse, Gespräche, Reden, Verträge. Hrsg. von Karl Mielcke. Limbach, Braunschweig 1954.
  • Bismarcks spanische „Diversion“ 1870 und der preußisch-deutsche Reichsgründungskrieg. Quellen zur Vor- und Nachgeschichte der Hohenzollern-Kandidatur für den Thron in Madrid 1866–1932. 3 Bd. Hrsg. von Josef Becker unter Mitarbeit von Michael Schmid. Schöningh, Paderborn [u. a.] 2003–2007.
  • Otto von Bismarck – Werke in Auswahl. Hrsg. von Alfred Milatz. Wissenschaftliche Buchgesellschaft, Darmstadt 1981.

Darstellungen zu Bismarcks Leben und zum Bismarck-Mythos

  • Rudolf Augstein: Otto von Bismarck. Hain, Frankfurt am Main 1990, ISBN 3-445-06012-6.
  • Ernst Engelberg: Bismarck. Bd. 1: Urpreuße und Reichsgründer. 3., durchgesehene Auflage, Akademie-Verlag, Berlin 1987, ISBN 3-05-000070-8. Bd. 2: Das Reich in der Mitte Europas. Siedler, Berlin 1990, ISBN 3-88680-385-6. Komplett überarbeitete Ausgabe in einem Band unter dem Titel Bismarck. Sturm über Europa. Siedler, München 2014, ISBN 978-3-8275-0024-3.
  • Michael Epkenhans, Ulrich Lappenküper, Andreas von Seggern: Otto von Bismarck. Aufbruch in die Moderne. Bucher, München 2015, ISBN 978-3-7658-1962-9.
  • Lothar Gall: Bismarck. Der weiße Revolutionär. 2. Auflage, Ullstein, Berlin 2002, ISBN 3-548-26515-4.
  • Robert Gerwarth: The Bismarck Myth. Weimar Germany and the Legacy of the Iron Chancellor. Clarendon Press, Oxford 2005, ISBN 0-19-928184-X. Deutsche Ausgabe: Der Bismarck-Mythos. Die Deutschen und der Eiserne Kanzler. Aus dem Englischen von Klaus-Dieter Schmidt. Siedler, München 2007, ISBN 978-3-88680-871-7.
  • Sebastian Haffner: Otto von Bismarck. In: Ders., Wolfgang Venohr: Preußische Profile. 2. Auflage der Neuausgabe, Econ-Ullstein-List, Berlin 2001, ISBN 3-548-26586-3, S. 141–161.
  • Bernd Heidenreich, Frank-Lothar Kroll (Hrsg.): Bismarck und die Deutschen. Berliner Wissenschaftsverlag, Berlin 2005, ISBN 3-8305-0939-1.
  • Andreas Hillgruber: Otto von Bismarck. Gründer der europäischen Großmacht Deutsches Reich (= Persönlichkeit und Geschichte. Biographische Reihe. Band 101/102). Musterschmidt, Zürich u. a. 1978, ISBN 3-7881-0101-6.
  • Gabriele Hoffmann: Otto von Bismarck und Johanna von Puttkamer. Die Geschichte einer großen Liebe. Insel Verlag, Berlin 2014, ISBN 978-3-458-17617-6.
  • Eberhard Kolb: Bismarck. (C.H.Beck Wissen) Beck, München 2009, ISBN 978-3-406-56276-1.
  • Hans-Christof Kraus: Bismarck. Größe – Grenzen – Leistungen. Klett-Cotta, Stuttgart 2015, ISBN 978-3-608-94861-5.
  • Christian von Krockow: Bismarck. Eine Biographie. Deutsche Verlagsanstalt, Stuttgart 1997, ISBN 3-421-05080-5.
  • Ulrich Lappenküper, Ulf Morgenstern (Hrsg.): Überzeugungen, Wandlungen und Zuschreibungen. Das Staatsverständnis Otto von Bismarcks. (= Staatsverständnisse. Band 130). Nomos, Baden-Baden 2019, ISBN 978-3-8487-4915-7.
  • Wilhelm Mommsen: Otto von Bismarck. (= Rowohlts Monographien, Band 122). 20. Auflage. Rowohlt, Reinbek bei Hamburg 1994, ISBN 3-499-50122-8.
  • Christoph Nonn: Bismarck. Ein Preuße und sein Jahrhundert. C.H. Beck, München 2015, ISBN 978-3-406-67589-8.
  • Christoph Nonn: Otto von Bismarck. Die letzte Forelle. In: Michael Epkenhans/Ewald Frie (Hrsg.): Politiker ohne Amt. Von Metternich bis Helmut Schmidt (= Otto-von-Bismarck Stiftung Wissenschaftliche Reihe, Bd. 28). Schöningh, Paderborn 2020, S. 41–52, ISBN 978-3-506-70264-7.
  • Rolf Parr: „Zwei Seelen wohnen, ach! in meiner Brust“. Strukturen und Funktionen der Mythisierung Bismarcks (1860–1918). Fink, München 1992, ISBN 3-7705-2727-5.
  • Otto Pflanze: Bismarck. Bd. 1: Der Reichsgründer. Bd. 2: Der Reichskanzler. Beck, München 1997–1998, ISBN 3-406-42725-1 und, ISBN 3-406-42726-X.
  • Otto Pflanze: Bismarcks Herrschaftstechnik als Problem der gegenwärtigen Historiographie (= Schriften des Historischen Kollegs. Vorträge 2). München 1982 (Digitalisat).
  • Rainer F. Schmidt: Bismarck. Realpolitik und Revolution. Eine Biographie. Kohlhammer, Stuttgart u. a. 2004, ISBN 3-17-017407-X.
  • Sieglinde Seele: Lexikon der Bismarck-Denkmäler – Türme, Standbilder, Büsten, Gedenksteine und andere Ehrungen – Eine Bestandsaufnahme in Wort und Bild, Michael Imhof Verlag, Petersberg 2005, 480 Seiten, ISBN 3-86568-019-4.
  • Jonathan Steinberg: Bismarck. A Life. University Press, Oxford 2011, ISBN 978-0-19-959901-1 (Eingeschränkte Vorschau bei Google Books) (Rezension, Rezension).
    • deutsch: Bismarck. Magier der Macht. Propyläen Verlag, Berlin 2012, ISBN 978-3-549-07416-9.
  • Fritz Stern: Gold und Eisen. Bismarck und sein Bankier Bleichröder. Aus dem Englischen von Otto Weith. Rowohlt, Reinbek bei Hamburg 1988, ISBN 3-499-12379-7.
  • Volker Ullrich: Otto von Bismarck. Rowohlt, Reinbek bei Hamburg 1998, ISBN 3-499-50602-5.
  • Johannes Willms: Bismarck – Dämon der Deutschen. Anmerkungen zu einer Legende. Kindler, München 1997, ISBN 3-463-40296-3.

Literatur zur Epoche

  • Christopher Clark: Preußen. Aufstieg und Niedergang 1600–1947 (= Schriftenreihe der Bundeszentrale für politische Bildung. Bd. 632). bpb, Bonn 2007, ISBN 978-3-89331-786-8.
  • Sebastian Haffner: Von Bismarck zu Hitler: Ein Rückblick. Kindler Verlag, München 1987, ISBN 3-463-40003-0.
  • Klaus Hildebrand: Das vergangene Reich. Deutsche Außenpolitik von Bismarck bis Hitler 1871–1945. Deutsche Verlags-Anstalt, Stuttgart 1995, ISBN 3-421-06691-4.
  • Wilfried Loth: Das Kaiserreich. Obrigkeitsstaat und politische Mobilisierung. Deutscher Taschenbuch-Verlag, München 1996, ISBN 3-423-04505-1.
  • Thomas Nipperdey: Deutsche Geschichte 1800–1866. Bürgerwelt und starker Staat. 6., durchgesehene Auflage, Beck, München 1993, ISBN 3-406-09354-X.
  • Thomas Nipperdey: Deutsche Geschichte 1866–1918. Bd. 1: Arbeitswelt und Bürgerstaat. 3., durchgesehene Auflage, Beck, München 1993, ISBN 3-406-34453-4. Bd. 2: Machtstaat vor der Demokratie. 3., durchgesehene Auflage, Beck, München 1995, ISBN 3-406-34801-7.
  • Andreas Rose: Deutsche Außenpolitik in der Ära Bismarck (1862–1890). Wissenschaftliche Buchgesellschaft, Darmstadt 2013, ISBN 978-3-534-15188-2.
  • Hans-Ulrich Wehler: Deutsche Gesellschaftsgeschichte. Bd. 3: Von der „Deutschen Doppelrevolution“ bis zum Beginn des Ersten Weltkrieges. 1849–1914. Beck, München 1995, ISBN 3-406-32263-8.
  • Heinrich August Winkler: Der lange Weg nach Westen. Deutsche Geschichte 1806–1933 (= Schriftenreihe der Bundeszentrale für politische Bildung. Bd. 385). bpb, Bonn 2002, ISBN 3-89331-463-6.

Filme

  • Bismarck. Spielfilm, Deutschland 1913. Regie: William Wauer, Gustav Trautschold, Richard Schott. Mit Franz Ludwig in der Rolle Bismarcks.
  • Bismarck. Der Film der Deutschen. Spielfilm, Uraufführung 23. Dezember 1925 (1. Teil), 7. Januar 1927 (2. Teil). Regie: Ernst Wendt. Drehbuch: Ludwig Ziehen.
  • Bismarck 1862-1898. Spielfilm, Deutschland 1927. Regie: Curt Blachnitzky.
  • Bismarck. Spielfilm, Deutschland 1940. Regie: Wolfgang Liebeneiner.
  • Die Entlassung. Spielfilm, Deutschland 1942. Regie: Wolfgang Liebeneiner.
  • Made in Germany – Ein Leben für Zeiss. Spielfilm, BRD 1956. Regie: Wolfgang Schleif. Mit Heinz Klevenow als Bismarck.
  • Preußen über alles… Bismarcks deutsche Einigung. Fernsehspielfilm (ZDF) über Bismarck und die deutsche Reichsgründung, BR Deutschland 1971. Regie: Rudolf Jugert.[218]
  • Bebel und Bismarck. TV-Fernsehspielfilm, DDR 1987. Regie: Wolf-Dieter Panse. Mit Wolfgang Dehler in der Rolle Bismarcks.[219]
  • Bismarck. Fernsehspiel in drei Teilen. Teil 1: Ich bin ein Preuße. Teil 2: Eisen und Blut. Teil 3: Virtuose der Macht. BR Deutschland 1990. Regie: Tom Toelle.[220]
  • Bismarck – Kanzler und Dämon. Fernseh-Doku-Drama in zwei Teilen. Teil 1: Vom Landjunker zum Reichsgründer. Teil 2: Regierungsgewalt und Machtverlust. Deutschland 2007. Buch und Regie: Christoph Weinert.[221]
  • Bismarck und das Deutsche Reich (= Die Deutschen, Staffel 1, Folge 9). Dokumentarfilm, ZDF. Deutschland 2008. Regie: Friedrich Scherer.[222]
  • Die Reichsgründung. Dokumentarspiel, ARD-alpha. Deutschland 2012. Buch: Klaus Gietinger und Bernd Fischerauer. Regie: Bernd Fischerauer.[223]
  • Die nervöse Großmacht. Dokumentarspiel, ARD-alpha. Deutschland 2012. Buch: Klaus Gietinger und Bernd Fischerauer. Regie: Bernd Fischerauer.[224]
  • Die zwei Leben des Otto von Bismarck. Dokumentarfilm, ZDF-History. Deutschland 2015. Ein Film von Annette Tewes.[225]
  • Kaiserspiel – Bismarcks Reichsgründung in Versailles. (alternativ Kaiserspiel in Versailles). Dokumentarfilm, ZDF und Arte. Deutschland 2021. Buch: Dirk Kämper und Lothar Machtan. Regie: Christian Twente. Mit Thomas Thieme als Bismarck (Online bei ZDF.de, Video verfügbar bis 14. Dezember 2026).[226]

Weblinks

Commons: Otto von Bismarck – Album mit Bildern, Videos und Audiodateien

Wikiquote: Otto von Bismarck – Zitate

Wikisource: Otto von Bismarck – Quellen und Volltexte

  • Literatur von und über Otto von Bismarck im Katalog der Deutschen Nationalbibliothek
  • Werke von und über Otto von Bismarck in der Deutschen Digitalen Bibliothek
  • Fürst von Bismarck-Schönhausen, Herzog von Lauenburg, Otto in der Datenbank der Reichstagsabgeordneten
  • Zeitungsartikel über Otto von Bismarck in den Historischen Pressearchiven der ZBW
  • Biografie von Otto Eduard Leopold Graf-Comte Bismarck-Schoenhausen. In: Heinrich Best: Datenbank der Abgeordneten der Reichstage des Kaiserreichs 1867/71 bis 1918 (Biorab – Kaiserreich)
  • Dorlis Blume: Otto von Bismarck. Tabellarischer Lebenslauf im LeMO (DHM und HdG)
  • Werke von Otto von Bismarck im Projekt Gutenberg-DE
  • Gedanken und Erinnerungen auf Zeno.org
  • Website der Otto-von-Bismarck-Stiftung
  • Online-Biografie, herausgegeben von der Otto-von-Bismarck-Stiftung
  • Mutmaßliche Tonaufnahme Bismarcks. Phonograph. Aufgenommen von Theo Wangemann. Friedrichsruh, 7. Oktober 1889.
  • Nachlass von Otto von Bismarck im Bundesarchiv
  • Umfangreiche Texte aus Anlass des 100. Geburtstages von Bismarck (mehrere Seiten), in: Berliner Tageblatt, 1. April 1915.

Einzelnachweise

  • Bismarck hat laut der Darstellung Volker Ullrichs (Otto von Bismarck. 4. Auflage, Rowohlt, Reinbek 1998) den Titel eines Herzogs zu Lauenburg konsequent abgelehnt und auch Post zurückgesandt, die so adressiert war.
  • Max Osborn: Franz Krüger. Velhagen und Klasing, Bielefeld/Leipzig 1910 (= H. Knackfuß (Hrsg.): Künstler-Monographien, Bd. 101), S. 44, 97.
  • Christopher Clark: Preußen. Aufstieg und Niedergang 1600–1947. Deutsche Verlags-Anstalt, Stuttgart 2007, ISBN 978-3-421-05392-3, S. 592 f.; Lothar Gall: Bismarck. Der weiße Revolutionär. 2. Aufl. Ullstein, Berlin 2002, ISBN 3-548-26515-4, S. 27–30; Volker Ullrich: Otto von Bismarck. Rowohlt, Reinbek bei Hamburg 1998, ISBN 3-499-50602-5, S. 14 f.
  • Ullrich: Bismarck, S. 17; Gall: Bismarck, S. 29.
  • Ullrich: Bismarck. S. 16–20.
  • Brautwerbebrief an Heinrich von Puttkamer. In: Fürst Bismarcks Briefe an seine Braut und Gattin. Herausgegeben vom Fürsten Herbert von Bismarck. Cotta, Stuttgart 1900.
  • Brief Bismarcks an seinen Bruder Bernhard vom 16. Oktober 1836. In: Otto Becker: Bismarcks Ringen um Deutschlands Gestaltung. Hrsg. und ergänzt von Alexander Scharff. Quelle & Meyer, Heidelberg 1958.
  • Rudolf von Jhering, über seinen Besuch bei Otto von Bismarck, S. 144 f.
  • Bismarck: Gedanken und Erinnerungen I, S. 1 ff.
  • Ullrich: Bismarck, S. 23; Gall: Bismarck, S. 33–36.
  • Paul Kuetgens (Hrsg.): Carl Borromäus Cünzer Folie des Dames. Illustr. Bert Heller. Aachen 1932, S. 11.
  • Zit. nach Ullrich: Bismarck. S. 26.
  • Ullrich: Bismarck. S. 27.
  • Ernst Engelberg: Bismarck – Urpreuße und Reichsgründer. Siedler, Berlin 1985, S. 181.
  • Ullrich: Bismarck, S. 27; Gall: Bismarck, S. 42–49.
  • Bismarcks Brautbrief an Heinrich von Puttkamer (Volltext)
  • Kolb: Bismarck, S. 18.
  • Gall: Bismarck. S. 50–55.
  • Ullrich: Bismarck. S. 32 f.
  • Theodor Wengler: Der Provinzialverband Pommern. Verzeichnis der Mitglieder des Provinziallandtages. Veröffentlichungen der Historischen Kommission für Pommern, Reihe V, Bd. 44, Böhlau, Köln/Weimar/Wien 2008, ISBN 978-3-412-20109-8, S. 159; Eberhard Kolb: Bismarck. C.H. Beck, München 2009, S. 13.
  • Gall: Bismarck. S. 63.
  • Eberhard Kolb: Bismarck. C.H. Beck, München 2009, S. 19–20.
  • Zit. nach Ullrich: Bismarck. S. 36.
  • Ullrich: Bismarck. S. 34–36.
  • Hans-Ulrich Wehler: Deutsche Gesellschaftsgeschichte. Band 2: Von der Reformära bis zur industriellen und politischen ‚deutschen Doppelrevolution‘. 1815–1845/49. Beck, München 1987, S. 451.
  • Gall: Bismarck. S. 70; Ullrich: Bismarck, S. 38.
  • Ullrich: Bismarck. S. 38 f.
  • Otto von Bismarck: Gedanken und Erinnerungen. Zweites Kapitel, IV: Das Jahr 1848 im Projekt Gutenberg-DE
  • Gall: Bismarck. S. 83.
  • Ernst Rudolf Huber: Deutsche Verfassungsgeschichte seit 1789. Band II: Der Kampf um Einheit und Freiheit 1830 bis 1850. 3. Auflage, W. Kohlhammer, Stuttgart [u. a.] 1988, S. 886.
  • Gall: Bismarck. S. 102–106.
  • Ullrich: Bismarck. S. 44.
  • Zit. n. Ullrich: Bismarck. S. 39–45 (45).
  • Thomas Nipperdey: Deutsche Geschichte 1800–1866. Bürgerwelt und starker Staat. 6., durchgesehene Auflage. C.H. Beck, München 1993, ISBN 3-406-09354-X, S. 316, 673.
  • Adolf Matthais: Bismarck: Sein Leben und sein Werk, S. 143.
  • Petra Dollinger: Frauen am Ballenstedter Hof: Beiträge zur Geschichte der höfischen Gesellschaft und der Stellung der Frau im 19. Jahrhundert, Leipzig 1999, ISBN 3-933240-59-X, S. 537.
  • Gall: Bismarck. S. 123.
  • Gall: Bismarck. S. 141 f.
  • Gall: Bismarck. S. 148.
  • Ullrich: Bismarck. S. 48.
  • Ullrich: Bismarck, S. 46–52; Gall: Bismarck, S. 161 f.
  • Otto von Bismarck: Gedanken und Erinnerungen. Berliner Ausgabe 2013 von Michael Holzinger, Teil I, 5. Kapitel, S. 84.
  • Otto von Bismarck: Gedanken und Erinnerungen. Berliner Ausgabe 2013 von Michael Holzinger, Teil I 8.Kapitel S. 109.
  • Ullrich: Bismarck. S. 52.
  • Lutz Krusche: Wenn Bismarck doch ertrunken wäre / Ein Sommerausgangsstück. Der Leuchtturmwärter und Europas Schicksal, Berliner Zeitung, 21. August 2006.
  • Herbert von Bismarck: Fürst Bismarcks Briefe an seine Braut und Gattin, Stuttgart 1919, S. 453.
  • Ullrich: Bismarck. S. 53–58.
  • Gall: Bismarck. S. 201.
  • Ullrich: Bismarck, S. 59; Gall: Bismarck, S. 242.
  • Gall: Bismarck, S. 244 f.
  • Zit. n. Ullrich: Bismarck. S. 60.
  • Nipperdey: Bürgerwelt. S. 757; Ullrich: Bismarck, S. 58–60.
  • Gall: Bismarck. S. 246 f.
  • Otto von Bismarck: Gedanken und Erinnerungen, insbesondere Teil III (erst 1919 erschienen)
  • Nipperdey: Bürgerwelt. S. 759 f.
  • Gall, Lothar: Bismarck. S. 254.
  • Otto von Bismarck: Gedanken und Erinnerungen. Vierzehntes Kapitel: Conflicts-Ministerium im Projekt Gutenberg-DE
  • Zit. n. Ullrich: Bismarck. S. 61; GHDI-Dokument – Auszug aus Bismarcks Rede von „Blut und Eisen“ (1862)
  • Grundkurs deutsche Militärgeschichte. Die Zeit bis 1914. Im Auftrag des Militärgeschichtlichen Forschungsamtes, hrsg. von Karl-Volker Neugebauer. Oldenbourg Wissenschaftsverlag, München 2006, ISBN 3-486-57853-7, S. 324.
  • Eberhard Kolb: Bismarck. C.H. Beck, München 2009, S. 57.
  • Gall: Bismarck. S. 256 f.
  • Zit. n. Ullrich: Bismarck. S. 62.
  • Zit. n. Gall: Bismarck. S. 279.
  • Ullrich: Bismarck. S. 60–65; Nipperdey: Bürgerwelt, S. 761–768.
  • Zit. n. Ullrich: Bismarck. S. 67.
  • Nipperdey: Bürgerwelt. S. 707–709; Ullrich: Bismarck, S. 66 f.
  • Gall: Bismarck. S. 299.
  • Ullrich: Bismarck, S. 68 f.; Gall: Bismarck, S. 301–303.
  • Clark: Preußen. S. 598–605; Kaiser Friedrich III., Tagebücher 1848–1866, Leipzig 1929, S. 242.
  • Heinrich August Winkler: Der lange Weg nach Westen. Deutsche Geschichte 1806–1933. Bundeszentrale für politische Bildung/bpb, Bonn 2002, ISBN 3-89331-463-6, S. 161–164; Ullrich: Bismarck, S. 70–72.
  • Winkler: Weg nach Westen, S. 165.
  • Gall: Bismarck. S. 324.
  • Winkler: Weg nach Westen, S. 167.
  • Ullrich: Bismarck. S. 73 f.
  • Ueber das Attentat auf den Grafen Bismarck. In: Morgen-Post. Wien 10. Mai 1866, S. 1 (onb.ac.at [abgerufen am 29. August 2019]).
  • Clark: Preußen. S. 611.
  • Zit. nach Ullrich: Bismarck. S. 75.
  • Gall: Bismarck. S. 366 f.
  • Ernst Gottfried Mahrenholz: Ein Königreich wird Provinz. Über Hannovers Schicksalsjahr 1866. Göttingen 2011, S. 67 f.
  • Ullrich: Bismarck, S. 72–78; Clark: Preußen, S. 608–620; Winkler: Weg nach Westen, S. 166–178.
  • Ullrich: Bismarck. S. 83.
  • Johanniterorden (Hrsg.): Liste der Mitglieder der Balley Brandenburg des Ritterlichen Orden St. Johannis vom Spital zu Jerusalem 1890. Julius Sittenfeld, Berlin 1890, S. 3 (kit.edu [abgerufen am 1. September 2021]).
  • Winkler: Weg nach Westen, S. 187.
  • Ullrich: Bismarck, S. 78 f.; Gall: Bismarck, S. 378 f.
  • Martin Kirsch: Monarch und Parlament im 19. Jahrhundert. Der monarchische Konstitutionalismus als europäischer Verfassungstyp – Frankreich im Vergleich, Göttingen 1999.
  • Hedwig Richter, Moderne Wahlen. Eine Geschichte der Demokratie in Preußen und den USA im 19. Jahrhundert. Hamburg 2017, S. 330–335; Christoph Nonn, Bismarck. Ein Preuße und sein Jahrhundert. C.H. Beck, München 2015, S. 356; Gall, Bismarck, S. 515.
  • Gall: Bismarck. S. 393–400.
  • Gall: Bismarck. S. 401 f.
  • Gall: Bismarck. S. 415 f.
  • Ullrich: Bismarck. S. 83–87.
  • Gall: Bismarck. S. 406.
  • Thomas Nipperdey: Deutsche Geschichte 1866–1918. Band II: Machtstaat vor der Demokratie. C.H. Beck, München 1992, S. 60/61.
  • Die ursprüngliche und die von Bismarck bearbeitete Fassung der Emser Depesche (GHDI-Dokument).
  • Ullrich: Bismarck. S. 87–89.
  • Gall: Bismarck. S. 438.
  • Beispieldokument zur Auseinandersetzung zwischen Bismarck und dem Militär(Dezember 1870) (GHDI-Dokument).
  • Gall: Bismarck. S. 447 f.
  • Schreiben Bismarcks an Ludwig II. von Bayern (27. November 1870) (GHDI-Dokument)
  • Ullrich: Bismarck. S. 93 f.
  • Fritz Richard Stern: Gold und Eisen: Bismarck und sein Bankier Bleichröder, München 2008, S. 418.
  • Ullrich: Bismarck, S. 90–94; Gall: Bismarck, S. 461 f.
  • Ullrich: Bismarck. S. 102 f.
  • Sensationelle Tonaufnahmen – So klang Bismarck! auf einestages (Spiegel Online) vom 31. Januar 2012.
  • Ullrich: Bismarck. S. 111.
  • Rudolf Vierhaus (Hrsg.): Das Tagebuch der Baronin Spitzemberg. Aufzeichnungen aus der Hofgesellschaft des Hohenzollernreiches. Göttingen 1989, S. 146.
  • Oswald Müller-Plathe: Bismarcks „Schwarzer Tyrann“. In: Hamburger Ärzteblatt vom 10. Mai 2016, S. 34.
  • Vgl. Philipp zu Eulenburg: Die Tragödie Herbert Bismarcks, in: Aus fünfzig Jahren. Berlin 1923, S. 81–107; Ullrich: Bismarck, S. 111–114.
  • Thomas Nipperdey: Deutsche Geschichte 1866–1918. Bd. 2: Machtstaat vor der Demokratie. 3., durchges. Auflage, Beck, München 1995, ISBN 3-406-34801-7, S. 426.
  • Ullrich: Bismarck. S. 95; Nipperdey: Machtstaat. S. 427 f.
  • Nipperdey: Machtstaat. S. 432.
  • Ullrich: Bismarck. S. 95–97; Nipperdey: Machtstaat. S. 433.
  • Zit. nach Ullrich: Bismarck. S. 98.
  • Gall: Bismarck. S. 595.
  • Ullrich: Bismarck. S. 97–100; vgl. ausführlich dazu Nipperdey: Machtstaat. S. 433–445.
  • Dirk van Laak: Imperiale Infrastruktur. Deutsche Planungen für eine Erschließung Afrikas 1880 bis 1960. Schöningh, Paderborn 2004, S. 64 f.; Beate Althammer: Das Bismarckreich 1871–1890. Schöningh, Paderborn 2009, S. 228–231.
  • Gordon A. Craig: Deutsche Geschichte 1866–1945. Vom Norddeutschen Bund bis zum Ende des Dritten Reiches. Beck, München 1999, ISBN 3-406-42106-7, S. 114.
  • Winfried Baumgart: Bismarcks Kolonialpolitik. In: Johannes Kunisch (Hrsg.): Bismarck und seine Zeit (= Forschungen zur Brandenburgischen und Preussischen Geschichte, Neue Folge, Band 1), Duncker & Humblot, Berlin 1992, ISBN 3-428-07314-2, S. 141–154, hier S. 143 f.
  • Ullrich: Bismarck. S. 101.
  • Ullrich: Bismarck. S. 100 f.; vgl. Nipperdey: Machtstaat. S. 445–453.
  • Nipperdey: Machtstaat. S. 459.
  • Nipperdey: Machtstaat. S. 454–461.
  • Gall: Bismarck, S. 529.
  • Wilfried Loth: Das Kaiserreich. Obrigkeitsstaat und politische Mobilisierung. Dt. Taschenbuch-Verlag, München 1996, ISBN 3-423-04505-1, S. 44–50.
  • Rudolf Morsey: Bismarck und das Zentrum. In: Lothar Gall (Hrsg.): Bismarck und die Parteien. Paderborn 2001, S. 43–72, hier S. 48–51.
  • Zit. nach Ullrich: Bismarck. S. 105; Loth: Kaiserreich, S. 53; Gall: Bismarck, S. 473.
  • Reichstagsprotokolle, 1872,1 S. 356 links oben; auch abgedruckt in Provinzial-Correspondenz Nr. 20 vom 15. Mai 1872, S. 2 r.Sp.
  • Rudolf Morsey: Bismarck und das Zentrum. In: Lothar Gall (Hrsg.): Bismarck und die Parteien. Paderborn 2001, S. 43–72, hier S. 52.
  • Rudolf Morsey: Bismarck und das Zentrum. In: Lothar Gall (Hrsg.): Bismarck und die Parteien. Paderborn 2001, S. 43–72, hier S. 57.
  • Rudolf Morsey: Bismarck und das Zentrum. In: Lothar Gall (Hrsg.): Bismarck und die Parteien. Paderborn 2001, S. 43–72, hier S. 54.
  • Rudolf Morsey: Bismarck und das Zentrum. In: Lothar Gall (Hrsg.): Bismarck und die Parteien. Paderborn 2001, S. 43–72, hier S. 55–57 und 71 f.
  • Rudolf Morsey: Bismarck und das Zentrum. In: Lothar Gall (Hrsg.): Bismarck und die Parteien. Paderborn 2001, S. 43–72, hier S. 61.
  • Ullrich: Bismarck, S. 104 f.; Loth: Kaiserreich, S. 50–59.
  • Gall: Bismarck. S. 548.
  • Loth: Kaiserreich. S. 59–63.
  • Zit. nach Ullrich: Bismarck. S. 108.
  • Gall: Bismarck. S. 558 f., 563.
  • Ernst Schraepler, August Bebel. Sozialdemokrat im Kaiserreich. Göttingen 1966, S. 33.
  • Zit. nach Gall: Bismarck. S. 497.
  • Zit. nach Ullrich: Bismarck. S. 106.
  • Gall: Bismarck. S. 564, 570 f.
  • Loth: Kaiserreich, S. 64–67; Gall: Bismarck, S. 584, 589.
  • Ullrich: Bismarck. S. 108.
  • Gall: Bismarck. S. 604.
  • Gall: Bismarck. S. 606.
  • Zum Entstehen der Bismarckschen Sozialversicherung vgl. Quellensammlung zur Geschichte der deutschen Sozialpolitik 1867 bis 1914, I. Abteilung: Von der Reichsgründungszeit bis zur Kaiserlichen Sozialbotschaft (1867–1881), Band 2, 5 u. 6; Quellensammlung zur Geschichte der deutschen Sozialpolitik 1867 bis 1914, II. Abteilung: Von der Kaiserlichen Sozialbotschaft bis zu den Februarerlassen Wilhelms II. (1881–1890), 2. Band, Teil 1 u. 2; Band 5 u. 6.
  • Zit. nach Loth: Kaiserreich, S. 68.
  • vgl. Wolfgang Ayaß/ Wilfried Rudloff/ Florian Tennstedt: Sozialstaat im Werden. Band 1. Gründungsprozesse und Weichenstellungen im Deutschen Kaiserreich, Stuttgart 2021, Band 2. Schlaglichter auf Grundfragen, Stuttgart 2021.
  • Loth: Kaiserreich, S. 68–72; Ullrich: Bismarck, S. 106; Gall: Bismarck, S. 649.
  • Vgl. zur Haltung Bismarck zu den Polen: Deutsche-und-Polen.de.
  • Loth: Kaiserreich, S. 72–81.
  • Zit. nach Ullrich: Bismarck. S. 117.
  • Zit. nach Martin Kohlrausch: Der Monarch im Skandal. Die Logik der Massenmedien und die Transformation der wilhelminischen Monarchie. Berlin 2005, S. 104.
  • Vgl. den Abdruck des Sitzungsprotokolls in: Quellensammlung zur Geschichte der deutschen Sozialpolitik 1867 bis 1914, II. Abteilung: Von der Kaiserlichen Sozialbotschaft bis zu den Februarerlassen Wilhelms II. (1881–1890), 1. Band: Grundfragen der Sozialpolitik. Die Diskussion der Arbeiterfrage auf Regierungsseite und in der Öffentlichkeit, bearbeitet von Wolfgang Ayaß, Florian Tennstedt und Heidi Winter, Darmstadt 2003, Nr. 113.
  • siehe z. B. Wolfgang Neugebauer (Hrsg.): Vom Kaiserreich zum 20. Jahrhundert und große Themen der Geschichte Preußens. Band 3 von Handbuch der Preußischen Geschichte, Berlin 2000, S. 113 f.
  • Alfred Milatz (Hrsg.): Otto von Bismarck. Ausgewählte Werke. Wissenschaftliche Buchgesellschaft, Darmstadt 1981, Band 7, S. 758.
  • Zit. nach Ullrich: Bismarck. S. 120.
  • Ullrich: Bismarck. S. 115–121.
  • Zit. nach Ullrich: Bismarck. S. 122.
  • Friedrich Gundolf, Beiträge zur Literatur- und Geistesgeschichte. 26 Arbeiten aus den Jahren 1900–1931, 1980, ISBN 3-89244-134-0, S. 304.
  • Alfred Vagts: Diederich Hahn – Ein Politikerleben. In: Jahrbuch der Männer vom Morgenstern. Bd. 46, Bremerhaven 1965, S. 161 f.
  • Ullrich: Bismarck. S. 124.
  • Rainer F. Schmidt (siehe Literaturliste), S. 277.
  • Ullrich: Bismarck, S. 122–128.
  • Ullrich: Bismarck. S. 7.
  • Niederbarnimer Kreisblatt, Mittwoch, den 17. März 1897 (No. 33), Kreis-Nachrichten Auszug auf www.mehrow.de
  • Volker Ullrich: Tod eines Patriarchen. In: Die Zeit 40/1998 (Digitalisat).
  • Bismarck’s letzte Tage. (Schweninger’s Bericht). In: Neues Wiener Tagblatt, 1. April 1899, S. 3 (online bei ANNO).
  • John C. G. Röhl: Wilhelm II. Der Aufbau der Persönlichen Monarchie, 1888–1900. Band 2, C.H. Beck, München 2001, ISBN 3-406-48229-5, S. 963 ff. (Vorschau in der Google-Buchsuche).
  • Ullrich: Bismarck. S. 7 f.
  • Stephan Peter Bumbacher: Personenkult. In: Christoph Auffarth, Jutta Bernard, Hubert Mohr (Hrsg.): Metzler-Lexikon Religion. Gegenwart – Alltag – Medien. Bd. 3, J.B. Metzler, Stuttgart/Weimar 2005, S. 18 f.
  • Zum Bismarckbrunnen-Wettbewerb für die Stadt Breslau (rechte spalte), in Vossische Zeitung, 9. Dezember 1902.
  • Türme für den Kult-Kanzler. In: zeit.de. Abgerufen am 2. April 2015.
  • Ullrich: Bismarck. S. 129 f.
  • s:Allgemeines Deutsches Kommersbuch:41#86, s:Allgemeines Deutsches Kommersbuch:42
  • s:Allgemeines Deutsches Kommersbuch:7#14, s:Allgemeines Deutsches Kommersbuch:8
  • Andrea Hopp: Otto von Bismarck aus der Sicht des jüdischen Bürgertums. In: Ulrich Lappenkühler (Hrsg.): Otto von Bismarck und das „lange 19. Jahrhundert“. Lebendige Vergangenheit im Spiegel der „Friedrichsruher Beiträge“ 1996–2016. Schöningh, Paderborn 2017, S. 90–103, hier S. 98.
  • Im Original: „His life has been taught to at least six generations, and one can fairly say that almost every second German generation has encountered another version of Bismarck. No other German political figure has been as used and abused for political purposes.“ Siehe Karina Urbach: Between Saviour and Villain. 100 Years of Bismarck Biographies, in: The Historical Journal, Jg. 41, Nr. 4, Dezember 1998, S. 1141–1160 (1142).
  • Georg Hesekiel: Das Buch vom Grafen Bismarck. Velhagen & Klasing, Bielefeld [u. a.] 1869; Ludwig Hahn: Fürst von Bismarck. Sein politisches Leben und Wirken. 5 Bd. Hertz, Berlin 1878–1891; Hermann Jahnke: Fürst Bismarck, sein Leben und Wirken. Kittel, Berlin 1890; Hans Blum: Bismarck und seine Zeit. Eine Biographie für das deutsche Volk. 6 Bd. mit Reg-Bd. Beck, München 1894–1899.
  • Max Weber: s:Der Nationalstaat und die Volkswirtschaftspolitik.
  • Hans-Jürgen Perrey: „Nirgends ist ihm ganz zu trauen.“ Bismarck im Urteil Theodor Fontanes. 2002.
  • Zit. nach Hans-Jürgen Perrey: „Nirgends ist ihm ganz zu trauen.“ Bismarck im Urteil Theodor Fontanes. 2002.
    Siehe auch die Briefe Fontanes an seine Tochter Mete vom 29. Januar 1894 (Abdruck) und vom 1. April 1895 (Abdruck).
  • Löbtauer Brücken. Bismarckbrücke in Richtung Kesselsdorfer Straße. In: Dresdner Stadtgeschichte. Lars Herrmann, Dresden, abgerufen am 31. Oktober 2017.
  • Ullrich: Bismarck. S. 8.
  • Urbach: Between Saviour and Villain. S. 1145–1146.
  • Ewald Frie: Das Deutsche Kaiserreich. Wissenschaftliche Buchgesellschaft, Darmstadt 2004, ISBN 3-534-14725-1 (= Kontroversen um die Geschichte), S. 3.
  • Erich Marcks: Bismarck. Eine Biographie. Erster Band Bismarcks Jugend 1815–1848. Cotta 1915. S. IX.
  • Adolf Matthias: Bismarck. Sein Leben und sein Werk. Beck, München 1915.
  • Erich Marcks: Vom Erbe Bismarcks. Eine Kriegsrede. Quelle & Meyer, Leipzig 1916.
  • Max Lenz: Der Weltkrieg im Spiegel Bismarckscher Gedanken. In: Max Lenz, Erich Marcks (Hrsg.): Das Bismarckjahr. Eine Würdigung Bismarcks und seiner Politik in Einzelschilderungen. Broschek, Hamburg 1915.
  • Mit Bismarck daheim und im Felde. Kernworte aus seinen Briefen und Reden. Zsgest. von Horst Kohl. Runge, Berlin-Lichterfelde 1915.
  • Urbach: Between Saviour and Villain. S. 1146–1148.
  • Urbach: Between Saviour and Villain. S. 1148–1149.
  • Otto Jöhlinger: Bismarck und die Juden. Unter Benutzung unveröffentlichter Quellen. D. Reimer, Berlin 1921.
  • zu Jöhlinger siehe Walter Braeuer: Jöhlinger, Otto. In: Neue Deutsche Biographie (NDB). Band 10, Duncker & Humblot, Berlin 1974, ISBN 3-428-00191-5, S. 453 (Digitalisat).
  • Emil Ludwig: Bismarck. Ungekürzte Neuausgabe, Herbig, München 1975 (zuerst 1926), ISBN 3-7766-0733-5; Urbach: Between Saviour and Villain, S. 1149.
  • Urbach: Between Saviour and Villain. S. 1149–1153.
  • Arnold Oskar Meyer: Bismarck. Der Mensch und der Staatsmann. Koehler & Amelang, Leipzig 1944.
  • Loth: Kaiserreich, S. 203; Urbach: Between Saviour and Villain, S. 1152.
  • Loth: Kaiserreich, S. 205; Urbach: Between Saviour and Villain, S. 1152–1153.
  • Erich Eyck Bismarck. Leben und Werk. Dritter Band, 1944, S. 638.
  • Loth: Kaiserreich, S. 204.
  • Urbach: Between Saviour and Villain. S. 1153.
  • Alan J. P. Taylor: Bismarck. The Man and the Statesman. H. Hamilton, London 1955. Dt. Ausgabe: Bismarck. Mensch und Staatsmann. Aus dem Engl. von Hansjürgen Wille und Barbara Klau. Piper, München 1962.
  • Urbach: Between Saviour and Villain. S. 1154–1155.
  • Wilhelm Mommsen: Bismarck. Ein politisches Lebensbild. Bruckmann, München 1959.
  • Urbach: Between Saviour and Villain. S. 1154.
  • Urbach: Between Saviour and Villain. S. 1155–1156.
  • Hans-Ulrich Wehler: Das deutsche Kaiserreich. 6., bibliogr. erneuerte Auflage, Vandenhoeck & Ruprecht, Göttingen 1988 (zuerst 1973), ISBN 3-525-33542-3, S. 64 ff.
  • Hans-Ulrich Wehler: Deutsche Gesellschaftsgeschichte. Bd. 3: Von der ‘Deutschen Doppelrevolution’ bis zum Beginn des Ersten Weltkrieges. 1849–1914. Beck, München 1995, ISBN 3-406-32263-8, S. 849 ff.
  • Urbach: Between Saviour and Villain. S. 1156–1160.
  • Fritz Stern: Gold and Iron. Bismarck, Bleichröder, and the building of the German Empire. Knopf, New York 1977. Dt. Ausgabe: Gold und Eisen. Bismarck und sein Bankier Bleichröder. Ullstein, Frankfurt am Main [u. a.] 1978, ISBN 3-550-07358-5.
  • Lothar Gall: Bismarck.
  • Ullrich: Bismarck, S. 10. Ausführlich zu Gall und Stern: Jürgen Kocka: Bismarck-Biographien. In: Geschichte und Gesellschaft. Bd. 7, Nr. 3/4, 1981, ISSN 0340-613X, S. 571–582.
  • Otto Pflanze: Bismarck and the Development of Germany. 3. Vol. Princeton University Press, Princeton 1963–1990. Dt. Ausgabe in zwei Bänden: Bismarck. Bd. 1: Der Reichsgründer. Bd. 2: Der Reichskanzler. Aus dem Engl. von Peter Hahlbrock. Beck, München 1997–1998, ISBN 3-406-42725-1 und ISBN 3-406-42726-X.
  • Ullrich: Bismarck, S. 10 f.; Urbach: Between Saviour and Villain, S. 1156–1157.
  • Ernst Engelberg: Bismarck. Urpreuße und Reichsgründer. Akademie-Verlag, Berlin 1985, zugleich in Lizenz im West-Berliner Siedler-Verlag, ISBN 3-88680-121-7. Der zweite Band, Bismarck. Das Reich in der Mitte Europas, erschien 1990 im Akademie-Verlag und in Lizenz bei Siedler, ISBN 3-88680-385-6
  • Urbach: Between Saviour and Villain. S. 1158–1159.
  • Preußen über alles… Bismarcks deutsche Einigung. In: Fernsehserien.de. Abgerufen am 6. Februar 2022.
  • Bebel und Bismarck. In: Fernsehserien.de. Abgerufen am 6. Februar 2022.
  • Bismarck (1990). In: Fernsehserien.de. Abgerufen am 6. Februar 2022.
  • Bismarck – Kanzler und Dämon. In: Fernsehserien.de. Abgerufen am 6. Februar 2022.
  • Bismarck und das Deutsche Reich. In: Fernsehserien.de. Abgerufen am 6. Februar 2022.
  • Die Reichsgründung. In: Fernsehserien.de. Abgerufen am 6. Februar 2022.
  • Die nervöse Großmacht. In: Fernsehserien.de. Abgerufen am 6. Februar 2022.
  • Die zwei Leben des Otto von Bismarck. In: Fernsehserien.de. Abgerufen am 6. Februar 2022.
  1. Kaiserspiel – Bismarcks Reichsgründung in Versailles. In: Internet Movie Database. Abgerufen am 8. Februar 2022.

Navigationsmenü

در زبان های دیگر

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *